ذکر احوال و آثار فاطمه آلیا: نماینده مجلس ( ابراهیم نبوی)
ابراهیم نبوی
آن قطب خواتین مجلس، آن دلواپسان را انیس و مونس، آن مرید جبهه پایداری، آن مزید ارادت و خاکساری، آن پوشنده حجاب کامل، آن نوشنده ساندیس و کارامل، آن یار غار دولت سابق، آن دارنده انواع سوابق، آن وکیل بلاموکل، آن مبدل زنان به منزل، آن موسس کمیسیون حقوق بشر، آن مدافع انواع پلیدی و شر، آن اقوالش موجب عجبی، آن تالی فاطمه رجبی، آن مدافع انواع ارتشاء، آن در منافع فعال مایشاء، آن مجذوب بیت آقا، آن دارنده کیا و بیا، شیخ الخواتین فاطمه آلیا، مخالف دیدن والیبال بود و دایم در قیل و قال بود و ملکه زیبایی هر سال بود، رضی الله عنه.
نقل است چون از مادر بزاد، هیچ فریاد نکردی و گریه بر او حادث نگشت، از فرط حیا که در وی بود. به ده سال نرسیده که هر علم در جهان بود از جمله زبان فارسی، جمع و ضرب و ماطماطیخ، نجوم و اصطرلاب، گلدوزی و منجوق دوزی، علم الرجال، حدیث، تیراندازی و سیمیا و لیمیا و کیمیا را بیاموخت و به هجده رسیده بود که در کیمیا استاد گشته و به یک کرت هزارتومان را در بازار طلافروشان به النگو مبدل کرد. و در علم کیمیا به قدر او هیچ کس نبودی، پس چون معرفت کیمیا و تبدیل پول به طلا بیاموخت، کنیه خویش از فاطمه طاهری به فاطمه آلیاژ تغییر بداد. تا روزی در بیابان به قصد مراقبه اطراق کرده بود که شیخی از دور بر او نازل گشت، پس بگفت: ای ضعیفه! کیستی و نامت چیست؟ فاطمه گفت: نامم فاطمه و کنیه ام آلیاژ. آن شیخ از افرنسیه بودی و زبان مسلمین دانستی، پس گمان برد که فاطمه از اهل پاریس است. ورا گفت: بون ژوق مادموازل، کومان تاله وو؟ ات وو فرانسز ( ترجمه: السلام علیک یا سیدتی! کیف حالک؟ آیا فرانسوی می باشی؟) فاطمه هیچ از کلام شیخ ندانست، پس بگفت: مرا این لسان غریب است. پس بگفت: اگر از افرنسیه نیستی، از چه روی کنیه خویش آلیاژ بگذاشتی که این نام فرنگان خاج پرست است؟ فاطمه چون این بشنید صیحه از جان بزد و به هفت شبانروز در تب و حرارت بود تا به هوش آمده و چون آن شیخ را بخاطر آورد کنیه خویش از آلیاژ به آلیا تغییر بداد.
نقل است چون به سنه بیست برسید، محاربه ای نازل گشت. پس وی از شوق محاربه خواست گریبان چاک دهد اما به خاطر بیاورد که از نسوان است و چاک گریبان بر وی حرام، پس چاک گریبان بگذاشت و خشتک ابوی ده چاک بداد که رخصت بایستی دادن تا به محاربه شوم. آنگاه سرای بگذاشت و به جبهه نازل گشت، و به چندین کرت در جبهه جهاد مجروحان مداوا کردی. تا آنکه طبیبی بر وی نازل گشته و بگفت: از طب چه دانی و چه تحصیل کرده ای؟ گفت: هیچ. طبیب از آن “هیچ” که بشنیده بود به یاد امام بیافتاد که در طیاره گفته بود ” هیچ” و از این سبب مدهوش گشته و چون به هوش بیامد، فاطمه را ام الاطباء الحرب لقب بدادی و تا چند ماه که فاطمه طبابت مجروحان مشغول بود دایم به تعظیم و تکریم وی پرداختی.
نقل است که چون در دولت احمدی وی را به وزارت تعلیمات خواستندی، ده تن از شیوخ مجلس از وی سئوال کردند که از تعلیم و تعلم چه دانی که خواهی بدان وزارت نشینی؟ فاطمه گفت: اول آنک دخترانی دو قلو مرا باشد راضیه المرضیه و هر کس از امهات دوقلو بدارد تعلیم و تعلم بر وی آسان بود، دویم آنک تحصیل پلتیک بکردمی، سیم آنک رانندگی بدانم لیک ننمایم، چهارم آنک در امور معلولان فعال بودمی، پنجم آنک لسان انگریزی دانم و آن را با مرارت تحصیل بکردم و دانم ” دیس ایز بلک برد” چه بود و ” آی ام تیچر” از چه بابت بیان گردد، ششم آنک در تلویزیون به تحقیق امور نسوان پرداختمی و هر طفل که تعلیم خواهد مادرش از نسوان بود، هشتم آنک علم کیمیا دانم و تبدیل پول به طلا توانم، نهم آنک هر چه از اینترنت باشد نزد من مشهود است و توانم لپ تاپ را به یک فشار روشن و خاموش نموده فعل ری استارت نزد من از امور سهل باشد. دهم آنک مرا تحصیل عالیه ارتباط تصویری باشد که تعلیم و تعلم بی آن میسر نشود. چون این اقوال بفرمود آن ده شیخ دهان شان از آن همه کرامات باز بماندی، صدایی از آسمان بیامد، صد مرغ فی الجمله هلاک شدند و توفان نازل شد، آن ده شیخ جمله بگفتند مرحبا، تبارک الله یا فاطمه! پس وزارت بر تو باد. چون چنین گشت، فاطمه از دخول به وزارت امتناع کردی، از فرط حیا که در وی بود.
شیخ حسن رسایی دائم المجادله از وی اقوال عالی نقل بکرد: بگفت: « النسوان هوالساکن فی المنزل و لا یشاهد الوالیبال، این الموت؟ گو هوم پیلیز»( ترجمه: زنان باید در خانه نشینند و والیبال نبینند و شوهرداری نمایند و فرزند زایند و همسران را پایند، چه مرگتونه؟ برین خونه هاتون) و بگفت: « النساء الایرانیات تعطی القدم الرهبری الذهب، بالمال یمکنک شراء جمیع البنوک آمریکا، هذا الانوار المصباح»( ترجمه: اگر در این تحریم بانکی همه زنان ایران طلاهای شان را به پای رهبر بریزد جیک ثانیه ایران می تواند همه بانکهای آمریکا را بخرد، به همین سوی چراغ!) و چون با فائزه هاشمی از نسوان بنی هاشم به مجادله برخاست، فرمود: « سوف فائزه الهاشمی إعطاء اللامب الأخضر لدول غربیه ویقول الثوره الاسلامیه فی ایران، الحکومه الجدیده یتلاشى»( فائزه هاشمی می خواهد چراغ سبز به کشورهای غربی نشان بدهد و بگوید انقلاب اسلامی در دولت جدید ایران در حال کمرنگ شدن است) و فرمود: « الموازین الاخلاقی ایز وری وری ایمپورتنت»( ترجمه: من کلا مساله تجاوز به استخر زنانه را تکذیب می کنم.) و فرمود: « اللیدر، مااللیدر، و ما ادریک ما اللیدر» ( ترجمه: رهبری فرمودند چرا اینهمه احمدی نژاد را اذیت می کنید، فقط مانده بروید او را کتک بزنید.)
شیخ روح الله حسینیان ادام الله طول العبا در نعت او بگفت: شیختنا شیرزنی پیرزن بود و چون خواست وکیل مجلس گردد، هیچ کس دیگر یافت می نشدی، نام وی در لیست کردمی و با سیصدهزار رای وکیل طهران گشت. و شیخ مرتضی تهرانی بگفت: کلنا ایضا. گویند چون نام وی را به عنوان وکیل مجلس اعلان کردند، به دست و پای و زبان بمرد و هیچ نتوانست گوید و کند از فرط حیرت که در وی بود. و تا چندین یوم به همین حالت بود. و هر یوم و لیل با خود گفتی: چه شد که ما را وکیل تهران بکردند؟ و دایم در ولایت طهران با پای برهنه دویدی و هروله کردی و از هر که یافتی پرسید: تو مرا وکیل بکردی؟ و از هزار تن که سئوال کرد هیچ کس نگفت که من بکردم و دائم سئوال نمودی ” پس کی کرد؟” و جواب نیافتی تا به حمام در شدی که کار واجبی نماید، از فرط حیا که در وی بود، با چادر به خزینه در نشست. چون لحظه ای در آب بود، ناگاه الهامی در وی داخل شده، به مکاشفت پرداخته، حقیقت را دریافت. با چادر خیس از خانه به درآمده همی گفت: یافتم یافتم. چندین شیخ بر وی نازل شده که چه یافتی؟ فاطمه گفت: یافتمی که از چه رو با سیصد هزار رای به مجلس داخل شدمی. سئوال کردند: بیاور آن حکایت را. گفت: از آن رو که هیچ کس رای ندادی و هیچ رقیب نداشتمی زان رو خدای را رحم بیامد و مرا به وکالت برگزیدند. و این از کرامات او بود که بی آنک موکلی بدارد وکیل همی شد.
گفتند: چه خواهی؟ گفت: هیچ از دنیا نخواهم جز اینکه تا دم مرگ در مجلس باشم. گفتند: چه گویی؟ گفت: خواهم که هیچ نگویم و هیچ کس نگوید جز آنک کلمات شیخ علی العظیم صاحب بیت را به کررات بر زبان آرم، گفتند: چه دانی؟ گفت: کیمیاگری دانم و توانم به ساعتی کاغذ پاره ای چون دلار را در بازار زرگران به طلا بدل کنم. گفتند: چه شوی؟ گفت: خواهم چنان شوم که چون به خیابان شوم هر زن که بینم در حجاب بود و هر مرد که بینم اهل صواب بود. گفتند: چه آرزویی تو را باشد؟ گفت: آرزو کنم که هر وزیر که در کابینه مخالف باشد استیضاح کنم، و خداوند مرا آن توان دهد که یوم و لیل نطق کنم و هرگز زمان نطق به سر ناید. گفتند: خواهی با که باشی؟ گفت: خواهم که در این دنیا و در جنت با شیخ حسن رسائی و شیخ حسینیان و شیخ مرتضی تهرانی و شیخ قدوسی و هر که در جبهه پایداری بود تا ابد بمانم.
نقل است که شیختنا تا به هفتاد برسید، چون ملک الموت خواست جانش بستاند، در شورای نگهبان با شیخ احمد جنتی نمیرالمومنین به مجالسه مشغول بود. عزرائیل چون چشمش به شیخ احمد بیافتاد، از ترس به مهلکه افتاد و نزدیک بود که وفات کند که فی الفور از آن عمارت غایب شده و دیگر به سراغ فاطمه نرفت و عمرش چون جنتی ابدی شد، ادام الله طول حجابه.
ـــ
* فاطمه آلیا نماینده مجلس شورای اسلامی است که اظهارنظرهای او در مورد حقوق زنان با جنجال های فراوانی همراه بوده است.