«موافقان باسواد» روی کدام آسمان بنویسند؟
دکترحسین قاضیان – جامعه شناس
همین چندی قبل بود که آقای روحانی، رئیس جمهور، با انتقاد از مخالفان توافق هستهای برآشفت و با لحنی به نظر عصبانی گفت: «چرا دانشگاه خاموش است؟ چرا یک عده بیسواد که از بخشهایی خاص پول میگیرند باید حرف بزنند»
این سخنان به جای اینکه به پایان خاموشی دانشگاه بیانجامد به سرعت به شعلهور شدن خشم همان مخالفانی منتهی شد که خود را بیسواد پنداشته و مخاطب سخن رئیسجمهور گرفته بودند. تا جایی که فرمانده سپاه هم به فغان آمد که « سادهترین کار را محققان انجام میدهند که بلغور کردن گفتههای دیگران است و فقط کلمات قلنبه سلنبه بیان میکنند و دانشگاههای ما هم این چیزها را مبنای علمی میدانند و اگر کسی مجهز به آنها نباشد، میگویند طرف علمی نیست».
*****
در غوغای بیسواد خواندن مخالفان و غوغای مخالفان خود- بیسواد پنداشته، جنبهی دیگری از سخن آقای روحانی نادیده گرفته شد. نکته سخنان رئیسجمور اشاره ای بود به بخشهایی در داخل حکومت که برای مخالفت با توافق ژنو «پول میگیرند». در واقع این سخنان اعتراف یکی از بالاترین مقامات رسمی ایران بود به دوگانگی عملی – اگر نگوییم چندگانگی – در ساختار حکومت ایران. اهمیت این موضوع فقط در صراحت و رسمی بودن اعتراف نبود، بلکه اعترافی بود که نشان میداد دستگاه رهبری، به رغم همه ادعاها در زمینه مرگ فتنه پس از گذشت چهار سال از انتخابات ۸۸ و هشت سال پس از بیرون راندن اصلاحطلبان از قدرت، هنوز نتوانسته است برکابوس حاکمیت دوگانه فائق آید و همچنان مجبور است برای غلبه بر بخش آزاردهندهی خود تلاش و هزینه کند.
اما حالا که مدتی از سخنان آقای روحانی گذشته و دانشگاه و موافقان توافق ژنو ساکتتر از مخالفان پرهیاهوی آن هستند بد نیست بپرسیم چرا درخواست رئیسجمهور برای به صدا درآمدن موافقان باسواد توافق هستهای به جایی نرسیده و اتفاقا دور به دست «مخالفان بیسواد»ی افتاده که راه را حتی برای مخالفان باسواد هم تنگ کردهاند، چه رسد به موافقان باسواد.
*****
در هر دو رژیم سیاسی پیش و پس از انقلاب، ناراحتی حکومتگران ایرانی از سکوت موافقان ایشان ناشی از درک به غایت نادرستی از مقولهی آزادی و آزادی بیان بوده است. محمدرضا پهلوی هنگامی که با امواج مخالفت مردم روبرو شده بود، به شگفت آمده بود که چرا کسانی که از حکومتش سود برده بودند به سود او حرفی نمیزنند و اقدامی نمیکنند. او خود را در میانهی آشوبگون روزهای انقلاب بسی تنها مییافت. حکومتگران پس از انقلاب نیز همیشه با همین انتظار برآورده نشده دست به گریبان بودهاند. آیتالله خامنهای همواره از این که خواص بیبصیرت باید در پشتیبانی از او حرف بزنند و نمیزنند، گلایه کرده است. پیروانش بارها اذعان کردهاند که او در این میدان تنهاست و بار همهی آن خواص بابصیرتی را که روزهی سکوت گرفتهاند باید یکتنه به دوش بکشد. حالا هم آقای روحانی از دانشگاهیان و آدمهای باسواد – که ترجمهی دیگری از همان خواص بابصیرت اما از جنسی دیگر است – میخواهد که از دولت او در زمینه توافق هستهای حمایت کنند اما باز هم جز سکوت چیزی نمیشنود.
چیزی که این حکومتگران نمیبینند رابطهای است که سواد یا همان تخصص با اعتبار و با آزادی بیان دارد. فرد متخصص، یا همانکه جزء نخبگان و خواص به شمار میرود، با اعتبارش وارد مباحثات عمومی جامعه میشود. و این اعتبار وقتی کار میکند که فضای بیان آنقدرها آزاد باشد که برای مباحثات عمومی هم جایی باز شده باشد. متخصص باسواد نمیخواهد اعتبارش مضحکهی نیازهای عاجل سیاستمدارانی قرار گیرد که فردا ممکن است او و نظرش را دیگر به پشیزی نخرند. او میخواهد همان قدر که به موافقتش به دیدهی احترام و نیاز مینگرند، مخالفتش را هم اگر نه به دیدهی منت بنگرند که دست کم تاب بیاورند. اما اگر احساس کند فقط او را به وقت موافقت و به مثابهی ابزاری برای پیشبرد سیاستی معین می خواهند معلوم است که تن به بازی نمیدهد و جامهی سکوت برای لبانش میدوزد. این همان رازی بود که نه استبداد سلطنتی دریافت نه استبداد دینی توانسته است به آن گردن بگذارد.
با این همه، آقای روحانی باید آنقدر هوشیار بوده باشد که بداند وقتی میتواند از موافقان انتظار سخن گفتن داشته باشد که مخالفان هم بتوانند حرف بزنند. آزادی بیان و بحث و گفتو گوی عمومی، پدیدهای جاری و نهادی و همهسویه است، نه یک حادثهی غیرمترقبه و محدود به موضوعی خاص یا آدمهای مورد تایید. نمیشود برای یک موضوع، مثلا مناقشهی هستهای، فضای جامعه را باز کرد و در باره صدها موضوع مهم دیگر فضا را بست. بماند که در همین زمینهی خاص، یعنی موضوع هستهای، نیز از آغاز مجال هر نوع بحث و گفتوگوی عمومی برچیده شده است. پیداست وقتی از آغاز اجازهی بحث و گفتو گو در بارهی مسالهای با این اهمیت داده نشده باشد، و وقتی مخالفان اصلی نتوانسته باشند حرف خود را بزنند، اکنون هم که دور به دست مخالفان حرفهای حکومتی افتاده، مخالفانی که به گفتهی رئیس جمهور برای مخالفتشان پول میگیرند، موافقان راستین هم پا به چنین میدانی نمیگذارند. زیرا، همان طور که گفته شد، «اشخاص باسواد» سوادشان به اعتبارشان گره خورده است و اعتبارشان به آزادی عمل آنها. آنها حاضر نیستند اعتبار خود را در بازیای به حراج بگذاند که نه در شروع نه در پیشبردش نقشی آزادانه نداشتهاند و حالا میدانش آنقدر بیاعتبار شده است که باید «بیسوادها»ی حرفهای حکومتی میداندارش بشوند و باسوادها فقط نقش مالهکش به خود بگیرند.
دانشگاهیان باسواد هم به روشنی درمییابند که موافقت در چنین وضعی به مثابهی تملق گفتن از حکومت است. برای همین است که فقط کسانی که تملغ میکنند حاضرند تملق حکومت بگویند و وارد این میدان شوند. وانگهی، آقای روحانی – صرفنظر از این ملاحظات اساسی – در عمل نیز نشان داده که شرایط نسبتا امنِ بیان را حتی برای موافقانش هم فراهم نیاورده است.
شورای عالی امنیت ملی به جای تامین امنیت روزنامهها، به صورت غیرقانونی مستمراٌ برای رسانهها محدودیت میتراشد که هیچ، به دنبال شکایت از مخالفانی افتاده که هر قدر هم حکومتی باشند، در این مورد خاص دارند کار روزنامهنگاری میکنند و لااقل چون گذشته در خیابان به جان ملت نیافتادهاند.
رفتار رسانهای خود آقای روحانی هم در این زمینهها امید بخش نیست، اگر ناامید کننده نباشد.همه میدانیم که سیاستمداران از انتقاد و درشت گویی اهل قلم و روزنامهنگاران دل خوش ندارند، چه سرهنگ باشند چه حقوقدان. والا چطور میشود آن همه اصرار آقای رئیسجمهور را برای تعیین مجری یک مصاحبهی معمولا فرمایشی یا خودداری رئیسجمهور را از مصاحبه با باقی ماندهی مطبوعات نسبتا مستقل به حساب چیزی دیگر گذاشت.
جالب این جاست که از میان همین مطبوعات نیمهمستقل، هنوز زمان زیادی از بسته شدن روزنامه بهار نگذشته (روزنامهای که در انتخابات نهایتاٌ از آقای روحانی حمایت کرد)، هنوز با باز نشدن روزنامه نشاط کنار نیامدهایم که با بسته شدن روزنامهی آسمان مواجه شدهایم، روزنامهای که با ژست دفاع تمام قد از دولت آقای روحانی به میان آمد و پس از چند روز انتشار متوقف شد. به این ترتیب این پرسش پیش میآید که رئیسجمهور حتی اگر بتواند از امنیت موافقان توافق هستهای دفاع کند، وقتی نمیتواند مانع بسته شدن غیرقانونی مطبوعات حامی خود شود، در غیاب روزنامههایی چون آسمان، آن موافقان «باسواد» در کدام آسمان میتوانند حرفهایشان را بنویسند.