هفت روز هفت یادداشت؛ سپردههای بیحساب صادق لاریجانی و دروغهای باورپذیر (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی- ابراهیم نبوی
رابطه ترامپ و انقلاب ایران
یعنی اگر شنیدید که از فردا ساعت شش صبح یک تعداد مینی بوس از تگزاس و وایومینگ و یوتا امت گردن قرمز و سربند به پیشانی جلوی کاخ سفید جمع شدند و فریاد زدند که «روح منی مش دونالد، بت شکنی مش دونالد» اصلا تعجب نکنید، بخصوص اگر دیدید که جلوی کاخ سفید دانلد ترامپ روی یک صندلی بلند نشسته و ملت در حال فریاد دستشان را به صندلی آقا می مالند و ترامپ هم با همان دستهای کوچولو دستش را به سمت راست و چپ تکان می دهد و یکهو چهار نفر غش و ضعف می کنند و ملت آنها را روی دست می برند و روی جمعیت کسی گلاب می پاشد و بعد همه ساکت می شوند و دانلد ترامپ می گوید: «من شما را که می بینم یاد تگزاسی های صدر اسلام می افتم.» بعد ایوانا و ایوانکا و دونالد جونیور کنار شوهر و پدرشان اشک می ریزند و حالی به حولی می شود. و اصلا تعجب نکنید که اگر یکهو دانلد ترامپ برگردد و بگوید: «این طور نباشد که این قلم های مسموم این ها بنویسد آن طور که بی بی سی و نیویورک تایمز گفته بود و من این قلم ها را می شکنم. من توی دهن آن هیلاری می زنم، من دیوار درست می کنم…» و بعد همه فریاد بزنند که «شیر تو کاسه می جوشد، ترامپ می خروشد.» یا مثلا یکهو دو هزار نفر کفن پوش از دالاس تگزاس بیایند و فریاد بزنند: « ما اهل دی سی نیستیم، ترامپ تنها بماند.»
منظورم این است که این چیزها ممکن است همین فردا اتفاق نیافتد، ولی پس فردا که اتفاق می افتد. اصلا تا حالا شنیدید که برادر حسن رحیم پور ازغدی یک پیش بینی غلط داشته باشد؟ این یکی هم مثل همان بقیه، بیخودی نیست که می گوید: «انتخابات آمریکا تحت امواج انقلاب اسلامی قرار داشت.»
بیایید بررسی کنیم ببینیم چه چیزی نشان می دهد که انتخابات ترامپ تحت تاثیر امواج انقلاب اسلامی قرار داشت و اصولا چه چیز آن تحت همین تاثیر کوفتی قرار داشت:
یک، در انقلاب اسلامی برخلاف پیش بینی های روشنفکران کوردل که فکر می کردند یک حکومت جمهوری ایجاد می شود و هیچ کس به رهبری امام فکر نمی کرد، یک دفعه یک موجودی از آسمان پیدا شد و همه مردم بدون اینکه بدانند چه می گوید، همه طرفدارش شدند و با وجود اینکه منافع شان چیز دیگری بود، اما یک چیزی را که نمی دانستند چیست، به چیزی که می دانستند چیست ترجیح دادند. در انتخاب ترامپ هم همین اتفاق افتاد. با این تفاوت که امام خمینی یک هدیه الهی بود، ولی ترامپ و زنش دو تا هدیه الهی بودند.
دو، در انقلاب اسلامی اسلام باعث شد مردم چشمشان بازشود و از رهبری امام استقبال کنند، اما در انتخابات آمریکا اسلام باعث شد چشمان آمریکاییها بسته شود و از ترس اسلام از رهبری ترامپ استقبال کنند.
سه، در انقلاب اسلامی مردم می دانستند چه چیزی را نمی خواهند، اما نمی دانستند چه چیزی را می خواهند(از همین استدلال های وردست ناموس مش قاسم) در انتخابات آمریکا هم مردم می دانستند چه چیزهایی نمی خواهند (مثل صلح و آرامش و ثبات اقتصادی و غیره) ولی نمی دانستند که چه می خواهند. به همین دلیل گفتند، حالا بگذار ببینیم این طرف هربلایی خواست سرمان بیاورد خوش می گذرد یا نه.
چهار، در انقلاب اسلامی امام هی می گفت من طرفدار حجاب هستم، سینما فساد است، موسیقی فساد است، من توی دهن مخالفم می زنم، و مردم می گفتند: الهی قربونش برم که چقدر صداقت داره، در انتخابات آمریکا هم ترامپ گفته بود «من با زن شوهر دار این جوری، من مالیات ندادم اون جوری، من دیوار می کشم، من هیلاری را زندان» و همه می گفتند الهی قربون صداقتش برم که این جوری.
مجلس ششم نمایی و دروغ های باورپذیر
یعنی شما یک لیوان دارید که کلا خالی است، یعنی یک زمانی توی آن شربت سکنجبین بوده، یک نفر آن را خورده و تمام شده. حالا لیوان خالی است. اصلا چیزی توی آن نیست که من نیمه پرش را ببینم یا نیمه خالی اش را. چی چی می گوئی که نیمه پر لیوان را ببین، من فقط یک لیوان خالی می بینم. من که نخوردم، خودت خوردی. یا طرف دستور داده که خواهران همه سیاه بپوشند، عزای عمومی هم اعلام کرده، پوشیده لباس رنگی را هم ممنوع کرده، من هم عکاسی کردم و عکس را منتشر کردم، می گوید چرا سیاه نمایی می کنی؟ برادر من! شما گفتی همه با حجاب برتر باشند. می گوید: خب؟ می گویم: خب و زهر مار. وقتی همه حجاب برتر عزیز تو را پوشیدند، عکس را از هر زاویه بگیرم، همه اش سیاه می شود. می گوید: خب؟ می گویم: دِ خب و زهر مار، سیاه نمایی را که من نمی کنم، سیاه رنگ طبیعی توست، من هم عکس تو را گرفتم. می گوید: «ولی برای چی سیاه است؟» می گویم: چون عکس توست، می خواهی عکس کاترین زتاجونز را بگیرم بشود صورتی؟ می خواهی عکس اسکارلت جوهانسون را بگیرم بشود قرمز جیگری؟
لامروت ها هر روز هم یک اصطلاح جدید درست می کنند. یک روز می گویند «فتنه» فردا شما از دویست کیلومتری فتنه رد شدی، می گویند «پیروان فتنه»، یک هفته بعد شما کلا حرفی در مورد فتنه نزدی، می شوی «ساکتین فتنه»، سه ماه بعد شما کلا در اغما بودی و وقتی جنبش سبز رخ می داد کلا در کومای کامل به سر می بردی، می شوی«اغماگران فتنه»، اصلا شما با فتنه گران مخالفی ولی معتقدی آنها را باید با لگد زد ولی نباید با قمه کشت، می شوی «بی قمه کشان مزدور فتنه» یعنی آدم می ماند این اصطلاحات را از کجای شان استخراج می کنند. اخیرا هم برسر این ماجرای وثیقه های مربوط به قوه قضائیه اصطلاح «مجلس ششم نمایی از مجلس دهم» باب شده.
صادق لاریجانی و سود سپردهها!
پول های وثیقه و مبالغ دیگری از پولهای در دسترس قوه قضائیه را در یک حساب ریختند و رئیس قوه قضائیه از آن استفاده می کند. البته نه این که از پول آن برای خودش چلوکباب سفارش می دهد یا برای بچه اش پفک می خرد، مطلقا از این خبرها نیست، ولی نوع خبری که طیب نیا سخنگوی دولت اعلام کرده به حضرت ابوالفضل نگران کننده است: «مبالغی با رعایت کلیه موازین شرعی و قانونی به نام قوه قضائیه در سیستم بانکی کشور سپرده گذاری شده است و طبیعی است که به این سپرده ها سودی تعلق می گیرد.» یعنی اگر نگفته بود که با رعایت کلیه موازین شرعی و قانونی آدم باز خیالش راحت بود، نهایت بدبینی این بود که می گفتی می خواهند پول را بدزدند، ولی وقتی می گوید با رعایت کلیه موازین شرعی و قانونی، آن وقت آدم می فهمد قضیه جدی تر از یک اختلاس ساده است. چون اختلاس که دیگر این حرفها را ندارد، الآن وزیر و وکیل و قاضی که اختلاس نکند، اصولا جزو جمهوری اسلامی نیست و حتما یا متهم به براندازی است یا متهم به فتنه، پس قضیه باید جدی تر از اختلاس باشد.
طیب نیا گفته: «اصل وجوه مورد سوء استفاده قرار نگرفته، اما سود آن صرف برخی هزینه های معین در قوه قضائیه شده است.» یعنی آدم حال می کند از این صداقتی که کلا همه ماها را کشته است. یعنی طرف صد میلیارد پول توی حسابش ریخته و اصلا به آن پول دست نمی زند، فقط از بهره آن که ماهی یک میلیارد می شود برای مقاصد معینی استفاده می کنند. همین! یک جوری حرف می زنند انگار ما انسان های اولیه هستیم که جلوی بانک های اولیه ایستادیم و هنوز مفهوم سود بانکی اولیه را نمی فهمیم، و تازه قرار است یک چیزی به اسم بهره بانکی کشف شود. آن هم برای استفاده از مقاصد معین. الآن مهم ترین مشکل دزدها در دنیا این است که مقاصد شان نامعین است. مثلا همین طرف که هفتاد هزار تومان پول زورگیری کرده بود اعدام شد، مشکلش این نبود که زورگیری کرده بود، زورگیری که کلا قانون اساسی ماست. مشکلش این بود که این پول را برای “مقصد معینی” نمی خواست استفاده کند. هی پرسیدند: «این پول را برای چی می خواستی؟» گفت: «برای خرج زن و بچه ام.» اگر مثل آدم می گفت: « ی خواستم برای مقاصد معینی استفاده کنم» کسی کاری به او نداشت. مثلا همین مرتضوی، میلیارد میلیارد پول گرفت، ولی مقصدش معین بود، پرسیدند برای چی؟ گفت: « می خواستم خانه معینی برای عمه ام بخرم و یک مقدار هم رشوه معینی دادم به چند آدم معین.»
البته این حساب ها هیچ مشکل خاصی ندارد، به نام شخص قوه قضائیه هم نیست. بلکه به نام معاونش است که پول ها را می گیرد و می دهد به رئیساش. مرض ندارد که به اسم خودش باشد. البته آقای آقای هادی صادقی گفته: «عده ای دروغ هایی را به شکلی باورپذیر مطرح می نمایند.» این هم یک مشکل دیگر. واقعا این دشمنان قوه قضائیه برای چی دروغ های خودشان را به شکلی باور پذیر میگویند، چرا دروغ شان را یک طوری نمیگویند که باور پذیر نباشد؟ اصلا از این به بعد قوه قضائیه یک قانون تصویب خواهد کرد که از این پس دشمنان نظام موظفند دروغ هایشان را طوری بگویند که هیچ کس باور نکند. تا قاضی مجبور نباشد هی فکر کند و دلیل پیدا کند که ثابت کند این دروغ واقعا دروغ است.
نتیجه گیری اول: « دزدی یا اختلاس اگر برای مقصد معینی باشد، بلامانع است.»
نتیجه گیری دوم: « مخالفان و منتقدان حکومت از این پس موظفند دروغ هایی را بگویند که کسی آنها را باور نکند.»
نتیجه گیری سوم: « کلا سعی کنید هر کاری می کنید احمقانه باشد که قوه قضائیه برای فهمیدنش مجبور به فکر کردن نشود.»
شهر باستانی نمرود
شهر باستانی نمرود در فاصله ۳۰ کیلومتری دجله در عراق به وسیله داعش کاملا تخریب و با خاک یکسان شد. البته یونسکو و بقیه سازمان های بین المللی که در سال مقدار زیادی بیانیه صادر می کنند، به این جنایت جنگی اعتراض کردند. داعش هم تا قبل از این بیانیه ها خیلی مطمئن نبود، کاری که دارد می کند درست است. حتی گفته می شود که برخی از اعضای آن اعتراض کرده بودند که « حاجی! برای چی سنگ ها را بکوبیم، ما که می توانیم سر ببریم، چرا وقت تلف می کنیم؟» ولی بعد از اینکه بیانیه یونسکو صادر شد و داعشی ها مطمئن شدند این اقدام جنایت جنگی است، فهمیدند که دارند کار درستی می کنند و با شدت و حدت و پتک و بیل و کلنگ و بولدوزر و بشکه مواد منفجره به اقدامات خودشان ادامه دادند. برخی از داعش شناسان دلایل این اقدامات این گروه تروریست، بقول بی بی سی پیکارجو را به این شرح اعلام کردند:
یک، داعش قصد دارد انسانها را به غارهای اولیه بازگرداند، طبیعی است که هر اثری که بعد از خروج انسان از غار ایجاد شده، مصداق کفر و نفاق و شهرنشینی و چیزهای دیگر تلقی می شود.
دو، جریان داعش مدتهاست که به دلیل توطئه های استکباری موفق به بریدن سر و دریدن شکم و فعالیت های بدنی جدید نشده، اگر قرار باشد چهار تا سنگ را هم منفجر نکند، که پس یکهو بگوئید شاخ فندق است. و چون شاخ فندق نیست پس انفجار انفجار تا رفع همه چیز از عالم.
سه، بقایای آثار شهر نمرود نشان می داد که عده ای از خدا بی خبر قصد داشتند شهری ایجاد کنند و احتمالا اگر تکنولوژی در دست داشتند، الآن به جای مجسمه شیر و بز و فیل و پرنده، میدان و آسمانخراش و ساختمان و بیمارستان می ساختند، اصلا غلط کردند می خواستند از این چیزها بسازند، و برای اینکه دفعه بعد چنین کارهایی نکنند، پس نابود باید گردد.
ای دستت درد نکند
خیلی خوشم می آید که آدمها خبر را یک طوری به آدم بدهند که از خوشی سکته نکند. مثلا فرض کنید خدای ناکرده همین الآن خبر بدهند که آقای جنتی سرما خورده، من که آرزوی مرگ او را نمی کنم، همین سرما خوردنش خودش خبری است و نشان دهنده این که بالاخره این جسم احتمالا تاکسیدرمی شده، ممکن است تعدادی سلول زنده داشته باشد. یا مثلا خبر بدهند که دانالد ترامپ را موجودات فضایی دزدیدند و بردند برایشان آموزش مسائل بی ناموسی بگذارد. یا مثلا خبر بدهند که محسن رضایی در انتخابات شورای محل شان نامزد نشده، و حتی در این مورد فکر هم نکرده. یا چیزهایی از این قبیل. ولی واقعا ما از این شانس ها نداریم. مطمئنم حتی همین احمدی نژاد هم بخواهند خبری بدهد، یک طوری خبر می دهد که ما را تا دم سکته ببرد، اگر شانس بیاوریم و تا گردن پرت مان نکند وسط سکته. می گوئید نه، همین خبر را بخوانید که جناب آقای احمدی نژاد گفته: «انتخابات ۱۳۹۶ سرد و سوت و کور خواهد بود. کمکی به گرم شدن انتخابات نمی کنم.» البته من خیلی محترمانه گفتم جناب آقای احمدی نژاد که شما فکر نکنید منظورم همان محمود است و سکته را نزنید، بالاخره او به فکر سلامتی من و شما نیست، من که به فکر سلامتی شما هستم. حالا ما کاری نداریم که طرف می داند که کلا دم زباله دانی تاریخ نشسته و دارد پرت می شود آن تو و در لحظه های آخر می خواهد دو تا فریاد بیشتر آثارالباقیه بگذارد، ولی فکر کنم کم کم برویم موزه حیات وحش آثارش را ببینیم.
باز هم محمد علی طاهری، باز هم محمد علی طاهری
یکی از خصوصیات سیستم قضایی جمهوری اسلامی این است که چون خیلی سیستم باحالی است، وقتی به گفته خواهر متهم «به گفته وکیل ایشان قرار منع تعقیب صادر شده، انتظار داشتیم ایشان آزاد شوند.» ولی این سیستم وقتی اعلام می کند که برای محمد علی طاهری قرار منع تعقیب صادر شده، پس احتمالا ایشان نه تنها آزاد نمی شود، بلکه ده پانزده تا از طرفدارانش را هم می گیرند. باز خدا را شکر که اعلام نکردند که ایشان آزاد شده، چون احتمالا هر کسی که اسمش محمد علی و فامیلی اش طاهری بود به حبس ابد می انداختند. اگر احتمالا اعلام کنند که ایشان از همه جرایمش تبرئه شد، احتمال نود درصد باید داد که کل زن و بچه و خواهر و برادر و نوه و نتیجه و ندیده و نبیره ایشان را به اتهام جاسوسی برای جیبوتی به زندان سپاه برده و هر کدام را به ۷۲۳ سال حبس ابد محکوم می کنند. مملکت کشکی که نیست، بیضوی است و اصولا اشکال بیضوی به دلیل پیچیدگی فرم شان قابل اندازه گیری حجم و سطح و وزن و چیزهای دیگر نیستند. هی بنشینید و بگوئید این سیستم کارش معنی ندارد. عزیزم، شما معنی اش را نمی فهمی، بقیه هم نمی فهمند، خود آن کسی که این سیستم را درست کرده نمی فهمد، آن کسی که آن را اداره می کند هم نمی فهمد، کلا هیچکس نمی فهمد، معنی اش این نیست که معنی ندارد، معنی دارد ولی هیچ کس معنی اش را نمی فهمد، شما برو بعدا بیا، نه فردا، ۱۲۳ سال بعد بیا.
خط قرمزززززززز
یعنی واقعا آدم می شود وانهاده خواهر سیمین دوبوار که مطمئنم اسمش سیمین بوده و از آریایی های پاکنهاد بوده و کلا بی خیال وطن شده، من هم الآن همانطور وانهاده ام، چون نمی توانم بفهمم که این آقای تخت روانچی که اسمش مرا یاد دوره حمل و نقل بزرگان روی تخت روان در معیت هشت انسان قوی جثه می اندازد، برای چی اینهمه تاکید می کند که «کاهش اعدام خط قرمز ماست.» عزیز دل برادر! شما اینقدر خط قرمزات را نگو، مثل این می ماند که آدم پشت باسن اش یک کورک قلمبه داشته باشد و هی در اجلاس های بین المللی نشان بازرسان سازمان ملل بدهد. همین مجید دلبندم گفته: «وقتی بحث اعدام می شود می گوئیم ما در چارچوب قوانین مان مجازات اعدام داریم و این چیزی نیست که بتوانیم کنار بگذاریم. بحث قصاص یک بحث قرآنی است و به هیچ وجه نمی شود کنار زد.» حالا من کاری ندارم که این بحث قرآنی هست یا نیست. ولی مگر بقیه بحث های قرآنی را شما از صبح تا شب اجرا می کنید؟ مگر قرآن بزند به کمرت نگفته دروغ نگو، برای چی از صبح کله سحر تا بوق سگ دروغ می گوئید؟ مگر قرآن نگفته رباخواری نکن؟ مگر ربا در این مملکت از قرآن معتبرتر نیست؟ مگر قرآن نگفته مال مردم را نخور؟ مگر میلیارد میلیارد پول ملت مثل شربت نذری امام حسین از گلوی تان پایین نمی رود. سال ۱۳۷۸ مجلس تصویب کرد قانون شوراها اجرا شود، هیچ کس حواس اش نبود که این قانون ۲۲ سال جزو قانون اساسی بود و اجرا نشده بود. بعد طرف می گوید ولایت فقیه جزو قانون اساسی است. چطوری است آن یکی را روزی ده بار اجرا می کنی، این یکی را بیست و دو سال اجرا نمی کنی. اصلا شما که می خواهی غش می کنی، برای چی همیشه طرف قسمت خواهران غش می کنی، چرا یک بار این طرفی غش نمی کنی؟
قطعنامه حصر مخالفان
دستش درد نکند این سازمان ملل با این عروس آوردنش که تصویب کرد قطعنامه ای را که از دولت ایران خواسته که به حصر مخالفان سیاسی پایان دهد. من که خیلی خوشحال شدم. واقعا فکر کردم دیگر بس است. باید به این ظلم پایان داد. واقعا ای سازمان ملل! تو واقعا آدمی که این بدبخت ها پنج شش سال همینطور توی حصر بودند و تو تازه یادت افتاده؟ حالا آزادی میرحسین و رهنورد که هیچی، همین کوچه اختر که سر کوچه بسته شده بود، چقدر قیمت ملک در آنجا پایین آمد. واقعا چرا سازمان ملل نباید یک بار به مسئله زندانیان واکنش نشان بدهد؟ چرا سازمان ملل نباید قطعنامه اش را زودتر از این صادر می کرد؟ اصلا چرا چرا چرا؟ ولی مهم نیست، جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است. همین که امروز سازمان ملل تصویب کرد که حصر مخالفان برچیده شود، خودش کار مهمی است. فردا هم که میرحسین آزاد می شود، پس فردا هم که زهرا رهنورد می رود سر کارش، دیگر کار خاصی نداریم. ممنون سازمان ملل. اگر مشکلی بود بهت اطلاع می دهیم. لطف کردی. دستت درد نکند.