هفت روز هفت یادداشت: چرا ایرانیان هر سال ۴ میلیارد دلار از خطوط هواپیمایی خارجی بلیط می خرند؟ (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی – ابراهیم نبوی
عباس آخوندی وزیر راه و ترابری و مسکن و شهرسازی و معدن و غیره که فعلا همه اش قروقاطی است، گفته که «ایرانیان هر سال ۴ میلیارد دلار از خطوط هواپیمایی خارجی بلیت می خرند.» البته که بلیت می خرند، ولی این بلیت را برای چی می خرند؟
بلیت تالار میلاد: یک میلیارد این بلیت ها پول بلیت تالار میلاد است. آقای شجریان صادره از مشهد، موسیقی سنتی را می خواهد در مشهد اجرا کند، در تالار را سه قفله می کنند، شجریان از تهران بلیت می خرد می رود پاریس، ملت از تهران می روند پاریس، دل خوش و بدون عذاب و بدون دردسر کنسرت نگاه می کنند، حالا بگو قر می دهند، اگر دختر همین آقای علم الهدی توانست با بیداد شجریان و موسم گل یک قر ریز بدهد، من جایزه رقص ۲۰۱۷ جهان را به او هدیه می دهم، محسن نامجو که باید در تالار میلاد ترنج اجرا کند، می رود ترکیه، ملت هم می روند ترکیه، کنسرت او را می شنوند و می بینند، بنیامین و سالار عقیلی می روند لس آنجلس و لندن همان « وطنم وطنم» و « لکنت و پت پت» بنیامین را گوش می کنند و شش هزار نفر توی تالار نوکیا به جای اینکه پول به تالار میلاد بدهند، می دهند به نوکیا، حالا هی پناهیان را ببر توی تالار میلاد فرت و فرت سخنرانی کند.
خرید از دوبی: یک میلیارد از این چهار میلیارد پول بلیت خواهران زینب و مادران کورش است که می خواهند چهار تا زلم زیمبو و لباس زیر و رو مثل آدم خرید کنند، می روند خریدشان را می کنند و وسط خرید هزار تا حرص خوردن هم ندارند، برای فشن شو و آرایشگری هم کسی زندان نمی رود و خوهران مدلینگ را از تلگرام با مینی بوس جمع نمی کنند ببرند تبدیل کنند به زینب کبری و فاطمه صغری، بعد تو هی فکر کن که در این سی سال هی چهار تا پاساژ را کنترل کردی، هی دبی و ابوظبی گردن شان کلفت تر شده.
رفتن به هاروارد و استنفورد و کمبریج: پانصد میلیون دلار از این پول، هزینه سفر دانشجوست. از صد تا دانشجوی شریف، ۹۰ تاشان می روند فرنگ درس بخوانند، بعد که خودشان می روند، یک مدت بعد یا برنمی گردند، یا اگر برگردند باید در دانشگاه اوین درس بخوانند، می شود حکایت امید کوکبی، اگر برنگردند، از ایران زن می گیرند و بعد همه برای عروسی بلیت می خرند می روند ترکیه، بعد هم خانواده عروس و داماد سالی دو بار می روند بچه شان را ببینند، بعد پسرعمو و دختر عمو می رود. حالا حساب کن قیمت بلیت همه این فیزیکدانها را. تو را به خدا ببین ننگ نیست که وقتی دو کلمه « امید» به این زیبایی و « فیزیک» به این مهمی را وقتی توی گوگل تایپ می کنی، بلافاصله صد تا عکس زندانی سیاسی می بینی؟
برگزاری انتخابات: یعنی اگر به کسی بگوئی که در ایران یک انتخابات برگزار شد، که صد هزار نفر بعد از آن انتخابات بلیت خریدند و از ایران رفتند، باور می کند؟ ولی واقعیت دارد. آن صدهزار تا که رفتند، هر سال هم دویست هزار تا فامیل شان می روند آنها را می بینند، چرتکه بزن عدد بگیر، یک موقع می خواستی مامانت را ببینی یک آژانس می گرفتی می رفتی خانه شان، حالا باید یکی از پاریس بیاید دوبی یا آنکارا یا کابل یا قبرس که می خواهد بچه اش را ببیند و چهار تا ماچ از پسرش بکند. بعد می گوئی پانصد میلیون دلار زیاد است، تقلب نکن، نه ماه به شکم نکش.
نمایش فیلم: طرف توی ایران زندگی کرده، توی ایران فیلمبرداری کرده، توی ایران مونتاژ کرده، بازیگرش توی ایران است، در نیم قرن عمرش ده بار هم راجع به سیاست در طول تغییر بیست تا نخست وزیر و رئیس جمهور و شاه و رهبر حرف نزده، ۳۹ تا فیلم ساخته، از این ۳۹ تا فیلم کلا ۳۸ تایش حداقل پنج تا جایزه داخلی و خارجی گرفته، بعد فیلمهایش را در بندرعباس و ماسوله فیلمبرداری می کند، در کن و برلین و سانفرانسیسکو نشان می دهند. کیارستمی کلا ۳۹ تا فیلم ساخته، فقط شش تا از فیلمهایش الآن مجوز اکران در سینماهای ایران دارد. آن یکی نقاش است، این یکی گرافیست است و نمایشگاهش را در پاریس و آمستردام می گذارد، آن وقت ملت داخل ایران برای آشنایی با هنر امروز ایران باید بروند پاریس و لندن، و آنهایی که در پاریس و لندن زندگی می کنند، برای اینکه در جریان موسیقی امروز راک و رپ قرار بگیرند، باید با آرش چمن آرا در تهران تماس بگیرند، من برای این قسمت قیمت بلیت نمی دهم، خودتان حساب کنید.
بزنیم برقصیم: یک میلیارد دلار را که کلا بگذاریم واحد نمایش و سرگرمی و بزن و بکوب، ملت که از تهران نمی کوبند بروند آنتالیا موزه لوور را ببینند، یا بروند زیارت امام رضا، می خواهی یک میلیارد پول ندهند، چهار تا دیسکو و ده تا بار باز کن، ببین ملت مرض دارند بروند فرنگ چهار شب مثل آدم نفس بکشند، به رفیقم می گویم کجا بودی؟ می گوید پاریس؟ می گویم: کار داشتی؟ می گوید نه بابا رفتیم یک هفته نفس بکشیم. بعد به این یکی می گویم کجا داری می ری؟ می گوید می روم تهران. می گویم: کی برمی گردی؟ می گوید: می خواهم بمانم. و توضیح می دهد، می خواهم توی وطنم بمیرم. انگار قبرستان عمومی است.
زیارت ضمن خدمت: حالا همه اینها به کنار، عده ای هم هستند که نه اهل درس خواندن هستند، نه از مملکت فرار می کنند، نه خرید از دوبی می کنند، نه اهل دیسکو و بزن و برقص و کنسرت هستند، همه توی نوبت می روند مکه و مدینه و دمشق و کربلا که خدای ناکرده بقیه آن چهار میلیارد دلار باقی بماند. عباس جان! جمع بزن ببین شد چهار میلیارد دلار؟
چرا توهین به رهبری است؟
کمتر از ده روز از آزادی رسول بداقی معلمی که هفت سال از عمر خودش را گذرانده، او که به ملاقات محمود بهشتی لنگرودی یکی از معلمان زندانی منتقل شده به بیمارستان بود، به جرم عیادت از دوست بیمارش بشدت کتک خورد و متهم به توهین به رهبری شده است. ظاهرا رسول بداقی گفته که توهین به رهبری نکرده است، ولی من بشدت با این نظر او مخالفم. انگار همینجوری است که آدم بفهمد که به رهبری توهین کرده یا نه. دست خود آدم که نیست. همینجوری دو تا جمله که از دهانت در برود هر چه که باشد ممکن است اهانت به رهبری باشد، مگر این مردم که از صبح کله سحر تا بوق سگ دارند به رهبری اهانت می کنند، خودشان می فهمند؟ اصلا همین که یک معلم که سی سال درس داده، بعد از هفت سال زندان رفته باشد به عیادت دوست بیمارش، خودش اهانت به رهبری است. یعنی آدمی که هنوز پس از هفت سال زندان عادات انسانی اش را از یاد نبرده باشد، این آدم با همین رفتارش به رهبری اهانت نکرده و منکر وجود او نشده؟
این که چیزی نیست؟
به رفیقم می گویم بیچاره تقی رحمانی، یک سوم عمرش را زندانی بوده، می گوید: اینکه چیزی نیست، ماندلا دوسوم عمرش را زندان بوده، به همسایه ام می گویم: آب خانه مان قطع شده، می گوید این که چیزی نیست، من بچه که بودم، یک بار ده روز آب نداشتیم بخوریم، پدرم مرد. به دوست فیسبوکی ام می گویم: چهار نفر را داعش سربریده، می گوید: این که چیزی نیست، در کامبوج سی سال قبل یک میلیون نفر را سربریدند. مقاله نوشتم که بابک زنجانی دو میلیارد دلار پول ملت را کشیده بالا، ده تا ساندیس هم روش خورده، می گوید این که چیزی نیست، احمدی نژاد ۸۷ میلیارد دلار را غیب کرده. به همکلاسی سابقم می گویم: سی تا معلم را خواباندند دراز به دراز و شلاق زدند، می گوید: این که چیزی نیست، من هفتصد تا معلم می شناسم که همه شان را ریختند توی دیگ بخار و کلا غیب شدند و دیگر از آنها خبری نیست. یعنی این بیماری « این که چیزی نیست» به شکل عجیبی دامنگیر خیلی از ماها شده، حالا نمی گویم ما ایرانی ها، چون می دانم حرص می خورید، ولی قبول کنید که همینطور شده. مشکل هم از دو جاست، یکی اینکه اصولا مثل آدمهایی که از بس مصیبت کشیدند اصولا هیچ خبری شگفت زده شان نمی کند، دوم اینکه واقعا ماها واکنش نشان نمی دهیم بخاطر اینکه نمی خواهیم مسئولیت هیچ چیزی را قبول کنیم. خدا حفظ اش کند، یک خواهری دارم که وقتی بچه بودیم، پدرم هر وقت چیزی را گم می کرد اسم یکی از ما بچه ها را صدا می کرد که ما برایش آن گم شده را پیدا کنیم. اما خواهرم همیشه یک واکنش متفاوت داشت، تا پدرم می گفت « فخخخخخخری» خواهرم جواب می داد: « نمی دونم کجاست.»
اصلا این داستان «این که چیزی نیست» که خیلی جاها واقعا ناشی از بی مسئولیتی ماهاست، موضوع آزاردهنده ای است. آقای علی مطهری عزیز دل، جان شیرین، دردوبلایش بخورد توی سر حداد عادل، گفته: «فیش های حقوقی نامتعارف منحصر به زیر مجموعه دولت نیست.» یعنی چی؟ وزیر مملکت می گوید که حقوق های نجومی در دولت واقعیت دارد، وکیل مملکت هم که می گوید نه فقط آن فیش ها واقعیت دارد، بلکه بقیه جاها هم هست، بعد هم آقای مطهری انگار مژده پیدا شدن معدن طلا را می دهد، می گوید: «در بسیاری از نهادهای حکومتی این مسئله وجود دارد.» یعنی ما الآن باید چکار کنیم؟ جشن ملی بگیریم که در همه مملکت بخور بخور ملی است؟ از آن طرف هم آقای مرتضی مبلغ فرموده که « حقوق های میلیونی در برابر فسادهای میلیاردی گذشته هیچ است.» یعنی دولت نه تنها نمی تواند حقوقی میلیاردی ملت را از دولت سابق پس بگیرد، بلکه خودش هم در ابعاد کوچکتر همین کار را می کند. اصلا اگر فسادهای میلیاردی دولت سابق خوب بود که کسی دست به کلید حسن آقا نمی شد. الحمدالله والمنه که در همین مملکت کرباسچی بیچاره را بخاطر شصت سکه طلا پاداش واقعی پنج سال زندان انداختند و دو تا زورگیر را بخاطر زورگیری هفتاد هزار تومان اعدام کردند، یعنی این ترازو و آن چکش فقط برای چهارتا سرمایه داری بود که ده میلیارد تولید می کردند، یک میلیارد هم بالا می کشیدند یا نمی کشیدند؟
مصباح و پیامبر
فرض کنید یک روشنفکر دینی، مثلا همین اکبر گنجی که گیر داده به سروش و جوراب همدیگر را به سر هم بادبان کردند، بگوید که « پیامبر اسلام روی خاک غذا می خورد، مثل برده ها می نشست و با شکم گرسنه از دنیا رفت.» آیا تمام فقها و علما و فضلا و مداحان و سرداران و روضه خوان ها راست نمی نمایند که چرا به رسول خدا اهانت کردی؟ یعنی چی که پیامبر اسلام روی خاک غذا می خورد؟ پس آن کسی که می گفت عطر دولچه گابانا بزنید و همیشه تمیز باشید عزیز باشید، شوهر عمه من بود؟ یعنی چه که پیامبر با شکم گرسنه از دنیا رفت؟ یعنی این آقای مصباح یزدی که برای روت کانال دندانش لندن می رود، و علمای پروستات زده مملکت که سرشان را می زنی ته شان را می زنی در لندن و شانزه لیزه دل می چرخند، اینها برای چی شکم گرسنه از دنیا نمی روند؟ یعنی این علمای اسلام که یکی شان تاجر شکر زیادی است، آن یکی تاجر لاستیک است، آن یکی نصف خراسان را در تیول خودش دارد، اینها پیروان شیطان رجیم اند؟ من نمی فهمم چرا همه آن حرف هایی که دشمنان اسلام می زنند وقتی مصباح یزدی می زند می شود متن صریح قرآن؟ فرداست که جلد دوم قرآن را با سی دی و کتاب گویا چاپ کند.
خطر امنیتی گفتگو با فرزند
خانم نرگس محمدی که زندانی است و از آنجا می خواهد با دو فرزندش که در پاریس پیش پدرشان که او هم زندانی سابق است هم فراری و هم زندانی بعدی، زندگی می کنند، تلفنی حرف بزند، قاضی یا هر جاندار دیگری گفته که این مادر حق تلفن زدن به فرزندش را ندارد. این مادر در طول سال گذشته فقط یک بار با بچه هایش تلفنی حرف زده. وزارت اطلاعات هم تخم دوزرده صادر کرده که « از آنجا که بچه ها نزد پدرشان تقی رحمانی که متهم فراری است زندگی می کنند، نرگس محمدی حق حرف زدن با فرزندانش را ندارد.» یعنی بچه ها نزد پدرشان زندگی نکنند، نزد پدر کی زندگی کنند؟ پدرشان هم که بیاید تهران که او هم می رود زندان، بعد بچه ها نه پدرشان بالای سرشان است و نه مادرشان، آنوقت که باز هم نه پدرشان می تواند تلفن بزند نه مادرشان. البته ممکن است خیلی از آدمها چنین چیزی را نتوانند بفهمند، ولی من تعجب می کنم از حرفی که آقای تقی رحمانی می زند. آقای تقی رحمانی که کلا از ۵۷ سال سنش، ۱۹ سال را در زندان گذرانده، ۱۹ سالش را هم که بچه بوده، بعد از نوزده سال آموزش مستمر در زندان اوین هنوز به پاسخ این سئوال نرسیده که « تماس تلفنی یک مادر با بچه های خردسالش چه خطر امنیتی می تواند برای نظام داشته باشد؟» آخر این چه حرفی است که آدم بعد از نوزده سال آموزش در دانشگاه اوین می زند؟
معلوم است که حرف زدن مادر با بچه های شش هفت ساله اش خطر امنیتی دارد:
اولا، به این دلیل که فرض کنیم مادر به بچه هایش تلفنی حرف بزند، لابد بعدش هم با شوهرش تلفنی حرف می زند، لابد اگر یک هفته بعد مریض بشود انتظار دارد در زندان مداوا بشود، بعدش هم انتظار دارد وقتی زندانش تمام شد، آزاد شود. خب اگر این اتفاقات بیافتد که دیگر ایران جمهوری اسلامی نیست، می شود یک حکومت دیگر، این اقدام یعنی براندازی حکومت، یعنی خطر امنیتی.
ثانیا، فرض کنید که قاضی یا رئیس قوه قضائیه، یا معاون قوه قضائیه، یا رهبر مملکت، قبول کنند که مادر زندانی حق دارد با فرزندش حرف بزند، یعنی این وسط یکی شان خدای ناکرده کمی « رافت» یا « انسانیت» یا « حقوق انسانی» یا « ترحم» در وجودشان باشد. خودتان عکس قاضی صلواتی، احمد خاتمی، جنتی، صادق لاریجانی، فرماندهان سپاه، فرماندهان پلیس، سردار سعید قاسمی را بگذارید جلوی چشم تان، اصلا به آن قیافه ها می آید که رافت و مروت داشته باشند، و اگر قرار باشد یکی دیگر هم تصمیم بگیرد که فردا مملکت به باد رفته و این می شود خطر امنیتی.
ثالثا، حکومتی که پدر بچه را نوزده سال زندانی کرده و مادر بچه را به شانزده سال زندان محکوم کرده، قاعدتا با خود بچه چه می کند؟ بالاخره همه چیز این بی همه چیز ها باید به هم بیاید.
رابعا، و از همه مهم تر، فرض کنید مادر بچه از زندان با بچه اش حرف بزند، یک دفعه بچه ها و پدر بچه ها از مادر سئوال می کنند: کجایی؟ می گوید زندان. بعد همه می فهمند که نرگس محمدی زندانی شده، بعد خبرش را در دنیا پخش می کنند، بعد شکایت می کنند به بخش حقوق بشر سازمان ملل که یکی از روسایش عربستان سعودی است، بعد …. یعنی واقعا توی این دنیا چه خبر است.
پدر، پسر، روح القدسی خانوم
سی سال پیش اعراب و اسرائیل با هم دشمن بودند، حالا همه اعراب از ترس ایران به اسرائیل کمک می کنند که ایران را از بین ببرند. سی سال پیش آمریکا و اسرائیل دوقلوهای به هم چسبیده بودند، حالا اوباما حاضر نیست با نتانیاهو دیدار کند، سی سال پیش در عراق حکومت سوسیالیستی بود و صدام حسین بمب اتمی می ساخت برای نابودی اسرائیل، حالا عراق نصفه عربی اش دست آمریکاست و نصفه کردی اش رفیق اسرائیل و بقیه اش هم دست داعشی هایی است که با شیعه بیشتر دشمن هستند تا صهیونیسم، سی سال قبل در ترکیه ژنرال های سکولار علیه اسلامگراها کودتا کردند و حجاب ممنوع بود، حالا زنان کابینه اردوغان همه شان هم روسری دارند هم توسری به بقیه زنان بی حجاب ترکیه می زنند، سی سال قبل قاهره پایتخت مبارزه با اسرائیل بود و در حین مبارزه با اسرائیل ام کلثوم می زد و سامیه جمال می رقصید، حالا در قاهره سگ می زند و گربه می رقصد و هی رئیس جمهور محاکمه می کنند، سی سال پیش افغانستان یک کشور کمونیستی بود و حالا یک کشور ویران شده همه جریان های سیاسی جهان، سی سال قبل تل آویو هر ماه شاهد حضور یک رئیس جمهور اروپایی بود، حالا پنج ماه یک بار جز ریخت نحس نتانیاهو هیچ تصویری از اسرائیل وجود ندارد. یعنی این کره زمین دو هزار بار در این سی سال تغییر کرده، هنوز هم این دیوانه های جمهوری اسلامی روز قدس برگزار می کنند. یعنی بی معنی تر و احمقانه تر از برگزاری روز قدس هیچ اتفاقی در دنیا نیست. فلسطینی ها امروز با اسرائیل و اعراب علیه ایران متحد شدند، هنوز یک مشت خل و چل در تهران کارناوال راه می اندازند. فقط مانده بود که حزب الله لبنان هم از مراسم روز قدس کنار بکشد، که آن یکی هم کنار کشید. بابا بی خیال! بخواب لحاف یخ کرد!
جای قدرشناسی رهبر چقدر است؟
یعنی دیگر باید این امت ویزویز چکار کنند؟ یعنی باید چقدر مقام معظم رهبری را ستایش کنند؟ یعنی چه نوع استعمال دستمال برای تبرق مقام معظم رهبری مانده که حداد عادل انجام نداده باشد، یعنی این سردار پهناور اسلام فیروزآبادی با آن هیبت عظمی باید خودش را چگونه در دل رهبری جاکند که نیاز به افزایش نداشته باشد؟ برادر عبدالله حاجی صادقی: جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه گفت: « باید قدرشناسی خود نسبت به رهبر را افزایش دهیم.» پیش بینی می شود در هفته آینده مراسم قدردانی در زیرزمین بیت رهبری با عقد و عروسی همزمان برگزار شود، یعنی واقعا گنجایش این همه ارادت و قدرشناسی را دارد؟