هفت روز هفت یادداشت: از ملانی آوانسیان و عبدالله موحد تا فتنه کنسرت و کرسنت(ابراهیم نبوی)
طنز هفته – نوشته ابراهیم نبوی
بیخودی زور نزنید، اگر خدای ناکرده به مغزتان خطور کرد که میتوانید انگیزه و علت رفتارهای این دیوانگان را دریابید، قطعا اشتباه میکنید. آدم انگیزه موجود عاقل و منطقی را میتواند بفهمد، اما انگیزه رفتار دیوانه قابل درک نیست. مثلا به این فکر کنید که برای چی مردم را دستگیر و زندانی میکنند؟ برای چی آدمها را حذف و برکنار میکنند؟ مطمئن باشید نمیتوانید این موضوع را درک کنید. مثال بزنم؟
آقای عبدالله موحد مهمترین قهرمان کشتی تاریخ ایران رفته تلویزیون برای اینکه به عنوان مهمترین قهرمان کشتی که مهمترین ورزش ایرانی است، گفتگوی تلویزیونی کند. به او گفتند کراوات نباید داشته باشی، موحد هم چون شخصیتاش برایش مهمتر از حضور در تلویزیون بود، گفته بیخیال و رفته خانه شان، این یکی. بگو کراوات چه ربطی به اسلام و خدا و پیامبر دارد؟ یکی به اسم بنی صدر ۳۷ سال قبل یک غلطی درباره کروات کرد، خودش رفت و همان جملهاش ماند و شد قانون برای مملکت. یکی نیست بگوید همان دولت اول انقلاب که از طرف خمینی قدرت را در دست گرفت، همهشان کراواتی بودند. این را از کجا درآوردید؟
همان روز نه، شب همان روز خانم «ملانی آوانسیان» نوازنده ویولون سل گروه بنیامین بهادری را از صحنه کشیدند پایین که تو نباید ویولون سل بزنی و بقیه گروه کارشان را اجرا کردند. چرا؟ ساز که مشکل ندارد، چون بقیه برنامه اجرا کردند، زن هم که خود بخود مشکل ندارد، چون زنهای دیگر در سینما و سخنرانی و تئاتر و جاهای دیگر روی صحنه میروند. موسیقی بنیامین بهادری هم که مشکل ندارد، اگر داشت برنامه اجرا نمیشد. چه مرگتان است؟ این ویولون سل بدبخت که از ویولون و پرکاشن و درامز و بقیه نجیبتر و ساکتتر است. این را چکار داری؟ این دو تا.
سومی هم آفرین نیساری و شوهرش مدیران گالری و بنیاد فرهنگی « آن» که بخاطر برگزاری گالری نقاشی دستگیر شدند. از آن طرف دو هنرمند شاعر آبادانی بخاطر انتشار شعرهایشان در فضای مجازی دستگیر شدند. این سه تا و چهار تا و ده تا و بیست تا و صدتا.
آخرش هم همین آرش صادقی که ۶۸ روز در اعتصاب غذا بود و در حال مرگ. بخاطر چی؟ برای اعتراض به زندانی شدن همسرش. همسرش برای چی زندانی شده؟ بخاطر اینکه یک داستان در دفترچه خصوصیاش نوشته و آن را هم منتشر نکرده. کجای دنیا داستان منتشر نشده جرم است؟ اگر بنا بود مردم بخاطر چیزهایی که توی مغزشان است، زندانی شوند که الآن نود درصد مردم باید زندانی یا اعدام میشدند. به همین آقایانی که کاری کردند که آرش صادقی تا دم مرگش پای حرفش بایستد، بگویید اگر زن و عشق و زندگی آدم بیجرم و بیجنایت بازداشت و زندانی شود، چه باید کرد؟ آدم یا همه دنیا را آتش میزند، یا اگر نتوانست خودش را نابود میکند. آدم نمی داند چه کند؟ چه خبرتان است؟ چرا مردم را دیوانه میکنید؟ نمیدانم باید برای آرش دعا کنیم، برایش طوفان اینترنتی راه بیاندازیم؟ چه خاکی به سرمان بکنیم با یک مشت روانی حرف نفهم؟
بوقهای آمریکایی و انگلیسی
«استکبار جهانی» یعنی خارج، «مستضعف» یعنی فقیر و درمانده، «بوقهای استکباری» یعنی بیبیسی و رسانههای بینالمللی، «فتنهگران» یعنی مردم، «مسئولان محترم» یعنی یک مشت آدمی که در مورد هیچ چیز مسئولیت ندارند، «سرداران» یعنی قلدرهای سپاه، «مرفهین بیدرد» یعنی پولدارهای شمال شهر…. سی و هشت سال است گوش مردم از این کلمات تبلیغاتی پر است، ولی همین کلمات را هم همینجوری نمی توان پشت سر هم ردیف کرد. میشود حکایت آن بیچاره گرفتار دوربین صدا و سیما که درباره روز قدس گفته بود: «نشانه نفرت و انزجار از همبستگی و با هم بودن ماست.» بیچاره را اینقدر هل میکنی که حرفش را نمیتواند بزند. حداقل یک حرف ربطی، فعلی، فاعل و مفعولی را توی جمله بگذارید که آدم معنی جمله را بفهمد. استاد انبارلویی سردبیر رسالت که از سن ۲۶ سالگی سردبیر روزنامه رسالت بود و احتمالا تا هفتاد سالگی هم سردبیر همین روزنامه خواهد ماند، هفته گذشته گفت: «یک جریان رسانهای داخل کشور متصل به بوقهای آمریکایی و انگلیسی در حال بزک آمریکاست، تگ گو و مونولوگ حرف میزنند و تا مرز مزدوری بیگانگان پیش میروند.» همین جمله را بخواهی تصویری کنی، تعدادی شیپورچی با لباس عموسام و کلاه انگلیسی در حال آرایش مجسمه آزادی باید تصورکنی. این چه طرز حرف زدن است؟
یک مشکل و هزار خوشگل
مشکلات کشور هیچوقت حل نخواهد شد، به این دلیل واضح و روشن که اصلا کسی به خود مشکل کاری ندارد و اصولا کسی قصد حل مشکلی را ندارد. مثلا همین داستان «گورخوابها» که حالا شده مشکل ملی و موضوع مورد توجه بسیاری از هموطنان. آقای وزیر کشور کارش رسیدگی به امور شهری از طریق شهرداریهاست، وزیر مربوطه به جای اینکه به حل مشکل عدهای انسان که برای خوابیدن به گورستان پناه میبرند باشد، تحلیل اجتماعی صادر کرده و میگوید: «گورخوابها معتادانی هستند که از ترس بازداشت شدن به گورستان پناه میبرند.» یعنی اصلا به این فکر نمیکند که حتی در این حالت هم تو باید فکری برای این مشکل بکنی.
آن یکی سردار موخوشگل قالیباف، گفته: «اینها حاصل نگاه اشرافیگری و سرمایهداری است.» انگار رئیس دفتر سیاسی کمینترن است. اصلا کی تحلیل خواست، شما شهرداری، باید برای این مشکل فکری بکنی. روزنامه کیهان هم بجای اینکه به موضوع گورخوابی توجه کند، رخت چرکهای داشته و نداشته اصغر فرهادی را پهن کرده و نوشته که «فیلمساز جشنوارهزده ما، با نگاه مورچهوار شبه روشنفکری فکر میکند چون خودش میدانسته پس هیچکس دیگر نمیبیند و نمیداند.» برادر من! اصلا بحث جشنواره نبود، بحث روشنفکری و مورچه نبود، بحث برسر عدهای از مردم فقیر است که شبها چون جایی ندارند، توی گورستان میخوابند.
یکی دیگر گیر داده که فرهادی چرا حالا به این موضوع اشاره کرده؟ محمد میرزمانی شهردار باغستان هم گفته که «این نشانه گرفتن اصل نظام است.» اصل نظام فلانجای کی بود؟ اصلا چه رابطهای است بین گور و شقیقه و خواب و نظام؟ که گورخواب علامت شقیقه نظام قرار است باشد؟ یعنی این ملت و حکومت کلنا ملاقلی، طرف میگوید گورخواب، همه با انگشت همدیگر را نشانه میروند که توی خائن در خرداد ۸۸ فلان کردی، توی مزدور در ۹ دی بهمان کردی! تو همانی که مصدق را کشتی؟ تو همانی که جلوی شاه تعظیم کردی، آن خانه دزاشیب؟ آن کاخ نیاوران؟ آن ویلای لواسان؟ اصلا فرقی هم نمیکند موضوع گورخوابی باشد یا رشوه و بورسیه باشد یا توقیف فیلم و کنسرت. چیزی که از یاد میرود و به باد میرود اصل قضیه است و دوباره همان دعواهای قدیمی و جنگ کازرون و چاه مسجد غیاث آباد قم.
شیر ما را خورد
من شک ندارم اگر امام رضا ده سال قبل از انقلاب ایران برای ولایتعهدی آمده بود مشهد و مامون هم برسر کار بود، بعد از انقلاب امام را دستگیر میکردند و به جرم طرفداری از سلطنت یا اعدامش میکردند یا حداقل از کلیه فعالیتهای اجتماعی و حتی الهی محرومش میکردند. اصلا شوخی نمیکنم.
این استاد نوری همدانی، عزیز همیشه در صحنه که هیچ اتفاقی در این مملکت رخ نمیدهد مگر اینکه ایشان یک نظری ول بفرمایند، درباره استادش سیدمحمد داماد در وبسایت خودش گفته: «روزی مرحوم داماد داشت این مسئله را میگفت که برای وضو آدم باید خودش آب بریزد و خودش هم وضو بگیرد، ایشان روایتی خواند که امام رضا به مأمون فرمودند: «لا تشرک بالله یا امیرالمؤمنین». این کلمه را که ایشان خواندند، که حضرت رضا به مأمون، امیر المؤمنین گفته باشد. طوری منقلب شد و به شدت گریه کرد که نتوانست آنروز درس بگوید.»
یعنی طرف مجتهد است، ولی از اینکه امام رضا به مامون گفته امیرالمومنین گریه کرده. حالا اینکه امام رضا ولیعهد همین امیرالمومنین بوده بماند، که اگر احتمالا نقدی یا سردار رادان مسئول نیروی انتظامی مشهد بود، الآن امام رضا به جای اینکه مسموم بشود در اعتصاب غذا مرده بود. یعنی طرف در کار پیغمبر و امام هم دخالت میکند و برای او تعیین تکلیف میکند. از طرف دیگر بطور جدی حقی که مصباح و خیلی از این علما برای ولی فقیه دارند، از حقی که خدا برای پیغمبرش داشت، بیشتر است.
هادی صادقی مشاور قوه قضائیه در موضوع حصر با تشبیه رهبر به پیغمبر اسلام گفته: «با تشخیص رهبر جامعه میشود افراد را بدون محاکمه حصر کرد.» البته این جمله چهار تا غلط دارد؛ اول اینکه «شیر» درست است و رهبر درست نیست، دوم اینکه « جنگل» درست است و جامعه درست نیست، سوم اینکه «زور» درست است و تشخیص درست نیست، و چهارم اینکه «بخورد» درست است و «حصر کند» درست نیست. به نظرم این جوری درستتر است.
اینترنت ایرانی، حکومت جهانی در علی آباد
آقای مکارم! عزیزم! آقایی که دو میلیون جلد تفسیر قرآن نوشتی، برادری که نیم قرن است که داری نظریه و فکر تولید میکنی. آدم که نمیتواند بگوید طرف عقل و فکر ندارد، بالاخره باید یک چیزی در آن دوگوله کذایی باشد که آدم با آن این همه چیز بنویسد. استاد من! این که شما اینهمه روی «اینترنت ملی» توجه دارید یعنی چی عزیزدل برادر؟ اینترنت ملی یعنی چی؟ « اینترناسیونال» یعنی بین المللی، «اینترپل» یعنی پلیس بین المللی، «کمینترن» هم کمونیسم بینالملل بود که مرحوم شد. اینترنت ملی اگر جواب میداد که یک دهم ملت از ایران به فرنگ نمیرفتند و نود درصد مردم برای علم و تفریح و مدل زندگی و هنر و فرهنگ به جهان نگاه نمیکردند. نه که صدا و سیمای ملی خیلی محبوبیت دارد، طرف میخواهد اینترنت ملی هم راه بیاندازد.
فتنه کنسرت و کرسنت
زمانی که بچه بودیم یکی از شوخیهای رایجمان این بود که به یکی میگفتیم: «بگو بشکه» می گفت: «بشکه» می گفتیم: «سبیل بابات خشکه.» بعد، از این شوخی لوس و بیمزه نیم ساعت میخندیدیم. نهایت توانایی مان در این بود که «بشکه» را با «خشکه» قافیه کنیم. حالا اینکه سبیل خشک نمیشود و اصولا چنین چیزی بامزه نیست، بماند. یا بعضی که به فکر معلولان جنگ بودند، مینوشتند: «شما علت انقلابید نه معلول آن» و از اینکه چنین کشف ماهرانه ادبی کردند، غرق لذت میشدند.
دو سه روزی است آقای جلیلی کشف کرده که «کنسرت» با «کرسنت» مشابهتهایی دارد و گفته که: «فتنه این است که توجه به کنسرت جایگزین حقایق کرسنت شود.» اول این که این کنسرت موسیقی چه جایی از مسائل کشور اشغال کرده که همه فکر میکنند میخواهد جایگزین یک چیزی شود. علمالهدی که فکر میکند کنسرت راهی است برای اینکه مردم فسق و فجور کنند.
من نمیفهمم آدم در کنسرت شجریان یا شهرام ناظری چه فسق و فجوری میتواند بکند؟ شعرش این است که «موسم گل، دوره حسن، یک دو روز است، در زمانه» این شعر چه فسق وفجوری دارد؟ به درد رقص میخورد؟ با آن میتوان کف زد و شادی کرد؟ با آن می توان به ناموس مردم فکر کرد؟ نهایت بیناموسی که آدم در کنسرت «موسم گل» میتواند بکند این است که سرش را چهار بار به راست و سه بار به چپ تکان دهد. این هم که با اهداف انقلاب تضادی ندارد. حالا فرض کنیم ساسی مانکن بود و «وای چقد مستم من… و قر کمرتو… راه رفتنتو..» یک حرفی، ولی شما با موسم گل چه مشکلی دارید؟
یک عده که راست افراطی کردند که موسیقی میخواهد فتنهگران را به صحنه بیاورد. عدهای هم میگویند به جای موسیقی کاری کنید جوانان ازدواج کنند. انگار آدم وقتی ازدواج کرد، گوشش کر میشود و دیگر موسیقی نمیتواند گوش کند. عزیزمن! آقای سابقا محترم! دیوانه! موسیقی بخشی از زندگی آدمهاست. ربطی هم به شنگول بودن و حال و حول ندارد. نوحه خوانی هم موسیقی است. چکار به این بخش زندگی مردم دارید؟
آقای جلیلی یک طوری میگوید «فتنه این است که توجه به کنسرت را جایگزین حقایق کرسنت کنند»، انگار موسیقی قبل از فتنه وجود نداشته، و انگارتر این که اگر آدم بخواهد پیگیر مسائل کرسنت شود، باید کلا موسیقی را گوش نکند. انگار نه انگار که هشتاد درصد عزیزان دزد و اختلاس کننده و سارقین بیت المال کلا موسیقی گوش نمیدادند و همه یکراست از حسینیه حاج منصور ارضی شیفت کردند به اختلاسهای میلیاردی.
اصلا من نمیگویم آدم نباید متوجه حقایق کرسنت باشد، ما که مثل علم الهدی نیستیم که نتوانیم دوتا کار را همزمان بکنیم، آدم هم موسیقی گوش میکند و هم به حقایق کرسنت توجه میکند. از این گذشته، آدم میتواند ساعت ده تا ده و نیم در ماشینش موسیقی گوش کند، ساعت یازده هم پیگیر حقایق کرسنت باشد. این چه حرف مسخرهای است؟
تعداد کم پیروان
از صبح تا شب گوش ملت کرشده که انبوه میلیونی امت شهیدپرور در نماز میلیاردی جمعه حضور یافتند. در ماجرای ۹ دی از پانصد هزار نفر شروع شد و به یک میلیون و چند میلیون رسید و شوخی شوخی طرف خودش فکر می کند ۸۰ میلیون نفر حامیان رهبری هستند، حالا هی بگو جمعیت ایران هشتاد میلیون نفر نیست، ولی بقول محسن نامجو طرف هی عدد می دهد، مهم نیست، آمار است، بده بره. البته اینها هست تا وقتی که خودش میخواهد براهمیت خودش تاکید کند، آن وقت یک دفعه می شود مصباح یزدی که گفته بود: «در میان حکومت هم تعداد کمی پیروان ولایت هستند.» یا همین حاج سعید قاسمی که گفته: «خانوادههای کمی در ایران پیرو رهبر هستند.» منتهی ماشاء الله هرچه طرفدار و حامی و مردم کم هستند، رو زیاد است. سنگ پای درجه یک.