هفت روز، هفت یادداشت: مینوخالقی و فوتوشاپ اللهیها (نوشته ابراهیم نبوی)
هفت روز، هفت یادداشت – نوشته ابراهیم نبوی
مینوخالقی و فوتوشاپ اللهی ها
مینو خالقی نماینده سوم اصفهان که بلاتکلیف بود، فعلا با نظر هیات حل اختلاف که نظر شورای نگهبان را تائید کرده از مجلس دهم کنار گذاشته شده است. شورای نگهبان اعلام کرده که انتخابات اصفهان تائید شده و نمایندگان اصفهان که در این انتخابات رای آوردند، همه می توانند به مجلس بروند، ولی انتخابات مینو خالقی رد شده است. یعنی افرادی که در انتخابات رای دادند، تقلب نکردند، برگزاری انتخابات هم درست بوده، ملت شهیدپرور اصفهان هم هیچ مشکلی ندارند، استاندار هم انتخابات را درست برگزار کرده، ولی مینوخالقی اصلا بیخودی رای آورده. در این مورد چند چیز مبهم است:
یک، یک عده ای فکر می کنند که اسناد یا عکس هایی وجود دارد که اثبات می کند که مینو خالقی صلاحیت ندارد. تعدادی عکس هم منتشر شده که این عکس ها همانقدر به مینو خالقی شباهت دارند که به آیت الله جنتی، با دیدن این عکس ها آدم به این نتیجه می رسد که اگر هر خانم باحجابی روسری اش را بردارد، دماغش بزرگ می شود، یا رنگ چشمهایش عوض می شود. حداقل عکسی را منتشر نمی کنند که به طرف شباهت داشته باشد.
دو، خانم خالقی اعلام کرده که این عکس ها تقلبی است، قوه قضائیه هم اعلام کرده که اگر خانم خالقی شکایت کند، آنها به این موضوع ورود می کنند و شکایت او را دنبال می کنند و با همان سرعتی که اسیدپاش های اصفهان را پیدا کردند، تا همین پانزده سال بعد معلوم می کنند که این عکس های تقلبی را چه کسی منتشر کرده. سخنگوی قوه قضائیه گفته که تا همین نیم ساعت قبل خانم خالقی شکایتی در این مورد نکرده. پس نتیجه می گیریم که قوه قضائیه که می تواند به همین سرعت چنین موضوعی را کشف کند، نمی تواند به فرض درست بودن این ماجرا به شورای نگهبان اعلام کند که اصل ماجرا چیست.
سه، اصلا فرض کنیم که شورای نگهبان دلایل کافی برای رد صلاحیت مینو خالقی دارد، دو حالت دارد، یا باید انتخابات اصفهان باطل بشود، یا این شورا دلایل خودش را برای مجلس بفرستد، مجلس هم با استناد به آن دلایل و مدارک تصمیم بگیرد. اما ظاهرا شورای نگهبان پس از ساعتها تفکر عمیق به این نتیجه رسیده است که حالا که صلاحیت مینو خالقی را رد کرده، بقیه مشکلات حل است و خود این خانم باید مدارکی را پیدا کند و به مردم اعلام کند که من صلاحیتم رد شده است.
مینو خالقی که هفته قبل توسط عارف برای جلسه نمایندگان مجلس دهم دعوت شده بود، به آن جلسه نرفت. رئیس جمهور هم از او دفاع کرد، وزارت کشور هم گفت که تصمیم گیر مجلس است، قوه قضائیه هم نگفت که حق با خانم خالقی نیست. بر اساس گفته یک نماینده مجلس که معلوم نیست چه کسی است، هیات حل اختلاف بعد از بررسی مسئله مینو خالقی حق را به شورای نگهبان داده و نظر این شورا را تائید کرده و قرار است به زودی هم نظرشان را به رهبر گزارش بدهند. مشکل بعدی هم این است که طبق قانون اگر کسی از انتخابات حذف شود، نفر بعدی باید به مجلس برود که نفر بعد از مینو خالقی هم جزو لیست امید است که بالاتر از ۲۵ درصد را کسب کرده، اما شورای نگهبان احتمالا معتقد است، غلط کرده، این شورا اینقدر انتخابات برگزار می کند و صلاحیت رد می کند که حداد عادل به جای مینوخالقی از اصفهان به مجلس برود، حالا اینکه حداد عادل در اصفهان نامزد نبوده، هیچ اهمیتی ندارد، هرچه باشد غیرقانونی تر از رد صلاحیت مینوخالقی که نیست.
ملانصرالدین سانسور شد
هفته قبل خبردار شدم که در جریان برگزاری نمایشگاه تهران، دادستانی دستور داده که مسئولان نمایشگاه ۳۲۰ کتاب که در نمایشگاه توزیع شده جمع آوری کنند. از جمله این کتابها، دوازده تا پانزده کتاب من هم از غرفه انتشارات روزنه جمع آوری شد. تمام کتابهای جمع آوری شده، در فاصله سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۲ چاپ شده بود، همه آنها بیش از چهار پنج تا ده بار تجدید چاپ شده بود. و بعضی از کتابها مثل لطایف ملانصرالدین گزیده بازنویسی شده کتابهایی است که همه شان در بازار وجود دارد و به فروش می رسد و هرگز هم ممنوع نبوده. نامه ای برای آقای جواد لاریجانی نوشتم و به او گفتم که نه بخاطر من، و نه بخاطر حیثیت نداشته قوه قضائیه و حکومت، بلکه بخاطر عامه مردم و ملانصرالدین کاری کند که این کتابها منتشر شوند. تا حداقل این ملت وقتی به حکومت فکر می کنند و نمی توانند دلایل رفتارهای آن را بفهمند، حداقل با خواندن ملانصرالدین بتوانند دلایل و قواعد رفتاری دیوانه های حکومت را درک کنند.
نکته مهم این است که دادستانی دستور توقیف کتب ممنوعه را نداده، بلکه دستور توقیف و جمع آوری کتابهایی را داده که همه شان همین امسال مجوز چاپ مجدد و توزیع را گرفته اند. یعنی فکر کنید الآن روح مرحوم ملانصرالدین روی روی خرش نشسته و دارد قاه قاه به وضعیت مملکت می خندد، شدید.
دیس ایز ا بلک برد
اگر غول چراغ جادو همین الآن همزمان پیش چشم هشتاد درصد از گروههای سیاسی ایران اعم از چپ و راست و سطنت طلب و لیبرال و دموکرات و سوسیال دموکرات و اصلاح طلب کشور ظاهر شود و بگوید که من یک آرزوی سیاسی و فقط یک آرزوی سیاسی شما را برآورده می کنم، کدام آرزو را می کنید؟ تقریبا می شود مطمئن بود که آرزوی مهم اغلب آنان حذف ولایت فقیه از قانون اساسی است. چون همه مطمئن هستند که تا وقتی چیزی به نام ولایت فقیه در نظام سیاسی کشور وجود دارد، بخش مهمی از تغییرات در کشور یا کم حاصل یا بی حاصل است.
حتی اگر خاتمی، موسوی، روحانی و حتی خشایار دیهیمی و مراد فرهادپور و رضا پهلوی ولی فقیه بشوند، هر کدام فقط دو سال طول می کشد تا تبدیل به چیزی شبیه آیت الله خامنه ای بشوند. آیت الله خامنه ای در حال حاضر می تواند مجلس و شورای نگهبان و قوه قضائیه و مطبوعات و صدا و سیما و همه چیزهای دیگر را تغییر بدهد. او صد شبکه رادیویی، تلویزیونی و اینترنتی را در اختیار دارد. می تواند فیسبوک، توئیتر، تلگرام و هر رسانه دیگری که در ایران است، کنترل کند و می تواند با پولی که در اختیار دارد، بسیاری از نشریات و رسانه های جهانی را هم بخرد.
حالا فکر کنید، آدمی که بیست و پنج سال است رهبری کشور را برعهده دارد، هفته قبل گفته است: « من این سخنان را بارها تکرار کردم و مسئولان فرهنگی به آن توجه نکردند.» آن هم در کشوری که رئیس قوه قضائیه آن، در هشدار به رئیس جمهور آن، گفته است: « مسئولان از سخنانی که مقابله با فرمایش رهبری تلقی شود، اجتناب کنند.» ایشان نگفته مسئولان با نظر رهبری مخالفت نکنند، نگفته سخنی علیه رهبر نگویند، حتی نگفته از گفتن سخنانی که مخالف رهبری باشد خودداری کنند، گفته حتی اگر سخنی بگویند که کسی چنین تلقی کند که مخالف فرمایش رهبری است، از آن اجتناب کنند. یعنی حتی رئیس جمهور نباید حرفی بزند که دیگران تلقی مقابله با رهبری از آن داشته باشند، حتی اگر تلقی شان اشتباه باشد.
حالا این نظری که مسئولان نباید سخنی بگویند که مخالف با آن باشد، چیست؟ همین است که رهبری هفته قبل گفته است که « زبان علم فقط انگلیسی نیست، زبانهای دیگری مثل اسپانیولی، فرانسه، آلمانی و زبانهای شرقی هم زبان علم است.» و رئیس جمهور گفته که اگر کسی بخواهد چند زبان یاد بگیرد، مربوط به خودش است. حالا یک هفته است که همه عاشقان رهبری تمام بحران شان در همین خلاصه شده که از همین هفته قبل گروهی از مردم باید به جای زبان انگلیسی، زبان فرانسه و اسپانیولی و روسی و آلمانی بخوانند. آقای حداد عادل هم که مسئول فرهنگستان زبان فارسی است، پرچم خودش را بلند کرده که حتی اگر فقط دو درصد دانش آموزان کشور علاقمند به زبان های اسپانیولی و روسی و آلمانی و فرانسه باشند، باید همه مدارس پنج تا زبان را به همه آنها سرویس بدهند. یعنی بحران اصلی جمهوری اسلامی همین الآن در این خلاصه می شود که مردم ایران زبان انگلیسی بخوانند یا فرانسه. دقت کنید که موضوع این نیست که مردم انگلیسی نخوانند و فارسی بخوانند، مشکل این است که از این به بعد شما برای انتخاب زبان دوم هم باید از بیت رهبری استفسار کنید.
مشکل اختلاس، عدالت، آزادی، استکبار، دزدی، تجاوز، داعش، نابرابری، آموزش و همه اینها حل شده و به کنار گذاشته شده و رهبر معظم از هفته قبل گیر سه پیچ داده که نظرات خودش را درباره نوع خوراک، برند لباس، الگوی مصرف، نحوه پخت و پز، نوع ورزش، سفر آنتالیا، معماری اسلامی و یونانی، انتخاب خانه اجاره ای یا خرید منزل براساس نوع قرارگیری آشپزخانه اوپن یا ویوی ساختمان روز به روز در سخنرانی هایش اعلام کند.
احتمالا در هفته آینده نظرات رهبری درباره نوع پارچه رومبلی، رنگ موی مناسب برای پوست گندمی یا سبزه و سفید، ترجیح شورت ماماندوز یا آستین حلقه برای برادران بسیج، برتری دستگاه نوا بر همایون و سه گاه، ست کردن شلوار مشکی با کفش اسپورت، انتخاب پارچه گل درشت یا گل ریز برای پرده آشپزخانه، و ریختن لوبیا چیتی، لوبیا قرمز یا لوبیا چشم بلبلی در قورمه سبزی به روایت امام جعفر صادق بیان خواهد شد. یادم افتاد به سخنرانی آیت الله خامنه ای در روز هفتم اردیبهشت سال ۱۳۷۷ که گفته بود: « در دوره طاغوت خانمهای اعیان و اشراف، شش ساعت پیش میز آرایش می نشستند… این واقعیت دارد و ما در زمان شاه خبرهای دقیق داشتیم که شش ساعت می نشستند.» … یعنی چرا ما آن دیوار مناسب را برای کوبیدن کله محترم مان نمی توانیم پیدا کنیم، نمی دانم؟
زورگیری زورکی
حالا خود زورگیری به کنار، این که آدم را مجبور کنند که به زور قبول کند مورد زورگیری قرار گرفته، خودش بیش از همه زور دارد. هفته گذشته میرمحمود موسوی برادر میرحسین موسوی مورد سوء قصد قرار گرفت. میرحسین موسوی از روز نهم اسفند ۱۳۸۹ تا امروز به مدت پنج سال و دو ماه و دوازده روز در حبس خانگی است، و میرمحمود برادرش یکی از دیپلمات های بلندپایه کشور است، ولی طبیعتا در جمهوری اسلامی پایه آدم وقتی که قرار است کنار گذاشته شود، هیچ اهمیتی ندارد. محسنی اژه ای معاون اول قوه قضائیه و سخنگوی این قوه اعلام کرد که این اتفاق ربطی به مسائل سیاسی و امنیتی ندارد و صرفا یک زورگیری است. نکته خیلی مهم این است که در هفته گذشته سه بار این اتفاق تکرار شده، البته قوه قضائیه احتمالا معتقد است که افرادی که می خواهند از میرمحمود موسوی زورگیری کنند، چون خیلی زورشان زیاد است و قوه قضائیه زورش به آنها نمی رسد، حتی اگر هم قرار باشد با آنها برخوردی بشود، خود میرحسین موسوی باید اول درخواست عفو خودش را به رهبری بنویسد و ضمنا مستقیما به رهبر بنویسد که رهبری دستور بدهد و جلوی زورگیری گرفته شود. ظاهرا زورگیری از میرمحمود موسوی هم مثل پرونده مینوخالقی به شخص خداوند و بعد از ایشان به رهبری مربوط است. البته میرحسین هم فعلا نمی تواند به رهبری نامه بنویسد، چون رهبری الآن مشغول بررسی زبانهای علمی است، بعد باید الگوی مصرف را درست کند، بعد باید نظرش را درباره آشپزخانه اوپن بدهد، بعد می خواهد درباره غزل معاصر نظرش را بگوید و اصولا فرصت فکر کردن درباره زورگیری را ندارد. قوه قضائیه گفته که اگر میرمحمود موسوی می خواهد امنیتش حفظ شود، می تواند برود دمشق که نیروهای سپاه در آنجا حضور دارند وگرنه زورگیری ربطی به قوه قضائیه ندارد و مشکل شخصی میرمحمود موسوی است. البته یکی دیگر از راههای حفظ امنیت میرمحمود موسوی این است که برود پیش برادرش که مورد زورگیری قرار نگیرد و همان جا توی حصر بماند.
بالاتر از خطر
یک عضو هیات رئیسه کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس گفت: « ظرفیت زندانهای کشور ۵۰ هزار نفر است، ولی ورودی آن ۲۵۰ هزار نفر است.» یعنی تعداد زندانیان کشور پنج برابر ظرفیت زندانها ایران است. چرا؟ این چیز عجیبی نیست. به شرط اینکه به این پنج دلیل توجه کنید:
یک، قانون مجازات اسلامی: نود درصد زندانیان ایران اگر در کشورهای دیگر بودند، مجرم به شمار نمی آمدند. کسی که پول ندارد در ایران زندانی می شود، کسی که پول زیادی دارد زندانی می شود، کسی که معتاد است زندانی می شود، و کسی که زندانی است معتاد می شود، کسی که می رقصد، کسی که الکل مصرف می کند، زنانی که حجاب شان را رعایت نمی کنند، کسی که لباس شیک می پوشد، کسی که مهمانی می رود، زنان و مردانی که با همدیگر رابطه جنسی دارند. کسی که می نویسد، کسی که فکر می کند، کسی که اعتراض می کند، کسی که مخالف حکومت است، همه اینها زندانی می شوند. فرض کنید همین قانون مجازات اسلامی در سوئد یا فرانسه یا سوئیس اجرا شود، تعداد زندانیان آنها هم به اندازه ایران می شود.
دو، انقلاب اسلامی ایران: مهم ترین دلیل افزایش زندانی در ایران انقلاب اسلامی است، دلیلش هم خیلی ساده است، قبل از انقلاب تعداد زندانیان در ایران ۱۰ هزار نفر بود، بعد از ۳۷ سال که از انقلاب می گذرد، جمعیت ایران دو برابر شد و تعداد زندانیان ۱۷ برابر. چه دلیلی محکم تر از این.
سه، یه کاریش می کنیم: از مردم می پرسی: «درآمدتان چقدر است؟» می گویند: « ماهی هفت میلیون تومان.» بعد می پرسی: «اجاره خانه تان چقدر است؟» می گوید: « ده میلیون تومان.» می پرسی: « بقیه اش را چکار می کنی؟» می گوید: « یه کاریش می کنیم.» از یکی دیگر می پرسی: « ماشینی که می خواهی بخری چند است؟» می گوید: « چهل میلیون تومان.» می پرسی: « چقدر پول داری؟» می گوید: « بیست میلیون تومان.» می پرسی: « بقیه اش را چکار می کنی؟» می گوید: « یه کاریش می کنیم.» همین می شود که تعداد زندانیان کشور به خاطر اینکه این ملت بی « چاره» همان « یه کاریش می کنیم» را انجام می دهند، می شود پنج برابر تعداد زندانهای کشور.
چهار، چی می زنی؟ تهران با ۱۴/۳ درصد مصرف کننده مواد مخدر سنگین مثل هروئین و کوکائین و شیشه پنج برابر مکزیک و برزیل و دو برابر افغانستان معتاد تمام وقت دارد. توجه کنید که مهم ترین پایتخت های دنیا بعد از تهران، لندن( ۱۳/۶ درصد مصرف الکل)، پاریس( ۱۳/۲ درصد مصرف داروی خواب آور)، مسکو( ۷ درصد مصرف الکل)، کابل ( ۷ درصد هروئین)، تورنتو( ۶/۴ درصد ماری جوانا)، آمریکا( ۶/۲ درصد داروی اعتیاد آور)، برزیل( ۴ درصد مسکن های اعتیادآور). توجه کنید که ما در ایران ۱۴ درصد مصرف هروئین و تریاک و کوکائین داریم، و اینها جدا از مصرف داروی خواب آور است که داروهایی که همه جای دنیا ممنوع است، در تهران مثل آجیل قنادی تواضع بدون نسخه و مشکل قابل خرید است و اصولا مصرف الکل و داروی خواب آور در ایران اصلا اعتیاد به شمار نمی رود و جزو سبد غذایی معمولی مردم است.
پنج، پلیسسالم! طبیعی است که وقتی از هر ده فرمانده پلیس پنج نفر به دلیل فساد برکنار شوند، تعداد اعضای زندانی شده کابینه قبلی که پاک ترین کابینه تاریخ بوده چهارده عضو از پنجاه عضو باشد، تعداد وزرای حمل و نقل و فرماندهان نیروی هوایی که در تصادف کشته شدند، یک به دو باشد، تعداد مسئولان عالیرتبه برکنار شده حکومت ۷۰ درصد کل این مسئولان باشد، تعداد سانسورچی های کشور از تعداد نویسنده های کشور بیشتر باشد، تعداد پلیس نامحسوس کشور دو و نیم برابر کل اتومبیلهای کشور در یک سال باشد، و تمام کسانی که برای کنترل رهبر که مرکز حکومت است، توسط خودش گزینش شوند، انتظار دارید که تعداد زندانیان کشور روز به روز کمتر شود؟
محمد علی طاهری چریک می شود
محمد علی طاهری برگزار کننده کلاسهایی که معروف به عرفان حلقه بود و الآن چند سال است که زندانی است و هر ماه چند اتهام جدید به او وارد می شود، جدیدا متهم شده است که با سازمان چریکهای فدائی خلق رابطه داشته است. سازمان چریکهای فدایی پنجاه سال قبل تشکیل شد و چهل سال قبل از بین رفت. معلوم نیست آقای محمدعلی طاهری با ارواح اعضای این سازمان ارتباط داشته یا با خودشان. البته اگر هفته دیگر محمدعلی طاهری متهم به رابطه با ستارخان و باقرخان هم بشود، اصلا نباید تعجب کرد. اتهامات دیگری که به محمدعلی طاهری زده شده است، شامل این موارد است:
یک، محمدعلی طاهری میلیاردها تومان پول از برگزاری کلاس هایش به دست آورده است، تنها سندی که در این مورد وجود دارد، این است که همسر او چند سال قبل ماشین پراید خودش را فروخته و یک ماشین پنجاه میلیون تومانی خریده. قیمت ماشین های عادی ایران خودرو بطور متوسط ۳۰ میلیون تومان است. مسئولین قضایی گفتند که چون محمد علی طاهری اسناد مالی خودش را پنهان کرده، به همین دلیل هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان بدهد او چقدر پول از کلاسهای عرفان حلقه به دست آورده، بنابراین معلوم است که میلیاردها تومان درآمد داشته، وگرنه اگر درآمدی نداشت، حتما آن را اعلام می کرد. یک نماینده قوه قضائیه گفته است که اگر محمد علی طاهری از طریق اختلاس هر چقدر درآمد به دست می آورد، هیچ اشکالی نداشت، ولی اینکه کسی از طریق برگزاری کلاس درآمد میلیونی داشته باشد، اصلا قابل تحمل نیست.
دو، محمد علی طاهری هیچ مدرک تحصیلی نداشته و ادعای او مبنی براینکه در ترکیه به دانشگاه رفته دروغ است. و اصولا اگر کسی در ترکیه دانشگاه نرفته باشد، یا در مورد دانشگاه رفتنش در آن کشور دروغ بگوید، کار او خیلی خطای بزرگی است، پس ایشان فاسد، دروغگو و کلاهبردار است، وگرنه حتما در ترکیه به دانشگاه می رفت، یا حداقل مدرک تحصیلی خودش را به بقیه نشان می داد.
سه، بزرگترین جنایت محمد علی طاهری هم این است که تعدادی از طرفدارانش در فرانسه و انگلیس سه عکس از خودشان را در اینترنت منتشر کردند که زنانی که در این عکس هستند، حجاب کامل اسلامی را رعایت نکردند و همین ثابت می کند که عرفان حلقه یک گروه صهیونیستی، استکباری، امپریالیستی، کمونیستی، شیطان پرستانه و چند چیز دیگر است، که همین چند چیز دیگر خودش برای سه بار اعدام کافی است.
سرافراز رفت، یکی دیگر آمد
بدون اینکه دلیل خاصی برای انتصاب ضرغامی باشد، او پانزده سال قبل مدیرعامل صدا و سیما شده بود، بدون اینکه دلیل خاصی هم در میان باشد، ضرغامی کنار رفت و سرافراز مدیرعامل صدا و سیما شد. علت برکناری صدا و سیما به همان دلیل که علت روی کار آمدنش معلوم نبود، روشن و مشخص نیست. البته دیروز اعلام شد که آقایی به نام علی عسگری مدیرعامل صدا و سیما شده است. من انتخاب ایشان را به مردم و کارکنان صدا و سیما و بینندگان صدا و سیما تبریک می گویم. البته علت اینکه تبریک می گویم این نیست که او را می شناسم، علتش این است که او را نمی شناسم. و مطمئن نیستم موجود خطرناکی شبیه ضرغامی یا سرافراز است. از طرف دیگر یکی دیگر از خصوصیات برجسته او که اهمیت زیادی دارد این است که هیچ خصوصیت برجسته ای ندارد که اهمیت زیادی داشته باشد. دو سابقه بسیار قابل توجه او این است که سالها معاون فنی صدا و سیما بوده و احتمالا به همین توانایی سیاسی اش از دو مدیر قبلی کمتر و در نتیجه کمتر خطرناک است. خصوصیت دوم او هم این است که مهم ترین کار او تاسیس فروشگاههای زنجیره ای رفاه بوده که اگر فایده خیلی زیادی نداشته باشد، قطعا خطری ندارد. واقعا یک رئیس غیرمتخصص در یک سازمان مثل صدا و سیما نعمت بزرگی است. در طول هفته گذشته تنها خبری که شنیدیم که پس از شنیدن آن انسان خودش را نیازمند دیوار بلندی که سرش را به آن بکوبد نمی بیند، همین خبر است. پیشاپیش این خبری که فاجعه بزرگی نیست، تبریک می گوئیم.