هفت روز هفت یادداشت: سه دلیل برای اینکه همه مردم ایران مجرمین بالفطره هستند (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی – ابراهیم نبوی
بعضی اوقات آدمها مجرم هستند، ولی خودشان نمی دانند. مثل مردم ایران. الآن شما، همین شما، همین حالا، بدون اینکه حرف بزنید یا کار خاصی بکنید، حتما مجرم هستید. حالا اگر شما را دستگیر نکردند، یا فعلا وقت ندارند سراغ تان بیایند، یا چشم شان به شما نخورده، نباید اینقدر دلتان خوش باشد که یعنی همه مشکلات حل است. البته من آدم سیاه اندیشی نیستم و کلا هم سیاه نمایی هم نمی کنم، لیوان را هم اصلا نمی بینم، چه قسمت پرش را و چه قسمت خالی لیوان را. ولی معتقدم همه مردم ایران براساس قوانین فعلی کشور مجرم هستند، و زمانی میزان جرایم شان معلوم می شود که یکی از اتفاقات زیر بیافتد:
یک، خانه تان را بگردند: مطمئنم اگر خانه ۹۰ درصد مردم ایران را بگردند، حتما برای ده سال زندان مدرک جرم پیدا می شود. از عکس دخترعمه ای که سی سال قبل چریک بوده، یا عمویی که پنجاه سال قبل توده ای بوده تا پدری که ده سال قبل طرفدار منتظری بوده، از عکس شاه تا دستبند سبز تا کتاب ۲۳ سال، از همه محتویات تلفن تا لپ تاپ تا بقیه اش را خودتان بگردید و پیدا کنید.
دو، با صدای بلند چیزهایی که توی ذهن تان می گذرد بگوئید.( توضیح لازم ندارد.)
سه، آرزوهای تان را بنویسید. فکر می کنم هر ایرانی اگر آرزویش را بنویسد، اساس حکومت به هم می خورد. نه اینکه واقعا به هم می خورد، منتهی در همین حدی که علما می گویند که اگر زنی بدحجاب باشد، اسلام به خطر می افتد، یا اگر کسی پارتی بدهد تاریخ شیعه نابود می شود و از این ماجراها.
حالا با همه این ماجراها خانم «هما هودفر» استاد رشته مردم شناسی دانشگاه کونکوردیا کانادا که برای تحقیق درباره نقش زنان در انتخابات به ایران رفته بود، روز ۱۹ اسفند به خانه اش حمله کردند و مدارکش را ضبط کردند. و خودش دو روز قبل بازداشت شد. ممکن است از خودمان سئوال کنیم که برای چی این خانم محترم مردم شناس که برای پژوهش درباره نقش زنان در انتخابات به تهران رفته است، بازداشت کردند، ولی به این فکر کنید که یک نفر هم استاد رشته علوم انسانی باشد، هم به موضوع زنان علاقمند باشد، هم محقق باشد، هم بخواهد درباره وضع زنان در ایران تحقیق کند، هم بخواهد در مورد انتخابات بررسی کند، یک دفعه بگو می خواهم بروم کنسرت شجریان یا می خواهم فیلم پنجاه کیلو آلبالو را ببینم.
برترین رهبر جهان
گاهی اوقات این حکایات قدیمی به قدری با شرایط و وضعیت امروز سازگار هستند، انگار که تمام این پانصد سال و هزار سال اتفاق نیافتاده است. در کتاب نوادر راغب اصفهانی آمده است که شخصی از شاعری اهوازی از وضعیت اش می پرسید. شاعر اهوازی گفت: «من ظریف ترین و شاعرترین شعرای اهوازم.» مرد گفت: «خودت نگو، بگذار دیگران بگویند.» شاعر گفت: «سی سال است منتظرم و هیچ کس نمی گوید.» حالا شده حکایت نمایندگان ولی فقیه یا مسئولان دفتر بیت رهبری که طرف نماینده رهبر است و تمام کارش این است که از او تعریف کند. برادر مقدم فر، مشاور فرهنگی سپاه، و نماینده رهبری در سپاه گفته است: «آیت الله خامنه ای برترین رهبر جهان است.» یکی هم نیست به آقای مقدم فر بگوید: «برادر من! شما خودت نگو، بگذار یکی دیگر تعریفش را بکند.» البته شاید حق داشته باشد و بگوید: «سی سال است که منتظرم یک نفر تعریفش را بکنم و نمی کند.» این هم مشکلی است.
ابومسلم؛ بعد از عمل و قبل از عمل
اگر بپرسند حزب اللهی یا مسلمان زیادی اصولگرا چه کسی است؟ باید چنین تعریف کنیم که انسان حزب الهی یک مسلمان عادی است که ضریب هوشی اش از یک حدی کمتر و میزان مطالعاتش از حد استانداردی پائین تر است. وگرنه مشکل خاصی وجود ندارد. گاهی اوقات همین موضوع باعث دردسر می شود. ده دوازده سال قبل قاضی مقدس احمدی من را احضار کرده بود به دادگاه انقلاب به اتهام اهانت به رهبری. من در ستون طنز خودم پیامی را منتشر کرده بودم به مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر تیم بحرین، و در آن پیروزی ضد استکباری و دشمن شکن و آرمانخواهانه تیم فوتبال ایران را تبریک گفته بودم. قاضی مرا احضار کرد و خبر داد که عده ای از من شکایت کردند که با پیامی که داده ام، عملا پیام رهبری را بخاطر پیروزی تیم فوتبال مسخره کردم.
هم متن طنز من و هم پیام رهبر در آن پرونده موجود بود. راستش را بخواهید وقتی من متن پیام رهبری را خواندم، به نظرم آمد که اولا متن طنز من کاملا شبیه پیام رهبری است و دوم اینکه پیام جدی رهبر از طنز من خیلی خنده دارتر بود. اما هرچه بود من خیلی ترسیدم. چون هر کسی اگر آن دو پیام را مقایسه می کرد، طبیعی بود که به این نتیجه برسد که من پیام رهبر را مسخره کرده ام. هی داشتم دنبال یک بهانه و دلیلی می گشتم که ثابت کنم که من مقصر نیستم. آخر کار هم چیز خاصی پیدا نکردم. دو سه بار همه چیز را بررسی کردم و آخرش متوجه شدم که متن طنز من هشت ماه قبل از پیام رهبری درباره یک مسابقه دیگر منتشر شده است. یعنی کلا این تقدم و تاخر باعث شده که چنین سوء تفاهم یا بقول دائی جان ناپلئون سوء هاضمه ای ایجاد شود. به عبارت دیگر اگر هم کسی تقلید کرده بود، این آیت الله خامنه ای بود که ادای من را درآورده بود، چون من قبل از او مطلب را منتشر کرده بودم.
حالا حکایت آقای علم الهدی است که بعد از سه چهار سال دعوا و جنگ و درگیری با مقامات ورزشی استان خراسان و تیم « ابومسلم» با این عنوان که « ابومسلم خراسانی یکی از دشمنان قسم خورده امام رضا بوده است.» اعلام کرد که اگر مسئولان تیم ابومسلم اسم تیم را تغییر بدهند، مطمئنا ورزش استان خراسان پیشرفت خواهد کرد. مقامات استان هم این تغییر را دادند و حالا منتظرند که ورزش استان خراسان به سرعت صوت پیشرفت کند. اما همین دیروز آقای عطاء الله مهاجرانی اعلام کرد که «ابومسلم یازده سال قبل از مرگ امام رضا از دنیا رفته بود.» یعنی کلا داستان دشمنی با امام رضا و سایر قضایا همگی کشک است. یعنی واقعا یکی در استان خراسان پیدا نمی شد که گوگل اش سرچ مختصری داشته باشد و با آقای علم الهدی اندکی همراهی کند که بگوید این عالم عظیم و این فیلسوف عالیجاه و این امام جمعه جانکاه کلا نمی دانسته که ابومسلم زمان زندگی امام رضا اصلا زنده نبود که طرفدار یا مخالف او باشد؟ و توضیحی بدهد تا چنین مشکلاتی ایجاد نشود؟ هان؟ هان؟
چندصدای خوبم! بخون تا بخونم
طرف می گوید: «شما نباید به خیابان بیایید و علیه رهبری انقلاب کنید.» می گوئیم: «ما اصلا کی اجازه داریم از خانه بیرون بیاییم؟» طرف می گوید: «شما نباید به خیابان بیایید و با چیزی مخالفت کنید، هر چه می خواهد باشد.» می گوئیم: «ما که اصلا از خانه بیرون نیامدیم.» طرف می گوید: «شما نباید ساز مخالف بزنید.» ما می گوئیم: «اخوی! فعلا که ساز بکلی ممنوع است، نه فقط ساز مخالف نزدیم، بلکه ساز موافق هم نزدیم، کلا ساز بی ساز.» طرف می گوید: «خودتان را با رهبری هماهنگ کنید.» ما می گوئیم: «چشم! ولی اول بگو خود رهبری یک آهنگی بزند و معلوم شود در کدام دستگاه و کدام گوشه چه ناله ای می کند، ما هم با او هماهنگ می شویم.»
یعنی آدم نمی فهمد این استاد موحدی کرمانی که گفته: «چند صدایی را کنار بگذارید و حول محور ولایت فقیه وحدت کنید.» منظورش صدای چه کسی است؟ اگر منظورش طرفداران رهبری هستند که آنها نه فقط حول محور ولایت بلکه وسط شکم ولایت دارند زندگی می کنند، اگر هم منظورش مخالفان و منتقدان رهبری مثل خاتمی و موسوی و کروبی و مشارکتی ها و تاج زاده و زیدآبادی و نهضت آزادی و تحکیم و بقیه گروههای سیاسی هستند، که اصلا این گروهها صدایی ندارند که بخواهند آن چند صدایی را کنار بگذارند. لامروت ها! به آدم می گویند حرف نزن، بعد می گویند با من همصدا باش، من که حق حرف زدن و صدا داشتن ندارم با چی همصدا باشم؟
از این حرفها گذشته، وزارت کشور اعلام کرده که ما «افراد ممنوع السخنرانی نداریم.» بعد که می گویی که خاتمی و موسوی و کروبی و ابراهیم یزدی و تاج زاده و صد تای دیگر تازه می فهمی که اصلا آنها را جزو «افراد» و موجودات زنده حساب نکرده و کلا این قدر طرف ممنوع است که اسمش را هم به عنوان ممنوع اعلام نمی کنند.
چند خوشگل و چند مشکل
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران طی نامه ای به حسن روحانی از او خواسته است که « به زنان اجازه دهید در مسابقات لیگ جهانی والیبال در تهران شرکت کنند.» حالا اینکه این نامه باید به حسن روحانی نوشته می شد یا به جواد لاریجانی یا صادق لاریجانی یا کسی دیگر موضوع بحث ما نیست، چون اصولا ما بحثی نداریم، موضوع این است که ما چند تا مشکل داریم که در زمینه های مختلف وجود دارد. یعنی بطور کلی ما یک عالمه چیزهای باحال داریم، و یک عالمه چیزهای باحال نداریم. آن چیزهای باحالی که نداریم باعث می شود آن چیزهای باحالی که داریم یا دیده نشود یا اصولا به نظر برسد که وجود ندارد.
ما در ایران فیلم خوب تولید می کنیم، ولی سالن نمایش فیلم نداریم، از ۲۵۵ سالن سینمایی که کلا در کشور وجود دارد، ۱۱۲ سالن آن در سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ ساخته شده است. و بعد از انقلاب به مدت بیست سال هزار فیلم ساخته شده، اما پنج سینما ساخته نشده.
ما در ایران صدها گروه موسیقی داریم که موسیقی تولید می کنند ولی برای اجرای آن به لندن و پاریس و لس آنجلس می روند تا کنسرت برگزار کنند.
تیم فوتسال دختران ایرانی جزو بهترین تیم های فوتبال جهان است و تیم ملی والیبال ایران جزو بهترین تیم های والیبال جهان است، ولی تماشای والیبال برای زنان ممنوع است.
ایران سومین کشوری است که مهندس تولید می کند، اما همین مهندسین ما را آمریکا مصرف می کند.
در ایران هزاران نویسنده با اهمیت داریم که تنها کاری که دولت با آنها می کند، کنترل کردن آنهاست.
آب را ول نکنید
یعنی فکر کنید این همه زمین شناس و آب شناس و متخصص کشاورزی و آبیاری و توزیع و نگهداری آب و صد تا چیز دیگر به عنوان رشته های علمی و پژوهشی در دنیا وجود دارد، ولی دوزار نمی ارزد. فکر کنید طرف می رود ده سال درس می خواند که بفهمد سفره های زیرزمینی یعنی چه، زمین چه رابطه ای با آب دارد، چطوری باید منابع آب را ساماندهی کرد، اصلا آبخیزداری یعنی چی؟ ولی همه اینها کشک کشک، هیچ فایده ای ندارد، هر چه هم برای این آدمهایی که فکر می کنند خیلی حالی شان است، توضیح بدهی، فایده ای ندارد. فکر می کنند برای حفظ منابع آب باید از منابع علمی و متدهای علمی استفاده کرد، در حالی که نمی دانند این حرف ها مربوط به افرادی است که به خدا اعتقاد ندارند. حالا به خدا اعتقاد ندارید، حداقل آزاده باشید، آزاده هم نیستید، حداقل فرزانه باشید، فرزانه هم نیستید، لااقل به روح اعتقاد داشته باشید.
می خواهید باران بیاید؟ بروید حجاب تان را درست کنید. می خواهید دریاچه ها خشک نشوند، اکانت اینستاگرام تان را ببندید، می خواهید کشت گندم زیاد بشود، روزه بگیرید و نمازتان را بخوانید، چکار به زمین شناسی و هواشناسی و آب شناسی دارید. به حرف امام جمعه اصفهان گوش کنید که گفته است: «با بی حجابی زنان نه تنها زاینده رود خشک می شود بلکه بالادست آن هم خشک می شود.» من اصلا نمی فهمم این سهراب سپهری بیخودی برای چه گفته بود «آب را گل نکنید» باید می گفت « حجاب را ول نکنید.»
پیرهن صورتی دل منو بردی
داشتم یک فیلم می دیدم از یک فوتبالیست آرژانتینی نه چندان معروف که در یک بازی محلی سگی را که وارد زمین شده بود، گرفت و او را پرت کرد از بالای فنس حائل بین تماشاگران و زمین، از قضا سگ بیچاره آن طرف پرت نشد و بعد از برخورد با قسمت بالایی فنس دوباره به زمین افتاد و لنگ لنگان فرار کرد. داور هم به طرف آن بازیکن آمد و به او کارت قرمز داد و او را از زمین اخراج کرد. یا مثلا فرض کنید یک تماشاگر می دود وسط زمین بازی و دروازه بان با لگد محکم توی شکمش می زند که از زمین بیرون برود. طبیعی است که این کاری غیراخلاقی است. یا فرض کنید که فلان بازیکن تیم فوتبال به تماشاگران فحاشی می کند یا به داور پرخاش می کند. طبیعی است که اینها را می توان به عنوان رفتار غیراخلاقی مورد نظر قرار داد.
یعنی اگر کسی می خواست برای محرومیت سوشا مکانی دلیلی پیدا کند، سی تا دلیل واقعی بخاطر رفتارهای نادرست او وجود داشت، ولی شلوار زرد؟ اصلا چکار به شلوارش داری؟ ممکن است من و شما از پوشیدن شلوار زرد گلدار، آن هم با یک تپه ریش خوشمان نیاید، ولی این ربطی به فوتبال ندارد. شما خوشت نمی آید، نپوش، یعنی چه که سوشا مکانی بخاطر یک شلوار زرد، آن هم در جایی بیرون فضای ورزشی، آن هم انتشار عکس اش در یک جایی که به ما مربوط نیست، شش ماه محروم شده، واقعا برای چی؟ یعنی آدم دلش می خواهد یک دیوار زرد گل منگلی پیدا کند، سرش را محکم بکوبد به آن.