ما تنفروشانیم همه…*
یادداشتی از حسین قاضیان، جامعه شناس
اشاره: ارائه خدمات جنسی، که به روسپیگری و فحشا مشهورتر است، به دلیل اخلاقیات ویژهای که جوامع مختلف طی قرون و اعصار برساختهاند، همواره تقبیح شده است. این تقبیح اخلاقی به انسانهایی که بعضاً خود از این خدمات بهره میبرند، اجازه داده است که حقوق ارائهکنندگان خدمات جنسی را نقض کنند، خواه حقوق شغلی آنان، خواه حقوق انسانی شان را، آن هم به اتکای محکوم کردن اخلاقی حرفهای که اینان به آن اشتغال داشتهاند. این مقاله، بنیان اخلاقی این محکومیت را، بر مبنای منطقِ معمول همان محکوم کنندگان، به پرسش میگیرد.
تنفروشی. واژهای از سر تحقیر و احساس اشمئزاز، برای اشاره به روسپیگری، یا دستِ بالا برای ترحم به حال روسپیان؛ «زنانِ» روسپی. در پسِ انتخاب این واژهیِ بیگناه اما، توهمی از گناه پنهان شده است. گویی فقط روسپیاناند و یا زنان که تن میفروشند. دیگران تن نمیفروشند یا اگر میفروشند، اخلاقاً مجازند و بیگناه در این تنفروشیهاشان.
اما راستش را بخواهید تن فروشی کاروبارهمهیِ کسانی است که کارِ مُزدی میکنند. درست که بنگریم میبینیم همهیِ ما، بخش یا بخشهایی از بدن خود را میفروشیم. ما نیز در ازای خدماتی که از طریق فروشِ مستقیم یا غیرمستقیمِ بخش یا بخشهایی از بدن خود – بیواسطه یا با واسطه -به خریدار یا خریداران ارائه میدهیم، دستمزدی دریافت میکنیم. این همان سازوکاری است که روسپیگری هم بطور کلی با آن تعریف میشود: فروش خدمات جنسی، از طریق عرضه کردن مستقیم یا غیرمستقیمِ بخش یا بخشهایی از بدن، در ازای دریافت دستمزد. به این ترتیب به نظر میرسد که نباید میان تنفروشیِ روسپیان با تنفروشیِ دیگر کارکنان تفاوتی قائل شد. همهیِ کسانی که کار مزدی انجام میدهند، همان میکنند که روسپیان.
از دانشمندان شروع کنیم که شاید قدر و مرتبتشان اجازه ندهد تنفروشیشان را آشکارا ببینیم. دانشمندان، نواحی شمالیِ بدن، یعنی آن بالاـبالاها را که مغز مینامند، می فروشند. پیداست که دانشمندان نیز مانند دیگر آدمها برای ادامهیِ زندگی و نیز انجام کارهای علمیشان نیازمند به کارگیری سایر نواحی بدن خود هستند. آنها برای زنده ماندن دهان و مقعدشان را به کار میگیرند؛ برای رفتن به سر کار (معمولا) از پاهایشان استفاده میکنند؛ برای مشاهدهیِ علمیِ مستقیم یا غیر مستقیم از چشم و گوش و بینی بهره میگیرند و قسعلیهذا. اما ناگفته پیداست که خریدارانِ خدمات دانشمندان، عمدتاً بخاطرِ خدماتی که از همان ناحیهیِ شمالی بدن ایشان دریافت میکنند، به آنان مزد میدهند، نه مثلاً به خاطر تلاشی که آنها برای ادامهیِ حیات خود به خرج میدهند.
ورزشکارانِ حرفهای نیز به همین سبک بدن خود و مهارتهایی را که در بدنشان ذخیره کردهاند، می فروشند. فوتبالیستها بیش از هر چیز پاهایشان، والیبالیستها، بسکتبالیستها، هندبالبازان و تنیسبازان عمدتاً دستهایشان، وزنهبرداران و کشتیگیران قدرت عضلات و دیگر مهارتهای بدنی ذخیره شده در قسمتهای مختلف بدنشان، و دیگران نیز با ترتیباتی دیگر، نواحی متفاوتی از بدن خود را می فروشند.
بازیگران سینما و تئاتر و تلویزیون نیز مشمول همین سازوکارهایِ تنفروشیاند. آنان نیز چهره یا دیگر نواحی بدن خود را در ازای دریافت مزد میفروشند. گاهی چهره یا دیگر نواحی بدنشان به سبب جذابیت ظاهری خریدار مییابد، گاه به خاطر توانایی در ابراز شکلهای متفاوتی از بدن که مورد نیازِ آن فرایند تولید هنریِ معین است.
کارکنان فکری، یعنی کسانی چون روشنفکران، نویسندگان، روزنامهنگاران، استادان، معلمان، مشاوران و مانند آنها هم نباید فکر کنند چون کار شیکِ فکری میکنند از شمول این حکم بیرون میمانند. حال و روز آنان هم با دانشمندان فرقی ندارد. آن ها هم همان قدرت ذهنی را که مانند دانشمندان در ناحیهیِ شمالی بدن خود ذخیره کردهاند، میفروشند.
کارگران یدی شاید وضعشان از همه آشکارتر باشد، چرا که فروش بدنشان از آن روکشهای شیکِ ظاهرفریبِ دیگر مشاغل بهره ندارد. همه به روشنی میبینند که آن ها دارند بدنشان را میفروشند.
این نوع استدلال را میتوان به همهیِ مشاغل تسرّی داد. چرا که به هر حال، به هر شغل و حرفه که با دقت نظر کنیم، میبینیم ماهیت مبادله در همهیِ موارد یکسان است: فروش بخش یا بخشهایی از بدن، در قبال دریافت دستمزد، و در قالبِ خدمات و کارکرد مطلوبی که از آن بخش از بدن انتظار میرود ، البته با کمک سایر قسمتهای بدن.
با این همه، تقریباً همهیِ ما از اینکه ما را تنفروش بنامند، تن میزنیم و میگریزیم. حتی با این که ممکن است از ماهیت عمل خود، یعنی تنفروشی، آگاه باشیم، آن را اهانتی به خود قلمداد میکنیم. به همین سبب انسانها در جریان زندگی اجتماعی خود کوشیدهاند با خلق تشریفات و روکشهایی این تنفروشیها را به قالبهایی آبرومند و دلپذیر بریزند تا چهرهیِ عملشان چندان شنیع و رماننده نباشد. صنعت ظریف و پیچیدهای را که از خلال تلاشِ تاریخیِ بشر برای قاعدهمند کردن و آبرودار ساختن این اعمال به وجود آمده، «تمدن» مینامند.
محصول نهاییِ یکی ازصنایعِ تولید روکشهای آبرومند، ایجاد تمایز بین تنفروشیِ روسپیان با سایر شکلهای تنفروشی است. شیوه کار در این صنعت به این صورت است که از اساس برای بدن یک نوع اخلاق جغرافیایی ترسیم میکنند. مطابق با چنین اخلاقِ جغرافیایی، ابتدا بدن را به مناطق و نواحیِ گوناگونی تقسیم کرده، سپس برای این نواحی مختلف، احکام اخلاقی متفاوت صادر میکنند. این اخلاق جغرافیایی هم شامل احکام نواحی مختلف بدن است، هم شامل احکام عملکردهای هر یک از این نواحی.
مطابقِ این احکام، انسانها اخلاقاً مجازند تمام نواحی جغرافیایِ بدن خود را که مایلند بفروشند، مگر چند ناحیهیِ ویژه. این نواحی ویژه، نواحیِ جنسی نامیده میشوند. برای مشخص کردن این نواحی ویژه، خطوط قرمزی اخلاقی ترسیم و مَجازاً روی بدن تعبیه می شود تا نسبت به فروش آن قسمتها هشدار دهد. این خطوط قرمز، بنا به عرف هر جامعه، و در زمانهای مختلف، ممکن است روی مناطق متفاوتی از بدن رسم شود اما به طور کلی نواحیای با آب و هوای مشابه را در برمیگیرد.
کار این خطوط قرمز جدا کردن قسمتهای قابل فروش از قسمتهای غیرقابل فروش است. به این ترتیب مرز کارهای آبرومند از کارهای بی آبرو هم ترسیم و تعیین میشود. در نتیجهی این فرآیند، همه کسانی که بدن شان را در قسمتهای مختلف به جز قسمت جنسی میفروشند از یک سپر اخلاقی محافظ بهرهمند میشوند که کار تنفروشی آنها را موجه جلوه میدهد و از آبروی آنها پاسداری میکند، آبرویی که فروشندگان قسمتهای جنسی از آن بی بهره میمانند.
گذشته از این خط قرمز جغرافیایی، در صنعت تمدن یک خط قرمز کارکردی هم به تولید انبوه رسیده است. این خط قرمز تعیین میکند که بدن را چگونه نباید فروخت. این خط قرمز نه روی بدن که در داخل ذهن خریداران و فروشندگان و دیگر مردمی که ناظر یا داور این داد و ستدها هستند نصب میشود.۱ بنابر قواعد این خط قرمز کارکردی، انسانها میتوانند هر بخش از بدن خود را برای هر نوع بهرهبرداری که مایلند، بفروشند، اما مجاز نیستند آن بخشهای ویژه یا حتی دیگر بخشهای بدن خود را برای بهرهبرداریهای ویژه، که آن را بهرهبرداری/کارکرد جنسی مینامند، بفروشند. به این ترتیب خط قرمز جغرافیایی، بنا به کارکردش، می تواند حتی کل بدن را دربرگیرد، اما عمدتاً و تا این اواخر، کل بدن زنان را.۲
اما چرا انسانها «حق» دارند بخشهایی از بدن خود را که جزءِ نواحی جنسی به شمار نمیرود یا از آن بهرهبرداری جنسی نمیشود، بفروشند؟ به نظر می رسد استدلال موجوداتی که ما آنها را «آدمیزادِ متمدن» مینامیم، در مورد مشروعیت فروش بخش یا بخشهایی از بدن در مشاغلی غیر از روسپیگری این است که انسانها مالک بدن خود محسوب میشوند، پس حق دارند «حقوق مالکیت» خویش، یا «آثار حقوق مالکیتِ» خود را، جزئاً یا کلاً، به شیوههای مختلف در بازار عرضه کنند. موردِ مُستثنایِ اخلاقی همان نواحی ویژهی بدن (نواحی جنسی) و نیز همان کارکردهای ویژه (کارکردهای جنسی) است، استثنایی که زنان را شامل نمیشود و کل بدن آنان را بر حسب کارکردهای جنسیاش در برمیگیرد.۳
اما انگار این آدمیزادهای متمدن و پروسواس فراموش کردهاند که اگر انسانها از آن جهت که مالک بدن خود هستند حق دارند بدن خود را بفروشند، دیگر تمایز گذاشتن بین مناطق و نواحی مختلف بدن، از حیث مالکیت و آثار آن، وجهی ندارد. انسانها به یکسان، و به صورتی تفکیک ناپذیر، مالک بخشهای مختلف بدن خود هستند. پس نه این مالکیت، نه حقوق ناشی از آن، فی نفسه نباید تبعیضبردار و قابل تفکیک باشد. به عبارت دیگر،انسان ها از حقوق مالکیت مشابهی بر سراسر بدن خود و نسبت به آثار آن برخوردارند. بنا به چنین منطقی، همان احکام اخلاقی که در مورد فروش نواحیِ غیرِ ویژهیِ بدن برقرار است، باید در مورد فروش قسمتهای ویژهیِ بدن و کارکردهای ویژهیِ قسمتهای مختلفِ بدن هم برقرار باشد.
با این اوصاف آیا تن فروشیِ روسپیان حکم اخلاقیِ متفاوتی از دیگر شکلهای تنفروشی که همهیِ ما در طول زندگی شغلیِ خود با آن دست به گریبانیم، خواهد داشت؟ اعتراف به این سخن باید سخت بوده باشد که طی قرون و اعصار نخواستهایم بپذیریم همهیِ ما تنفروش بودهایم، گیرم با روکشهایی کمابیش آبرومند!
* نسخه اولیهی این نوشته در تابستان ۸۶ فراهم آمده است که در این جا با تغییراتی اندک منتشر میشود.
پینوشتها:
۱- در بخش دیگری از صنعت تمدن، از آغاز ذهن و بدن را جدا کردهاند.
۲- یکی دیگر از روشهای کار در این صنعت پروسواس این است که تن زنان را از تن مردان جدا میکند. تن فروشی همواره جلوهای عمدتاً زنانه داشته است. به همین دلیل، این خطوط قرمز، تا این اواخر، عمدتاً روی بدن زنان ترسیم میشد، آن هم توسط مردان. سپس این خطوط قرمز چنان جلوه داده میشد که گویی خطوط قرمزی است خواستهی همه، از جمله خود زنان. تازه در این چند دهه اخیر است که این خطوط قرمز تکانی خوردهاند و از بدن زنان به بدن مردان هم امتداد یافتهاند. در واقع مردانی که پیش از این اطراف خطوط قرمز بدن زنان را کبود میکردند خودشان شروع کردهاند به فروش همان نواحی ممنوع شده.
۳- کارکرد این تمایز به رشته ای از افکار و مناسبات بازمیگردد که نام مشهورش پدرسالاری است.