هفت روز هفت یادداشت: جمهوری سوررئالیستی ایران (ابراهیم نبوی)
طنز هفته – ابراهیم نبوی
بعضی اوقات آدم هر کاری میکند نمیتواند بفهمد که این حکومت ایران چه کوفتی است. نه این که نمیتوانی بشنوی یا ببینی، نمیتوانیم بفهمیم. این که آیا جمهوری اسلامی حکومتی است برخاسته از انقلاب سال ۱۳۵۷؟ قطعا اینطور نیست، چون تمام اعضای دولت آغاز انقلاب و شورای انقلاب همه در فهرست سیاه حکومت هستند. آیا جمهوری اسلامی حکومتی است که آیت الله خمینی دوست داشت؟ این هم درست نیست، چون اکثر نزدیکان به خمینی از جمله نوهاش و فامیلاش و هاشمی رفسنجانی که روزی هشت ساعت کارش تعریف کردن خاطره از خمینی بود، در فهرست سیاه حکومت جمهوری اسلامی است.
آیا حکومت ایران همان حکومتی است که مردم انتخاب میکنند؟ این هم غلط است، چون معمولا در این سالها هر کسی که مردم انتخاب کردند، یکی از همانهایی بوده که حکومت با او مشکل داشته، پس حکومت ایران، حکومت منتخب ملت هم نیست.
آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که حکومت ایران، حکومت اصولگرایان است؟ این را هم نمیتوانیم، چرا که آقای باهنر که گنده لات اصولگرایان است، گفته: «معمولا بخشی از آرای اصولگرایان به دلیل حمایت نهادهای حکومتی از آنها از دست میرود.» این یعنی خود اصولگرایان هم به حکومت اعتماد ندارند. یعنی راستش را بخواهید حکومتی که قوه قضائیهاش در همین هفته گذشته، نمایندگان قوه مقننهاش را متهم به ارتباط با رئیس سابقه قوه مجریهاش کردهاند، اصولا قابل اعتماد نیست.
نصف حکومت با همکاری بخشی از نیروهای اپوزیسیون نصف دیگر حکومت را دارد زندانی میکند، چون فکر میکند آن نصف دیگر میخواهد با همکاری دشمنان حکومت از جمله مردم، علیه حکومت کودتا یا انقلاب کند. حالا این حکومتی که میخواهد علیهش کودتا بشود یا میخواهد علیه آن یکی بخش کودتا بکند، چیست؟ آیا همانطور که باهنر گفته است، حکومت دست نهادهای حکومتی مانند سپاه است که باعث شدهاند حتی رای اصولگرایان هم از دست برود؟ این هم درست نیست، چون همان سپاه هم از حکومت رضایت ندارد و فرمانده سپاه گفته: «دیدگاه بسیاری از مسئولین کشور لیبرالی و غیرانقلابی است.» یا مثلا آقای عبدالله حاجی صادقی جانشین ولی فقیه در سپاه گفته که «برخی عکسالعملهای انقلابیون گل به خودی است. برخی در دفاع از انقلاب و ولایت فقیه بازی میخورند و در زمین حریف بازی میکنند.»
در واقع به گفته مقامات سپاه که به گفته باهنر عامل از دست رفتن رای اصولگرایان هستند، مسئولان کشور یا غیرانقلابی هستند یا عامل دشمن. صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه هم گفته که «اسلام در کلام برخی مسئولان کمرنگ شده است.» یعنی میتوانیم نتیجه بگیریم که جمهوری اسلامی حکومتی است تندرو و در عین حال لیبرال، انقلابی و در عین حال ضدانقلابی، مسلمان بنیادگرا و در عین حال بیدین و کافر، عامل استکبار و در عین حال دشمن آمریکا، و مجموعهای از چیزهای مختلفی است که دارد برای حفظ آنها تلاش میکند و در همان حال دارد آن را از میان میبرد.
همین است که الآن سه تا وزیر اطلاعات کابینه فعلی و سابق و اسبق داریم که هفتهای یکی از آنها دارند در جهت نابودی آن دو تای دیگر تلاش میکنند و هر کدام ۳۶۰ درجه با آن دو تای دیگر زاویه دارند. مصلحی وزیر اطلاعات کابینه احمدی نژاد درباره موسیقی گفته «برگزاری کنسرت در شهرهای کوچک به معنی نفوذ دشمن در آن شهرهاست.»، در حالی که یونسی وزیر اطلاعات کابینه خاتمی معتقد است که نه تنها موسیقی عامل دشمن نیست، بلکه خیلی هم باحال است و حتی بقول یونسی «تک خوانی زنان هم از نظر امام خمینی بلامانع بود.»، وزیر اطلاعات کنونی هم گفته «ما باید برای فرهنگ امنیت ایجاد کنیم، نه اینکه بر فرهنگ کار امنیتی کنیم.»
یعنی خیلی شیک ما سه چهار حکومت داریم که اینها در حال جنگیدن با همدیگر هستند. البته من مطمئنم که میخواهید بگوئید حکومت ایران همان آیت الله خامنهای است. اما به نظر من این پاسخ هم درست نیست، چون همین آقای خامنهای که دو روز قبل گفته «هر کس بخواهد با نتیجه آرای ملت در بیفتد، بنده مقابلش میایستم.» با تنها رئیس جمهوری که تا حالا درگیر نشده، خودش بوده، وگرنه هم با هاشمی، هم با خاتمی، هم با احمدی نژاد و هم با روحانی درگیر بوده و از همه بیشتر با میرحسین موسوی که نخست وزیر خودش بوده. حالا شما هی بنشینید فکر کنید که این جمهوری اسلامی چیست؟ لیبرالیستی است؟ سوسیالیستی است؟ امپریالیستی است؟ نه بابا جان! این حکومت سوررئالیستی است.
فالو می
بالاخره محمود نورالدین بعد از هشت سال ریاست جمهوری و چهارسال غیبت کبری، و ممارست بسیار، و خوردن تخم گنجشک در ابعاد وسیع موفق شد در هفته گذشته جمله «فالو می» را برای یک ویدئوی هفت ثانیهای بدون غلط بگوید. بعد از کاشتن درخت در پیت حلبی و تبریک سه نفری نوروزی به سبک مهدکودک گلهای شادی فعلا گوش امت شهیدپرور به فالومی روشن. احتمالا در ویدئوی بعدی سه نخاله به اجرای «شتک بالشتک»، «سک سک»، خواندن سرود ملی «دس دسی باباش میاد» خواهند پرداخت.
جاسوسی که از ابوموسی آمد
یعنی با این خبرهای هالیوودی- امنیتی آدم نمیداند چه کند. انگار مسئولان امنیتی مملکت فکر میکنند که جاسوس هم مثل «پدرسگ» یک فحش است که اگر از کسی خوشت نیامد، نثارش میکنی. انگار نه انگار که جاسوسی یک شغل است، درست است که شغل محترمانهای نیست، امنیت شغلی و آینده خوبی ندارد، از نظر اجتماعی هم چنان تصویر خوبی از آن وجود ندارد، اما به هر حال یک شغل است و دوره آموزشی دارد و تواناییهای ویژهای را میطلبد.
همینجوری الکی نیست که یکی بشود جاسوس و تمام شد رفت پی کارش. مثلا نمیشود یک نفر روشنفکری باشد که توی حکومت راهش ندهند، دسترسی به هیچ اطلاعاتی هم نداشته باشد، بعد بشود جاسوس. اصلا جاسوسی که دسترسی به اطلاعات نداشته باشد که جاسوس نیست. یا مثلا طرف کارش این است که خوشگل است و مدل عکاسی در شهرستان قزوین است و سه تا عکس توی تلگرام منتشر کرده. در همه عمرش هم جز به اطلاعات عمه و خالهاش دسترسی نداشته، حتی به اطلاعات عمومی، بعد به عنوان جاسوس دستگیر شود.
این که جاسوس نیست. این خوشگل سوژه مدلینگ است. هفته قبل اعلام شد که دو متهم به جاسوسی در جزیره ابوموسی دستگیر شدند. یعنی این دو نفر در جزیرهای که کلا ۲۱۳۱ نفر توی آن زندگی میکنند جاسوسی چه چیزی و چه کسی را برای کجا میکردند؟ یعنی آدم نمیفهمد این سربازان گمنام گلگون کفن اسلام با این خبرهایشان کلا منظورشان چیست. عقل که نباشد، بکلی جان در عذاب است.
غول، دایناسور، گودزیلا
بین دیکتاتورهای جهان و محسن رضایی دو تفاوت اصلی وجود دارد، اول اینکه دیکتاتورهای جهان معمولا در انتخابات شرکت میکنند، اگر انتخاب شوند، میشوند رئیس جمهور و انتخابات را تعطیل میکنند و تا آخر رئیس باقی میمانند، و اگر انتخاب نشوند کودتا میکنند و رئیس میشوند تا آخر عمر، مهمترین شباهتشان به محسن رضایی در همین «تاآخر عمر» است. دوم اینکه دیکتاتورهای جهان انتخابات را دوست دارند تا به قدرت برسند، ولی محسن رضایی انتخابات را دوست دارد، برای اینکه محسن رضایی است.
بین محسن رضایی و دیکتاتورهای جهان یک شباهت مهم نیز وجود دارد، و آن اینکه هر دوتا در صحنه هستند، چه مردم طرفدارشان باشند، چه نباشند. محسن رضایی واقعا دوست دارد در صحنه باشد، چه قدرت داشته باشد، چه نداشته باشد. شباهت دیگر محسن رضایی به دیکتاتورها، علاقه او به چیزهای بزرگ است. مثلا دیکتاتورها به مجسمههای بزرگ، تابلوهای بزرگ، فیلمهای بزرگ، شیر، فیل، عقاب و هر موجودی که بزرگ باشد، علاقه دارند، محسن هم همینطور است، ولی هرچه صدام و کیم ایل سونگ و استالین تراژدی بودند، محسن رضایی کمدی است.
علاقه او به چیزهای بزرگ بیشتر شبیه برنامه کودک و هالیوود است، او به غول، دایناسور، گودزیلا و این جور چیزها علاقه دارد. همیشه هم هر حرفی میزند یک تشبیه عظیم در آن وجود دارد. گفته است: «سرطان ناکارآمدی کشور را فراگرفته است.» و احتمالا خواهد گفت:«غول بوروکراسی به شکلی جهنمی در حال انفجار خونین است.»، یا «دایناسور فقر پنجه خونآلود به چشمان ستمدیدگان میکشد، یاهوهوهو»، یا «قطار گودزیلای تورم بر مهرههای پشت تهیدستان قهقهه میزند.» یعنی لامصب توی ذهنش همه چیز در ابعاد کهکشانی است.
فقط چند خط قرمز کلفت
خط قرمز طبیعتا خطی است که یک صفحه را به دو قسمت تقسیم میکند، یک قسمت همان جایی است که میشود در آن حرکت کرد، و یک قسمت جایی است که نمیشود در آنجا حرکت کرد که آنجا خط قرمز است. بطور طبیعی خط قرمز مثل هر خط دیگری باید دو میلیمتر یا حداکثر پنج میلیمتر ضخامت داشته باشد که در آن پنج میلیمتر نتوان راه رفت، اما گاهی اوقات خط قرمز از پهنای پنج میلیمتری تبدیل میشود به یک خط دو سانتیمتری یا بیست سانتیمتری یا سی سانتیمتری یا کلا یک سطح قرمز که تمام صفحه اش قرمز است و قسمتی که قرمز نیست، تبدیل میشود به وضعیت آب و هوا و مشکلات معده و وضعیت بیماران سرطانی و از این جور موضوعات. حداد عادل گفته است: «به غیر از خطوط قرمز مشخص، آزادی در کشور وجود دارد.» حالا این خطوط قرمز چیست؟ براساس ارزیابی کارشناسان و حدادعادل شناسان این خطوط قرمز شامل این موارد است:
یک، درباره اصلاحات، میانه روی، اعتدال، ناسیونالیسم، سلطنت، جمهوری، انقلاب، پیشرفت، گذشته، حال، آینده، قاجار، پهلوی، داریوش و کورش حرفی زده نشود.
دو، درباره سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ بخاطر شرایط دهه شصت، سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ بخاطر هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴ بخاطر اصلاحات و خاتمی، سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ بخاطر دوران احمدی نژاد و درباره سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ بخاطر دوران روحانی و برجام حرفی زده نشود.
سه، درباره زنان، جوانان، ورزش، موسیقی، الکل، سینما، تفریحات سالم، تفریحات ناسالم، سگ، گربه و سایر موضوعات انحرافی گفتگو نشود.
چهار، فیسبوک، توئیتر، اینستاگرام، تلگرام، یوتیوب، بیبیسی، سیانان، بیامو، پیاچدی، سیسیکچ، العربیه، المستقبل، المستهجن و هر نوع رسانه در باب همه چیز بخصوص باب استفعال ممنوع است.
پنج، بقیه موارد….. جز این پنج مورد همه چیز آزاد است و کلا فقط همینها جزو خط قرمز است. ضمنا بجز رنگ قرمز، رنگهای سبز، آبی، زرد، ساین، مجنتا، لاجوردی، شنگرفی، کمرنگ، پررنگ، خوشرنگ، بدرنگ و کلیه رنگهای غیراز سیاه و سفید ممنوع است.
زبان هیروگلیف مخفی
معروف است که در زمان استالین یک زبان مخفی وجود داشت که اعضای حزب کمونیست معنی آن را میفهمیدند، ولی بقیه معنایی را میفهمند که یک چیز دیگری بود. مثلا وقتی حزب کمونیست و استالین اعلام میکرد که ما اجازه میدهیم مخالفانمان تظاهرات مسالمت آمیز علیه حزب راه بیاندازند، یعنی اینکه فردا تظاهرات منشویکها علیه بلشویکهاست و بزنید خشتکشان را دربیاورید. یا وقتی استالین اعلام میکرد که فرماندهان جنگ قهرمانان طبقه کارگر هستند، یعنی وقتی فرماندهان جنگ از جبهه برگشتند، همهشان را به سیبری تبعید میکنیم و چوب توی آستینشان مینماییم.
در جمهوری اسلامی هم یک چنین زبانی وجود دارد. منظور از مردم همان رهبر است، منظور از دشمن همان مردم است، منظور از دانشجویان همان بسیجیان است، منظور از متفکران اندیشمند همان امامان جمعه است و یک همچین چیزهایی.
مثلا وقتی آقای علم الهدی میگوید که «بازگذاشتن فضای مجازی توسط دولت باعث گرفتاری جامعه شده است.» منظورش از «بازگذاشتن» واقعا بازگذاشتن نیست، چون فضای مجازی توسط دولت بازگذاشته نشده، بلکه چون نمیتوان آن را بست، خودش باز مانده. وگرنه دولت همه تلاشش را برای بستن کرده، ولی واقعا بیش از این نمیشود بست.
منظور از «فضای مجازی» هم واقعا فضای مجازی نیست، چون آن چیزی که مشکل است، فضای مجازی نیست، بلکه کل جامعه است که در فضای مجازی شکل حقیقی آن دیده میشود، وگرنه حکومت با فضای مجازی مشکلی ندارد. اگر جامعه ایران شبیه جامعه عربستان سعودی بود، حکومت نه تنها با تلگرام و اینستاگرام و توئیتر مشکلی نداشت، که خودش هم برای همه این رسانهها سرمایه گذاری میکرد و خودش را میکشت.
منظور از «جامعه» هم در جمله علمالهدی واقعا جامعه نیست، بلکه رهبری و بخشی از حکومت است که فضای مجازی آن را گرفتار کرده، وگرنه جامعه ایران که با فضای مجازی مشکل ندارد. اصلا مشکل فضای مجازی همان جامعه ایران است. این جامعه چون وجود دارد، برای کشور مشکل ایجاد شده. همین.
سگ گردانی و ضامن آهو
آدم نمیفهمد که این امام رضا کلا چطوری حال میکرده. البته من میدانم چطوری حال میکرده، در تاریخ نوشته شده و همه چیز معلوم است، در واقع من نمیدانم تصویری که از امام رضا توی مغزی جاندارانی مثل علمالهدی است، چه نوع موجودی است.
موسیقی که در خراسان بخاطر امام رضا ممنوع است و ظاهرا امام رضا کلا موسیقی را از برنامه غذایی روحش حذف کرده بود. اخیرا هم که سخنرانی مخالفان یا منتقدان یا هر نوع موجودی غیر از علمالهدی در خراسان ممنوع است، پس نتیجه میگیریم که امام رضا یک آدم عصبانی بوده که از صبح تا شب مشغول به توپ بستن منتقدانش بوده. در یکی دو ماه اخیر هم که در مراکز تفریحی خراسان کلا هر نوع تفریحی مورد اعتراض قرار گرفته و گفتند در خراسان کسی نباید تفریح کند. چون احتمالا امام رضا در کل زندگیاش هیچ وقت تفریح نمیکرد.
در همین هفته گذشته سگ گردانی هم در مشهد ممنوع شده است، چون امام رضا به گفته آقای علم الهدی با سگ هم مشکل داشت و فقط از آهو، آن هم نوع ضامندار دسته صدفی کار زنجان خوشش میآمد. به همین دلیل دادستانی مشهد، احتمالا با حمایت نیروی زمینی، نیروی دریایی، نیروی هوایی و هوانیروز اعلام کرده که «سگ گردانی در سطح شهر تخلف بوده و افرادی که اقدام به این عمل کنند با برخورد پلیس امنیت اخلاقی مواجه می شوند.»
یک جوری هم با آب و تاب از «سگ گردانی» حرف میزنند انگار سگ و صاحبش دو تایی در تفریح «سگ گردانی» روی آئودی کامورتبل ای فایو روباز قرمز نشستند و صدای موسیقی آپتاون فانک مارک رونسون را تا دسته بلند کردند و شاکیرا هم دارد وسطشان قر میدهد و در کمال اقتدار از جلوی حرم امام رضا رد میشوند و حال پخش میکنند و کوجی زادوری هم از آنها فیلم میگیرد.
بابا سگ گردانی یعنی ساعت هشت سگ بدبخت را میبری تو خیابان جیش کند و ده دقیقه بعد برگردد از دست ملت خل مشنگ توی خانه جیش بوس کپه لالا.