جمهوری اسلامی و بحرانی به نام کنترل روش زندگی مردم؛ ناکامی در یک جدال سی و پنچ ساله
تحلیل کمپین بین المللی حقوق بشر درایران- اسیدپاشیهای اخیر در شهر اصفهان، گشتهای ارشاد، پارازیتماهوارهای، ممنوعیتهای مختلف اجتماعی درپوشش مردان و زنان، فیلترینگ و سانسور اینترنت، ممنوعیت یا محدودیت از پرداختن به موضوعات مرتبط با آزادی و برابری زنان در جامعه، سیاستهای مرتبط با باروری و کنترل موالید همه و همه تنها بخشی از موضوعاتی هستند که چه به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم از علاقه و نگرش جمهوری اسلامی و زیر مجموعههای وابسته به آن برای کنترل و جهت دهی به روش زندگی مردم به شمارمی روند و سیاستگذاریهای کلان و خرد کشور که از طریق نهادهای مختلف طراحی و اجرا میشود، تلاش می کنند که یک الگوی مشخص و یکسان از روش زندگی را – که در برگیرنده دیدگاهها و ایدئولوژی حاکم است – در جامعه ایران مسلط کنند.
مصطفی تاجزاده، معاون وزیر کشور در دولت اول سیدمحمد خاتمی، که پس از بازداشت های مرتبط با انتخابات سال ۱۳۸۸ دستگیر و زندانی شد و اکنون بیش از پنج سال است که در زندان به سر میبرد، در یکی از نامههای سرگشاده خود که در خردادماه سال ۱۳۸۹ منتشر شد، نوشت: “باید از تحمیل یک سبک زندگی به شهروندان و دخالت در حریم خصوصی آنان معذرت خواست. خطای ما آن بود که تصور میکردیم ما انسانهای متوسط قادریم در میخانهها را ببندیم، بدون آنکه لازم باشد درهای تزویر و ریا را باز کنیم. اشتباه ما این بود که در عمل به برخی امور عرفی، تقدس بخشیدیم، غافل از آنکه تلاش مذکور عقیم و نتیجهاش عرفی شدن بسیاری از مقدسات است.” با اینهمه، این نتیجهای نیست که دیگر مسئولان جمهوری اسلامی نیز آن را پذیرفته باشند.
سبک زندگی جمهوری اسلامی در چگونه خوشحال بودن
هفدهم آبان ماه، محمدجواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، در گفتگو با خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران درباره سبک زندگی مورد قبول در جمهوری اسلامی سخن گفت و تاکید کرد: “غربیها دارند یک لایف استایلی (سبک زندگی) را به دنیا تحمیل میکنند. درواقع حق بزرگی را دارند ازاله میکنند. اینکه ما مسلمانان حق نداشته باشیم زندگیمان را بر اساس عقلانیت اسلامی بسازیم، ازاله حق خیلی عظیمی است.” او اضافه کرد: “مثلاً خوشحال بودن (happiness) در لایف استایل اسلامی آداب دارد. شما وقتی خوشحال هستید جیغ و عربده نمیکشید. این کار الاغ و حیوانات دیگر است. چهارپاها وقتی خوشحال میشوند جفتک میاندازند، آیا ما باید اینطور رفتار کنیم؟ غربیها دارند نحوه خوشحالی خود را هم به ما تحمیل میکنند، یعنی اگر میخواهید خوشحال باشید در خیابان برقصید یا مثلاً چیزی بنوشید یا استعمال کنید. خوب، این خوشحالی نیست.”
اظهارات لاریجانی انعکاس گستردهای در رسانهها داشت و نمونهای از تلاش مسئولان حکومتی برای تبلیغ سبک زندگی مورد علاقه حکومت تلقی شد. کنایه لاریجانی در واقع به فیلم رقص گروهی از جوانان ایرانی با آهنگی از ویلیام فرل خواننده آمریکایی به نام «هپی در تهران» بازمیگشت که در خرداد ماه گذشته منتشر شده بود و آنها پس از انتشار این فیلم، افراد مشارکت کننده در آن به همین اتهام دستگیر شده بودند. این دستگیریها انتقادات گستردهای را به دنبال داشت.
لاریجانی توضیح نداده بود که اگر تحمیل یک سبک زندگی نادرست است، پس چرا جمهوری اسلامی و دستگاههای امنیتی و قضایی آن تلاش میکنند که سبک زندگی مورد علاقه خود را به مردم تحمیل کنند؟ و آیا دستگیری جوانانی که به سبک دیگری خوشحال بودند، تحمیل “لایف استایل” مورد علاقه لاریجلانی نیست؟
دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، در اسفندماه سال ۱۳۹۱ نیز طی سخنانی در سازمان ملل گفت: “ما بعنوان یک کشور مسلمان و بخشی از جامعه بزرگ مسلمان جهان، به طور یکسان این حق خدادادی را داریم که یک سبک زندگی بر اساس عقلانیت اسلامی و فرهنگ ارزشمند خود داشته باشیم.”
لاریجانی در ادامه گفت: “جهانشمولی حقوق بشر نباید بعنوان توجیهی برای نابود کردن و ریشه کن کردن ارزشمند ترین تجربیات بشری در ایجاد مدلهای متفاوت زندگی مورد استفاده قرار گیرد، بلکه باید سکویی برای ارتقاء احترام برای دیگران و تعامل معنیدار باشد.”
او با اشاره به گزارشهای گزارشگر ویژه سازمان ملل اضافه کرد: “به طور مثال او ایران را محکوم می کند که حقوق همجنس گرایان را به رسمیت نمیشناسد. هیچ یک از تعهدات حقوقبشری ما را ملزم به انجام این کار نمیکند. ارجاعات ایشان به اصطلاحاتی مانند زنای محصنه یکی دیگر از این موارد است. ”
لاریجانی در ادامه گفت: “نکته خطرناک، تحمیل یک “سبک زندگی” خاص توسط برخی جوامع غربی به سایر ملل جهان فارغ از تفاوتهای فرهنگی و تجربیات بشری ارزشمند آنها است. عجیب اینکه این تهاجم و ظلم فرهنگی خشن با نام حقوق بشر و جهان شمولی آن دنبال می شود.”
این سخنان که بارها توسط مسئولان جمهوریاسلامی تکرار میشود، در این باره توضیحی ندارد که حکومت ایران چرا علاوه بر اینکه سبکهای زندگی متفاوت را به رسمیت نمیشناسد، در حال سرکوب و حذف این گروهها نیز هست. در واقع اعتراضها به ایران فرضا درباره اقلیتهای جنسی، درباره اعدام و سرکوب و قتل و سلب حق حیات آنان است و نه به رسمیت شناختن آنها. جمهوری اسلامی تنها متهم نیست که چرا حقوق اجتماعی آنها را به رسمیت نشناخته است، بلکه متهم است که در حال حذف و سرکوب و حتی قتل و نابودی افرادی است که سبکهای زندگی دیگری دارند.
مشابه این سخنان که برای تحریک افکار عمومی داخلی بیان میشود، بارها تکرار شده است. مسئولان جمهوری اسلامی برای دفاع از اقدامات خود و توجیه رفتارهای خلاف موازین بینالمللی تنها به تکرار مواضع یکدیگر مشغولاند.
برای نمونه آیتالله احمد علمالهدی، امام جمعه مشهد، پانزدهم فروردینماه گذشته در دیدار با محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه، تاکید کرد: “مسئله بین ایران و غرب ممکن نیست که به تفاهم بیانجامد. خواسته غرب با اصول اصیل اسلامی نمیسازد. به عنوان مثال ممکن نیست که ما بر سر حقوق همجنسبازان کوتاه بیاییم.”
سرلشکر فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح هم در همان روزها و در اعتراض به بیانیه اتحادیه اروپا درباره نقض حقوق بشر در ایران گفته بود: “بخش آخر این بیانیه نشان میدهد که اروپا همه امیدش به عمل شنیع همجنسبازان ختم میشود! که ضد حقوق طبیعی انسانها و مغایر آموزههای پیامبران بزرگ الهی و دین مقدس اسلام است.”
هفتهای نیست که یکی از مسئولان حکومتی سخنی مشابه در این زمینه نگفته باشد. در آخرین نمونه آن، آیتالله سیدیوسف طباطبایینژاد، امام جمعه اصفهان در نمازجمعه روز ۲۳ آبان این شهر گفت: “متاسفانه در شرایط کنونی کسانی دم از حقوق بشر میزنند که هیچ از آن نمیدانند.آنها مطرح میکنند چون همجنسبازی را آزاد نگذاشتهاید، لذا حقوقبشر را رعایت نکردهاید این در حالی است که این کار را حیوانات هم انجام نمیدهند.”
با اینهمه اظهارات اخیر محمدجواد لاریجانی که درباره ضرورتهای اسلامی در سبک خوشحالیکردن و “جفتکپرانی” بود، نشان داد که مشکل جمهوری اسلامی تنها مربوط به “همجنسگرایان” یا “زنای محصنه” نیست، بلکه حکومت ایران، نگران نحوه خندیدن و رقصیدن مردم هم هست. علاوه بر آن در موضوعاتی همچون اعدام، قطع کردن، سنگسار، اعدام در ملاء عام و احکامی از این دست که توسط قوه قضاییه صادر می شود وهمواره مورد انتقاد نهادهای مدنی و حقوق بشری ملی و بین المللی است، مقامات ایرانی موضوع فرهنگی بودن چنین انتخاب هایی را مطرح می کنند.
سبک زندگی مورد پسند سیدعلی خامنهای
آیتالله خامنهای از همان ماههای اولی که به رهبری جمهوری اسلامی انتخاب شد، سخنانی درباره تهاجم فرهنگی و نگرانیهایش درباره تغییر روش زندگی مردم ایران بیان کرد. او از جمله در هفتم آذرماه ۱۳۶۸ در دیدار با گروهی که خود را “مجمع نمایندگان طلّاب قم” نامیده بودند، گفت: “در حال حاضر، یک جبههبندی عظیم فرهنگی که با سیاست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانهها همراه است، مثل سیلی راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامی نیست.”
خمنه ای در ادامه گفت: “بسیج عمومی هم در آنجا هیچ تأثیری ندارد. آثارش هم بهگونهیی است که تا به خود بیاییم، گرفتار شدهایم.[…] الان در مدرسهها و داخل خیابانها و جبههها و حوزههای علمیه و دانشگاههای ما، ناگهان نشانههای این تهاجم تبلیغی و فرهنگی را خواهید دید. الان مقداری هم آن را میبینید و بعدا هم بیشتر خواهد شد. یک کتاب چاپ میشود، یک فیلم تولید میشود و به صورت ویدئو داخل کشور میآید و زمینه چنین تهاجمی را فراهم میکند.”
رهبر ایران ادامه داد: “دیشب یکی از آقایان میگفت: وسایل کوچکی اختراع شده که در آن، بیست فیلم ویدئویی به صورت میکروفیلم ضبط میشود و هر فردی میتواند آن را لای دکمهاش مخفی کند و به داخل کشور بیاورد و بین جوانها توزیع کند! هدف این تهاجم با چنین ابعادی، اسلام و انقلاب و ما هستیم.”
این نگرانی در تمام سالهای بعد نیز بارها تکرار شد. بر اساس آماری که سایت رسمی رهبر جمهوری اسلامی ارائه کرده است، او در مورد تهاجم فرهنگی بیش از صد بار سخن گفته است.
خامنهای، چند ماه بعد، ماجرای تهاجم فرهنگی را با سبک زندگی مردم هم پیوند زد. از جمله در نمازجمعه روز دهم فروردینماه سال ۱۳۶۹ گفت: “جمهوری اسلامی، از اول نشان داد که زیر بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربی نخواهد رفت. این نکته را من عرض کنم که سلطه واقعی قدرتها، سلطه فرهنگی است.”
خامنه ای اضافه کرد: “کاری که در دوره ایی از این دویست سال گذشته فرانسویها با کشورهای دیگر کردند، و در یک دوره دیگر انگلیسیها کردند، و در این اواخر امریکاییها انجام دادند؛ یعنی زبان و خط و فرهنگ و روشهای زندگی خودشان را به هر کشوری که توانستند، صادر کردند. اگر کشوری از لحاظ اقتصادی هم مستقل باشد و وابسته به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهای بیگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در این کشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند.”
او ادامه داد: “جمهوری اسلامی، فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامی داریم. اسلام، تکلیف مسلمانان را در معاشرت، در کیفیت زندگی فردی، در خورد و خوراک، در لباس پوشیدن، در درس خواندن، در روابط با حکومت، در روابط با یکدیگر و در معاملاتشان معین کرده است. ما نمیخواهیم اینها را از غربیها یاد بگیریم و از آنها تقلید کنیم. جمهوری اسلامی، از اول این را نشان داد.”
البته آنچنان که سیدعلی خامنهای هم در این سخنرانی بیان کرده است، جمهوری اسلامی از همان ابتدا کوشید که سبک زندگی ویژه خود را تبلیغ و در ایران پیاده کند. این ماجرا سالها پیش از رهبری آیتالله خامنهای آغاز شده بود و چیز جدیدی نبود.
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، تلاش حکومت برای یکدست کردن سبک زندگی مردم، که با سرکوب و ارعاب و با برچسپ غربیبودن همراه بود، آغاز شد. اجرای احکام فقهی اولین گام برای یکدست کردن زندگی مردم بود.
آیتالله خمینی گرچه از عبارت سبک زندگی، آنچنان که مورد علاقه آیتالله خامنهای است، استفاده نمیکرد، اما سخنان او در همین زمینه کم نیست.
برای نمونه، هفتم تیر ماه سال ۱۳۵۸، خمینی طی سخنانی به مردم هشدار داد: “اینها از اسم اسلام همچو میترسند که شیطان از بسماللّه! میترسند … و حق هم دارند بترسند؛ برای اینکه اسلام جلوی شهوات را میگیرد؛ اسلام نمیگذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را میکند! با زنها لخت بروند آنجا، و بعد زنها لخت بیایند توی شهرها! مثل کارهایی که در زمان طاغوت میشد. همچو کاری اگر بشود، پوستشان را مردم میکنند. مسلمانند مردم. نمیگذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توی دریا بریزند و به جان هم بیفتند. «تمدن» اینها این است!
خمینی ادامه داد: “اینها از تمدن این را می خواهند. اینها از آزادی این را میخواهند! آزادی غربی میخواهند. و آن این است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توی دریا، بروند توی ـ نمیدانم ـ جاهای دیگر شنا کنند! این تمدنی است که آقایان میخواهند! این تمدنی است که در رژیم سابق تحمیل بر مملکت ما شد، که بعد از اینکه میرفتند زن و مرد در دریا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت میآمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمیکردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچو چیزی بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد.”
آیتالله خمینی مشابه این سخنان را بارها بیان کرد و سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی بر اساس همین نگرش بنا شد و دخالت در زندگی مردم به امری رایج و بدیهی تبدیل گشت. بهانه دخالت در زندگی مردم هم مشابه بود و با همین ادبیات که از آیت الله خمینی نقل شد، صورت میگرفت. پس از مرگ او نیز این سیاست متوقف نشد.
در سالهای اخیر، آیتالله خامنهای تاکید بیشتری بر سبک زندگی مورد نظر خود کرده است. اواخر اردیبهشت ماه گذشته و در ابلاغیه موسوم به “سیاستهای کلی جمعیت“، او صریحا خطاب به رؤسای قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خواستار “ترویج و نهادینهسازی سبک زندگی اسلامی- ایرانی و مقابله با ابعاد نامطلوب سبک زندگی غربی” شد. او در شهریور ماه سال ۱۳۹۲ و در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور نیز گفته بود: “یکی از مسائلی که باید در خطبههای نماز جمعه مورد توجه جدی قرار گیرد، موضوع سبک زندگی و بحثهای کاملاً مستند و زنده در این خصوص است.”
اما سبک زندگی مورد نظر آیتالله خامنهای چیست؟ او در مهرماه سال ۱۳۹۱ طی سخنانی در این مورد گفته است: “آن چیزهائی است که متن زندگی ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. این، بخش حقیقی و اصلی تمدن است؛ مثل مسئله خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسئله خط، مسئله زبان، مسئله کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهای ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهای اصلی تمدن است، که متن زندگی انسان است. تمدن نوین اسلامی – آن چیزی که ما میخواهیم عرضه کنیم – در بخش اصلی، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگی است.”
او اضافه کرد: “گاهی در بعضی از این مقالات روشنفکری، عنوان «ایدئولوژیزدائی» مطرح میشود: آقا جامعه را با ایدئولوژی نمیشود اداره کرد. چند تا فیلسوف یا فیلسوفنمای غربی این را گفتهاند؛ یک عدهای هم اینجا طوطیوار، بدون اینکه عمق این حرف را درک کنند، بدون اینکه ابعاد این حرف را بفهمند چیست، همان را تکرار کردند، باز هم تکرار میکنند. هیچ ملتی که داعیه تمدنسازی دارد، بدون ایدئولوژی نمیتواند حرکت کند و تا امروز حرکت نکرده است. هیچ ملتی بدون دارا بودن یک فکر و یک ایدئولوژی و یک مکتب نمیتواند تمدنسازی کند. ”
رهبر ایران در همین سخنرانی تاکید کرد: “باطن فرهنگ غربی عبارت است از همان سبک زندگی مادی شهوت آلود گناه آلود هویت زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامی نوین در درجه اول این است که از تقلید غربی پرهیز شود. ما متاسفانه در طول سالهای متمادی، یک چیزهایی را عادت کرده ایم تقلید کنیم.”
خامنهای در راستای همین برنامه بود که خواستار تغییر دیدگاهها در زمینه مسائل زنان شد و حتی رسما از تبعیض علیه زنان دفاع کرد. اواخر فروردین ماه گذشته، او در دیدار با گروهی از زنان ضمن تاکید بر اینکه “مسئله اشتغال بانوان، جزو مسائل اصلی نیست” گفته بود: “بعضی از مشاغل هست متناسب با ساخت زن نیست، خب اینها را دنبال نکنند. یکی از کارها این است که آن تحصیلاتی را که به آن مشاغل منتهی میشود، بر زن تحمیل نکنند. این بحث دانشگاه و تحصیلات و مانند اینها که باز بعضیها جنجال میکنند که در تحصیلات تبعیض است، این تبعیض همهجا بد نیست.”
تلاش جمهوری اسلامی برای کنترل سبک زندگی مردم، اگر چه از سوی نهادهای حکومتی و دولتی، همچنان ادامه دارد، اما در اینکه کثر بزرگی از مردم چنین سیاست ها و برنامه ها و رهنمودهایی را در زندگی روزمره خود به کار می گیرند، تردید جدی وجود دارد. به علاوه تحولات جهانی و گسترش ابزارها و فنآوریهای ارتباطاتی خصوصا در دهه اخیر، اجازه کنترل کامل تولید و مصرف محصولات فرهنگ و فرهنگ سازی به خصوص در حوزه روش زندگی را از حکومت گرفته و جمهوری اسلامی در پیشبرد کامل برنامههای خود با چالش جدی مواجه کرده است..
کار به جایی رسید که تلویزیون حکومتی ایران که بزرگترین دستگاه تبلیغاتی آن محسوب میشود نیز در سالهای اخیر متهم به اشاعه و ترویج“رویکردهای مادیگرایانه و ضدارزشی و روحیات عافیتطلبی در مقابل کار و تلاش همراه با تبلیغ نمادهای زندگی غربی و متعارض با سبک زندگی دینی و ایرانی” شد. ناکامی “نظام” چنان بود که حتی درون خانه رهبر جمهوری اسلامی نیز از آنچه که خود “تهاجم فرهنگی” مینامید، مصون نماند.
آقای خامنهای نوزدهم آذرماه سال ۱۳۹۲، در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی اعتراف کرد: “مرد عنکبوتی را بچهی ما میشناسد، بتمن را بچهی ما میشناسد. ده بیست فیلم درست کردهاند، این فیلم را آنجا دیده، بعد که میبیند همان عروسکی که در فیلم داشت کار میکرد، در مغازه هست، به پدر و مادرش میگوید این را برای من بخرید؛ عروسک را میشناسد.”
آیت الله خامنه ای اضافه کرد: “بچههای ما – نوههای بنده – اسم بازیکنان و ستارههای فوتبال دنیا را خیلی خوب بلدند، یکی یکی همینطور مکرر اسم اینها را میآورند؛ این طرفدار این است، آن طرفدار آن است، لباس نمیدانم فلان تیم فرنگی را این میپوشد، آن یکی لباس تیم دیگر را میپوشد، اما اسم مثلا فرض کنید که فلان دانشمند معاصر خودشان را نمیشناسند؛ اسم بیاوری نمیشناسند کیست؛ خب اینها بد است، اینها را ما بایستی واقعا کار بکنیم.”
ابعاد دخالت حکومت در زندگی مردم
در حالی که سیدعلی خامنهای از کنترل فرهنگی خانواده خود نیز ناتوان بوده است، سیاست دخالت در زندگی و سبک زندگی مردم همچنان ادامه داشته است. بر روی برنامههای ماهوارهای پارازیتهایی ارسال میشود که به گفته گروهی دیگر از مسئولان جمهوری اسلامی، سرطانزا است. اینترنت با سرعت کم در اختیار مردم قرار گرفته و حتی فیلترینگ گسترده آن بازهم در حال گسترش است.
نحوه لباس پوشیدن مردم، یکی از جنجالهای همیشگی در ایران است که آخرین نمونه آن ساپورت پوشیدن دختران بود. نوع موسیقیهایی که مردم باید گوش دهند و یا کتابهایی که اجازه انتشار دارند، بوسیله حکومت کنترل میشود.
نحوه جشن و شادی مردم در مراسمهای مختلف کنترل میشود و هر چند وقت یکبار خبری از هجوم ماموران انتظامی یا امنیتی به یک مراسم شادمانی یا شبنشینی منتشر میشود وحتی برگزاری مراسم آببازی در پارکهای عمومی هم تحمل نمیشود.
تلاش برای کنترل بیشتر سبک زندگی مردم، حتی به کتابهای درسی هم کشیده شد. در تیرماه ۱۳۹۲ حجتالاسلام محی الدین بهرام محمدیان، رئیس وقت سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش از تالیف کتاب سبک زندگی برای دانش آموزان دختر و پسر به صورت جداگانه و متفاوت خبرداده و گفت: “کتابهای مطالعات اجتماعی با رویکرد هویتی، پژوهش و تفکر و سبک زندگی سه کتاب جدید التالیف دوره متوسطه است.”
نگرانی از سبک زندگی مردم، حتی به مهد کودکها هم کشیده شده است. مینو اصلانی٬ رئیس سازمان بسیج جامعه زنان در اردیبهشتماه گذشته گفت: “رقص و عادی شدن روابط بین دختران و پسران که امروزه در مهدکودکهای کشور انجام میشود به دور از سبک زندگی اسلامی میباشد. شخصیت اصلی فرزندان ما در همین مهدکودک ها شکل میگیرد، در نتیجه آموزش فرهنگهای غربی به کودکان شخصیتی غربزده از آنان به وجود میآورد.”
با گذشت زمان، جمهوری اسلامی تلاش کرده است که ابعاد دخالت در زندگی مردم را افزایش دهد و تا جای ممکن تحولات فرهنگی پرشتاب در جامعه ایران را متوقف کند. این دخالتها در سالهای اخیر، حتی به تعداد فرزندان در خانوادهها هم رسیده است.
آیتالله خامنهای در اواخر مهر ۱۳۹۱ طی سخنانی کاهش جمعیت را یکی از خطاهای جمهوری اسلامی دانست و گفت: “مسئولین کشور در این اشتباه سهیماند، خود بنده حقیر هم در این اشتباه سهیمام. این را خدای متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد.” پس از آن همه ارکان جمهوری اسلامی بسیج شد تا زمینه تحقق این خواسته جدید رهبر جمهوری اسلامی هم فراهم شود و حتی به وضع قانون برای ممنوعیت وازکتومی و توبکتومی هم کشید.
علی مطهری، از نمایندگان محافظهکار مجلس ایران در دفاع از تلاشهای مجلس برای افزایش جمعیت، گفته بود: “امروز بر اثر نوعی گرایش به فرهنگ غربی دچار این مشکل شدهایم و به نوعی به سبک زندگی غربی گرایش پیدا کردهایم، اما مشکل این است که اکنون موانعی بر سر راه مسئله افزایش جمعیت است که اکنون در تلاش برای رفع این موانع هستیم.”
از طرفی تلاش حکومت برای افزایش جمعیت، مقدمهای برای تبلیغ کاهش سن ازدواج دختران شده و بهانهای برای محدودتر شدن زمینه تحصیل و اشتغال دختران و زنان را نیز فراهم کرد. اکنون یکی از نگرانیهای محافل محافظهکار در ایران تعداد دختران مجرد است.
از طرفی دیگر، تلاش حکومت برای اعمال دستگاه سنتی فقهی، منجر به نتایج تلخ و هولناکی در زندگی روزانه مردم شده است، بهطوری که گاه برخی از رفتارهای شخصی مردم، موجب شلاق و حبس در نظام جمهوری اسلامی میشود.
آخرین نمونه خبرسازی که امسال منتشر شد، مربوط به چیزی بود که حکومت آن را “روزه خواری” نامیده است. تیرماه گذشته خبرگزاریهای ایران گزارش دادند که ” دو نفر به نامهای (ص.ر) و (م.م) به اتهام تظاهر به روزهخواری به ۸۰ ضربه شلاق محکوم شده بودند که حکم این دو نفر به اجرا در آمد.”
داستان “حجاب اجباری” در ایران نیز دیگر چیزی نیست که نادیده گرفته شود. مطابق قوانین رسمی در ایران، چنانچه زنی بیحجاب در منظر عمومی ظاهر شود، به ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد. نیمی از جمعیت کشور ایران، حق انتخاب آزادانه پوشش خود را ندارند.
وظیفه بردن مردم به بهشت؛ یک مسوولیت شرعی؟
مسئولان جمهوری اسلامی، این دخالتها در زندگی مردم را نه تنها پنهان نمیکنند، بلکه آن را وظیفه حکومت نیز میدانند. خامنهای در اولین دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی پس از ریاست جمهوری حسن روحانی که نوزدهم آذرماه ۱۳۹۲ انجام شد، گفته بود: “ما مسئولیت شرعی داریم، مسئولیت قانونی داریم در قبال فرهنگ کشور و فرهنگ عمومی کشور.”
رهبر ایران افزوده بود: “البته میبینیم در بعضی از مطبوعات، نوشتهها، گفتهها، بعضیها با عنوان «دین دولتی» و «فرهنگ دولتی» میخواهند نظارت دولت را محدود کنند و تخریب کنند و بهاصطلاح یک اَنگ غلطی و مخالفتی به آن بزنند که آقا، اینها میخواهند دین را دولتی کنند، فرهنگ را دولتی کنند!”
آیت الله خامنه ای گفته بود: “این حرفها یعنی چه؟ دولت دینی با دین دولتی هیچ فرقی ندارد. دولت جزو مردم است؛ دین دولتی یعنی دین مردمی؛ همان دینی که مردم دارند، دولت هم همان دین را دارد.”
همچنین رهبر جمهوری اسلامی اواخر اردیبهشت ماه گذشته در یکی از سخنرانیهایش گفت: “گاهى شنیده میشود کسانى در گوشهوکنار وقتى صحبت از هدایت و راهنمایى و بیان حقایق دینى و مانند اینها میشود، میگویند آقا، مگر ما موظّفیم مردم را به بهشت برسانیم؟ خب بله؛ بله، همین است.”
رهبر ایران ادامه داده بود: “فرق حاکم اسلامى با حکّام دیگر در همین است: حاکم اسلامى میخواهد کارى کند که مردم به بهشت برسند؛ به سعادت حقیقى و اُخروى و عقبائى برسند؛ راهها را باید هموار کند. اینجا بحثِ زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحثِ کمک کردن است. فطرت انسانها متمایل به سعادت است، ما باید راه را باز کنیم؛ ما باید کار را تسهیل کنیم براى مردم تا بتوانند خودشان را به بهشت برسانند؛ این وظیفه ما است.”
چند روز پس از اظهارات آیتالله خامنهای، حجتالاسلام حسن روحانی، رئیسجمهور ایران طی سخنانی گفت: “اینقدر در زندگی مردم مداخله نکنید، ولو به خاطر دلسوزی؛ بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمیتوان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد! پیامبر (ص) شلاق در دست نداشت، پیامبر (ص) بشیر و نذیر بود و ما نیز باید بشیر و نذیر باشیم. همه باید کاری کنیم که آرامش در جامعه حاکم باشد.” روحانی دهم خرداد ماه هم در جایی دیگر تاکید کرد: “دولت دینی خوب است اما دین دولتی را نمی دانم.”
این سخنان بلافاصله واکنش محافظهکاران ایران را به دنبال داشت و بسیاری از مسئولان حکومتی صریحا از وظیفه دولت برای ارسال مردم به بهشت سخن گفتند.
از جمله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه این سخن را که “ما نباید مردم را به زور به بهشت ببریم”، ناشی از “تفکرمدرنیته لیبرالی” دانست و گفت: “غربیها معتقدند دولتها باید بیطرف بوده و هیچ نقشی در تعیین ارزشها ندارند و اینها ناشی از همان تفکر مدرنیته است. وقتی در یک جامعه مدرنیته رواج پیدا کند هر شخص فقط به خودش فکر میکند و همین باعث میشود تا امر به معروف و نهی از منکر و ایثار در فرهنگ لیبرالی معنی نداشته و از درجه ارزش ساقط شود.”
پیش از او احمد خاتمی در نمازجمعه تهران، گفته بود: “رسالت این است که جاده بهشت صاف شود، به همین جهت حکومت وظیفه دارد جاده را برای بهشتی شدن مردم هموار کند.”
همچنین احمد علمالهدی، امام جمعه مشهد نیز با انتقاد از این جمله که “نمیخواهیم با شلاق مردم را به بهشت ببریم” تاکید داشت: “شلاق که سهل است با همه قدرت جلوی کسانی که مانع بهشت رفتن مردم شوند خواهیم ایستاد.”
حاکمان جمهوری اسلامی دیگر پنهان نمیکنند که وظیفه خود را دخالت در سبک زندگی مردم و بردن آنها به بهشت میدانند. همین “وظیفه” است که حتی شامل نحوه خندیدن و شاد بودن مردم نیز میشود. با چنین تفسیرهایی است که برای پیشبرد بخشی از برنامههای بهشت اجباری، حتی گروههای فشار نیز به میدان آمدهاند.
حجتالاسلام پروازی، که از بنیانگذاران انصار حزب الله است، در افشاگری مهمی که اواخر دهه هفتاد منتشر شد، درباره طرز تفکر گروههای تندرو داخل حکومت گفته بود: “یک روز یکی از سرکردگان جناح راست گفت بقای انقلاب در چیست؟ گفتم در پیوند حکومت با مردم. […] ایشان گفت ما بچههای سپاه نشستیم و بحث کردیم و آقای خامنهای نیز با ما همعقیده است که راز بقای نظام در ایجاد رعب و وحشت در مردم است. خیلی زیبا تحلیل میکرد، گفتم: تحلیل شما زیباست اما مرده شوی نتیجهگیریتان را ببرد. گفت: اگر ما مردم را ول کنیم، براساس طبیعت حرکت میکنند و آزادی میخواهند. ما باید مردم را با توسری به سوی اسلام ببریم. در فقه داریم که حرکت به سوی معرفت قسری است با زور اسلحه و پسگردنی و زندان،امکانپذیر است.”
اکنون به نظر میرسد که تلاش نظام جمهوری اسلامی برای دخالت در زندگی مردم، ابعاد تازهتری به خود گرفته است. طرح موسوم به “حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر” یکی از اقدامات جدید مجلس برای تدوین قوانین جدیدی است که زمینه دخالت در زندگی خصوصی مردم را فراهمتر خواهد کرد. طرحی دیگر نیز با نام “صیانت از حریم عفاف و حجاب” در دستور کار مجلس قرار دارد که هدف آن نیز در همین زمینه ارزیابی میشود.
با اینهمه به نظر میرسد که حکومت همچنان ناتوان از یکسانسازی سبک زندگی در ایران خواهد بود. نتیجه جنگ و گریز سی و چند ساله حکومت و مردم نهایتا به جایی رسیده است که به گفته سیدعلی خامنهای، حتی نوههای او نیز آنچنان که او میخواست، تربیت نشدهاند.
اگرچه جمهوری اسلامی و هر حکومت مشابه دیگر نمیتواند که تنها با تکیه بر زور، فرهنگ جامعه را کنترل کند، با اینهمه نباید فراموش کرد که این فشارها بالاخره موجب آسیب دیدن گروههای مختلفی از مردم شده و همانند گذشته، قربانیانی از جامعه خواهد گرفت. فاجعه اسیدپاشی به دختران در اصفهان و برخی شهرستانهای دیگر، نمونهای از این نتایج هولناک است. تا زمانی که حکومت وظیفه جدیدی برای خود تعریف نکند، و انتخاب روش زندگی را به مردم و نهادهای مدنی و فرهنگ عمومی که مردم در ایجاد و رشد و اشاعه آن نقش دارند واگذار نکند، همچنان باید نگران حوادثی تلخ از این دست بود.