یادداشتی از دکتر حسین قاضیان: گزارش گزارشگر حقوق بشر و تنهایی اسلامیِ ایران
حسین قاضیان، جامعهشناس
در تازهترین واکنش به گزارش سوم احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در مورد ایران، رئیس قوه قضاییه جمهوری اسلامی میگوید این گزارش «تعرض به قوانین اسلامی» است. آیت آلله صادق لاریجانی، برای مخالفت با گزارش احمد شهید به تیرِ دو تدبیر متوسل شده است. اولین تیر به قصد تقاضایی ملتمسانه از دیگر کشورهای اسلامی پرتاب شده و دومی با هدف تحریک مردمی که ممکن است از اسلامی نبودن قوانین آن قدرها تحریک نشوند که مقامات مایلند.
آقای لاریجانی میگوید گزارشهای حقوق بشریای از این دست در واقع خواهان «تعطیل شدن قوانین اسلامی» در کشور ما هستند. او تلاش میکند این درخواست تعطیلی را تهدیدی قلمداد کند که فقط منحصر به ایران نیست و کل کشورهای اسلامی را در بر میگیرد. به بیان دیگر به کشورهای اسلامی هشدار میدهد که درست است که شتر حقوق بشر فعلا در خانه ما خوابیده ولی این از آن شترهایی است که دیر یا زود راهش را به سوی خانه شما هم کج خواهد کرد. اما همان طور که کشورهای اسلامی تا به حال از این اشارات و تنبهیات به تکاپو نیافتادهاند، باز هم بعید است که چنین سخنانی به آنان تکانی دهد، با فرض اینکه اساساً آن را بشنوند.
اما چرا؟ چرا دیگر کشورهای اسلامی از جمهوری اسلامی که خواهان برقراری قوانین اسلامی است، حمایت نمیکنند؟ چرا ایران احساس تنهایی اسلامی میکند؟
یک دلیل سادهاش این است که کشورهای اسلامی مورد اشاره و تمنای آیت اللهِ ما آن قدرها، یا به آن شیوهها، که ایشان فکر یا آرزو میکنند، اسلامی نیستند. از میان ۵۷ کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی، تنها در معدودی از آن ها قوانین اسلامی در امور جزایی مو به مو اجرا میشود. مثلا حکم سنگسار تنها در چند کشور اسلامی بیش و کم اجرا میشود، آن هم تنهاگاه و بیگاه، و اغلب به دور از چشم نامحرمِ رسانهها و افکار عمومی. گذشته از سنگسار، آقای صادق لاریجانی احتمالاَ بهتر میتواند به ما بگوید در چند کشور اسلامی احکامی مثل قطع دست و پا، یا پرت کردن از بلندی، کور کردن به وسیلهی پاشیدن اسید در چشم مجرم، و مانند آن اجرا میشود.
تازه اینها در مورد قوانین به غایت خشن است. در مورد سایر قوانینِ نه تا این اندازه خشن چطور؟ چه تعداد از این کشورها مثلا حجاب اجباری دارند یا مقرراتی قانونی در مورد خوردن و نوشیدن شهروندان؟ حتی این قوانین زندگی معمولی هم به کنار، چند رئیس کشور اسلامی میتوانید سراغ بگیرید که حاضر نشوند در مراسم معارفه با زنان دست بدهند؟ حتی حاکمان سعودی هم که سنگسار و قطع گردن را کنار نگذاشتهاند از دست دادن با زنان ابا ندارند. آنان احتمالاً حتی اگر با آن فشاری که از جانب سنت ستبر قبیلگی تغذیه میشود روبرو نبودند دلیلی برای گردن زدن و قطع دست دزد نداشتند، همان طور که در جهت عکس حاکمان ما هم اگر از جانب افکار عمومی جهانی و گزارشهای حقوق بشری از قبیل گزارش احمد شهید مواجه نبودند در اجرای آن احکام کذایی به خود تردید راه نمیدادند. هر دو آنها به اجرا کردن و اجرا نکردن این قوانین تن میدهند، چون قدرت سیاسیشان با این پیرویها و ناپیرویها پیوند خورده است. به عبارت دیگر حفظ و دوام قدرت سیاسی در این موارد مهمتر است تا ملاحظات اسلامی.
وقتی تنها معدودی از کشورهای اسلامی در عمل قوانین اسلامی را به اجرا در میآورند، این پرسش پیش میآید که به این ترتیب آنچه از «اسلامی بودن» این کشورها میماند چیست؟ هر چه هست، آن قدرها نیست که آنان را برای اجرای قوانین اسلامی، دست کم به روایت ایرانی و امروزیش، ترغیب کند. هر چه هست، آن قدر نیست که آنان را با علم و اطلاع از مخالفت افکار عمومی جهانی به اجرای آنها وادارد، مخالفتی که خوب یا بد حاصل استیلای گفتمان حقوق بشر در جهان امروز است. وهر چه هست، آن قدر نیست که آنان را وادارد که از جمهوری اسلامی، که حقوق بشر را با ادعای اجرای قوانین اسلامی نقض میکند، حمایت کنند. این است که ایران امروز با نوعی تنهایی اسلامی هم دست به گریبان است.
این تنهایی نه تنها بر بستر یک تاریخ و سنت اسلامی (شیعیِ) مجزا از سایر سنتهای عمده جهان اسلام (عمدتاً سنی) شکل گرفته، بلکه به دلیل نابهنگام بودن آن سنت در جهان حقوق بشر آلودِ امروز، از طرف آنان که میخواهند بهنگام زندگی کنند پذیرفته نیست. این تنهایی وقتی چشمگیرتر به نظر میرسد که جمهوری اسلامی خود راام القرای عالم اسلامی میداند و رهبر آن. تا جایی که به قوانین اسلامی مربوط میشود، ظاهراً این رهبری از محدوده ایران خارج نمیشود.
مشکل اینجاست که تنهایی اسلامی ایران تنها ناظر به جهان اسلامی نیست. این تنهایی اسلامی به نوعی گریبان حکومت را در داخل خود ایران هم گرفته است. آیت الله رئیس قوه عدل و داد که آمار جرایم زیر دستشان رژه میرود، و میبیند همین مردم تا چه اندازه قوانین اسلامی را نقض میکنند، بهتر از ما میداند که مردم زیادی در ایران دلنگران اسلامی بودن یا نبودن قوانین نیستند، دست کم آن مقدار که دنبال اجرای عدل و داد هستند. به این ترتیب گویی حس کرده باشد که این گریزها به صحرای کربلایِ تعطیلی قوانین اسلامی برای مخاطب داخلی اشکی به دنبال نمیآورد، از شگرد دیگری استفاده میکند که در جامعه تحریک پذیر ما بهتر کار میکند.
او اضافه میکند که سازمانهای حقوق بشری در واقع از ما میخواهند «قاچاقچیان مواد مخدر» و «متعرضان به نوامیس مردم» را اعدام نکنیم. او هم میداند که وقتی از این دسته از متهمان نام ببرد خون انتقام خواهی مردم بهتر میجوشد و به غلغل میافتد تا وقتی از تعطیلی قوانین اسلامی حرف میزند. گویی او هم میداند که پارههایی از نقض حقوق بشر از گونهای احساس انتقام تشفی نشده در جامعه ای سر بیرون میآورد که هنوز تکلیف خودش را با مرگ دیگری روشن نکرده است: همان چیزی که زیر پوست ملتهب جامعه جریان دارد و جسارتی میدهد به حاکمان برای خشونت و مرگ، خشونت و مرگی که تشفی خاطر موقت به دنبال میآورد، و در گزارشهای حقوق بشری مصداق نقض حقوق بشر شمرده میشود.