هفت روز، هفت یادداشت: « آینده و “شیب بدحجابی” در ایران بی حجابی است» (نوشته ابراهیم نبوی)
هفت روز، هفت یادداشت – نوشته ابراهیم نبوی
زن هجدهم
مرحله دوم انتخابات هم برگزار شد و لیست امید برنده قطعی انتخابات مجلس شد. در انتخابات مجلس دهم هفده روحانی به مجلس رفتند که این رکورد کمترین تعداد روحانی در مجلس است و هجده زن انتخاب شدند که رکورد بیشترین تعداد زنان در ده دوره مجلس است. یکی از این زنان خانم مینو خالقی نماینده سوم اصفهان است که هنوز تکلیفش نامعلوم است. شورای نگهبان به دلایلی که خوشش نمیآید اعلام کند، صلاحیت مینو خالقی را بعد از اعلام نتیجه انتخابات رد کرده است. کارشناسان شورای نگهبان و باستانشناسانی که این شورا را می شناسند، گفته اند که رد صلاحیت مینوخالقی احتمالا به یکی از دلایل زیر بوده است:
یک، شورای نگهبان براساس قانون انتخابات می تواند صلاحیت داوطلبان را رد کند، یا اگر از قیافه نماینده ای خوشش نیامد، می تواند صحت انتخابات یک منطقه را کلا رد کند، صلاحیت مینو خالقی در مرحله اول رد نشده و صحت انتخابات اصفهان هم تائید شده، بنابراین طبق قانون شورای نگهبان باید صلاحیت مینوخالقی را بپذیرد، اما شورای نگهبان چون از این خانم خوشش نمی آید، فعلا صلاحیتش را رد کرده و منتظر است که کسی یک مدرک پیدا کند که کار شورا براساس آن قانونی بشود.
دو، یک نفر چند سال قبل عکسی از مینو خالقی دیده که روسری او در چین دو سانت عقب رفته بود و به موجب آیه قرآنی « اطلبوالعلم ولو بالصین» یعنی دنبال دانش بروید حتی اگر در چین باشد، معتقد است رد صلاحیت ایشان کاملا منطبق با موازین قرآن است. خانم مینوخالقی هم گفته آن عکس مربوط به نوه دختری مائوتسه دون است، من اصلا اون شکلی نیستم.
سه، یکی از خانمهای نامزد انتخابات در اصفهان که رای نیاورده، گفته که آخرین بار که من و شوهرم خانه مینو و شوهرش رفتیم، چایی مینو سرد بود و من عمرا اگر بگذارم مینو تائید صلاحیت بشود. شده صد تا عکس فوتوشاپ کنم، می کنم ولی نمی گذارم این خانم به مجلس برود. دفعه قبل آنها خانه ما دعوت بودند، این دفعه نوبت من است که بروم مجلس.
چهار، رئیس جمهور، وزیر کشور، بعضی نمایندگان مجلس اعلام کردند که اعتبارنامه مینوخالقی در مجلس باید بررسی شود، اما شورای نگهبان گفته، پس ما چیکاره ایم. سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد که جمله « پس ما چیکاره ایم» خودش دلیل کافی برای ردصلاحیت مینوخالقی است.
برهان قاطع
دقت کردید یکی از بهترین پاسخ هایی که مسئولان سیاسی و بخصوص قضایی کشور به سئوالاتی که درباره مشکلات کشور وجود دارد، می دهند، کلماتی است که در فرهنگ لغات فحش نامیده می شود؟ مثلا شما سئوال می کنید که چرا افسر نگهبان زندان اوین مانع روند درمان عیسی سحرخیز شده است؟ بعد آقای جواد لاریجانی به شما می گوید: «ای عروسک خیمه شب بازی استکبار!» بعد سئوال می کنید که برای چی قوه قضائیه سه شاعر را بخاطر سرودن شعر به ۲۹ سال زندان محکوم کرده است؟ آقای جواد لاریجانی پاسخ می دهد: «ای دلقک خودباخته دشمن درخون تپیده!» یا به لغو کنسرت شجریان اعتراض می کنید، سخنگوی قوه قضائیه صدایش را ته گلو می اندازد و می گوید: «ای بی سوادها مستهجن مزدبگیر!» فرض چنین می شود که مثلا اگر سئوال کننده بی سواد یا مزدور یا عروسک خیمه شب بازی باشد، قاضی دادگاه حق دارد یک روزنامه نگار را به نه سال زندان محکوم کند. البته همه مسئولان قضایی فحاشی نمی کنند. مثلا محسنی اژه ای معمولا وقتی نخواهد به چیزی جواب بدهد، اگر بپرسی برای چی امید کوکبی سرطان کلیه گرفته؟ می گوید: «امید کوکبی را نمی شناسم، تا به حال هم نشنیدم که کسی سرطان گرفته باشد.» بعد باید هی توی چشمش نگاه کنی و توی دلت همان حرفهایی که جواد لاریجانی مثل نقل و نبات پرتاب می کند، به او بدهی. صادق زیبا کلام یک نامه نوشته به جواد لاریجانی و از او سئوال کرده که « چرا هر وقت احمد شهید وضعیت حقوق بشر را در ایران گزارش می دهد، وی را دلقک، شومن، عروسک خیمه شب بازی، بی سواد و مزدور می نامید؟» البته جواد لاریجانی به او پاسخی هنوز نداده است، ولی احتمالا خواهد گفت که « شما عامل خودفروخته عناصر مزدور دشمنان فتنه گر هستید.»
محاکمه یک برادر
داوود اسدی به عنوان روزنامه نگاری که برای استکبار جهانی کار می کرد و از این طریق به نظام جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود، به پنج سال زندان محکوم شد. اسناد بازجویی او به دست ما رسید.
بازجو: اعتراف کن که قصد داشتی به عنوان روزنامه نگار به نهادهای نظام نفوذ کنی.
داوود اسدی: نظام چی؟
بازجو: نظام جمهوری اسلامی ایران…
داوود اسدی: نهاد نظام یعنی چی؟
بازجو: مثلا سپاه پاسداران، یا وزارت اطلاعات، تو چه اطلاعاتی درباره سپاه یا وزارت اطلاعات داری؟
داوود اسدی: من سه سال قبل از تلویزیون مصاحبه سردار نقدی رو دیدم. دیگه هیچی از سپاه نمی دونم.
بازجو: سردار نقدی که توی سپاه نیست، بگو ببینم در کدام روزنامه فعالیت می کردی؟
داوود اسدی: فعالیت یعنی چی؟ یعنی چی کار می کردم؟
بازجو: یعنی در کدام روزنامه مقاله می نوشتی؟
داوود اسدی: من تا به حال مقاله ننوشتم.
بازجو: آخرین بار با کدام روزنامه همکاری کردی؟
داوود اسدی: من سه سال قبل آگهی مجلس ختم یکی از فامیل رو به روزنامه کیهان دادم، دیگه هیچ همکاری با هیچ روزنامه ای نداشتم.
بازجو: به کدام روزنامه علاقه داری؟
داوود اسدی: من از روزنامه خوشم نمی آد. از تلویزیون خوشم می آد، سریال های کمدی و درام می بینم.
بازجو: آخرین بار چه مطلبی در روزنامه خوندی؟
داوود اسدی: هفت سال قبل دنبال کار می گشتم، روزنامه همشهری رو دیدم، ولی مقاله نخوندم، آگهی دیدم.
بازجو: اعتراف کن که برادر هوشنگ اسدی هستی؟
داوود اسدی: اعتراف می کنم.
بازجو: آخرین بار کی هوشنگ اسدی رو دیدی؟
داوود اسدی: پونزده سال قبل توی خانه عمه ام دیدمش.
بازجو: در آخرین ملاقات تان درباره چی حرف زدید؟
داوود اسدی: پونزده سال قبل همدیگه رو دیدم و او از من پرسید، کلاس چندم هستی، منم گفتم کلاس اول نظری، بعد هم به من عیدی داد. اون موقع من پونزده سالم بود. سه بار عید نوروز برادرم رو دیدم.
بازجو: برادرت در کدام روزنامه کار می کنه؟
داوود اسدی: نمی دونم. من پونزده ساله برادرم رو ندیدم. ولی می دونم که قدیمها در کیهان کار می کرد.
بازجو: چه زمانی در کیهان کار می کرد؟ آیا زمانی که برادرت در کیهان کار می کرد با او همکاری داشتی؟
داوود اسدی: برادرم سی و پنج سال قبل در کیهان کار می کرد و من با او همکاری نداشتم.
بازجو: اعتراف کن که برای نفوذ در روزنامه کیهان با برادرت همکاری کردی.
داوود اسدی: نمی تونم اعتراف کنم.
بازجو: چرا؟
داوود اسدی: چون من اون موقع هنوز به دنیا نیامده بودم.
بازجو: تو چه برادری هستی که با برادرت رابطه نداشتی؟
داوود اسدی: بخاطر اینکه برادرم چهل سال قبل زن گرفته بود، دنبال زن و بچه خودش بود…
بازجو: ولی برادرت که بچه نداره….
داوود اسدی: جدی می گین؟ من نمی دونستم.
بازجو: حتما می خوای بگی نمی دونی الآن برادرت در پاریس در وبسایت روزآنلاین کار می کنه.
داوود اسدی: چی کار می کنه؟ مقاله می نویسه؟
بازجو: بله، دبیر سرویس هنری روزنامه هم هست.
داوود اسدی: چه جالب! شما زن برادرم رو هم می شناسین؟
بازجو: بله، زنش هم در همان روزنامه کار می کنه.
داوود اسدی: جدی می گین؟ چه جالب، یعنی زنش خبرنگاره؟ اون وبسایت شون درباره چی هست؟
بازجو: وبسایت ضدانقلابی دارن، البته الآن تعطیل شده.
داوود اسدی: جدی؟ برای چی تعطیل شده؟ پس الآن اون و زنش چطوری زندگی شون رو می گذرونند؟
بازجو: اونها الآن دارن یه نشریه جدید راه می اندازن.
داوود اسدی: شما اسم زنش رو می دونید؟
بازجو: اسم زنش نوشابه امیری هست.
داوود اسدی: چه اسم جالبی. تا حالا نشنیده بودم. می شه منو باز هم برای بازجویی بیارید….
بازجو: برای چی؟ خیلی از بازجویی خوش ات اومده؟
داوود اسدی: آره، تا حالا این چیزها رو درباره برادرم نمی دونستم. …..
داوود اسدی می رود، بازجو سرش را می گیرد و آن را سه بار به دیوار می کوبد. داوود اسدی به پنج سال زندان محکوم شد، جرم او نفوذ در نهادهای نظام از طریق روزنامه نگاری است. همزمان با او آفرین چیت ساز نیز بعد از کتک خوردن در سلول انفرادی اش اعتراف کرد، محاکمه و محکوم شد ولی هیچکدام از نزدیکانش نمی دانند که او به عنوان یک ستون نویس روزنامه ایران به چه جرمی محکوم شده است.
شیب بدحجابی و سری که به دیوار خورد
تابستان هر سال دو اتفاق همزمان در ایران رخ می دهد، نخست اینکه برادران حزب الله در اثر افزایش درجه حرارت جوش می آورند و به جان خانمها می افتند، دوم اینکه استعداد این برادران جوش آورده شکوفا می شود و راه حل های جدیدی را برای مبارزه با بدحجابی کشف می کنند. در ده روز گذشته، طرح گشت نامحسوس که به جای اینکه نامحسوس باشد از صبح تا شب در اخبار و گزارش های تلویزیونی محسوس بود، از همان نقطه اول شکست خورد. واکنش های وسیع مردم باعث شد که نیروی انتظامی فعلا بیخیال طرح بشود. در همین فاصله احتمالا یک روز صبح اول وقت احتمالا زلزله ای در اندازه شش تا هفت ریشتر فقط و فقط خانه احمد خاتمی را تکان داد و سقف را روی سرش پائین آورد. البته نامبرده در این حادثه جان سالم به در برد، اما گویا در اثر خوردن ضربه های شدید، حالش خراب شد و به شکلی که تا مدتی بعد از به هوش آمدن، سئوال می کرد « چرا من؟ چرا اینجا؟» و می پرسید: « حالا من چی بپوشم؟» شاهدان عینی گزارش دادند که او تا یک هفته بعد از خوردن ضربه بکلی حافظه اش را از دست داده بود و چندین بار خودش را با جورج کلونی و یک بار با مایکل داگلاس عوضی گرفته بود. وی در همین مدت در مراسم نماز جمعه حاضر شد و برخلاف همیشه که همه را به وحشت می انداخت، گفت: «با بدحجابی قانونی و مهربانانه باید برخورد شود و به صراحت میگوییم هر حرکت غیرقانونی در امر مبارزه با بدحجابی محکوم است.» بعد از گفتن این جمله تعدادی از آشنایان احمد خاتمی از هوش رفتند و یادشان آمد که او چند سال قبل گفته بود: « برای مبارزه با بدحجابی باید خونها ریخته شود.» آگاهان امیدوارند که سیداحمد خاتمی همچنین در همین حال فراموشی باقی بماند. البته گفته های سیداحمد خاتمی بسیار امیدوار کننده بود، چون اعلام کرد که « آینده و ” شیب بدحجابی” در ایران بی حجابی است.» دوستان اعلام کردند: خدا از دهنت بشنفه عزیزم، خیلی ممنون.
این معلمان فداکار
معلمان فداکار هستند، معلمان چهره های درخشانی هستند که با فداکاری به بچه های مملکت آموزش می دهند. معلمان انسانهای بزرگی هستند. آقای نقدی رئیس بسیج گفت: « معلم باغبان عشق، مودت و محبت است.» بخاطر همین هم علی اکبر باغانی نایب رئیس کانون صنفی معلمان برای دو سال به تبعید خواهد رفت. سردار نقدی گفت: « معلم آگاهی و دانش و معرفت را رشد می دهد.» با شنیدن این جمله بهشتی لنگرودی از معلمین معترض هم دو ماه را در زندان انفرادی گذراند. سردار نقدی گفت: « نباید معلمان را در حد مسائل مادی پائین آورد» به همین دلیل اسماعیل عبدی یکی از معلمین به شش سال زندان محکوم شد. یعنی واقعا جمهوری اسلامی و مسئولان آن این همه به معلمین احترام می گذارند، آن وقت این معلمین هی خودشان را به زور زندانی می کنند و هی به تبعید می روند. واقعا چرا؟ سردار نقدی گفت: « مسائل معلمان نباید در جامعه مطرح شود.» البته خدا را شکر که عشق مسئولان حکومت به معلمین بی حد و مرز نیست، وگرنه رسول بداقی از معلمین کشور بعد از شش سال زندان هفته قبل آزاد نمی شد و ممکن بود هفت هشت بار اعدام شود. واقعا این عشق بی حد و حصر هم چیز خطرناکی است.
اندر فواید فراموشی
یکی از کارهایی که وزارت حقیقت در سرزمین ۱۹۸۴ جورج اورول می کرد، این بود که روزنامه های قدیمی را دوباره از اول چاپ می کرد تا نظرات دولت در گذشته هم قابل تغییر باشد. مثلا اگر امروز وزارت حقیقتی در ایران وجود داشت، حتما جمله آیت الله خامنه ای که گفته بود « نظر من به احمدی نژاد از همه نزدیکتر است» تغییر می کرد و می شد « من به ایشان هم اعتماد ندارم، بعدا معلوم می شود من چی گفتم.» یا مثلا جمله آیت الله خامنه ای که گفته بود « تحریم برما هیچ اثری ندارد» را عوض می کردند و می نوشتند « تحریم پدر ما را در می آورد» یا جمله آیت الله خامنه ای به جواد ظریف که گفته بود« شما بروید مذاکره کنید و هر طوری خودتان تشخیص دادید رفتار کنید» تغییر می کرد و می شد « من مطمئنم در مذاکره سرتان کلاه می رود.» یعنی یکی از مهم ترین موهبت هایی که حکومت از آن برخوردار است فراموشی و آلزایمر تاریخی است که در کشور به شکلی فراگیر وجود دارد. آن وقت هفته قبل حجت الاسلام رئیسی معاون قوه قضائیه گفته است: « متاسفانه سخنان رهبر بعد از مدتی فراموش می شود.» معلوم نیست چرا می گویند متاسفانه. اگر سخنان رهبر فراموش نمی شد که الآن طرف از خجالت سرش را نمی توانست بالا بیاورد.
امام جمعه خجالتی
آدم گاهی اوقات متوجه نمی شود که این ائمه جمعه چه چیزهایی در کجا می بینند که این حرفها را می زنند. مثلا همین آقای موحدی کرمانی که درباره حجاب نظریه صادر کرد، هفته قبل گفت: « بعضی از مناظر را بنده دیده و خجالت کشیدم.» یعنی شما فکر می کنید ایشان چه چیزی را دیده که خجالت کشیده؟ سالها قبل یکی از امامان جمعه گفته بود: « فلان خانم آمده بود به خیابان لخت مادرزاد، تمام چانه اش معلوم بود…» یعنی به نظر شما این آقایان چه نوع رژیم غذایی دارند که چنین اتفاقاتی در آنها رخ می دهد. آیت الله موحدی کرمانی گفت: « اگر کسی در ماشینش بدحجابی و کشف حجاب کند، دیگر نمی توان اسم آن را آزادی گذاشت.» یکی نیست بگوید آقای محترم، اسمش را باید آزادی گذاشت، شما هم بهتر است بگوئی اسم این کار آزادی است و من هم از آزادی بدم می آید. همین را بگوئی هم شما راحت تری، هم مردم حرص نمی خورند.