هفت روز هفت یادداشت: توهین، هویج و چماق(ابراهیم نبوی)
این را قبول میکنیم که آیت الله خامنهای رهبر حکومت به فاصله کمتر از یک ماه پس از رای آوردن روحانی و پیش از اینکه به او تبریک بگوید و حال او را بپرسد و خسته نباشید بگوید و اصلا خسته نباشید توی سر عزیزان گلگون کفن بخورد، حداقل صبر کنند عرق انتخاباتی خشک شود، اما صبر نکردند و آقا با توپ و تشر و اندکی کنایه و بامزهگی داستان آتش به اختیار و بنی صدر را آغاز کرد. هنوز جرقه کبریت احمر آقا نگرفته بود و کورسویی به چشم نیامده بود که در مراسم روز قدس امت ویزویز همیشه ولو در خیابان، توپ و تانک و مسلسل و دیگر اثر نداردشان را گرفتند رو به رئیس جمهور نسبتا قانونی مملکت و وسط مراسم روز قدس فریاد « روحانی، بنی صدر پیوندتان مبارک» را سر دادند. آقای رئیس جمهور هم که شعارها را شنیده بود، به جای اینکه همان جا بایستد و مقادیری پررویی کند و بعد تر کلی محبوبیت کسب کند، لابد برای حفظ بیضه اسلام و کیان حکومت سوار ماشین شد و رفت به خانه و فلسطین را تنها گذاشت. نیم ساعت بعد کل جماعت اصلاح طلب، فریاد “واروحانیا” سرداده و چنان سروصدایی راه انداختند که آدم فکر میکرد عملیات انتحاری علیه روحانی انجام شده. عزیز دل برادر! چیزی نشده بود. دو تا شعار داده بودند. شعار بدی هم که نداده بودند. نه ذکری از خواهر و مادر کرده بودند و نه تهمت دزدی و اختلاس و جاسوسی زده بودند و نه آناتومی رئیس جمهور را در فحاشیهای سکسی عبادی تشریح کرده بودند. اولا که روحانی را به بنی صدر تشبیه کرده بودند. البته من از بنی صدر خیلی خوشم نمیآید، ولی الحق والانصاف آدم بد و ناجوری نیست. نظراتش مربوط به یخبندان دوم زمین شناسی است و یکی دو سالی فریب مسعود را خورد و دخترش را به وصلت وی درآورد، ولی بیناموسی که نکرده بود. اصلا فرض کنیم بنی صدر خیلی هم بد باشد، شعار دهندگان گفته بودند “پیوندتان مبارک” چیز بدی که نگفتند. نگفتند که برو بمیر. همین پیوندتان مبارک خودش آرزوی خیری است برای دو نفر. حالا فرض کنیم روحانی نخواهد پیوندش با بنی صدر مبارک باشد، میگوید: “نه، مرسی، اینو نمیخوام.” زور که نکردند.
من نمیفهمم این شلوغ بازی و بساط توهین به رئیس جمهور را علم کردن یعنی چه؟ من که معتقدم نه تنها نباید با تظاهرکنندگان برخورد بشود، بلکه باید همه را دستگیر کرده و در یک اجتماع پرشور از آنها تقدیر به عمل بیاید، همین که چماق از دست بنهادند و میل به شعار دادن کردند خودش پیشرفت شایان تقدیری است. از این گذشته، یک روز بعد در مراسم عید فطر آقای میثم مطیعی شعری را خوانده بود درباره ۲۰۳۰ و توافق با آمریکا. و در آن با اشاره و نه صراحت به افراد صف اول هشدار داده بود. چنان به تریج قبای حامیان روحانی برخورده بود انگار که طرف هجویه روحانی را خوانده. واقعا چه اشکالی دارد که یکی از مخالفان رئیس جمهور بدون فحش و تهمت زدن هر چه میخواهد علیه او بگوید؟ اگر آتش به اختیار برای مخالفت با شعر و شعار با رئیس جمهور باشد چه ایرادی دارد؟ مشکل از آتش زدن و سنگ پرت کردن و بالا رفتن از دیوار است، وگرنه اگر مخالفان روحانی شعر بسازند و بخوانند و فیلم و نمایش بسازند، چه ایرادی دارد؟ هر نوع شعر و شعاری انتقاد است. نهایتا این است که طرف به رئیس جمهور توهین کرده که اصلا توهینی هم در کار نبود. اگر به رئیس جمهور بگویند سازشکار و متمایل به غرب که توهین نیست. در بدترین حالت دفتر ریاست جمهوری از آنها شکایت میکند و به دادگاه میرود. البته ممکن است عزیزان بگویند که اگر آنها اجازه بدهند ما هم توهین کنیم، ما مخالف نیستیم، ولی این چه حرفی است، روحانی حامی آزادی است و باید از آزادی آنها دفاع کند، اگر نمیتواند از آزادی ما دفاع کند که حق ندارد آزادی آنها را هم مورد خطر و تهدید قرار دهد. حرف بدی میزنم؟
جماعت ۹۶ درصدی و الکل ۴۰ درصدی
سردار سعید قاسمی، کیم کارداشیان حزب الله که هر بار که از خانه بیرون میآید یک رسوایی جدید راه میاندازد، اخیرا در یک گفتگو با احتمالا دانشجویان بسیجی که قیافهشان شبیه هر کسی بود جز دانشجو، اظهار داشت که روحانی همین جور داغ کرده بود و یک تکه خزعبل گفته که «بندرعباس را به مسکو متصل میکنم، الی برکت الله.» و یکی از میان جمعیت گفت که زده بود و الکلش بالا بود و سردار قاسمی هم تائید کرد که « باریکلا، همینه، الکلش بالا بود.» و پس از انتشار این ویدئو برادر رمضانزاده که از قضا آدم نازنینی هم هست، اعلام کرد که دادستان باید علیه سردار قاسمی اعلام جرم کند. آقا! من اعتراض دارم. من کارم طنز است و شوخی و فضای حرف زدن سردار قاسمی هم طنز بود، میخواست بگوید که روحانی داغ کرده بود، گفت که الکلش بالا بود. یعنی چه که شکایت باید بکنند. اصلا از چی شکایت کنند؟ از اینکه تهمت مشروب خواری به روحانی زده؟ اینکه اظهر من الشمس الواعظین است که منظورش این نبود. این یک شوخی غیرممکن است. بخاطر چنین شوخی که کسی را محاکمه نمیکنند. البته بگذریم از اینکه سردار قاسمی از این بقول خودش خزعبلها زیاد گفته، یکیاش همین که گفته بود من ریشم را میتراشم اگر فائزه هاشمی زندان برود. که فائزه زندان هم رفت و سردار ریشش را نتراشید. طرف قاطی دارد، بی خیالش. هر دیوانهای را که نباید محاکمه کرد. کمی ظرفیت از خودتان نشان دهید بقول نیکان روزگار.
فلسطین بپانخیز، بگیر بخواب
آیت الله خامنهای در موقعیت یک دستگاه ضبط صوت که صداهایی را که بیست سال قبل ضبط کرده، براساس آیه شریفه « تنها صداست که میماند.» بطور جدی و منظم پخش میکند، امسال هم مثل پارسال و دو سال قبل و پنج سال قبل و ده سال قبل و پانزده سال قبل و بیست و سی و چهل سال قبل گفت: «مسئله اول دنیای اسلام مسئله فلسطین است.» و مسلمانان جهان را موظف به جهاد علیه اسرائیل دانست. آگاهان پس از استماع این سخنان حضرت آیت الله خامنهای مد ظله العالی سرشان را ۲۶۳ بار به دیوار غزه کوبیدند و با نگاهی پر از التماس به خداوند گفتند: «تو رو خدا ما رو بکش، از این حرفا راحت شیم.» خداوند، معروف به قادر متعال اظهار داشت: « یکی بیاد منو بکشه که من از شما عاجزترم.»
آقا من چند ماه قبل در یک سرویس تاکسی تلفنی اوبر به پست یک راننده فلسطینی خوردم. بهش گفتم حتما دلت برای کشورت خیلی تنگ شده؟ گفت: الآن که نه، ولی هر وقت میرم لبنان دلم برای کشورم تنگ میشه تا وقتی که برمیگردم آمریکا و حالم خوب میشه. بهش گفتم محمود عباس چطور آدمیه؟ گفت: کیه این که میگی؟ گفتم: حماس چطوریه؟ گفت: حماس؟ همون تروریستهای ایرانی؟ گفتم: بی خیال! نظرت درباره توافق ۱۹۶۷ و قطعنامه سازمان ملل در مورد مرزهای ۱۹۶۷ چیه؟ نگاهی به من کرد و گفت: تو ایرانی هستی؟ گفتم: چطور مگه؟ گفت: من خیلی ایرانیها رو دوست دارم، هر وقت اونها رو میبینم یاد فلسطین میافتم. بعد گفت: حتما میخوای بری نایت کلاب، بزن بریم.
پانزده سال حبس برای قاضی کهریزک
این یکی خیاط هم توی کوزه افتاد. برادر حیدری فر نور دو چشمان قوه قضائیه و قاضی کهریزک و دستور دهنده مصرف غلط نوشابه و غیره، به اتهام فساد مالی و مواردی از این دست که بخش اعظم عزیزان اصولگرا متهم به آن هستند به پانزده سال زندان محکوم شد. البته این یکی مثل اینکه مثل مرتضوی پارتی نداشت، چون شش ماه محاکمه شد و پانزده سال زندان گرفت، ولی درست برعکس، قاضی مرتضوی پانزده سال است دارد محاکمه میشود و هنوز شش ماه هم زندان نگرفته است.
دموکراسی و آسفالت و لامپ و پیتزا
آیت الله ناصر مکارم شیرازی گفته «دموکراسی مال غرب است.» و یک جوری هم گفته دموکراسی مال غرب است که یعنی الآن باید کلا دموکراسی را پرت کنیم توی زباله دانی تاریخ، بعد برویم ته شرق و از توی زباله دانی شرق مقادیر معتنابعی دیکتاتوری که خودمان داریم بگذاریم روی سرمان حلوا حلوا کنیم. خوب جان شیرین! دموکراسی مال غرب است، صحیح، ولی آسفالت و یخچال و لامپ و میز و صندلی و سیفون هم مال غرب است. یعنی قرار است ما از فردا سوار بر الاغ در سنگلاخ تترق تترق راه بسپاریم چون ماشین و آسفالت هم مال غرب است؟
من نمیدانم این آقای ناصر مکارم شیرازی چه علاقه مفرطی به گفتن نظرات بسیار بیاساس دارد. حضرت عباسی یکی برود نظرات ناصر مکارم شیرازی را در روزنامه اطلاعات سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ بخواند و ببیند که در آن زمان این آدم چقدر آدم مترقی و پیشرفتهای بوده. انگار دنده معکوس کشیده و تعهد داده که هر سال ده سال به عقب برگردد و فعلا رسیده به اواسط حمله مغول و با همین سرعت که به سوی سیاهچالههای تاریخ در حرکت است، اصلا بعید نیست که تا چند سال دیگر به عنوان نماینده ولی فقیه در غارهای آلتامیرا و مسئول آموزش معارف اسلامی به انسان نئاندرتال کارش را آغاز کند.
استاد مکارم فرموده که «اسلام درباره ارتباطات جنسی نامشروع سختگیری میکند. این نوع ارتباطات در متلاشی کردن خانوادهها و افزایش طلاق تاثیر مستقیمی دارد و منشاء بسیاری از بینظمیهای اجتماعی است. فرزندان نامشروع بطور بالقوه آمادگی برای تبدیل شدن به یک انسان جنایتکار را دارند.» البته این حرف را خیلیها میزنند، ولی یکی نیست بگوید اینقدر که آقازادههای حلال زاده و تربیت شده در دامان علمای اسلام که شیرشان را با وضو خوردند، دزدی و هیزی و پدرسوختگی کردند و جنایت مرتکب شدند این حرامزادههای بیگناه معصوم چنین کاری نکردند.
هنرمند حزب الله ایجاد باید گردد
دعای جوشن کبیر را با اجرای پاپ و خواندن بنیامین بهادری گوش کردم. کار خوبی از نظر موسیقی و بود و واقعیت هم داشت که میگفتند زمانی نوحه خوان بوده و بعد خواننده پاپ شده. البته این موضوع طبیعی است. من مطمئنم شهرام شب پره هم اگر در جمهوری اسلامی رشد کرده بود، احتمالا در بچگی یا نوحه خوان میشد و یا قاری قرآن مدرسه. حالا گیر دادند که این اجرای دعای جوشن کبیر آیا مسخره کردن دعا هست یا نیست. و اصلا آقایان علما یادشان میرود که نود درصد مداحان مملکت اسوه حسنه و الگوی خوانندگیشان یا مهستی است یا هایده. بالاخره همه راهها قبل از اینکه به رم یا قم ختم بشود از هایده و مهستی میگذرد. حالا اگر همین بنیامین مثل برادر حدادیان یا میثم مطیعی یا خلج یا همین دیوانههای نوحه خوانی که از روی امینم کپی میکنند و شور حسینی را هم در میآورند ده برابر آبروی خدا و امام و عاشورا و کربلا را میبرند. طرف خوانده بود « رقاصم و رقاصم، رقاصه عباسم»، و همه میکوبیدند به سینه….. نه بابا، به سینه خودشان میکوبیدند. بیخودی هیجان حسینی نگیردتان. یا آن یکی میخواند « پارو بزن، کاپیتان حسین….» ترق ترق ترق ترق، داد بزن صدات برسه.
همین شده که آقای محسنی اژهای اظهار لحیه پرتاب کرده که: «حزب اللهیها بهترین هنرمندان هستند، اما به عنوان طرفداری از هنر، ابتذال ترویج میشود. وقتی ابتذال ترویج شد، روحیه انقلابی از میان میرود.» اصلا طرف متوجه نیست که از هر ده تا هنرمند انقلابی و حزب اللهی در سینما و موسیقی هشت تاشان دقیقا با تعاریف هنری مبتدل به معنای دقیق کلمهاند.
محارب و مفسد فیالارض
نمیدانم خودشان میترسند، یا میخواهند ما را بترسانند؟ دفعه اولی که میخواستند مرا زندانی کنند، قرار بود پنج نفر را بگیرند، شمس الواعظین، جوادی حصار، جلایی پور، سازگارا و من، همان روز اول جلایی پور و شمس و جوادی حصار را گرفتند. سازگارا مالزی بود و وقتی شنید احضارش کردند، با پای سر دوید که نکند این شانس بزرگ را از دست بدهد. من نگران بودم که اگر ما را بگیرند چه میخواهند بکنند و حکایت چوب کلفت و آستین کوتاه ما که معلوم بود درد دارد شدید. یک روز صبر کردم تا شنیدم آقای محسنی اژهای مصاحبه کرده و گفته که «این پنج نفر محارب هستند.» این را که شنیدم خیالم راحت شد که دارند شوخی میکنند. حالا هم که آقای صادق لاریجانی بعد از ساعتها قد قد یک تخم گذاشته به چه بزرگی و گفته «کسانی که با دشمن همکاری میکنند محارب و مفسد فیالارض هستند.» یعنی تمام این جمله سرتا تهش یک معنای حقوقی ندارد. اصلا دشمن یعنی کی؟ همکاری یعنی چی؟ اگر دشمن آمریکاست، پس خود آقای خامنهای که دستور توافق با آمریکا را داده بیشترین همکاری را کرده. از اینها گذشته محارب با خدا یعنی چی؟ طرف اول انقلاب تیراندازی هوایی کرده بود، به اتهام محارب با خدا و تیراندازی به سوی خدا دستگیر شد. گفتند: تو محارب هستی. گفت: یعنی چی؟ گفتند: یعنی میخواهی بجنگی. گفت: با کی؟ گفتند: با خدا. طرف گفت: اصلا کی با خدا جنگ کرده برنده شده؟ حالا حکایت ماست. اصلا ما چکار به خدا داریم. بی خیال. خدایا ببخش. کسی با شما نبود.