هفت روز هفت یادداشت: از عفاف و آبجو تا دقیانوس و بطلمیوس (ابراهیم نبوی)
سریال «گریز آناتومی» جمهوری اسلامی ادامه دارد. اصولا من از این سریال خوشم میآمد. سریال بامزهای بود. همیشه داستان با تعدادی آدم که به بیمارستان میآمدند شروع میشد. منتهی داستان گریزآناتومی داستانهای پزشکان و پرستاران بود، ولی داستان جمهوری اسلامی در میان مراجعه کنندگان رخ میدهد.
هفته گذشته حسین فریدون، که داداش حسن روحانی است، بعد از چهل و هفت ثانیه زندان به بیمارستان رفت و به سرعت مرخص شده و به پایگاه خودش بازگشت. محافظه کاران گیر سه پیچ دادند که این آقای نامبرده را بیخودی از بیمارستان مرخص کردند و اصولا فقط باید برادر رئیس قوه قضائیه را از بیمارستان مرخص کنند و ترجیحا اعضای خانواده رئیس قوه قضائیه نباید به بیمارستان مشرف شوند.
در همین برهه حساس زمانی، مهدی کروبی که هفت سال است در بایگانی راکد فتنه نگهداری میشود و محصور و مجبور است، حالش خراب شد و به بیمارستان رفت. محمدتقی کروبی گفت: «نگران سلامت پدرمان هستیم، حکومت باید به این رفتار غیرقانونی خود پایان دهد.» البته حکومت اعلام کرد که ما اگر میخواستیم به رفتارهای غیرقانونیمان پایان دهیم، اصولا این کار را آغاز نمیکردیم، برو کنار باد بیاد. آقای کروبی هم که نمیخواست برود کنار باد بیاید، در همان بیمارستان ماند تا مرخصاش کردند و دوباره به زندان رفت.
علی مطهری در همین حال گفت که بهتر است حکومت بخاطر اینکه آبرویش به خطر نیفتد، بهتر است کروبی و موسوی را تا قبل از اینکه بمیرند، آزاد کند. حکومت هم با شنیدن کلمه آبرو به فکر رفته بود، گفت: «آبرو چی هست؟» فعلا دو هزار نفر دارند برای جمهوری اسلامی توضیح میدهند که آبرو چیست و این موجود کلا در این چهل سال همچین کلمهای را نشنیده.
از این دو تا که بگذریم، حمید بقایی هم به بیمارستان رفت. وی که سیزده ثانیه پس از ورود به زندان اعتصاب غذای خودش را آغاز کرده بود، سه روز پس از اعتصاب غذا اعلام کرد که بیست و هفت روز از اعتصاب غذایش میگذرد و جیک ثانیه پس از اعتصاب غذا به بیمارستان رفت و هنوز هفت دقیقه از ورودش نگذشته بود که فیلمی از وی دریافت و منتشر شد. وی در این فیلم از آخرین کشفیات خودش در زندان خبر داد و گفت: «بروید زندانها را ببینید.» در این لحظه همه تعجب کردند. کدام زندان؟ مگر در ایران زندان هم وجود دارد؟ مگر در دوران احمدینژاد پنج هزار نفر بخاطر اعتراض به تقلب انتخاباتی او زندانی شدند؟
این گفته بقایی موجی از تاسف را در جامعه برانگیخت و مردم متوجه شدند، آن جایی که در تمام دوره احمدینژاد صدها دانشجو و مخالف در آن زندانی بودند و ایشان و بقایی و مشایی عین خیالشان نبود و همه فکر میکردند هتل و پارک است، اسمش زندان اوین است. آقای بقایی گفت: «ما انقلاب کردیم که یک عده فاسد بیایند سر کار؟»
میگویند یکی از مسئولان حکومت پیشین که خودش زندان اوین را ساخته بود، پس از انقلاب زندانی شد، وقتی او را در سلول انفرادی انداختند، شکایت کرد که این سلولها خیلی کوچک و تنگ و تاریک است، به او گفتند: این سلول را خودت ساختی، میخواستی بزرگتر و پرنورتر بسازی. و این واقعا باید توسط سازندگان زندان مورد توجه قرار بگیرد که وقتی زندان را میسازند به شکلی بسازند که برای خودشان اندازه باشد و در آن احساس راحتی کنند.
آقای بقایی گفت: «فردی سیزده ماه در انفرادی بدون بازجویی رها شده حتی به خانوادهاش هم زنگ نزده بودند.» یعنی آدم وامیماند از این قدرت بیپایان سنگ پا که اجماعا در احمدینژاد و گروهش متجلی شده است. طرف بخاطر اختلاس وارد زندان شده، چنان برخورد میکند که انگار اصغر چهگوارا اینهاست. بعد هم گفته: «اگر یک ریال هم در مجموعه احمدینژاد خلاف پیدا کردید خبرش را منتشر کنید.» ما هم منتشر میکنیم: بابک زنجانی و چهار وزیر همدستش، محمدرضا رحیمی(اختلاس)، محمود احمدینژاد(بورسیهها، نیویورک، بنزین آلوده)، حمید بقایی(گردشگری)، ملکزاده، بهمن شریفزاده، محمد رویانیان(ستاد حمل و نقل)، سعید مرتضوی(تامین اجتماعی)، مسعود زریبافان(بنیاد شهید)، آزاده اردکانی(قاچاق عتیقه)، نعمتالله پوستیندوز(جابجایی وجه نقدی)، علیرضا عامری(ساخت و ساز غیرقانونی)، خاوری(فساد سه هزار میلیارد تومانی). به قول یکی از مسئولان قضایی، «فساد احمدی آنقدر بالاست که میترسیم علنی شدن آن باعث ضربه زدن به نظام شود.» یعنی شوخی شوخی اگر پی داستان احمدینژاد را بگیریم، اصلا بعید نیست که فقط در جرایمی مثل کیف زنی و جیب بری از اعضای کابینه و باند او مدرک پیدا نشود. لامروت به پابلواسکوبار گفته زکی!
البته محمدعلی ابطحی در پاسخ به بقایی نوشته: «چقدر بیجنبهاند. آقای بقایی چند روز رفته زندان، میگوید این نظام سقوط میکند. سپس میگوید بروید زندانها را ببینید. انگار کهریزک در عهد دقیانوس بوده و مرتضوی هم رفیق بطلمیوس. که نشده در آن دوران به زندانها سر بزنند.»
عفاف و آبجو و یک آزاده نامدار
آزاده نامداری موضوع کله بار گذاشتن و زندگی زرد ایرانیان در هفته گذشته بود. وی که جزو چهرههای شاخص بخش زرد جمهوری اسلامی است و در صدا و سیمای دولتی ایران کار میکند و طرفدار حجاب رسمی کشور است و چهره وجیهی برای حجاب اجباری ساخته است، در یک سفر خارجی به سوئیس در یک پارک عمومی نشسته بود و نوشیدنی که گفته میشد آبجوست دستش گرفته بود که عکس و فیلمش منتشر شد و یک داستان اساسی اتفاق افتاد. جز اینکه برخی بخاطر ریا و دروغ به او حمله کردند و برخی دیگر بخاطر علاقهشان و حفظ حریم خصوصی از او دفاع کردند، گفته شد که او بخاطر نوشیدن آبجو از محل کارش اخراج شده است.
البته که آبجو مشکل این آزاده نامدار نبود. دهها مجری تلویزیون و بازیگر سینما چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران آبجو میخورند و مشکلی برایشان به وجود نمیآید و یا حتی اگر مشکلی هم ایجاد شود، مردم با آنها مشکل پیدا نمیکنند و این اتفاق به رسوایی بدل نمیشود. ممکن است گفته شود که مشکل این آزاده بخاطر افشای عکسهای خصوصی بود، ولی اینطور هم نیست. این عکسها خصوصی نبود و در یک پارک عمومی گرفته شد و اصولا هر محلی که افراد بتوانند با دوربین آشکار در آن عکاسی کنند، مکان خصوصی نیست. اینها نیست. قضیه خیلی ساده است. این آزاده نامدار از خودش چهرهای ساخته بود که گرفتن عکس طبیعی او موجب رسوایی میشد. مشکل از آبجو نیست، مشکل از دروغ است.
پدر ملت ایران اگر این….
یکی از ویژگیهای ملت ایران این است که همیشه حداقل یک پدر داشته که یا یکی مثل ناصرالدین شاه بود که لقبش «شاهبابا» بود یا یکی مثل رضاشاه که میرزاده عشقی در موردش سرود که «پدر ملت ایران اگر این بی پدر است، بر چنین ملت و گور پدرش باید رید.» یا محمدرضا پهلوی پدر این ملت شد و مدتی هم مرحوم مصدق پدر ملت ایران بود. پس از انقلاب هم که آیتالله خمینی مادر ملت ایران را به وصلت خودش درآورد، وظیفه پدری به عهده او واگذار شد و این ملت همیشه صغیر پدر جدیدی پیدا کرد. البته وظیفه پدری همیشه بر عهده رئیس حکومت نبوده است و گه گاه برخی از اقشار و گروههای اجتماعی وظیفه پدری را انجام میدادند، از جمله روحانیون که به دلیل نظر بدی که به مادر ملت داشتند، این وظیفه دشوار را برعهده میگرفتند و دقیقا پدر ملت میشدند.
گاهی هم وظیفه پدری بطور جناحی انجام میشد. یک چندی آیت الله هاشمی رفسنجانی وظیفه پدری را برعهده داشت و چندی هم آقای خاتمی پدر اصلاح طلبان بود و هست. آقای خامنهای هم که پدر ابدی محافظهکاران، ملت، دنیای اسلام، مستضعفان، پابرهنگان، سرپوشیدگان، برنشستگان، ورپریدگان، خوددریدگان و برخی گروههای دیگر هستند. گاهی هم وظیفه پدری به افرادی مانند احمدینژاد واگذار میشود که پدر جناح خودش است. در همین راستا، یکی از علمای نسبتا معقول که ما تا همین نیم ساعت قبل وی را نمیشناختیم ولی در همین برهه حساس زمانی از آشنایی وی مسرور و خوشنود شدیم، در مورد مشکلات خانوادگی مردم ایران نظر داده است.
آیتالله علوی بروجردی گفته است: «روحانیت دیگر برای مردم پدری نمیکند.» وی کمی آه کشیده، به افقهای دوردست خیره شده، سر در گریبان غم فروبرده و ادامه داده: «مردم در حوادث و ناراحتیها همیشه به ما پناه میآوردند و ما پناه مردم بودیم. حال به قول فردی از دست ما به چه کسی پناه ببرند؟» ما در این برهه حساس زمانی ضمن ابراز غم و ناراحتی اعلام میکنیم که کلا بیخیال نقش پدر بشویم و کوشش کنیم که اصلا پدر نداشته باشیم. بابا! این ملت پدر لازم ندارد، هر کسی که میآید موقع انجام وظایف پدری ملت را میگذارد سفیل و سرگردان و بای بای.
یازده درصد و شصت و سه درصد
من بارها در این مورد بحث کردم و درگیر شدم. همیشه هم حق با من بوده که گفتم این حکومت نهایتا بین ده تا پانزده درصد طرفدار واقعی و مومن حقیقی دارد، ولی خیلی از افراد گفتند که میزان طرفداران حکومت تا بیست و پنج درصد هم میرسد، ولی من مطمئنم این آمار درست نیست. چرا که بخشی از این بیست و پنج درصد طرفدار واقعی حکومت نیستند و دارند نقش بازی میکنند و در شرایط حساس خودشان را نشان میدهند. حتی عدهای معتقدند حکومت و رهبری تا چهل درصد هم طرفدار دارد و معیار آنها حامیان ادامه عمر حکومت است. در حالی که بخش بزرگی از حامیان حکومت فقط طرفدار ادامه عمر آن هستند، چون فکر میکنند اگر سرنگون شود، امنیت و قانون و همه چیز از بین میرود، حالا ما کاری نداریم که درست فکر میکنند یا نه، ولی میدانیم که همه طرفداران حفظ حکومت کنونی طرفدار واقعی آن نیستند. یعنی راست و حسینی هرچه فکر میکنم بیش از یازده درصد از مردم کسی طرفدار واقعی و حقیقی حکومت و مومن حقیقی به آن نیست….
حساسعلی خامنهای
منم حساس! منم وسواسی! واقعا این حساسیت خیلی دردناک است. و در همین برهه حساس زمانی است که گفته شده «حساس نشو! حساس نشو!» البته آقای خامنهای خیلی هم حساس نیست، یعنی حسن روحانی هر کاری دوست دارد، میتواند بکند. همین که حساسیت آقا را در نظر بگیرد، کافی است. لازم نیست هر روز گزارش بدهد که زنش را ماچ کرده یا نه و آب هویج خورده یا نه و دربان وزارت کشور برای چی عوض شده. اصلا لزومی ندارد. همین که حساسیت آقا را در نظر بگیرد، کافیست. سایت آقای خامنهای اعلام کرده که برخلاف حرفهایی که برخی از افراد گفتهاند رهبری در مورد تک تک وزرا حساس نیستند. یعنی بقول امام خمینی اینطور نباشد که یک اشخاصی در همه موارد لکن حساس باشند.
آقای خامنهای فقط در مورد وزارت دفاع و خارجه و اطلاعات حساس هستند که اینها هم مهم نیست. فقط موضوع سیاست خارجی است و امنیت و سیاستهای دفاعی کشور. یعنی دقیقا همان جایی که کشور مشکل دارد. تا حالا هم ایران اگر در مورد ارتش و دفاع و سیاست خارجی و سیستم امنیتی مشکل داشته برمیگردد به همین که این بخشها جزو بخشهای مورد علاقه رهبری است. پس بگذارید همین الآن با شما شرط ببندم، همین که آیت الله خامنهای این سه بخش را بیخیال شود، من قول میدهم مشکلات دفاعی و امنیتی و سیاست خارجی کشور بکلی برطرف شود. فقط لازم است که این علی آقا کمتر حساس باشد.
البته همین سایت آقای خامنهای توضیح داده که « رهبری حساسیتهایی روی آموزش و پرورش و علوم و وزارت ارشاد دارند.» دیدید اشتباه میکردید. برخلاف چیزی که شما فکر میکردید رهبری هیچ حساسیتی روی پلاک ماشین یا نوع گلی که شما توی خانه پرورش میدهید ندارد. دوست دارید دیفن باخیا پرورش بدهید یا آزالیا یا آرالیای برگ پهن یا بگونیا یا شفلرا یا بابا آدم. اصلا برای رهبری این چیزها مهم نیست. بخصوص اگر این گلها را توی صندوق عقب ماشینتان اگر پرورش بدهید که حریم خصوصی خودتان است و به هیچ کس ربطی ندارد. رهبری عزیز فقط دوست دارد دانشگاه و مدارس و فرهنگ کشور نابود شود که روی آنها حساسیت کافی دارد، ایشان اصلا به اقتصاد علاقه ندارد. یعنی علاقه دارد، ولی ترجیح میدهد دولت کار اقتصاد را بکند و ایشان غرغر کند، بقیه چیزها اصلا مهم نیست. ایشان فقط کمی حساس است، فقط یک کم. همین.
کودک آزاری دویست درصدی
هر روز یک خبر بد جدید داده میشود. حالا برندارید بگوئید که من فقط نیمه خالی لیوان را میبینم. اولا که این لیوان نیست و لوله آزمایشگاهی است، دوما این آب نیست و جیش بیمار است و اصولا نیمه پرش هم جیش و گند و کثافت و پیپی است. از اینها گذشته، مگر قرار نیست همه لیوان را ببینیم؟
اعلام شد که بودجه فعالیتهای قرآنی از شانزده میلیارد به سی و دو میلیارد تومان رسید. اولا تبریک به آقای سعید طوسی و معلمین قرآن که از این پس دو برابر امکانات دارند. دوما تسلیت به کودکان و والدینی که نسبت به سرنوشت فرزندان شان حساس هستند و باید دو برابر مواظب بچههای شان باشند. سوما ضرورت توجه به یک موضوع مهم و استراتژیک که داداش من! شما شانزده هزار میلیارد تومان با آن برنامههای مسخره فرهنگی، برنامه صدا و سیما، نماز جمعه، سیاستهای کشور و غیره پول صرف میکنید و ملت را به خدا و دین و قرآن بدبین میکنید و بعد شانزده میلیارد تومان بودجه صرف میکنید که به نفع قرآن تبلیغ کنید؟ برای چی؟ قرآن را ممنوع کنید تا ملت عاشقش بشوند. بد میگویم؟
بازداشت عرفان حلقه ادامه دارد
آدم این اطلاعیه سپاه را که میشنود تنش از ترس میلرزد. معاونت اطلاعات سپاه صاحب الزمان استان اصفهان یک اطلاعیه صادر کرده با همان آرم سپاه که آدم از ترس جان به جان آفرین تسلیم میکند و از وحشت تیلیک تیلیک میلرزد که «با تلاشهای شبانهروزی سربازان گمنام امام زمان استان اصفهان، شبکه منحرف عرفان حلقه شناسایی و با استعانت از خداوند سبحان و تلاشهای انجامگرفته با دستگیری مدرس و سرشبکه به کلی متلاشی شد.» چشمتان را ببندید. آهان. تصور میکنید که بیست تا کامیون سرباز، با هفت تا هلیکوپتر کلاه سبز با دوشکا و نفر بر دارند میروند و عدهای از اعضای ارتش آزادیبخش ایرلند یا باند پابلو اسکوبار با تیربار منتظرشان هستند و از سه دقیقه دیگر یک صحنه خین و خین ریزی سترگ در حد برکینگ بد دایر و جاری میشود.
داداش من! چه خبر است؟ چهار تا خانم و آقا، با ماشین آمدند خانه یکی از دوستان. چایی خوردند. نشستند دور همدیگر، یکی شان شده رئیس و بقیه هم چشمهاشان را بستند و اتصال گرفتند. حالا هم دارند حرف میزنند که عالم انسانی چیست و حضرت حق چکار کرده و چطور باید روح انسان به عالم هستی بپیوندد. کل این اتفاق هم یک کلاس ساده است. یعنی چه که ارتش فرستادی اینها را دستگیر کند؟ دیوانهاید؟ چه خبرتان است؟ براساس اطلاعیه سپاه اصفهان یازده نفر از اعضای عرفان حلقه در نجف آباد دستگیر شدند. دو سه روز بعد هم نه نفر از عرفان حلقه در تبریز بازداشت شدند.