هفت روز هفت یادداشت: دل خون امام زمان از ارتباط دختران و پسران در شبکههای اجتماعی (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی – ابراهیم نبوی
فرض کنید تلفن دفتر حاج آقا مظاهری رئیس حوزه علمیه اصفهان زنگ می زند و حاجی گوشی را برمی دارد: « سلللللام! کجایی مهدی؟ چه خبرا؟» مهدی: « خرابم حاجی! اصلا حالم خوب نیست.»
حاج حسین: « باز چی شده؟ این جمعه هم که نیومدی. بابا بیا دیگه، دو هفته پیش منتظرت بودیم.»
مهدی: « کجا بیام، می گم دلم خونه، می گی بیا، اصلا بیام چی کار؟»
حاج حسین: «جون مهدی اصلا نمی خوام فشار بیارم، ولی دیگه داری خیلی کشش می دی. می دونی چن ساله غیبت داری؟ آخه حدی داره دیگه. جون مهدی پاشو بیا، هی قول می دیم، ما رو پیش بچه ها ضایع نکن، انتظار هم حدی داره.»
مهدی: «کجا بیام حاجی! رفتم اکانت واکردم تو اینستاگرام، هنوز نیم ساعت نشده صد تا دختر و پسر برام فرندز دیکوئست فرستادند، به دختره می گم خواهر! این چه حجابیه؟ می گه جووون، حاجی قربون خشونتت برم. اصلا من خشن طوری دوست دارم. رفتم تلگرام، محرم و نامحرم با هم حال و حول می کنن. رفتم فیسبوک، اصلا اونجا که دیگه هیچی….. دلم خونه، بدجوری داغونم….»
یعنی بعضی اوقات بعضی آدمها چنان درباره امام زمان حرف می زنند انگار پسرخاله شان است و هر هفته با هم آب هویج بستنی می خورند و زیر سی و سه پل قلیان می کشند. حاج حسین مظاهری هفته پیش گفته: «ارتباط های نامشروع دختر و پسر در شبکه های اجتماعی، دل امام زمان را خون می کند.» اصلا بگو امام زمان توی اینترنت چکار دارد؟ این همه جا برای سر زدن، امام زمان باید برود توی اینستاگرام و تلگرام و توئیتر؟ همین می شود که شام و دمشق و زینبیه و بغداد و کربلا می افتد دست داعش، امام زمان باید برود توی اینترنت. می گویند مومنی در بارگاه سلطانی فقیهی را دید. از او مسئله ای پرسید. فقیه گفت: «دربار شاه جای مسئله است؟» آن مومن گفت: «دربار شاه جای فقیه است؟»
ظریف باش نه جواد
گاهی اوقات بعضی از آدمها یک حرفهایی می زنند که آدم فکر می کند که اگر حرف نمی زدند، چقدر خوب بود. مثلا همین آقای جواد ظریف که گاهی اوقات ظریف بودنش اینقدر زیر جواد بودنش گم می شود که آدم فکر می کند این آدم چقدر خشن است. نکند آن ظریفی که ظریف بود یکی دیگر بود. مثلا همین جمله ای که ایشان در پاسخ به آقای محمودامیریمقدم در مورد برخی پروندههای قضایی مانند نرگس محمدی و اعدامها و احکام شلاق کارگران و جوانان گفته که «اگر مردم ایران آنطور که شما میگویید از شرایط در ایران ناراضی بودند با آن تعداد بالا به پای صندوقهای رأی نمیرفتند.» یعنی باید نتیجه بگیریم که چون مردم ایران در انتخابات سال ۱۳۹۴ یا قبل از آن شرکت کردند، پس از وضعیت کشور راضی اند. از همین جمله نتایج زیر را می توان گرفت:
یک، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مصطفی تاج زاده و دهها زندانی دیگر که در انتخابات مجلس دهم و خبرگان شرکت کردند از وضعیت کشور راضی اند.
دو، خاتمی و هاشمی که خودشان از مردم برای شرکت در انتخابات دعوت کردند و دهها بار اعلام کردند که از وضعیت کشور ناراضی هستند، تقیه کردند و از وضعیت کشور راضی اند.
سه، میلیونها نفر که به لیست امید که فهرست انگلیسی خوانده شد و در انتخابات رای آورد، رای دادند، از وضعیت کشور راضی اند.
چهار، وقتی آیت الله خامنه ای اعلام کرد که « حتی کسانی هم که نظام را قبول ندارند، در انتخابات شرکت کنند.» حرف مفت زد و این مخالفان حکومت همه شان موافق حکومت اند و از وضعیت راضی اند.
پنج، به گفته آقای صادق لاریجانی « پانزده میلیون پرونده قضایی در حال رسیدگی است.» یعنی حداقل سی میلیون نفر از مردم ایران دست شان در یک پرونده قضایی گیر است. طبیعی است که این سی میلیون نفر که گرفتار وضعیت قضایی هستند، حتما از وضع کشور راضی هستند، و اگر راضی نباشند حتما یک تخته شان کم است و بهتر است در اسرع وقت به روانکاو هم مراجعه نمی کنند، حداقل به نجار مراجعه کنند.
شش، کلا وقتی که انتخابات ۱۳۹۲ برگزار شد و افرادی که از وضع کشور راضی بودند، یعنی کسانی که به جلیلی و رضایی و ولایتی رای داده بودند، جمعا سی درصد آرا را هم نیاوردند و روحانی که نماینده مردم ناراضی بود، ۵۱ درصد رای آورد، یعنی همه افرادی که به او رای دادند درست است که خودشان می دانستند از آن وضعیت ناراضی هستند، ولی خودشان که درست نمی فهمیدند، این آقای ظریف بود که می فهمید که آنها راضی هستند، ولی از خودشان خبر ندارند.
یعنی من نمی توانم بفهمم، وقتی همه آنها که از وضع کشور راضی هستند، به آقای ظریف می گویند خائن و به برجام می گویند سازش با دشمن و سایه آقای ظریف را با تیر می زنند، آدم این همه فروتن می شود؟ یعنی اگر مردمی که راضی بودند فقط در انتخابات شرکت می کردند که حالا آمریکایی ها داشتند در خیابان های نازی آباد با تیم ملی ناتو گل کوچک بازی می کردند. برادر من! ظریف جان! بقول امت زندان اوین، حرف زدن را بلد نیستی، حرف نزدن را که بلدی!
قلیان و گلدان
یک استتوس نوشتم درباره اینکه چرا حیوانات را آزار می دهیم، طرف نوشته این همه انسان گرسنه در نیجریه هستند و تو درباره حیوانات می نویسی؟ یک روز بعد درباره گرسنگان در نیجریه نوشتم، طرف نوشته این همه مردم بلوچستان با فقر درگیر هستند، تو چرا درباره گرسنگان نیجریه می نویسی؟ برداشتم یک استتوس گذاشتم درباره فقر در بلوچستان، طرف نوشته داعش دارد صد تا صدتا آدم می کشد، تو چرا درباره داعش نمی نویسی؟ درباره داعش نوشتم، طرف می گوید « اگر راست می گویی چرا درباره انتخابات مجلس نمی نویسی.» برداشتم درباره انتخابات مجلس نوشتم، طرف می گوید « استاد شجریان بیمار است، آن وقت تو درباره مجلس می نویسی؟» من نمی دانم ما چه علاقه ای داریم کاری را که کسی دارد انجام می دهد متوقف کنیم و از او بخواهیم کار دیگری انجام دهد؟
اصولا این سیستم « بیایید به جای سیگار آدامس بجویم» را نمی فهمم. اگر می خواهید سیگار نکشید، خوب نکشید، حتما باید توی آن دهان صاحب مرده یک چیزی تکان بخورد؟ طرف می گوید بیایید به جای منفجر کردن عشق بورزیم. انگار آن احمقی که منفجر می کند عشق می فهمد که از او می خواهیم که کار دیگری بکند. اخیرا خواندم که جمعی از عزیزان دارند کمپین « گلدان به جای قلیان» را راه می اندازند. انگار قحطی گلدان است و حتما باید این دهانه تنگ قلیان را به زور به جایگاه گذاشتن گل تبدیل کنیم. اصلا کجای قلیان برای ریختن خاک و دادن آب خوب است که چنین موضوع نامعقولی به مغز اندکی از عزیزان خطور کرده؟ خب، اگر می خواهی قلیان را ترک کنی، ترک کن، اگر هم می خواهی گل بکاری، برو یک گلدان بخر و گل بکار. حالا حتما باید این کار را به جای آن کار بکنیم؟
مکارم مکارم کجایی؟
بعضی اوقات احساس می کنم بعضی از این علمای اعلام یک دفعه بعد از ۳۷ سال خواب زمستانی یک سطل آب می پاشد توی صورت شان و از خواب برمی خیزند و فریاد وای اسلام از دست رفت، چرا کنسرت موسیقی راه می اندازید، راه میاندازند. انگار در تمام این سی و هفت سال که اندک اندک جمع مستان می رسد ۳۰ سال قبل منتشر شد و ساده بگم دهاتی ام بیست سال قبل به منصه ظهور رسید و کنسرت آریان پانزده سال قبل برپاشد، همه اینها وسط تونل کندوان بیست سال توی راهبندان بودند. شما فکر می کنید بدحجابی از چه زمانی آغاز شد؟ طبیعی است که از پس از انقلاب. یعنی از همان روز ۲۳ بهمن عده ای شروع کردند به مبارزه با بدحجابی و بی حجابی. در سال ۱۳۶۰ هم می گفتند یا روسری یا تو سری. سال ۱۳۶۵ می گفتند هم روسری هم مقنعه هم توسری. سال ۱۳۷۰ می گفتند چادر حجاب برتر است. سال ۱۳۷۵ می گفتند خواهرم حجابت را، برادرم نگاهت را!!!! با هفتصد تا گوشتکوب تعجب که یعنی چه جمله درخشانی نازل شده بر مومنین. شد سال ۱۳۸۰ و یک دفعه علما متوجه شدند که بعد از ۲۳ سال مبارزه جانکاه مانتوها آمده روی باسن، روسری ها هم رفته زیر گوش. سال ۱۳۸۵ یک دفعه همه اوهاش خون شان زد بالا که نباید به جای مانتو خواهران از پیراهن استفاده کنند و خالکوبی و تتوی ابرو و آرایش سنگین ممنوع است. کم کم رسیدیم به اینکه برادران نباید زیرابرو بردارند و رژ لب بمالند و خواهران هم نباید بدون شلوار در خیابان عکس بگیرند. یک طرف خیابانها را نگاه می کنی می بینی همه نقاب روی صورت شان زدند، آن طرف را نگاه می کنی می بینی انگار طرف دارد روی سن مدل لباس راه می رود. آن وقت ۳۷ سال است که صدای آقای ناصر مکارم شیرازی مثل بوق ممتد به گوش می رسد که « بدحجابی به مشکل بزرگی تبدیل شده.» یعنی فقط در سال ۱۳۸۶ به گزارش پلیس تهران فقط در شهر تهران به یک میلیون و ششصد هزار زن تذکر بدحجابی دادند، تازه آقای مکارم گفته « اگر در این زمینه کوتاهی کنیم، ممکن است به جایی برسد که دیگر نتوانیم جلوی آن را بگیریم.» یعنی طرف انگار همین الآن هاپوی اصحاب کهب پارس کرده و آقا بیدار شده و قل خوره پرت شده وسط میدان ونک. داداش! بیدار شو! نمازت قضا شد!
محرومیت بخاطر حرکات موزون
حالا شما اگر از صبح تا شب هزار تا حرکات ناموزون و شنیع بکنید که کسی با شما کاری ندارد. یا فرضا با صورتی که انگار گربه لیس اش زده و از خواب پریده مثل سردار رادان با چوب و چماق وسط خیابان ظاهر شوید و عربده بکشید کسی به شما چیزی نمی گوید. اصلا فرض کنید مثل احمدی نژاد از بالای سن بپرید پائین یا مثل کوچک زاده دست و پای تان در همه تصاویر مثل جکی چان و بروس لی به سوی دشمن فرضی نشانه رفته باشد، اصلا کسی با این حرکات و رفتارهای عنیف که کاری ندارد. مشکل از آنجا شروع می شود که یکباره یک خبر خوبی مثل پیروزی تیم فوتبال یا والیبال می شنوید، یا موسیقی شادی به گوش تان می رسد و یک باره چهار تا قر ریز می دهید. همه دنیا به هم می ریزد. در خبر آمد که هفت دانشجوی دانشگاه سیستان و بلوچستان به اتهام ارتکاب رقص به چند ترم محرومیت از تحصیل محروم شدند. یکی از این دانشجویان گفت: « من کاری نکردم.» اما مامور مربوطه گفت: « چرا، کردی، تکون خوردی، دستت تکون خورد، بدون اینکه مشت بزنی دستت رو تکون دادی.»
جاسوسی که برای مهمانی آمد
فرض کنید شما آدم ترسویی هستید و از هر نوع خلاف کردن می ترسید و نمی خواهید مورد اتهام قرار بگیرید، زندان بروید یا تحت فشار امنیتی قرار بگیرید. و ضمنا می خواهید به ایران بروید و از خانواده تان بازدید کنید. چکار می کنید؟ اول اینکه با هیچ گروه سیاسی تماس نمی گیرید، به هیچ جمع فرهنگی یا نشست سیاسی نمی روید، و هیچ نوشته ای که رنگ و بوی سیاسی داشته باشد، منتشر نمی کنید. در عوض به مهمانی های خانوادگی می روید، فیلم می بینید، کنسرت موسیقی می روید، لباس مناسب برای مهمانی می پوشید، آرایش می کنید، در مهمانی خانوادگی با آهنگ «باباکرم» یا «سوسن خانم» یا «وای چقدر مستم من» یا «مهوش پریوش» می رقصید. بعد یک دفعه می بینید که سپاه پاسداران شما را دستگیر می کند و متهم می شوید به اینکه «سر شبکه اصلی وابسته به بیگانه» هستید. باور نمی کنید؟ بهتر است خبرهای خانم «نازنین زاغری» را بررسی کنید تا ببینید که حق با من است.
خانم زاغری بهایی است و یک شوهر انگلیسی دارد و در لندن زندگی می کند و یک طفل ۲۲ ماهه دارد، او برای دیدن پدر و مادرش به ایران رفته و دستگیر شده. سپاه او را متهم کرده که عامل بیگانه است و در حال براندازی نرم است. خانواده و شوهرش هم هی توضیح می دهند که این خانم از وقتی به ایران رفته تنها کارش رفتن به مهمانی و دیدار خانواده بوده. انگار شبکه های جاسوسی بیگانگان در ایران کاری غیر از این می کنند. در همین سه ماه گذشته تعداد زیادی از شرکت کنندگان در پارتی و مهمانی خانوادگی بخاطر اینکه به قول آقای محسنی اژه ای در راستای اهداف بیگانگان پارتی برگزار می کردند، دستگیر شدند، تعدادی خانم بخاطر اینکه آرایش کردند و عکس شان را در اینستاگرام گذاشتند دستگیر شدند، تعدادی موزیسین بخاطر اجرای موسیقی در خانه دستگیر شدند، چند شاعر دهها سال زندان گرفتند بخاطر اینکه شعر عاشقانه گفتند، همین دو روز قبل هفت دانشجوی سیستان و بلوچستان بخاطر اینکه رقصیدند، آن هم از خوشحالی و بدون موسیقی و بدون اینکه دختر و پسر با هم باشند، بعد ماها فکر می کنیم جاسوس بیگانه کاری غیر از این می کند.
این آقای شوهر انگلیسی نازنین خانم فکر می کند ایران انگلیس است که جاسوس بیگانه کارش کسب اطلاعات، عکسبرداری از پادگان نظامی، به دست آوردن نقشه مناطق امنیتی، دادن خبر یا نقل و انتقال اطلاعات باشد. برادر من! مای دیر برادر! این جا که انگلیس نیست. در ایران جاسوس بیگانه کسی است که فاق شلوارش کوتاه است، ساپورتش رنگی است، سایه چشم و رنگ مو استفاده می کند، استتوس می گذارد و لایک می زند، در مهمانی شرکت می کند، می رقصد، موسیقی گوش می کند و گاهی هم شعر می گوید. شما به این کارها می گوئید زندگی، در ایران به این کارها می گویند جاسوسی. به هر حال امیدواریم نازنین خانم زودتر آزاد بشود و با فرزندش برود پیش همسرش. ولی فراموش نکنیم که در ایران جاسوسی یعنی همان زندگی. ایران با خارج فرق دارد.
فساد در حال گسترش است
ایشان: فساد در حال گسترش است
من: یعنی اینکه پنح هزار و ده هزار میلیارد رو بالا کشیدن؟
ایشان: نه بابا! فساد در حال گسترش است
من: یعنی اسکله غیب شده و چهارده عضو کابینه متهم به دزدی بودند و کسی بهش رسیدگی نمی کنه؟
ایشان: نه آقا! فسسسسساد در حال گسترش است
من: آهان! یعنی اینکه ۸۷ میلیارد دلار ثروت ملی کلا محو شده؟
ایشان: نه عزیزان! فسسساد فساد در حال گسترش است؟
من: آهان! یعنی پانزده میلیون متهم کلاهبرداری و چک و خلاف مالی وجود دارد؟
ایشان: نه بابا! اونها رو بی خیال، فساااااد فسسساد در حال گسترش است
من: فهمیدم، یعنی اینکه سن فحشا رسیده به زیر هجده سال، یعنی خودکشی دسته جمعی و خیابانی زیاد شده و اینها نشان از فساد عمیق و تخریب جامعه دارد؟
ایشان: نه نه نه…… بدحجابی زیاد شده، روابط نامشروع زیاد شده…… آیت الله احمد جنتی گفت: متاسفانه فساد در حال گسترش است و باید با آن مبارزه کرد. انشاءالله این ماه عزیز؛ ماه توبه، انابه و گرفتن حاجات از درگاه قاضی الحاجات باشد.