هفت روز هفت یادداشت: جاسوسیهایی برای همه فصول (ابراهیم نبوی)
یکی از خوبیهای آدمی که دچار پارانویاست، این است که ” احساس عظمت” بیدلیل میکند و از طرف دیگر بدون هیچ دلیلی احساس میکند همه “دشمن” است هستند. حالا لازم نیست فکر کنید چون فکر میکند همه دشمناش هستند، پس منظور من آیتالله خامنهای است. الحمدالله و به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی و زندگی در جمهوری اسلامی ما از نعمات بیحد و حصری از جمله وفور انسانهای پارانوئید برخورداریم. از آن جمله است همین آقای علمالهدی که ممکن است نوع تراژیک پارانویا نباشد، اما حداقل نوع کمیک آن به شمار میآید.
برای اینکه متوجه فرمایشات گهربار اینجانب بشوید، چند مثال خواهم زد. مثلا اگر از آدم پارانوئید بپرسید: «علت تشکیل داعش چیست، میگوید چون استکبار جهانی میخواست نظام جمهوری اسلامی را بدنام کند، به همین دلیل تصمیم گرفت اسلام را بدنام کند و در همین راستا هشت هزار نفر را در یک سال سربرید تا یک چیزی را به عدهای نشان دهد که آن چیز به جمهوری اسلامی مربوط است.
یا مثلا اگر بپرسی که برای چی مردم دنیا شلوار جین میپوشند، آقای رائفیپور سروکلهاش پیدا میشود و میگوید که شلوار لی وقتی تنگ باشد، مردها دیگر بچه دار نمیشوند و استکبار جهانی برای از بین بردن نسل شیعه تصمیم گرفت که شلوار جین را درست کند که به اسلام ضربه بزند و قس علیهذا. در نتیجه متوجه میشویم که اصولا از پوشیدن کفش پاشنه بلند لیدی گاگا که در جهت ترویج افکار شیطان پرستی است، تا ایجاد یونسکو برای ترویج همجنسگرایی علیه جمهوری اسلامی تا تولید ماشین تسلا و عهدنامه ترکمانچای و نوشته شدن نمایش هملت توسط شکسپیر همه و همه توطئههای استکباری است که شواهد همه آنها هم موجود است.
و همین شده است که آقای علمالهدی عزیز دل رهبری و نماینده خداوند در امام رضا و برعکس فرموده که «دنیا به ما محتاج است، پس چرا ما باید از آمریکا و بیرون آمدن از برجام بترسیم.» و طبیعی است که دنیا به ما بدجور محتاج است و اگر جمهوری اسلامی نباشد، همه چیز در اروپا و آمریکا و اقیانوسیه و بقیه جاها به هم میریزد. و از اینها مهمتر جمله گهربار آقای علم الهدی است که گفته: «ترامپ را علم کردند که ما را بترسانند.»
یعنی کلا ترامپ اصلا ربطی به انتخابات آمریکا نداشت، کلا ترامپ از همان اول که به دنیا آمد، تقدیر بر این بود که زمانی بزرگ شود و رئیس جمهور شود و ایران را بترساند. اصلا برنامههای تلویزیونی ترامپ را هم جوری برنامهریزی کرده بودند که بعد از اوباما بیاید سر کار که جمهوری اسلامی را بترساند. و اصولا علت اینکه از زن اولش که الآن دارد با زن دوم و سومش کل کل میکند، طلاق گرفت دقیقا برای همین بود که بعدا با ملانیا ازدواج کند و وقتی رفت عربستان سعودی ملانیا جوری با شاهزادههای سعودی حرف بزند که بعدا وقتی با ایران قرار شد درگیر شود، صحنه آراییهای خطرناکی کرده باشد. خلاصه کنم، کلا ترامپ مثل انگلیس است که ممکن است با مارلین دیتریش آبگوشت بزباش بخورند فقط بخاطر اینکه انگلیسیها با چشمهای چپ کور شدهشان علیه دائی جان ناپلئون یک بیناموسیهای بکند که ما نمیدانیم آن بیناموسیها چیست، به همین سوی چراغ، تا قبر آ آ آ آ.
جاسوسی که از سوی اصفهان آمد
جاسوس چه کسی است؟ این مهمترین سوالی است که در جمهوری اسلامی برای هر انسانی مطرح است. طبیعتا جاسوس در درجه اول آدمی است که روشنفکر است، مثل فرج سرکوهی یا هر روزنامهنگار و شاعری که مدتی بیش از حد کتاب خوانده باشد. در درجه دوم جاسوس اصلاحطلب است. مثلا ممکن است روشنفکرانی وجود داشته باشند که تصادفا کتاب هم زیاد خوانده باشند، ولی این دلیل کافی برای جاسوسی نمیشود، چون ممکن است مثل علی معلم یا یوسف میرشکاک یا برادر شریعتمداری طرفدار رهبری باشند یا اینکه اصولا فاشیست باشند، جاسوس که فاشیست نمیشود. جاسوس کسی است مثل آقای خاتمی که در واشنگتن با جورج سوروس ملاقات کرده باشد. حالا ممکن است یک نادان پیدا بشود و بگوید این آقای خاتمی اصلا جورج سوروس را ندیده، ولی این دلیل کافی نیست.
خاتمی خودش که نمیفهمد که با جورج سوروس ملاقات کرده. کیهانیها این را میفهمند. چه بسا که هرگز دو نفر در یک کشور نباشند ولی یکیشان با آن یکی ملاقات کند. سوم اینکه هیچ مدرکی وجود نداشته باشد. فرض کنید که چند مداح برای تعدادی عوامل صهیونیسم اطلاعات تهیه میکنند و عکسشان موجود و اعترافشان هم ثبت شده است. این دلایل کافی است؟ نه، کافی نیست. اگر اسناد جاسوسی موجود باشد، حتما مشکلی وجود دارد. چطور ممکن است کسی جاسوس باشد و وزارت اطلاعات هم مدارک آن جاسوسی را داشته باشد. این که دیگر کاری ندارد. اگر کشف جاسوسی به همین سادگی بود که هر ننه قمری میتوانست جاسوس را شناسایی کند. جاسوس واقعی جاسوسی است که هیچ مدرکی از او وجود نداشته باشد.ا
مثلا همین آقای زیباکلام یا سریع القلم که سلاح یکی کلام و سلاح آن یکی قلم است. از این دو نفر هیچ مدرکی برای جاسوسی وجود ندارد و همین نشان میدهد که آنها همه مدارک را از بین بردند. مفهومم شد؟ همین میشود که وقتی قوه قضائیه اعلام میکند که آقای دری اصفهانی عضو هیات مذاکره ایران و آمریکا جاسوس است، وزارت اطلاعات غلط میکند اعلام کند که نخیر، از نظر ما این شخص جاسوس نیست. اصلا به وزارت اطلاعات چه ربطی دارد؟ این آدم سواد دارد، به زبان مسلط است، قیافه قابل تحملی دارد، از همه مهمتر ایشان مدتی با دولت بوده و در جمع آنان به مذاکراتی پرداخته که توسط یک دولت بفهمی نفهمی اصلاح طلب اداره میشده و از همه مهمتر از ایشان هیچ دلیل و مدرکی وجود ندارد. حالا وزارت اطلاعات هیخودش را خوار و خفیف و ذلیل کند که نخیر ایشان جاسوس نیست. برو بینیم بابا، حال نداری. لطفا بروید کنار باد جریان پیدا کند. فهمیدی عجیجم؟
شهرداری لندن و شهرداری یزد
بطور کلی این مهم است که اسلام باید در همه جهان جای خودش را داشته باشد، مثلا همین شهر لندن که اگرچه استعمار پیر، روباه پلید، شغال بیشه استکبار کشورش مسیحی است و آنگلو ساکسون است و حتی بدتر، ولی اصلا مهم نیست، مهم این است که شهردار لندن مسلمانی است که مردم انتخابش کردند و دموکراسی غربی اقتضا میکند ایشان شهردار باشد. اصلا باید همین طور باشد. حالا این که در یزد یک آقایی عضو شورای شهر میشود و چهار سال هم توی شورا بوده و بدون هیچ دلیل و منطقی ایشان زرتشتی است، آیا درست است؟ این بود آرمانهای امام راحل؟ این بود خون شهدا؟ این بود باکریها و همتها و رجاییها؟ اگر چه خانواده خود باکری و همت و رجایی را هم محروم میکنیم، ولی وقتی میتوان از آنان با دقت بسیار سوء استفاده کرد، چرا که نه؟ هان؟ هان؟ هان؟
یونسکو یونسکو، حمایتت نمیکنیم
زمانی نوشته بودم که یونسکو شرکتی بود که یکی از عوامل مزدور استکباری به نام یونس که با نام یوهانس، ژوهانس، یوناس، ژوناس، جوناس، خوان، جان و خان هم خوانده شده تشکیل داده بود تا مقاصد استکباری را با اعمال کثیف خودش جامه عمل بپوشاند و در واقع جامه نظر را از تنش بیرون بیاورد. پس نتیجه میگیریم که کلا این توافقنامه ۲۰۳۰ که از طریق همجنسگرایی، کاندوم، حذف قرآن و قرار دادن کتبی مانند بینوایان ویکتور هوگو به جای آن میخواست اساس اسلام را از میان برده و به جای آن اساس آمریکا و اسراییل را حاکم کند، در همین جهتها بود. پس ایران و از جمله آیتالله مصباح یزدی، جبهه پایداری، امامان جمعه، شنبه، یکشنبه و کلیه روزهای فرد و زوج جدول وقتی همه خشتک خویش را دریدند که ثابت کنند ۲۰۳۰ مربوط به یونسکو تا چه حد بنیان اسلام را هدف قرار داده یک چیزی میفهمیدند، وگرنه این چه کاری بود که شش ماه تمام ملت و اعوان و انصارش را منتر خودشان کردند. حالا هم که آمریکا و اسراییل جفتشان زرپی از یونسکو خارج شدند، بخاطر این است که رد گم کنند تا معلوم نشود کلا یونسکو پوششی بوده که سیا و موساد برای اهداف ننگین خود برگزیده بودند. پس نتیجه میگیریم که یونسکو استکباری است و خروج آمریکا و اسرائیل از آن رد گم کنی محسوب میگردد. حالا شما متوجه واقعیت نمیشوید خیالی نیست. ممکن است بعدا بشوید یا نشوید که در آن زمان هم خیالی نیست.
چشم طمع جمهوری اسلامی و قضایای فلسطینی
واقعیت این است که جمهوری اسلامی وقتی به فکر حکومت سوریه است، بخاطر این نیست که منافع خودش اقتضا میکند و برای داشتن جای پایی در منطقه این همه عزیزان حافظ حرم راست راست میروند سوریه و خوابیده خوابیده برمیگردند. یا اینکه ایران وقتی دلش برای عراقیها میسوزد اصلا بخاطر این نیست که میخواهد منافعی در عراق داشته باشد. نه ما شیعه هستیم که بخواهیم در کربلا و نجف جای پایی داشته باشیم و نه همسایه عراق هستیم که کیلومترها مرز مشترک داشته باشیم،؛ حتی به این خاطر هم نیست که پنجاه درصد روسای قوه در ایران متولد عراق هستند. اصولا جمهوری اسلامی اگر دلش برای فلسطین میسوزد بخاطر شدت سوختگی است، وگرنه اصلا ربطی ندارد. و همین نشان میدهد که جمله امام جمعه یزد که فرموده «ایران کشوری نیست که چشم طمع به کشورهای دیگر داشته باشد.» چقدر درست است. اصولا ایران هیچ چشم طمعی به هیچ کشوری ندارد، جز سوریه و عراق و افغانستان و بحرین و عربستان و فلسطین و بقیه کشورها.
شهرداری رشت و بیت رهبری
این که میگویند زمین خدا از حجت خالی نمیماند، یکی از معانیاش این است که در مملکت همیشه فکر میکنیم نوابغی ظهور کردهاند که اصلا فکرش را هم نمیکردیم. مثلا زمانی نهایت نبوغی که در مملکت بروز کرده بود، آیت الله موسویاردبیلی بود که فکر میکرد جمعههایی که برای نماز جمعه انتخابش میکنند بخاطر برکت وجودش باران میآید، در حالی که اینطوری نبود، و امامان جمعه دیگر وقتی باران میآمد حوصله نماز خواندن نداشتند و او را به جای خودشان برای نماز میفرستادند. اما یک دهه بعد، آقای حسنی حرفهایی زد که موسوی اردبیلی باید میرفت و حتی اگر جلوی بیمارستان بود و بوق زدن ممنوع، باز هم بوق میزد. آقای حسنی که سر کار آمد ما متوجه شدیم که همه چیز پیشرفت کرده.
حسنی کشف کرد که کشاورزی از همه چیز مهمتر است و جنگ برای پیشرفت اسلام و حتی تراکتور نقش اساسی دارد. اما هنوز یک دهه نشده بود که حجت خدا بر زمین نازل شد و از در و دیوار حسن عباسی و رائفی پور و دکتر روازاده بر زمین ریخت و فهمیدیم پیتزا از زمان حضرت علی حضور داشته و شلوار لی برای مقطوع النسل کردن شیعه کشف شده و تام و جری نماد صهیونیست است و باب اسنفجی نقش استکباری دارد. و آخر کار هم یکی از همین حجتها رئیس جمهور شد. اما اخیرا و پس از عصر علم الهدی ما وارد عرصه نوینی شدیم که شهردار رشت یکی از نمونههای عالی بروز انسان متعالی و نبوغ مجسم و فره ایزدی است. این شهردار برای خودش نامه نوشته که اینجانب نیاز به یک باب منزل- و نه یک باب اسنفجی- دارم و خودش پاسخ داده که با درخواست شما موافقت شد. ایشان البته از این که مکاتباتش لو رفته بسیار ناراحت شده و از مسئولان محترم درخواست کرد که با این هجمه ضدانقلابی مبارزه و مقابله شود که ما نیز با نظر ایشان موافقیم.
من البته دارم فکر میکنم اگر همین سنت حسنه را در همه ردههای مدیریتی اگر مفروض داشته و مرعی بداریم دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت. مثلا آقای صادق لاریجانی به خودش شکایت کند که لطفا به مشکلات قوه قضائیه رسیدگی شود و بعد خودش پاسخ بدهد که هیچ مشکلی وجود ندارد. تنها مشکلی که پس از این شیوه لاینحل خواهد ماند، مشکلات رهبر معظم جمهوری اسلامی است که وقتی آیتآلله خامنهای برای خودش نامه مینویسد، تا زمانی که به دست خودش برسد نظرش تغییر کرده و ممکن است با درخواست خودش مخالفت کند. مثلا نامه مینویسد که با توجه به نزدیکی رئیس جمهور احمدی نژاد به رهبری با سرپرستی ایشان در وزارت اطلاعات موافقت فرمایید. و بعد که نامه به دستش میرسد، پاسخ خواهد داد که به دلیل انحراف رئیس جمهور احمدی نژاد در ۲۴ ساعت گذشته، با درخواست شما مخالفت میشود.
یا مثلا برای خودش نامه مینویسد که با توجه به مصالح نظام از هیات مذاکره هستهای حمایت فرمائید، ولی قبل از رسیدن نامه به دست خودش برادر وحید یا یک شیرپاک خورده دیگری با ایشان حرف میزند و ایشان پاسخ میدهد که به دلیل اینکه مصلحت نمیدانیم اشکالی ندارد که همگان هر چه میخواهند بر سر ظریف فریاد بزنند. در واقع منظورم این است که ممکن است بشود، ممکن هم هست نشود. به این سادگیها که فکر میکنیم نیست.
آخوند حکومتی بهتر است یا آخوند معمولی؟
بعضی از افراد اینقدر ابله هستند که فکر میکنند آخوند حکومتی چیز بدی است و نشانه این است که اگر روحانیون قدرت دارند، بخاطر موقعیت حکومتیشان است، در حالی که اصلا اینطور نیست و روحانیون و با زبان صمیمانهتر آخوندهای عزیز کلا وسط قلب ملت جا دارند، مثلا همین آقای مصباح یکی از محبوب ترین شخصیتهای سیاسی کشور هستند که مردم جانشان در میرود که دو ساعت بیشتر کنار ایشان باشند و با وی دو تا سلفی اخذ کنند. وگرنه چطوری شده که آقای سید محمد خاتمی تا وقتی در قدرت بود محبوب رهبری بود و خیلی هم به او احترام گذاشته میشد، ولی وقتی از کار رفت، الآن جز در دیدار با مردم و انتخابات و خریدن کتابها و مجامع و عقدکنان و جاهای دیگر، دیگر کسی از او خوشش نمیآید؟ یا مثلا همین آقای محسنیاژهای که هر وقت میخواهد مصاحبه مطبوعاتی بکند، سه میلیون از هوادارانش میریزند دورو برش و هی ملچ مولوچ ماچش میکنند و باید به زور او را از زیر دست و پا جمع کنند تا برود به کارش برسد؟ یا مثلا همین آقای جنتی که همیشه مردم عاشقش بودند و هستند و خواهند بود.
و اصولا به همین دلایل بوده که آیت الله احمد خاتمی فرموده که: «جوانان بدانند برخی جریانها عنوان «آخوند حکومتی» را به روحانیون مدافع نظام نسبت میدهند. این عنوان در زمان طاغوت ننگ بود چرا که حکومت حکومت فاسد بود اما امروز همراهی با این نظام، همراهی با دین خداست. امروز حمایت از این نظام افتخار است و نباید اشتباهات برخی مدیران را به حساب کل نظام گذاشت.» این اظهارات دقیقا عین حقیقت است. اصلا برای چی مردم اشتباهات برخی مدیران را به حساب نظام میگذارند. وقتی نظام اشتباهی میکند مسئولش یا آمریکاییها هستند یا اسرائیل یا رضاشاه یا شجریان و گاهی اوقات هم تیم بارسلونا، وگرنه اگر دستفروشی را شهرداری کتک میزند، برای چی نباید این اشتباه را از چشم منچستر یونایتد یا خالکوبهای تگزاسی دانست؟ به این فکر کنید، هی سرتان را نیاندازید پایین و تند و تند حرف بزنید.