هفت روز هفت یادداشت: تابستان، مانتوهای جدید و تبلیغ حجاب به روش جنگ مسلحانه (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی – ابراهیم نبوی
من نمی دانم الآن ۳۸ سال است که هر وقت تابستان شروع می شود، این امت حزب الله چرا تازه متوجه می شود که زنان موجوداتی هستند که مرد نیستند و جریان راست افراطی شان عود می کند و به جان خواهر و مادر مردم می افتند؟ یعنی کلا ۳۸ سال است که وقتی زمستان می شود، مسئولان امر حجاب یادشان می رود که چه نکات برجسته ای در خواهران وجود دارد، و بهوت افسرده می شوند و شش ماه بعد همه با هم وحدت کلمه می کنند و متوجه قضایای ناموسی می شوند؟
از سوی شورای فرهنگی عمومی کشور در تقویم رسمی کشور و همزمان با فرارسیدن تابستان، روز ملی حجاب و عفاف مشخص شده و طبیعتا همه دست به ناموس به طور خودجوش همه شان نقطه جوش شان پائین آمده و هی توی سربالایی و سرپائینی جوش می آورند. در ده نقطه تهران و ۴۰۰ نقطه از سراسر ایران، که کلا بقول آیت الله حسنی « ایران» سه تا نقطه که بیشتر ندارد، چطوری در ۴۰۰ نقطه تجمع کردند آخه؟ اسم این تجمعات را هم گذاشته اند «اجتماع مدافعان حریم خانواده». انگار که می خواهند لشگر جمع کنند و بروند دراز دراز جنگ سوریه و خوابیده خوابیده برگردند. لامروت ها! یک اسم هم می گذارند که انگار دائی جان ناپلئون می خواهد برود جنگ ممسنی و کازرون. آخر «اجتماع مدافعان حریم ولایت» که می ریزند دانشجو و مخالف سیاسی را کتک می زنند، یا «اجتماع مدافعان حرم» که با توپ و تانک و مسلسل و آرپی جی هفت می روند به جنگ داعش، نباید اسم شان با «اجتماع مدافعان حریم خانواده» فرق کند؟ مگر می خواهید بروید عملیات نرماندی در جنگ دوم جهانی؟ واقعیت این است که طرف همینطوری فکر می کند و برایش جنگ مسلحانه با حفظ خانواده فرق نمی کند.
حالا با کی می خواهند بجنگند که حریم خانواده را از میان برده؟ سی سال است هر سال هی حریم خانواده را حفظ می کنند، تعداد طلاق در سال ۱۳۵۰ در کشور ۱۸ هزار مورد بوده ، در سال ۱۳۶۰ به میزان ۲۵ هزار رسیده، در سال ۱۳۷۰ به میزان ۴۰ هزار، در سال ۱۳۸۰ به میزان ۶۰ هزار و در سال ۳۹۲ به ۱۶۰ هزار مورد افزایش یافته. یعنی فقط در طول سالهای انقلاب، جمعیت وبرابر و طلاق هشت برابر شده است، حالا شما هی از حریم خانواده دفاع کنید، هی همه از هم طلاق بگیرند.
یعنی مهم ترین افتخار جمهوری اسلامی همین است که طلاق در ایران دقیقا از نظر درصد و آمار برابر با سه کشور اصلی اروپای غربی یعنی انگلیس و آمریکا و فرانسه. بگذریم از اینکه در همه جای دنیا مردم در سن ۲۵ سالگی ازدواج می کنند، در سن ۵۰ سالگی طلاق می گیرند، در ایران ملت در سن ۲۵ سالگی ازدواج می کنند و در سن ۲۷ سالگی طلاق می گیرند. در همه جای دنیا آدمها وقتی همدیگر را می شناسند با هم ازدواج می کنند، در ایران ملت وقتی از همدیگر طلاق می گیرند که تازه طرف را می شناسند و می فهمند که طرف کیه، از شرش راحت شدم…..
سن طلاق در اثر زحمات مدافعان حریم خانواده رسیده زیر ۳۰ سال، سن ازدواج رفته بالای ۳۵ سال، اصلا جمهوری اسلامی چه ربطی دارد به ازدواج سفید که تازه بعد از ۳۷ سال ملت کشف کردند برای حفظ زندگی شان بهتر است اصلا ازدواج نکنند تا خانواده خوشبختی باشند. یعنی این مدافعان حریم خانواده اگر فقط دو سال تابستانها از حریم خانواده دفاع نکنند، رهبری اینقدر روی فرزندآوری فشار نیاورد، قرائتی هم اینقدر روی ازدواج در سن هفت سالگی ذرت پرتاب نکند، این حریم خانواده وضعیتش اندکی بهبود پیدا می کند، وگرنه همینطوری پیش برویم، آخرش فقط اکبر و عفت و علی و خجسته خانم زن و شوهر باقی می مانند. واقعا هم چه دل خجسته ای دارند با این مدافعان حریم آرپی جی هفت.
هزارمین بار در شورای نگهبان
چه توضیحی لازم دارد؟ چه طنزی باید گفت؟ چه زیرنویسی باید داد؟ اصلا مگر حالت دیگری وجود دارد؟ حجت الاسلام و المسلمین احمد جنتی، مسئول تعیین صلاحیت کل ملت ایران، برای هفتمین بار طی سی و شش سال گذشته عضو شورای نگهبان شد، اولین بار وقتی جنتی در سال ۱۳۵۹ عضو شورای نگهبان شد جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا بود، دومین بار در سال ۱۳۶۵ دوباره عضو شورای نگهبان شد که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا شد، سومین بار در سال ۱۳۷۱ سه باره عضو و رئیس شورای نگهبان شد که بوش پدر رئیس جمهور آمریکا شد، چهارمین بار در سال ۱۳۷۷ چهارباره عضو شورای نگهبان بود که بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا بود، پنجمین بار در سال ۱۳۸۳ پنج باره عضو شورای نگهبان شد که جرج بوش پسر رئیس جمهور آمریکا بود، ششمین بار در سال ۱۳۸۹ باز هم عضو شورای نگهبان شد که اوباما رئیس جمهور آمریکا بود و دیروز برای هفتمین بار در سال ۱۳۹۵ عضو شورای نگهبان شد که بعدا در تاریخ می نویسند که ترامپ رئیس جمهور آمریکا شد یا هیلاری کلینتون، یعنی این تا بوش نوه و بوش نتیجه را کفن نکند که نمی میرد.
حجاب برترترترتر
سال ۵۷ چهل پنجاه درصد زنان ایرانی بی حجاب بودند، هی گفتند حجاب یعنی مبارزه با دیکتاتوری، با حجاب ها شدند شصت هفتاد درصد، سال ۵۸ گفتند خواهران عزیز لطفا حجاب بفرمایند، با حجاب ها شدند هفتاد هشتاد درصد، سال ۵۹ گفتند «روسری تو سر کن دیگه، وگرنه همچین می زنم تو سرت که…» بی حجاب ها شدند صفر درصد. سال ۱۳۶۵ گفتند حجاب یعنی مقنعه سورمه ای، زنان تازه روسری گل منگلی را کشف کردند، سال ۱۳۷۰ گفتند شلوار پارچه ای تیره با مانتوی مشکی گشاد گشاد، تازه زنان کشف کردند روسری گل درشت و مانتوی آبی و سبز بپوشند، سال ۱۳۷۵ گفتند کارمندان بهتر است چادر سر کنند، غیر کارمندان کشف کردند چطوری از شال گردن به جای روسری و از بارانی به جای مانتو گشاد استفاده کنند، سال ۱۳۸۰ گفتند «چادر یعنی حجاب برتر، برو توی صدف خف بمیر»، زنان کشف کردند که روسری توری بگذارند سرشان و پیراهن گشاد بلند جای دامن بپوشند، سال ۱۳۸۵ دستور فرمودند که زنی که حجاب برتر ندارد خر است، یک دفعه خواهران کشف کردند که روسری شیشه ای و مانتوی چسب بزن به تن و شلوار تا زانو یعنی چی، سال ۱۳۹۰ گفتند حجاب برترتر بزرگترین افتخار زن ایرانی است و مجری های تلویزیون همه توی خانه شان هم باید چادربپوشند، تازه خواهران کاشف به عمل آوردند که چنان چادر عربی و ساپورت قرمز را با هم بپوشند که نائومی کمپبل برود جلو بوق بزند.
تازه بعد از ۳۷ سال اقدامات خواهشی، فرمایشی، فرسایشی در مدارس و مجالس و خیابان و بیابان و کوهستان و ورزشگاه و گردشگاه و زایشگاه و آسایشگاه و آرامسایشگاه، تازه حاج آقا محمد باقر الفت معاون اجتماعی قوه قضائیه گفته است: «در حال رفتن از بدحجابی به سمت بی حجابی هستیم.» آگاهان اظهار داشتند: «بر این مژده گر جان فشانیم رواست که هیچ، بر هر دردی هم دواست.» همین حاج آقا فرموده: «در سالهای اول انقلاب تلاش می کردند مردم به صورت خودجوش حجاب را بپذیرند» یعنی طرف هنوز معنی خودجوش را نمی داند، این چه خودجوشی است که برای خودبخود جوش آمدنش این همه “تلاش” می کردند؟ یعنی این که می گویم معنی خودجوش را نمی داند، دلیل اش همین است که تاکید کرده «آن روند خودجوش در سالهای پس از انقلاب پیگیری نشد.» یعنی وقتی یک چیزی خودجوش رخ می دهد که شما هفته ای هشت روز پیگیری کنی، آن هم با کلنگ و دسته بیل، از زابل و بابل، تا اردبیل و سلسبیل.
اصلا این خواهران که سال ۱۳۵۹ به زور توسری و دگنگ صد درصدشان با حجاب شدند، اصلا مگر کسی مانده که با حجاب نباشد، هی شما می گوئی با حجاب تر بشوند؟ ملت هم این حرف ها را می شنوند با هر جمله اش یک داغ دل برای قبیله ای تازه می شود و مانتو کوئین کشف می شود که طرف به انگلیسی پشتش نوشته «آرامش خودتان را حفظ کنید، من ملکه هستم»، مردم هموطن هم که در هیچ چیز استعداد نداشته باشند، خدای طنز هستند، طرف به انگلیسی پشت مانتو نوشته «آرامش خودتان را حفظ کنید، من بیمه ابوالفضل هستم.» نوشته «آرامش خودتان را حفظ کنید» ولی منظورش این بوده که « هششششه، وایسا بینیم برادر!»
البته خواهر مینو اصلانی مسئول بسیج خواهران هم دل خجسته و شمشادی دارد که گفته «رواج یافتن مانتوهایی که عبارات موهن انگلیسی در آن درج شده است، یک توطئه جدید سازماندهی شده است.» یعنی ۳۵ سال است هی توطئه سازماندهی شده می شود، باز هم این بسیج نمی تواند توطئه کشف کند، خواهر زهره طبیب زاده هاله نوری هم گفته که دشمن در حال « حیازدایی» است و اعلام خطر کرده که «علائم اختصاصی خانمها در پوشاک آقایان به چشم می خورد و علائم اختصاصی آقایان نیز برروی پوشاک بانوان خودنمایی می کند.» یعنی کلمه کوئین که همان ملکه خودمان است را طرف احتمالا به معنای اسم مرحوم فردی مرکوری کوئین خودمان گرفته و فکر کرده چون او گی بوده، پس کلا هر چه کلمه کوئین در دنیاست نشانه همجنس گرایی است، یعنی ملکه الیزابت و ملکه بئاتریکس و ملکه الکساندار کلا جزو واحد برادران، بخش همجنسگرایان محسوب می شوند. یعنی فقط مانده وسط تخم چشم ملت( با جریان چپ اشتباه گرفته نشود) را بگردند که یک دفعه دو رنگ نباشد و بعد هم وقوع هر بارانی را به اتهام رنگین کمان بعدی ممنوع می کنند. یعنی چه می کنه این حفظ ناموس؟
سوپری ها و سپوریها
بالاخره اینقدر فرقش را نمی فهمند، اینقدر نمی فهمند، اینقدر نمی فهمند، که فرقش می رود توی چشم شان و بعد تازه چشم دریده و دنیا نفهمیده از دار دنیا وداع می کنند، بقول اتوبوسی های سال هزار و سیصد و درشکه در سرازیری قبر لال از دنیا نروی برای سلامتی آقای باهنر صلوات غرا برفسن. آقای باهنر که پس از عمری نماینده مجلس نشده، درباره نمایندگان تهران گفت: «کسانی در انتخابات مجلس از تهران رای آوردند که سوپری محل شان هم شاید آنها را نشناسند.» طرف یادش رفته که رئیس جمهور سابق را تا شش سال بعد از انتخابش جز سپوری های محل شان کسی نمی شناخت و نصف حکومت بعد از هفت سال ریاست جمهوری تازه فهمید چه تحفه ای رئیس جمهور شده، حالا این هم شد حرف؟
انقلاب عوضی
خدا حفظش کند این آقاجواد فریدزاده را که زمانی می گفت: «بعضی وقت ها آدم فکر می کند در این مملکت ده نفر هم پیدا نمی کنی که معنی حرفی را که می زنند بدانند.» این مسئولان مملکتی، یعنی همانهایی که مشاغل کشدار داشتند و بعد از انقلاب مسئول آن کار دیگر شده اند، گاهی نمی فهمند که وظیفه نیروی انتظامی حفظ نظم است، انتظام یعنی نظم بخشیدن، در همین جا به عزیزدلم آقای عباس خان امیرانتظام هم سلامی عرض می کنم و منظورم امیر انتظام نیست، منظورم همین امرای نیروی انتظامی است که برخلاف همه پلیس های دنیا که وقتی خیابان شلوغ می شود می روند به خیابان تا آن را خلوت کنند، وقتی پلیس ایران به خیابان می رود، تازه بی نظمی و شلوغی راه می افتد.
معنی انقلاب یعنی به هم ریختن وضعیت و تغییر آن، انقلاب کردن کار مخالفان یک حکومت است، نه کار رهبر حکومت، آن وقت آقای علی سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران گفته « انقلابیگری یک تکلیف اجتماعی است.» یعنی همه مردم، استثناء هم ندارد، باید هر ماه یک انقلاب کنند و نه فقط توصیه می شود، بلکه تکلیف است. بقول خارجی ها لوک هوز تاکینگ؟ لامروت! شما مثلا مسئول حفظ حکومتی، نه مسئول تغییر دائمی آن.
همین است که سی سال است که این سپاه پاسداران که وظیفه اش «پاسداری و حفاظت از انقلاب» است، به جای اینکه به قسمت اول که وظیفه اوست فکر کند یعنی حفاظت و پاسداری، فکر می کند وظیفه اش انقلاب کردن است. طرف فرمانده کل سپاه است و وظیفه اش این است که وضعیت کشور را عادی نگه دارد، گفته «ما هرگز نمی گذاریم وضعیت کشور عادی شود.» برادر من! شما خبط می کنید که نمی گذارید، شما باید جلوی وضعیت غیرعادی را بگیرید و مانع انقلاب شوید نه اینکه هی انقلاب کنید. همین آقای علی سعیدی از چه ناراحت است؟ از اینکه «دشمن به دنبال تخلیه روحیه انقلابیگری است.» اصلا نمی فهمد که این دشمن است که باید انقلاب کند، نه ارتش. یعنی بقول محسن نامجو: «میدون انقلاب باش! میدون انقلاب!»
مجسمه های تشویش کننده اذهان عمومی
چطوری انقلاب می کنند؟ از طریق ایجاد تشویش در کشور. بخاطر همین است که تشویش اذهان عمومی جرم است. حالا شما فرض کنید می خواهید اذهان عمومی را مشوش کنید، چطوری مشوش می کنید؟ یکی این است که می گوئید دولت باید تغییر کند، یعنی همین چیزی که سپاه می گوید. یا یک سخنرانی تند علیه دولت می کنید مملکت را می ریزید به هم و ملت علیه دولت و حکومت بطوری مشوش شده حرکت می کنند. این می شود تشویش اذهان عمومی. یعنی همین کاری که تندروهای مجلس می کنند، یا یک شبکه تلویزیونی راه می اندازید و دائم مردم را برای بی ثبات کردن مشوش می کنید، یا اعلامیه صادر می کنید و تشویش اذهان عمومی می کنید، یعنی همین کاری که صدا و سیمای رسمی حکومت با ده شبکه از صبح تا شب می کند. حالا فرض کنید شما یک فیلمی ساختید که مردم را علیه حکومت تحریک کردید، این هم می تواند نوعی تشویش اذهان عمومی باشد، یا مثلا تیتر می زنید در روزنامه با یک میلیون تیراژ که « گرانی بیداد می کند، مردم به خیابان بیایید» این می شود تشویش اذهان عمومی.
ولی فرض کن شما یک نقاشی آبستره کشیدید که دانشجوی مملکت سه ساعت طول می کشد به آن آنقدر خیره شود که چشمهایش آستیگمات شود و بعد از سه ساعت بفهمد منظور پیکاسو از این چشم چپ شده خانمی که لبش آبی است، یعنی شهر زیر حمله است. البته ممکن است که ده تا عکس بگیرید از شلیک پلیس به پیشانی معترضان و آن را در یک نمایشگاه وسط میدان انقلاب بگذارید که ملت مثل آمریکایی های زمان جنگ ویتنام، اذهان شان مشوش شود، ولی وقتی مثلا نمایشگاه عکس های سیب زمینی کامران عدل برگزار می شود، واقعا آدم باید روانی باشد که سیب زمینی را نگاه کند و ذهنش مشوش بشود، یا مثلا پرنده های رضاکیانیان را ببینید و یک دفعه تصمیم بگیرید مشوش بشوید و مملکت را بریزید به هم. اصلا از عکس بی تحرک تر هم چیزی داریم؟ البته که داریم، مثلا همین همسر آقای احمدی نژاد، بیست تا عکس دارد که در همه عکس ها مثل مجسمه ایستاده است. با این مجسمه اعظم السادات کدام ذهن تشویش می شود؟ تازه! آن یکی که مثل مجسمه است. این یکی خود مجسمه است که دادستان گفته باعث تشویش اذهان عمومی شده. جان من! اصلا از مجسمه و آیت الله امامی کاشانی چه چیزی بی تحرک تر وجود دارد؟
منظورم این است که این آقای پرویز تناولی مجسمه ساز، داشته برای حراج مجسمه هایش می رفته لندن، توی فرودگاه به او گفتند شما ممنوع الخروج هستید. گفته بخاطر چی؟ گفتند که مجسمه های شما باعث تشویش اذهان عمومی شده و از طریق ساختن مجسمه اشاعه اکاذیب کردی. یعنی آن مجسمه ای که بتواند تشویش اذهان عمومی بکند را نه یک و نیم میلیون دلار، بلکه باید صد میلیون دلار خرید و گذاشت توی موزه لوور که موفق به تشویش اذهان عمومی شده.
خانم مهناز پراکند وکیل پرویز تناولی گفته که موکل ایشان متهم به « تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب از طریق مجسمه سازی» شده است. جالب این است که بخشی از این مجسمه های متهم مربوط به مجموعه شخصی پرویز تناولی است و تا حالا کسی جز خودش و سه نفری که ممکن است در حراج آنها را یک میلیون دلار بخرند، آنها را ندیده. یعنی چطوری مجسمه ای که کسی ندیده اذهان عمومی را که اصلا آن مجسمه را ندیده اند می تواند مشوش کند، خدا می داند. و از این مهم تر این که مطمئنم اگر همه نمایندگان مجلس و اعضای کابینه و ائمه جمعه کشور و کل قضات کشور را ببرند به نمایشگاه پرویز تناولی و بگویند این مجسمه می خواهد چه چیزی بگوید، بعید می دانم پنج درصدشان هم چیزی از آن بفهمند. و از همه اینها گذشته، مهم ترین مجسمه های پرویز تناولی مجسمه های « هیچ» اوست. یعنی از هیچ و مجسمه هم چیزی آرام تر پیدا می شود؟ یعنی آدم باید یک دیواری که جلوی آن مجسمه نیست، پیدا کند و سرش را محکم بکوبد به آن. آقا هیچ! یعنی چی؟
خالد اسلامبولی، سفارت فرانسه، مسعود رجوی
ترکی فیصل رفته توی اجلاس مجاهدین خلق در پاریس، خبرمرگش را داده و اجلاس هم تمام شد و رفت پی کارش، این وسط تعدادی نماینده پارلمان مصر هم در آن اجلاس شرکت کرده بودند. صبح امت شهید پرور دانشجویی بسیج فرت و فرت رهسپار شدند به درگاه سفارت فرانسه که اعتراض کنند که برای چی مجاهدین خلق در پاریس اجلاس برگزار کردند. انگار خبر ندارند که سی سال است هر سال مجاهدین خلق از زمانی که سن متوسط شان سی سال بود، در فرانسه دفتر و دستک داشتند تا حالا که همه شان در عنفوان شصت سالگی هنوز فکر می کنند هجده ساله اند. صبحت بخیر عزیزم! تو را به خدا اینقدر سریع واکنش نشان ندهید، برای قلب تان خوب نیست.
البته از آنها چل تر، وزارت امورخارجه است که به دولت مصر اعتراض کرده که چرا عده ای از اعضای پارلمانش در اجلاس مجاهدین خلق شرکت کردند. احتمالا نماینده مصر هم جواب داده که مگر چه اشکالی دارد؟ نماینده وزارت خارجه ایران هم گفته بخاطر اینکه مجاهدین خلق تروریست هستند و سی و پنج سال قبل رئیس جمهور ایران را منفجر کردند. بعد هم نماینده مصر پرسیده: شما تا حالا خیابان خالد اسلامبولی رفتی؟ طرف گفته: آره، چطور مگه؟
یعنی وزارت خارجه ایران نمی داند که اسم خیابان رسمی تهران سی سال است اسم خالد اسلامبولی است که سی سال قبل رئیس جمهور مصر انور سادات را ترور کرده بود؟ یعنی چی اون وقت؟ با همین ریش می خوای بری تجریش؟