هفت روز هفت یادداشت: چرا بابک زنجانی پولها را پس نمیدهد؟ (ابراهیم نبوی)
ما زندگان امروزی واقعا خوشبختیم که با این برادر عباسی، کیسینجر اسلام هم زمان هستیم و بخصوص ما ایرانیها که فارسی هم بلدیم و موفق میشویم گلواژههای او را به فارسی بشنویم و بخوانیم.
مثلا همین اشارات او به انیمیشن باب اسفنجی و رابطه آن با لیبرالیسم. واقعا چیز کمی نیست این گفتهها. آخرین باری که چنین کشفی صورت گرفته بود زمانی بود که در دوره استالین کشف کردند که بین نظریه نسبیت انشتین و دوربینهایی که در مسکو عکس رنگی میگیرد رابطه مشروع وجود دارد. راستش وقتی آدم به کشفیات حسن عباسی فکر میکند، قطعا باید متوجه حس و حال کیسینجر، انشتین، ماکس پلانک یا آیت الله بهجت در عنفوان بلوغ بیافتد.
حسن عباسی برای اولین بار وقتی به کمربند چرمی دقت کرد متوجه شد که یک زبانه فلزی وارد یک سوراخ میشود. سوال کرد: چند تا سوراخ در کمربند است؟ گفتند: شش سوراخ. بعد فکر کرد: پس چرا شمعدان صهیونیسم هفت پایه است؟ و بعد متوجه شد که تقریبا از سال ۱۹۴۸ اغلب موسسات چرمسازی که تولید کمربند را انجام میدهند، جای یک سوراخ هفتم را در آن تعبیه کردهاند، سوراخی که گاه نهان و گاه آشکار است.
همین حسن برای اولین بار وقتی با کارتون سیندرلا مواجه شد، متوجه شد که کفش این خانم دقیقا در ساعت دوازده شب در خانه حاکم جا مانده است، و با خودش فکر کرد: ساعت دوازده دقیقا به تعداد حواریون مسیح، سیندرلایی که دوازده حواری مسیحیت انگلوساکسون را جا گذاشت تا آغازی برای کفش گمشده صهیونیسم باشد، مگر نه اینکه ۱۹۴۸ یعنی سال تشکیل صهیونیسم دقیقا اگر از ۱۹۰۰ که فیلم صهیونیستی برتولوچی بود، اگر کم شود عدد ۴۸ به دست میآید که قابل تقسیم به دوازده است و حاصل آن عدد چهار میشود، یعنی دقیقا عددی که یک عدد از پنج تن آل عبا کمتر است. و این عدد چهار چیزی نیست جز تعداد حروف سریال لاست که آخرالزمان را به سخره گرفته است.
آیا از همه اینها نمیتوان نتیجه گرفت که «روح حاکم بر انیمیشن باب اسفنجی تربیت کودکان با تفکر لیبرالیسم است، هفت گناه کبیره مسیحیت در قالب هفت شخصیت اصلی این انیمیشن آمده است.» و اینجاست که باید گفت: کجایی کیسینجر که ببینی داداشات رو کشتن؟
سندروم دوربین و هه هه هه
حتما آقای تاییدی را میشناسید. دوست من حسین شخصیتی را ساخته بود به نام آقای تاییدی، نمونه چنین شخصیتی را حتما در میهمانیهای خانوادگی دیدهاید. از آنهاست که وقتی به او برای رقص تعارف میکنند، چنان باسن مبارک را با چسب دوقلو به صندلی میچسباند که گویی آن پایهها بخشی از اندام مبارک هستند، و بالاخره پس از بارها تاکید بر اینکه من رقص بلد نیستم، از جا بلند میشود و از رقص شاطری و کرشمه و باباکرم و جاهلی و گیلاس بچین پخشش کن و بندری و لزگی همه را چنان درهم و برهم میرقصد و چنان بشکن کلفتی میزند که خردادیان باید برود جلو بوق بزند. مصیبت آنجا جدی میشود که دیگر نمیشود او را نشاند. خودش میشود معرکه گردان و کم کم کنترل مجلس را در دست میگیرد.
حالا حکایت آقای قرائتی است که ایشان و جماعت روحانیون شیعه تا قبل از انقلاب بطور کلی با تلویزیون بیگانه بودند و آن را حرام میدانستند. ده دقیقه بعد از انقلاب آقای قرائتی وارد صدا و سیما شد و شروع کرد به دادن درسهایی از قرآن. این قرآن بیست و سه سال طول کشیده بود که نازل شد، ایشان سی و هشت سال است که دارد آن را توضیح میدهد و هنوز به جایی نرسیده. این آقای قرائتی هم مثل همان آقای تاییدی از وقتی وارد تلویزیون شد دیگر به هیچ قیمت حاضر به ترک آن نشد.
کمی دقت کنید، متوجه میشوید که قرائتی عملا به یک شومن تبدیل شده و شنیدن صدای او بدون دیدن تصویرش تقریبا نامفهوم است. هفته قبل یکی از چهرههای ویژه ایرانی معروف به آقای دوربینی در برنامه آقای قرائتی حاضر شد و مثل همیشه در برنامه نشست. آقای قرائتی وسط برنامه از اینکه دوربین کسی غیر از او را چند لحظه نشان داده است ناراحت شد و از وی خواست که برود جایی بنشیند که دوربین نتواند تصویر او را بگیرد.
این نکته البته به رسانههای مجازی کشیده شد و مثل همه چیزهایی که به رسانههای مجازی کشیده میشود به یک موج تبدیل شد و سر آخر مردم آقای قرائتی را وادار کردند که از آقای دوربینی عذرخواهی کند. البته ممکن است من و شما از رفتار آقای دوربینی خوشمان نیاید، ولی به گمانم تنها کسی که در میان همه ابنای بشر حق ندارد از ایشان خوشش نیاید، جناب قرائتی است. آدمی این همه شیفته دوربین باشد و چشم دیدن یک دوربینی مظلوم که نشسته گوشه نان و ماستش را میخورد نداشته باشد؟
خدایان باید چند تا باشند
به نظر من دلایل زیادی وجود دارد که حرف آقای علیمحمد بشارتی که احتمالا خودش فکر میکند حق دارد درست باشد که گفته: «به نظر من حتماً اصولگراها به خدا و امام حسین نزدیکتر هستند، قطعاً اگر آقا امام زمان همین امروز ظهور کنند، برای کمک به نهضت عظیم خود دست روی اصولگرایان خواهند گذاشت.» چرا که نه، اصلا همین که قدرت دست اصولگرایان است و خودشان خودشان را مسلمان میدانند نشان میدهد حق با آنهاست و احتمالا اگر امام زمان همین الآن ظهور کند، طبیعتا اصولگرایان لشگر او را تشکیل میدهند.
البته اگر فکر کنیم امام حسین مظلوم بود و ظالمین او را کشتند و ظالمین و شمر و یزید هم همه مشخصاتشان شبیه برادران بسیجی و سپاهی بود، بعید نیست که آقا امام زمان اگر ظهور کند، یکراست برود به کوچه اختر و حصر را بشکند و میرحسین و کروبی و خاتمی را از حصر بیرون بیاورد و بزند رهبری و اعوان و انصارشان را سرویس کند. بالاخره به همان اندازه که مومن اصولگرا داریم، کما بیش مومنین اصلاح طلب هم داریم.
کمی که گشادتر و عمیقتر اگر نگاه کنیم اصلا بعید نیست که خداوند متعال کلا بیخیال شیعیان شده باشد و انتخاب اصلیاش همان حضرت محمد باشد و عمر و ابوبکر و عثمان و مفتیان و اهل سنت را جدی بگیرد و آنها را پیروان خودش بداند. بالاخره عقل میگوید تعداد بیشتر ممکن است حق بیشتری هم داشته باشند. وقتی یک و نیم میلیارد آدم پیرو اهل سنت هستند، خداوند که ول نمیکند بچسبد به صد میلیون ایرانی و افغان و عراقی که نه نماز میخوانند نه روزه میگیرند و نه حجاب درست و درمانی دارند.
یا از اینها گذشته اصلا از کجا معلوم است که خداوند متعال مسیحی نباشد. فکر کنید این همه مسیحیان در زندگی موفقتر هستند و بالاخره دنیای بهتری برای خودشان و بشریت درست کردند. یکهو دیدی امام زمان آمد و از دست مسلمانها فرار کرد و پناهنده شد به سوئد و مسیحی شد و همه شیعیان را ول کرد و رفت واتیکان. چه تضمینی است که چنین اتفاقی رخ ندهد.
و اصلا از کجا معلوم وقتی این همه یهودی باهوش و دانشمند با یک کشور دموکراتیک آن هم در خاورمیانه، اصلا از کجا بعید است که خداوند یهودی نباشد و امام زمان سالها قبل در تل آویو ظهور نکرده باشد و همه ماها ول معطل نباشیم. به نظر من هیچکدام از اینها بعید نیست. اصلا از کجا معلوم خداوند متعال اگر فرض کنیم یکی است، بودایی نباشد، جمع ریاضی هم که بکنیم، مردمان سرزمینهای بودایی از همه بیشترند و خدایشان جز کمی اضافه وزن مشکل خاص دیگری ندارد.
باور کنید اتفاقات بعد از انقلاب ایران نشان داد که خدا حداقل دوتاست، یکی چپ و یکی راست که گاهی اصلاحطلب میشوند و اصولگرا یا تندرو میشوند و میانه رو. البته حداقل دوتاست، بیشتر هم ممکن است.
سپنتا نیکنام و آیت الله جنتی
یکی از خوبیهای جمهوری اسلامی این است که مرغ در آن یک پا دارد و اگر زمین به آسمان برود، آسمان امکان ندارد به زمین بیاید. مثلا همین ماجرای نماینده زرتشتی شورای شهر یزد که آقای سپنتا نیکنام است که طبق روال طبیعی قبلا نماینده شورا بود و حالا هم نماینده شورا شده، یک دفعه آقای جنتی گیر داده که زرتشتی نمیتواند عضو شورای شهر باشد. برای چی؟ چون مسلمان نیست. پس چرا زرتشتی میتواند نماینده مجلس باشد. چون قانون گفته. مگر قانون گفته زرتشتی نمیتواند عضو شورای شهر باشد؟ بله. آقای جنتی که قانون به شمار میآید فرموده.
رییس شورای شهر یزد گفته که اگر ایشان عضو شورا نباشد، من هم استعفا میدهم. آقای جنتی هم گفته به درک، تو هم استعفا بده. بعضی نمایندگان مجلس گفتند که ایشان باید عضو شورا باشد. آقای جنتی گفته که نخیر ایشان نباید عضو شورا باشد. آقای علی لاریجانی گفته که لغو عضویت عضو زرتشتی شورای شهر یزد غیرقانونی است. آقای جنتی گفته خودت غیر قانونی هستی. آقای فلانی دبیر مجمع مندرسین حوزه علمیه قم گفته که تعلیق سپنتا نیکنام توجیه شرعی ندارد. آقای جنتی گفته خیلی هم توجیه شرعی دارد. برو بینیم بابا.
باور کنید که این موضوع کاملا تصادفی است. ممکن بود ایشان بیست سال عضو شورا بماند و هیچ اتفاقی هم نیافتد، ممکن هم هست که همین امروز آقای جنتی یک بهانه پیدا کند و تصمیم بگیرد که همان نمایندگان رسمی زرتشتیان در مجلس هم حذف شوند. اصلا بعید نیست. به همین اندازه جدی و واقعی و دقیق و روشن. البته توجه کنید که مشکل آقای سپنتا نیکنام هیچ ربطی به قانون و نظارت استصوابی و از این ماجراها نداشته. رقیب ایشان یک برادر بسیجی بوده که در انتخابات رای نیاورده و انتخاب نشده و گیر داده که ایشان زرتشتی است و به همین راحتی طرف عضویتش تعلیق شده. شده مثل زمانهایی که فلان دختر یا پسر محله به پارتی دعوت نمیشد و تلفن میزد به نیروی انتظامی و بقیه را لو میداد. به همین سادگی و تا همین حد زشت.
در همین حال آیت الله مدرسییزدی عضو شورای نگهبان که به نظر میرسد همین دیروز قانون اساسی جمهوری اسلامی را خوانده است، گفت: «این ارفاق نظام اسلامی به اقلیتهاست که اجازه داده برای خود نمایندهای داشته باشند.» وی که دید کسی جلوی حرف زدنش را نمیگیرد بدون هیچ دلیلی افزود: «این ارفاقات در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد.» آگاهان اعلام کردند که در سنگاپور که یک کشور غیر اسلامی است یک مسلمان رئیس جمهور است و در لندن شهردار یک کشور مسیحی مسلمان است و تا همین چند ثانیه قبل هم هیچ مشکلی پیش نیامده. آقای مدرسی یزدی باز هم به خزعبلات خود ادامه داد که «آن جوامعی که خود را سکولار میدانند، اجازه میدهند یک مسلمان نماینده شود؟» آگاهان گفتند: «بله، مثلا همین ترکیه، همین عراق، همین بقیه جاها.»
پول دارم و یک ریال هم نمیدهم
بابک زنجانی که اینقدر آدم باهوشی بوده که بتواند ده تا کشور را دور بزند و سر دهها و صدها آدم را کلاه بگذارد و چند میلیارد دلار پول بدزدد، وقتی مطمئن میشود که اگر پولی را که دزدیده یا کلاهبرداری کرده پس بدهد، باز هم اعدامش میکنند، مگر مغز خر خورده که پولها را پس بدهد؟ به طرف میگویند اگر پولها را پس بدهی…. سوال میکند: آزادم میکنید؟ میگویند: نه، ولی بعد از اینکه پولها را به بیتالمال برگرداندی، ما پولها را میگیریم و بعد اعدامت میکنیم.
انتظار داریم او چه رفتاری بکند؟ آن هم در وضعیتی که نصف مسوولان کشور شریک جرم او هستند و طرف خیلی شیک وسط دادگاه با قاضی و بازجو و وزیر و وکیل دعوا هم میکند. فعلا که بابک زنجانی گفته پول دارم، زیاد هم دارم، یک قران هم نمیدهم. به نظر من که رفتارش کاملا طبیعی و منطقی است.
پلیس دوچرخه سوار در تهران وارد صحنه شد
یکی از مشکلات جدی کشور تا همین چند ثانیه قبل نبودن پلیس دوچرخه سوار در تهران بود. مشکلاتی عظیمی که در این شهر بزرگ رخ میداد و فقط بخاطر نبودن یک پلیس دوچرخه سوار، زندگی مردم را با ناامنی مواجه کرده بود، ولی حالا دیگر مطمئنم خواهیم بود چنین مشکلاتی رخ نخواهد داد.
بیایید فرض کنیم که در کشوری مثل ایران یک دکل به قیمت ۸۷ میلیون دلار بطور کلی گم شده است. فرض کنید که ماموران پلیس کشور بخواهند چنین دکلی را پیدا کنند، چه وسیله نقلیهای بهتر از دوچرخه که میتواند به بهترین شکلی و با سریعترین روشی تمام کوچههای شهر را بگردد برای یافتن این دکل به درد میخورد؟
یا مثلا در مورد رسیدگی به پرونده قاضی مرتضوی که دوازده سال است پرونده او از شعبه ۱۴۱۰ به دیوانعالی کشور حرکت کرده و نرسیده، طبیعی است با وضع ترافیک تهران نمیتوان انتظار داشت در طول فاصلهای کمتر از بیست سال پرونده از میدان ارک به خیابان شهید احمدی نژاد( نام خیابان دیوانعالی کشور وقتی پرونده به آنجا برسد) واصل شود. طبیعی است که یک پلیس دوچرخه سوار میتواند به جای بیست سال در یازده سال پرونده را به محل مذکور برساند.
یا در مثالی سادهتر، فرض کنیم که رهبری تصمیم بگیرد دستور بدهد که موضوع سپنتا نیکنام توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام حل شود، یک پلیس دوچرخه سوار به راحتی و در فاصله حداکثر سه سال و نیم میتواند پرونده را از مجلس به مجمع تشخیص برساند. به گمان من دستیابی به چنین راه حلی برای پلیس کشور که برای بستن یک روزنامه به نیم ساعت وقت نیاز دارد، اما برای رسیدگی به پرونده کسی که روزنامه را تعطیل کرده سیزده سال وقت مورد نیاز است، راه حلی بسیار هوشمندانه است. باور کنید این عین حقیقت است.
معصومی نژاد دستگیر و هفت ثانیه بعد آزاد شد
حمید معصومینژاد خبرنگار نابغه و کم نظیر صدا و سیما در ایتالیا که موفق شده تکنیکهای فراوانی از انواع فیلمبرداری با یک دست، دو دست، بدون دست، استفاده از دسته به جای پایه و پایه به جای دسته و خبررسانی به موقع و بیموقع را در رم تجربه کند، پس از اینکه دو ساعت در فرودگاه رم توی صف ایستاد، اتحادیه اروپا، سازمان ملل، اتحادیه آفریقا، سازمان خبرنگاران فرامرزی را متهم کرد که وی را به مدت چهل و هفت ثانیه در دستشویی نگه داشته و شیر آب گرم فرودگاه کمی گرمتر از حد معمول بوده است. معصومینژاد پس از دو ساعت به خانهاش رسید. در همین مدت ۴۲۵ خبرنگار در ایران به دلیل اینکه حمید معصومینژاد نبودند، به دلیل فکر کردن، راه رفتن، خبرنگار بودن و جرایمی از این دست تحت فشارهای گوناگون و غیرگوناگون قرار گرفتند.
از سوی دیگر براساس گزارش خبرنگاران بیبیسی که از سوی مخالفان حکومت ایران به مزدوری حکومت، از سوی سلطنت طلبان ایرانی به همکاری با انگلیس در انقلاب ایران، از سوی چپها به مزدوری ناتو، از سوی مزدوران ناتو به داشتن سوابق کمونیستی، متهم شدند که چون در بیبیسی کار میکنند مجبور به تحمل کلیه مجازاتهایی هستند که دولت ایتالیا برای حمید معصومینژاد در نظر نگرفته است.
وزارت اطلاعات نیز اعلام کرد که کلیه خانوادههای کارکنان بیبیسی فارسی از این پس خانواده آنها به حساب نخواهند آمد، مگر اینکه رسما به سازمان مجاهدین خلق ایران بپیوندند تا با یک درجه تخفیف با اعدام آنها موافقت شود. مستند بیبیسی در این مورد را حتما نگاه کنید و پس از دیدن آن از خودکشی خودداری کنید.