محمدنوری زاد در مصاحبه با کامبیزحسینی: رهبرخطاهایی دارد که نمی توان از آنها گذشت
محمدنوری زاد نویسنده وفیلمسازد وفعال سیاسی که بعد از انتخابات مناقشه برانگیز سال ۸۸ بیش از ۱۸ ماه را در زندان سپری کرده است وبسیاری او را به خاطر نامه های انتقادآمیزش به رهبرایران و درگذشته برای نوشته هایش در روزنامه کیهان می شناسند، در گفت وگویی تفصیلی با کامبیز حسینی در پادکست هفتگی «درساعت پنج عصر» به دلایل چرخش مواضع خود بعد از انتخابات همچنین موضوعاتی مانند نگاهش به آیت الله خامنه ای، وضعیت حقوق بشر درایران، حقوق اقلیت ها از جمله بهاییان، حجاب، بازداشت سعیدمرتضوی، همکاری با روزنامه کیهان و حسین شریعتمداری و درنهایت انتخابات پیش روی ریاست جمهوری پاسخ داده است.
دربخشی از این مصاحبه که به صورت تلفنی انجام شده است او درباره چرخش مواضعش می گوید: «… برداشت قدیم من توام با جهالت بوده، توام بوده با شناخت لایه بیرونی او. ولی بعدها وقتی پرده ها از جلوی چشم من کنار رفت و آگاهی پیدا کردم و متوجه برخی قضایای شدم که آنموقع در دسترس من نبود یا پرده ای به نام جهالت آنها را از من دور نگه داشته بود، متوجه شدم که ایشان به عنوان رهبر خطاهای دارد که نمی شود از آن گذشت. مثلا اینکه هیچگاه ایشان پاسخگوی اینهمه مسولیتی که به عهده گرفتند نبودند و خب این عدم پاسخگویی باعث ایجاد طوفان و ویرانگری در حوزه سایر مسولان شده است مثلا رییس قوه قضاییه و رییس مجلس هم به هیچکس پاسخگو نیست و یا نماینده مجلس، وزیر و بقیه مسولان. یعنی این عدم پاسخگویی رهبر در مقابل مسولیت هایش باعث شده که دیگران هم اصلا پاسخگو نباشند.»
آقای نوری زاد همچنین در پاسخ به سوالی در خصوص استفاده از مجازات های بی رحمانه مانند قطع انگشت ویا اعدام در ملاء عام و رابطه آن با قوانین اسلامی می گوید: «ببین هیچکدام از اینها از ذات دین ما بر نِیامده است. اگر دین ما در ۱۴۰۰ سال پیش مثلا یک چنین مقولاتی، بهرحال مردمان عرب آن زمان، تایید کردند کمال حماقت است که ما حالا آن را الگوی جامعه خود کنیم. دانش مردم آن زمان در سرزمینی به نام حجاز و عربستان آنقدر فقیر بوده که ۵ نفر باسواد داشتند. شما نمی توانید قوانین آنموقع را منطبق امروز کنید و بگوید این است و جز این نیست. این نگرش تنگ نظرانه، عبوس و بداخلاق به دین باعث شده است که من این را با اطمینان می گویم جفای که حاکمیت ما به اسلام مرتکب شد در طول تاریخ بی نظیر بود . یعنی اگر تمام دشمنان دست به دست می دادند و می خواستند نفرت از دین را در ایران نهادینه کنند اینقدر موفق نمی شدند.»
متن کامل این مصاحبه در زیر آمده است:
بخش اول
– کامبیزحسینی: جناب نوری زاد خیلی ممنون که تشریف آوردید در برنامه ساعت پنج عصر. اولین سوالی که از شما دارم این است که بسیاری از مخاطبان این برنامه علاقمند هستند بدانند چه جوری است که با این همه نامه های زنجیره ای و انتقادهای تندی که از آیت الله خامنه ای می کنید بیرون از زندان به سر می برید؟ شما همچنان با شجاعت مشغول شکایت از ارکان نظام هستید چرا کاری به کاری شما ندارند؟
محمدنوری زاد: خب کار داشتند. همین الان من با جنابعالی شروع به نوشتن در داخل ایران بکنیم هر دویمان را می گیرند.
– به نسبت دیگران می گویم که خیلی حرف های تندی زدید، آدم هایی هستند که حرف های اینقدر تندی نزدند ولی الان در زندان هستند ولی شما را کمتر اذیت کردند، قبول دارید این را؟
خب می خواهم همین را الان توضیح بدهم. من شما را داخل زندان می برم. شما ساکت می مانید، من ادامه می دهم. من شیب نوشته هایم در داخل زندان بسیار فراوان تر از بیرون است و متعاقبا تاثیر نوشته هایم در داخل زندان هم فراوان تر بود. حالا هر دویمان بنا به دلایلی از زندان بیرون می آیم. شما سکوت می کنید من همین طور ادامه می دهم. من یک سال و نیم در زندان بودم. داخل زندان من را زدند که ننویس و من نوشتم. فحش های ناموسی دادند و من نوشتم، کتکم زدند، تهدیدم کردند و من نوشتم. مرخصی به من دادند به این شرط که چیزی نمی نویسی و من به محض اینکه بیرون آمدم نوشتم و به زندان برگشتم. شما خب طبیعی است که این کار را نمی کنید و طبیعی است که مرخصی تان ادامه دار خواهد بود. ولی من داخل زندان نوشتم، بیرون زندان نوشتم به محض اینکه توانستم مصاحبه ای کردم. با چنین آدمی فقط دو کار می توان کرد یا زندانی کردن مداوم او و یا حذف فیزیکی او. یعنی با چنین آدمی کار دیگری را نمی توان کرد. یعنی به قول فدیمی ها دیگر این آدم بشو نیست.
– یعنی شما می گوید که اگر کسیکه زیاد حرف بزنه و در زندان سکوت کنه بیشتر اذیتش می کنند؟ من متوجه نمی شوم.
نه من منظورم این است که می توانستم سکوت کنم و مثل دیگران شوم و من این کار را نکردم.
– یعنی می گویید اگر کسی سکوت کند زندانیش می کنند… من می گویم شما صحبت زیاد می کنید ولی زندان نیستید!
خب من یکسال ونیم زندان بودم. شکنجه شدم، کتک خوردم. این اتفاق ها برایم افتاده است. شما می گوید که الان یک وبلاگ نویس حرفی می زند و می برندش زندان خب من را هم بردند و یکسال و نیم فحش دادند و کتک زدند اما من همچنان ادامه دادم.
– آقای نوری زاد شما چندین بار آقای خامنه ای را از نزدیک دیده اید و با او دیدار داشتید و جایی هم گفتید ایشان زمانی مراد شما بوده است. آیت الله خامنه ای را اگر بخواهید کوتاه برای ما توضیح بدهید، می گویید چه جور آدمی است، برداشت شما چیست؟
دو برادشت است، برداشت قدیم و برداشت حال حاضر من. برداشت قدیم من توام با جهالت بوده، توام بوده با شناخت لایه بیرونی او. ولی بعدها وقتی پرده ها از جلوی چشم من کنار رفت و آگاهی پیدا کردم و متوجه برخی قضایای شدم که آنموقع در دسترس من نبود یا پرده ای به نام جهالت آنها را از من دور نگه داشته بود، متوجه شدم که ایشان به عنوان رهبر خطاهای دارد که نمی شود از آن گذشت. مثلا اینکه هیچگاه ایشان پاسخگوی اینهمه مسولیتی که به عهده گرفتند نبودند و خب این عدم پاسخگویی باعث ایجاد طوفان و ویرانگری در حوزه سایر مسولان شده است مثلا رییس قوه قضاییه و رییس مجلس هم به هیچکس پاسخگو نیست و یا نماینده مجلس، وزیر و بقیه مسولان. یعنی این عدم پاسخگویی رهبر درمقابل مسولیت هایش باعث شده که دیگران هم اصلا پاسخگو نباشند و یا مثلا ناشناس ماندن گردش مالی ایشان. در حالیکه اگر ایشان شخص حضرت علی هم بودند باید رفت و آمد های مالیشان اتفاقا آشکار باشد که این مظان از دایره زندگی ایشان دور بیفتد. حوزه گردش مالی در اطراف هر کدام از ما بستری است از گمان های بد، می تواند ذهن دیگران را رشد بدهد و به تکاپو بیاندازد. اما هیچ وقت مشخص نیست که چرا و چقدر پولی بر می دارد به حزب الله، افغانستان و سوریه می دهد؟ این پول مردم است به چه اجازه ای می دهند؟
– ببخشید من چون وقتم کم است مجبورم حرفتان را قطع کنم. یه عالمه مردم سوال داشتند و باید سوال های دیگر را هم بپرسم. این نامه هایی که برای آقای خامنه ای نوشتید و می نویسید را ما هر دفعه می خوانیم اما آیا خامنه ای هم می خوانند؟
اگر ایشان بخوانند که مسولیت شان مضاعف می شود و اگر نخوانند که وای به حال ما که ایشان به هرحال مواجه هستند با یک چنین نامه هایی از جانب بنده و دیگران و ایشان آنها را مطالعه نمی کنند. چه بخوانند و چه نخوانند هیچ فرقی در مسئولیتی که ایشان دارند نمی کند.
– نظر شما راجع به بازداشت و آزادی سعید مرتضوی چیست ؟ چه عوامل پشت پرده ایی اینجا فعالیت می کنند؟
این ماجرای بسیار کوچکی است. یک ماجرای بسیار حقیر از یک فاجعه بسیار بزرگ در پس پرده. وگرنه مساله مرتضوی به عنوان دادستانی که کهریزک را سامان داده و دستور داده که عده ای را ببرند آنجا و بکشند در خود او متوقف نیست. رییس قوه قضاییه و بالاتر شخص خود رهبر و فرماندهان سپاه همه اینها یک مرتضوی هستند در نوع خودشان. یک آدم کوچک را آوردند وسط و بعد بردندش زندان که کمی سر و صداها و حساسیت ها بخوابد. یک بازی درون دایره بسته است که ما باید از این دایره بسته فراتر نگاه کنیم. باید ببینیم چه کسی قلم مرتضوی را به چرخش درآورد و به او جرات داد.
– کی هست؟
به نظرم رییس قوه قضاییه، فرماندهان سپاه، و خود رهبر. ببینید وقتی یک بسیجی چاقو می زند و یا یک پاسدار وقتی به معترضان شلیک می کند شخص خود رهبر مسول است برای اینکه فرمانده کل قوا است، شخصیتی است که رییس قوه قضاییه را انتخاب کرده است. حضرت علی وقتی در دولت های مرزیش حرکتی شده و شهروندی آسیب دیده، می گوید من علی آنجا نبودم اما انزجارم را از این رفتارم می رسانم و جانبداریم را از فرد آسیب دیده ابراز می کنم. اینها که به گرد پای حضرت علی هم نمی رسند و خودشان هم معترفند.
– جناب نوزی زاد شما سال ها در روزنامه کیهان با آقای شریعتمداری کار کرده اید و طبعیتا حرف های برای گفتن زیاد دارید، چرا کمتر درباره کیهان و خصوصا شریعتمداری حرف می زنید؟
من مطلقا یک ساعت عضو کیهان نبودم بلکه نویسنده آزاد بودم و کارمند جهاد سازندگی که در صدا وسیما برنامه های “جهاد” و “روایت فتح” می ساختم. من نوشته هایم را برایشان در کیهان فاکس می کردم و هرازگاهی هم بله به آنجا می رفتم و نوشته هایم را می دادم.
– جناب آقای نوری زاد خیلی ها دوست دارند بدانند که وقتی برنامه های “نیمه پنهان”، “هویت” و یا پرونده افرادی مانند سیامک پورزند و اعترافات اجباری در کیهان پخش می شد موضع شما نسبت به این داستان چه بود؟ حس تان چه بود؟
من مطلقا ارتباطی با این مجموع نداشتم ولی واقعیت قضیه این است که من نباید گریز کنم که از گردونه ای به دلیل جهالتم اسیر بودم که این گردونه حاکمیت را تایید می کرد. و من چه بخواهم و چه نخواهم جز تایید کننده گان آن ظلم ها و آسیب هایی بودم که مردم در آن مقطع دیدند. اگرچه که کوچکترین سهمی در آنها و این جور برنامه ها نداشتم ولی بهرحال چون من جز آن طایفه بودم مثل این است که من هم آن ظلم ها را تایید کردم.
– به عنوان آخرین سوال آقای نوری زاد، حرف حساب شما چیست اگر بخواهید کوتاه بگویید.
من یک شهروند هستم که نسبت به حاکمیتی که مسولیت فراوانی دارد و ظلم می کند و پاسخگو نیست و دست به گلوی مردم برده است، دارم اعلام موضع می کنم. وقتی می بینم عزیزانمان، فرزندانمان را صرفا به خاطر انتقاد می گیرند و به زندان می اندازند من می گویم حالا که این تریبون نصیبم شده بیشترین تلاش و فعالیتم را بکنم. حالا هر چه که بخواهد پیش بیاید. من و خانواده ام خودمان را مهیا هر گونه آسیب کردیم. من وقتی در زندان بودم این هیولاهای وزارت اطلاعات خانواده و فرزندانم را به زندان بردند و شنیع ترین،سخفیت ترین و زشت ترین حرف ها را با آنها در میان گذاشتند. ولی من آمده ام وسط به جانبداری مردمی که زبان اعتراض به تعبیری در کامشان فرو کشیده شده است. حالا که من تریبونی می توانم به اسم محمد نوری زاد داشته باشم چرا تقدیم نکنم به مردمی که آسیب فراوان دیده اند، ترسیده اند، فرزندانشان کشته شده و حقوقشان بالا کشیده، تحقیر شدند و رشد نکردند؟ به عنوان یک مسلمان، انسان و شهروند تلاشم را می کنم. این حرف حساب من است.
بخش دوم مصاحبه
– شما پیرو آرمان های آیت الله خامنه ای بوده اید و یا هستید… من نمی دانم لطفا این را توضیح دهید که آیا الان هم هستید و ضمنا شما انقلاب ۵۷ را صراحتا در آخرین یادداشت تان اشتباه می دانید، چطور این تناقض را توجیه می کنید؟ اصلا تناقضی می بینید؟
من و افرادی مثل من عاشقانه پا به پای انقلاب بودیم. خیلی ها بودند بانوان باحجاب، بی حجاب، چریک، مسیحی و زرتشتی و.. همه دست به دست هم دادیم و پیروز شدیم اما ماجراها بعد از انقلاب پیش آمد. یعنی اینکه ما آرمان ها و افق هایی را در ذهن داشتیم و آرزوهایی را با شخصیت هایی مانند امام خمینی همراه کرده بودیم و دوست داشتیم امسال نشد، سال بعد آرزوهایمان برآورده شود، اگر این ده سال نشد، ده سال بعد. اما متاسفانه ما سال به سال عقب نشستیم از آن افق هایی که برای خودمان پرورانده بودیم و چون مردان بزرگ ما، مردان آسیب شناس و نقد پذیری نبودند که هم آسیب های رفتار خود را بشناسند و از دیگران بخواهند که آنها را در آسیب شناسی کمک کنند و هم اینکه مطلقا تحمل نقد نداشتند، یک حصاری از تقدس در اطراف مسولان برتر کشور ایجاد شد به خصوص برای آقای امام خمینی ایجاد شد. و این تقدس خارج از قاعده باعث شد که هیچ گاه شخصیت های برتر جامعه ما مورد نقادی واقع نشوند. من واقعیت قضیه این است که الان در شرایطی نیستیم که وارد حوزه نقد امام خمینی شوم چون من در داخل هستم و اگر چه… اگرچه من در خارج از ایران هم بودم از این حوزه ادب ورزی خروج نمی کردم. همه اینها را می نوشتم و می گفتم. یعنی بارها شده به خودم گفتم که اگر همین الان در آمریکا، اروپا و ژاپن بودی چه می گفتی و می دیدم که هیچ فرقی نمی کرد و من همین ها را می گفتم یعنی خارج بودن من باعث نمی شد که من گستره وسیع الفاظ آنچنانی را اختیار کنم، مطلقا. من می گویم امام خمینی یک فضای تقدس را در اطرافش آراست و ما بودیم که این تقدس را در اطرافش افراختیم و فضای او را بری از انتقاد دانستیم و این باعث شد که ما یک جانبه در سمتی رفتیم که رشد نبود، در این مسیر پیش رفتیم و آسیب ها یک به یک ظاهر شد. مثلا به عنوان نمونه اعدام های خلخالی که توسط امام خمینی تایید می شد در آن دایره تقدسی که ما بودیم حتما اینطوری تحلیل می کردیم که ما حتما خبر نداریم، خلخالی حتما دادگاه هایی را تشکیل داده و در آن دادگاه ها آدم ها را منصفانه محاکمه کرده و حکم به آنها داده است. اما بعدها متوجه شدیم که اصلا دادگاهی نبوده است. یا بعضی چیزها را هم اصلا نمی فهمیدیم و یا از ترس و ارعابی که شنیده بودیم هر کس از دایره خودی ها خروج کند چه عاقبتی دارد چیزی نمی گفتیم. من یکبار دیگر در جای دیگری هم گفته بودم که ما در آن ایام در عشق شدید نسبت به نظام فرو شده بودیم. برای شخص من یک جهل فراوان مانع آگاهی بود و یک طعمه مختصر برای اینکه زندگی مختصرم را داشته باشم. چون من کارمند بودم می خواستم حقوق ماهیانه ام قطع نشود و بعد امید به آینده که حتما اصلاح می شود و همین طور ترس از دخمه های که شنیده بودیم که کسی که رفته دیگر برنگشته است. ترس کارمندی که گوشه ای از مملکتش کار می کند. برای من و خیلی های دیگری بوده و هنوز هم هست. درست است که من از این دایره خروج کردم اما همچنان دوستان من در این دایره هستند که این نظام و تقدس را دوست دارند.
– خب چه اتفاقی در شما افتاد که از انقلاب روی برگردانید، البته اینکه خیلی قابل تقدیر است که تغییری از لحاظ فکری در انسان ایجاد شود و انسان این شجاعت را داشته باشد که به شکل عمومی مطرحش کند. من احترام می گذارم به این وضعیت شما و کاری که کردید اما می خواهم بدانم که چه اتفاقی افتاد که از انقلاب روی برگردانید، یعنی چی شنیدید، چی دیدید و تجربه کردید؟
بزرگترین مشکل من این بود که کارمند دولت بودم و کارمند دولت چون مجرای زندگیش از آن زاویه است و اگر قطع شود آسیبی برای معشیتش ایجاد می شود بنابراین باعث می شد که بسیاری ازچیزهای را که نباید می دیدم به تعبیری توجیه اش کنم و بگویم حتما پشت پرده ها خبر از درستی و پاکی است. من اگر مثلا شغل آزاد داشتم شاید زودتر می فهمیدم. کمااینکه فرزندان من انتقاد می کردند و من آنها را به صبوری و به مدارا دعوت می کردم در عین حالی که می دانستم آنها محق هستند و نقدشان درست است اما آن ترس ها، جهل ها، افق ها، آرزوها و امید هایی که به آینده داشتیم همه اینها دست به دست هم می دادند تا بنده و امثال بنده را به آینده ایی که نمی دانستیم چه زمانی هست نوید دهند که مثلا صبور باشیم در آینده همه اینها اتفاق می افتد. اما واقعیتش این است که وقایعی که در سال ۱۳۸۸ افتاد و من منکرش نیستم که این حادثه ها یک نقطه عطف در پنهان کاری نظام و مردان بزرگ نظام از یک طرف و بعد آشکار شدن شخصیت شان از طرف دیگر سهم بزرگی در تغییر من داشته است و خداوند کمک کرد که من دیگر نترسیدم و کمک کرد که خانواده ام در کنارم قرار گرفتند و طمع را بریدیم و جوری شد که دیگر امیدمان را که از این مسیر به آرزوهایمان برسیم مضمحل شد. من دیگر مطلقا امیدی ندارم به سیستم قضایی ایران که از آن عدل برآید و اصلا اطمینان ندارم که از دم و دستگاه سپاه چیزی به اسم درستی برآید. در حالیکه ما سیستم قضایی دولت اسلامی را عاشقانه تایید می کردیم چون می گفتیم که اینها در مجاورت عدل علی هستند و با سپاهیان در سال های طولانی جنگ در کنار هم بودیم و عاشقانه یکدیگر را دوست داشتیم اما الان اینطوری نیست، سپاهیانی که تا گلو در پلشتی فرو رفتند.
– معذرت می خواهم حرف شما را قطع می کنم اما این توصیف های که می کنید یک اتیکت و لیبلی به شما از طریق دستگاه تبلیعاتی تظام می زند. آنطور که شما را طبقه بندی می کنند به نظر می رسد که یک ضد انقلاب و برانداز داخل نشین هستید. آیا این تعریف را قبول دارید؟
مهم نیست. یک موقع های اینها برایم مهم بود. یک موقع های برایم مهم بود که با رادیوهای بیگانه صحبت نکنم. اما ما وقتی صدا و سیمای خودمان را فشردیم و بزرگترین دروغ ها را از زبان او برآوردیم و راه های حضور مردم را در صدا وسیما بستیم بنابراین چه ایراد و منافاتی دارد که من حالا با رادیو فردا صحبت کنم که به قول شریعتمداری رادیو سازمان سیا است؟ من از این الفاظ عبور کردم. آنها من را برانداز داخل نظام بدانند، من را ضد انقلاب بدانند هر چه می خواهند بگویند اما من هنوز یک شهروند هستم و دارای حقوقی هستم و خودم معتقدم که اگر در زندان باشم یک زندانی هم دارای حقوقی است و چون حاکمیت تمرین نکرده است که حقوق مردم را محترم بشمارد احساس می کند که منت بر سر آنها می گذارد. یادم است که من بعد از زندان، چون تخصصم فیلم سازی است به صدا و سیما رفتم اما دیدم که مدیرانی که به میزهایشان چسبیده بودند و در ظاهر اظهار رفاقت می کردند اما دوست نداشتند که من آنجا آفتابی شوم و با آنها یک موقع عکسی گرفته بشود که نشان دهد آنها با من هستند. یکی شان که خیلی جسارت داشت گفت که نظام به تو منت گذاشته است که تو را آزاد کرده است. گفتم نه منت نیست اصلا زندانی بودن جوان های ما ظلم است. هر روز و ساعتی که این جوان ها ی ما چه پسر و دختر و جوان و پیر در زندان هستند یک حقوق بزرگی از آنها به گردن مسولان ما است. اینها فردا باید جوابگوی جوانی و عمر این عزیزان باشند که الان در زندان هستند.
– سوال من این است شما که می گوید انقلاب اشتباه بود، چطور می شود این اشتباه را تصحیح کرد و شما محمد نوری زاد چگونه نظام سیاسی را مناسب ایران می دانید؟
آقای حسینی من نمی گویم که انقلاب اشتباه بود. اکثریت مردم ایران دست به دست هم دادند، گفتم با حجاب، بی حجاب، زرتشتی، مسیحی و… این انقلاب را سامان دادند چون می گفتند مردان روحانی وقتی بر سر راس عموم قرار بگیرند قطعا ظلم نخواهند کرد و دروغ نخواهند گفت، قطعا دزدی نخواهند کرد و قطعا آدم نخواهند کشت. ما در انجام چنین چیزی اشتباه نکردیم و این انقلاب قدم درستی بود که همه دست به دست هم دادند و انقلاب کردند. من در این یادداشت” ای کاش انقلاب نمی کردیم” نگاهی دارم که آهای حاکمان جمهوری اسلامی ایران اگر ما درست رفتار می کردیم بعد از انقلاب، حداقل باید الان ۵ نیروگاه هسته ای داشتیم، حداقل به لحاظ صنعتی باید در طراز کره جنوبی و بالاتر از ترکیه فعلی قرار می گرفتیم، باید از نظر ادب، علم و قانون مندی در طراز بالا قرار می گرفتیم و اگر نیستیم مقصر هستیم و اگر نرسیدیم به چنین جاهای کوتاهی و ظلم ما بوده است. من انقلاب را اشتباه نمی دانم، انقلاب شاید یک ضرورتی بود اما اینکه تمام تشکلاتی که در برآمدن این انقلاب سهیم بودند، رانده شوند، کشته شوند و تمام عرصه ها به روحانیون واگذار شود، روحانیونی که تجربه مملکت داری نداشتند این اشتباه بود و ناگهان یک عرصه وسیعی در اختیارشان قرار گرفت، بدون اینکه دانشی داشته باشند به مجراهای ورود کردند که پر از پلیدی و پلشتی بود. این اشتباه بزرگی بود.
– خب شما چه جور نظامی را الان مناسب ایران می دانید؟
من از نظر شخصی به هیچ تشکیلاتی وابسته نیستم. یکی از علت های که من را به زندان نمی برند برای این است که من تشکیلات ندارم و عضو یک حزب، گروه و طایفه نیستم. تک و تنها هستم. می گویند مگر یک آدم تک و تنها چقدر می تواند موج ایجاد کند. اگر حالا این سوال را از من نوری زاد منفرد می کنید، من همین الان به این زیبایی ها دست پیدا کردم که جانم را فدای سنی های سرزمین می کنم و جانم را فدای زرتشتی ها، مسیحی ها ، بهایی ها و کلیمی های می کنم که آنها از آزادی بهره مند شوند. من حکومتی را دوست دارم که انسان ها را فارغ از گرایش های اعتقادیشان به انسانیت شان بها بدهد و آنها را به عنوان انسان تکریم کند و حقوق همه را به استثناء به یک نوع نگاه کند و بستری را برای ویژه خواری ایجاد نکند. من جامعه ای را دوست دارم که یک مسیحی از یک شیعه اثنی عشری از یک حقوق مساوی برخوردار باشند. ما هیچگاه نداشتیم که یکی از وزیرهایمان سنی باشد یا ما هیچگاه نداشتیم که یک از مسئولان برجسته مان زرتشتی باشد. خب این جفای بزرگی است. مثل این می ماند که مانند ایام قدیم اعراب همه بهشت را برای خودشان می دیدند و جهنم را برای قوم غیر عرب می دانستند. الان اینجوری است. الان یک مسیحی اجازه استخدام در ادارات مان را ندارد و این فاجعه بزرگی است.
– فاجعه بزرگ تر این است که به نظرم بهایی ها که اصلا اجازه زندگی در ایران ندارند.
بله اینها جفای بزرگی است. اجداد اینها یک حرکت سیاسی کردند و ما همچنان نسل در نسل اینها را در تنگنا قرار می دهیم و این جفا بزرگی است. من در یکی از فیلم های خودم هم گفتم که نسبت اینها به ما که شیعیان و اکثریت غالب در ایران هستیم مثل شیعیان که اقلیت محض در عربستان و مدینه هستند می ماند. خب ما دوست داریم سعودی ها آنجا چه طور با شیعیان اند کی که در آن سرزمین زندگی می کنند رفتار کنند! به خدا آقای حسینی اینها در آموزه های دینی ما هستند. بزرگان دینی ما گفته اند آنچنان با مردم رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار شود.
– خب این بحث جالبی است که می کنید به خاطر اینکه جمهوری اسلامی هر وقت بحث از نقض حقوق بشر در ایران می شود دلیلی می آورد که قوانین حقوق بشر در دنیا با فرهنگ ما سازگار نیست. آیا شما با این ادله موافق هستید؟
مطلقا. ما اصلا چیزی به نام فرهنگ اینجا نداریم. یعنی حاکمان جمهوری اسلامی یک قلم فرهنگ به من معرفی کنند بگویند ما این هستیم. مثلا به عنوان نمونه در مورد حجاب. ما اجازه نداریم بانوان خود را تحکم کنیم که شما اگر بی حجابی باید حجاب داشته باشی. این مطلقا با آموزه های دینی ما منطبق نیست. ما اجازه نداریم که کسیکه دوست دارد بی حجاب باشد، اصلا بی حجاب به دنیا آمده باشد و اطرافیانش بی حجاب هستند او را وادار به حجاب کنیم.
– مسئله گنده تر از حجاب، سنگسار است یا اعدام های که در انظار عمومی انجام می شود و یا دست مجرمان را قطع می کنند .. وقتی به اینها مجامع حقوق بشری اعتراض می کنند، می گویند که اینها با مسائل فرهنگی ما مطابقت ندارد.
ببین هیچکدام از اینها از ذات دین ما بر نِیامده است. اگر دین ما در ۱۴۰۰ سال پیش مثلا یک چنین مقولاتی، به هرحال مردمان عرب آن زمان، تایید کردند کمال حماقت است که ما حالا آن را الگوی جامعه خود کنیم. دانش مردم آن زمان در سرزمینی به نام حجاز و عربستان آنقدر فقیر بوده که ۵ نفر باسواد داشتند. شما نمی توانید قوانین آن موقع را منطبق امروز کنید و بگویید این است و جز این نیست. این نگرش تنگ نظرانه، عبوس و بداخلاق به دین باعث شده است که من این را با اطمینان می گویم جفایی که حاکمیت ما به اسلام مرتکب شد در طول تاریخ بی نظیر بود . یعنی اگر تمام دشمنان دست به دست می دادند و می خواستند نفرت از دین را در ایران نهادینه کنند اینقدر موفق نمی شدند.
– من دو سال دیگر دارم، آقای نوری زاد شما دوستان زیادی در نظام و جبهه داشتید و همین طور وقتی کار می کردید به عنوان مستند ساز، رابطه تان با دوستان سابق تان چطور است؟ آنهایی که هنوز با پرچم آیت الله خامنه ای زندگی می کنند و کسانیکه در کیهان می نویسند و یا در بیت هستند. آیا رابطه ای با آنها دارید؟
مطلقا. بعضی از آنها که نرم هستند که بازنشسته شدند، با آنها یک سلام و علیک داریم. اما آنها که همچنان از آن مجرا تغذیه می شوند نه تنها ارتباطی نداریم بلکه فحاشی های ازآن سمت به من پرتاب می شود که البته من از کنارش عبور می کنم و وقتم را صرف این نمی کنم که حالا چرا او اخم کرد و دیگری فحش داد. من هیچ گونه ارتباطی با آنها ندارم. با دوستانی که ۲۵ سال شانه به شانه هم بودیم. اما در مجامعی که ظاهر می شوم و خواه ناخواه با هم روبه رو می شویم زیرلب غرولندی می کنند اما اکثریت قریب به اتفاق برخوردهای خوبی دارد و این نشانه خوبی است. اگرچه که خودشان شهامت اعتراف ندارند اما اینکه می بینند یک نفر به نمایندگی آنها حرف شان را می زند به یک نحوی همدلی و همراهی می کنند. اما نه من کوچکترین ارتباطی با آن جماعت ندارم. من یک دفعه منقطع شدم. حتی بازجویانم که در زندان اصرار می کردند ما هم طیف هستیم و می گفتند تو بچه جنگی، ما هم بچه جنگ هستیم و بین ما فاصله نیست. اما یکباره بهم می گفتند که تو در زندان هستی اما جناح چپ به منزلتان رفته و به همسر و بچه هایت سر زدند. می گفتم خب به دلیل اینکه شما نمی روید، شما هم بروید و بگذارید تعادلی برقرار شود. شما چرا به خانه ام نرفتید، بگویید نوری زاد جفا کرد و از انقلاب برید اما ما دوستان قدیم او به خانواده اش سر می زنیم. مطلقا چنین چیزی نبوده و نیست.
– من یک سوالی از شما دارم که شاید کمتر در مصاحبه ها از شما پرسیده می شود و آن درباره سینما ایران است. شما مستند ساز بودید و سالها کار سینمایی کردید. وضعیت سینمای حال حاضر ایران را چطور می بینید؟
یک چیزی در حد ماندن و نماندن. واژه ای داریم به نام احتضار یعنی مشرف به موت. واقعا علاقه سینماگران ما است که این صنعت را سر پا نگه داشته است وگرنه مسولان کوچکترین اعتقادی به سینما ندارند و یا اگر دارند بسیار خفیف است به دلیل اینکه حاکمیت ما به شدت مرعوب مراجع و شخصیت هایی است که اصلا نگرشی به این مقولات ندارند و اینها را زوائد می دانند. واقعا غیرت مندی خود سینماگران ما است که این صنعت را رشد داده، به اینجا رسانده است و در سطح جهان پرچمی افشانده و خودی نشان داده است.
– آخرین فیلم خوبی که از سینمای ایران دیدید چه بود؟
من در این جشنواره که نه بلیطی داشتم و نه توانستم بروم. اما قبلش فیلم بسیار بسیار زیبای از سرکار رخشان بنی اعتماد دیدم که متاسفانه جز خط قرمزهای سینمای ایران است ومسولان خروج این فیلم و حضورش را در جشنواره های خارجی ممنوع کردند. من حتی یادداشتی برای آقای خامنه ای نوشتم که شما جرات ندارید پایتان را از مرز بیرون بگذارید، مثلا یک سفر زیارتی به عربستان سعودی بروید چون مجامع جهانی چشم به راه خروج شما از کشور هستند که دستگیرتان کنند. شاید حالا خیلی دوست دارید به حج بروید اگر دوست دارید به حج بروید، من شما را به حج می برم، لباس سفید بپوشید و بنشینید و این فیلم خانم رخشان بنی اعتماد را ببینید.
– اسم این فیلم چیست؟
اسم این فیلم “قصه ها” است. من بعد دیدن این فیلم به خانم بنی اعتماد هم که آنجا بودند، گفتم که ای کاش همه مردم ایران و جهان را می توانستم در یک استودیو جمع کنم و من و شما برویم بالا، و من متواضعانه به شما تعظیم کنم چون شما در این فیلم غیرتمندانه، وطن پرستانه و انسان گرایانه زوایای مغفول جامعه ما را یک به یک برکشیدید و به آنها توجه کردید. فیلم بسیار شایسته ای بود.
– آقای نوری زاد، آخرین سوال من از شما این است که پشت پرده اختلافات آقای احمدی نژاد و لاریجانی که الان در سیاست ایران مطرح شده و خیلی سرو صدا کرده چیست و چرا اینها دیگر به حرف آقا گوش نمی کنند که به آنها گفت ساکت بمانید و اختلاف تان را حل کنید. فکر می کنید که دیگر آقای خامنه ای فصل الخطاب نیست؟ پیش بینی شما از ماه های آینده باقی مانده از ریاست جمهوری احمدی نژاد چیست و همین طور از وضعیت سیاست ایران؟
احمدی نژاد اصلا احساس امنیت نمی کند بعد از فردای اتمام دوران ریاست جمهوریش. یعنی اصلا برای خودش امنیت جانی قائل نیست. چهره های امنیتی را تا حدودی شناخته و می داند که دودمانش را در هم خواهند پیچید چون او به آنها کلک زد و به عنوان فرزند انقلاب وارد شد و سر از اسرار پنهان حاکمیت در آورد و از چیزهای خبر دار شد. الان کم کم به شخصیت اول خودش برگشته است…. ماجرای لاریجانی نیست. ماجرای این است که این نظام بعد سی و چند سال به ورشکستگی در افتاده و رهبری به شدت در مظان پرسش های ویرانگر بزرگ است. وقتی همه حرکت های بزرگ بدون اجازه رهبری نباشد حتما ورود مخفیانه به قمار هسته ای با تایید او صورت گرفته است و ایشان باید جوابگو باشند. اینکه شما با چه جرات و صرف هزینه ای وارد قمار بزرگ شدید که نه تنها چیزی در دستتان نیست بلکه بسیاری از داشته هایتان را هم از دست دادید؟ حالا احمدی نژاد از این چیزها سر در آورده است و می داند که او را آرام نخواهند گذاشت.
– انتخابات آینده ریاست جمهوری را چگونه می بینید. آیا مردم دوباره با توجه به شرایطی که پیش آمده رای می دهند؟
ببینید اینقدر مردان بزرگ این سرزمین را تاراندند یا در زندان ها گذاشتند یا انگ دشمنی بر پیشانی شان نشاندند که الان به تعداد معدودی برای کاندیداتوری رسیدند که مثلا آقای حداد عادل گردن برافراخته که من می توانم رییس جمهور شوم و یا آقای قالیباف یا آقای ولایتی .. اینها الان دانه درشت های ریاست جمهوری هستند. وقتی شما همه راه ها را برای برآمدن مردان بزرگ بستید دیگر آدم کوچولو ها می مانند و افسوس بزرگ این است که شخص دیگری را ندارند و نگران هستند که اگر قالیباف بالا بیاید نکند احمدی نژاد دیگر شود. بهرحال بسیار مشتاق هستند که یکی از درون خانواده باشد مانند حداد و ولایتی. هنوز که هنوز است نمی دانند چه کنند. حاکمیت دستش خالی است از آدم های هوشمند، شایسته و درستکار. بگذارید من حرف دیگری بزنم شما زبانم لال خداوند را در همین انتخابات بیاورید و رییس جمهور کنید و همه مردم هم به او رای بدهند اما این سیستم به خدا اجازه برآمدن نخواهد داد. این سیستم به خدا تحکم خواهد کرد که قدم بخواهی برداری باید با بیت رهبری هماهنگ کنی. بهرتقدیر مشکل آدم ها نیستند یعنی اگر آقای موسوی یا خاتمی هم بیاید و چه مردم رای بدهند و چه ندهند مشکل ما همچنان پا برجا است.