هفت روز هفت یادداشت: زنبیل به دستها در ماجراهای احمدینژاد (ابراهیم نبوی)
داستان بقایی همچنان ادامه دارد. وی که متهم به فساد مالی است، درخواست کرده که دادگاهش علنی باشد. طبیعی است که حرفش حق است و حتما باید دادگاهش علنی باشد. اما قوه قضاییه هم وقتی نگاه میکند و میبیند که شرکای جرم این برادر مجموعه عزیزان سپاه، وزاری پیشین و نمایندگان مجلس و قضات هستند، هیچ علاقهای به علنی بودن دادگاه او ندارد. به همین دلیل آقای بقایی که در جلسه قبلی دادگاه با زنبیل قرمز در جلسه حضور یافت، به دادگاه نرفت و مثل دوران مشروطه به شاه عبدالعظیم رفت و بست نشست و مشغول جنگولک بازی جدیدی شد. آقای جوانفکر و خراسانی هم در این مبارزات مشروطه خواهانه با او همراهی کردند. احمدینژاد هم در حرم شاه عبدالعظیم حاضر شد و سخنرانی غرایی در دفاع از این دو شریک جرمش انجام داد. باور کنید وقتی داشتم به سخنرانی او گوش میدادم یاد میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و همان لحن سخنرانیهای عوامفریبانه وااسلاما و واشریعتا افتاده بودم و فکر میکردم که عجب توانایی عجیبی این احمدینژاد دارد برای عوام فریبی.
چنان سخن میراند انگار نه انگار که یکی از فاسدترین و پلیدترین دوران حکومت را در تاریخ ایران گذرانده و انگار نه انگار که ۸۰۰ میلیارد دلار ثروت ملی به دست بیکفایت دولتش گم شده و صدها میلیارد دلار پول کشور از میان رفته است. به نظرم پروژه احمدینژاد بسیار روشن و مشخص است. او مدعی است که قوه قضاییه میخواهد با او و اعضای کابینهاش برخورد سیاسی کند. یعنی دقیقا همان کاری که خودش دارد انجام میدهد. احمدینژاد میداند که تنها جریانی است در حکومت بجز اصلاحطلبان که پشتوانه مردمی در برخی از اقشار و گروههای تهدیست دارد. به همین دلیل برای حفظ حامیان و آینده خودش و همچنین گریز از پروندههای فراوان اختلاس، فساد مالی و فساد اداری، میخواهد پرونده را سیاسی کند و از این طریق کسب اعتبار و آبرو کند. تضاد اساسی را میان خود و خانواده لاریجانی قرار داده و تنشی که پیش از این میان خودش و هاشمی ایجاد کرده بود، را تبدیل به تضاد با خانواده لاریجانی کرده است.
البته پس از سخنرانی احمدینژاد، بقایی و دو بست نشین دیگر، یک روزی استراحت کردند و دوباره برگشتند. فردای همان روز هم امت همیشه طرفدار خامنهای برای بزن بزن به شاه عبدالعظیم رفتند و مقادیری درگیری آرام گزارش شد. قوه قضاییه هم پس از اینکه دید احمدینژاد سخنان تندوتیزی علیه این قوه ایراد کرده، جلوی حضور سید محمد خاتمی را در مراسم خانه کرباسچی گرفت. خاتمی هم که آدم نجیب، سریعا برگشت رفت خانهشان و استراحت کرد. البته به نظر من احمدینژاد و بقایی و همکارانشان واقعا دزد به معنای مطلق نیستند، چون دزدی توسط مقامات رسمی دزدی مطلق حساب نمیشود، اما همین قدر که به گفته نادر قاضیپور و پالیزدار از خانه بقایی اموال زیر کشف شد: ۷۰۳ سکه تمام بهار آزادی، ۱۸۴۲ نیمسکه، مبلغ ۲۱ میلیارد و ۱۷۵ میلیون و ۳۰۰هزار ریال وجه نقد و ۴۵۴ میلیون و ۵۱۰ هزار ریال از پول نهاد ریاستجمهوری که این اموال ارزشی حدود ۲۳ میلیارد تومان معادل ۵ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار دارد. چنین مقدار پول نقدی فقط ممکن است در انبار مرحوم مغفور پابلو اسکوبار یا سایر باندهای مواد مخدر کلمبیا و مکزیک یافت شود. البته ایشان گفته بود که ما میخواستیم بعد از اینکه روابط مان با دولت روحانی بهبود پیدا کرد، پول را به ایشان تحویل دهیم. و در این پنج سال هم که رابطه بهبود پیدا نکرده بود. پس بیخیال.
در همین حال رحیم مشایی هم با ترکیب نامتعادلی از جرایم مختلف از اختلاس و تخلف مالی بگیر تا توهین به رهبری و توهین به مسوولان نظام و غیره به دادگاه رفت و با وثیقه بیرون آمد. رحیم مشایی فقط جنگیری و احضار ارواح خبیث را در مجموعه جرایمش ندارد.
بعد از سخنان احمدینژاد قوه قضاییه یکی دو وبسایت که ویدیوی او را منتشر کرده بودند، فیلتر کرد و دقیقا همان کاری را کرد که احمدینژاد میخواهد. بعد از این مجموعه شیرینکاری باند احمدینژاد بسیاری از کارشناسان مشغول بررسی شدند که ببینند واقعا این کارها یعنی چه، ولی به نظرم بیخودی گیر میدهند، احمدینژاد در تمام هشت سال دولتش همین کارها را میکرد، در گذشته همین شارلاتان بازی را علیه هاشمی و خاتمی و میرحسین و کروبی انجام میداد، حالا علیه لاریجانیها انجام میدهد، ولی جنس عملیات همان است که بود. عباس عبدی هم که مسوولیت الهی برای روشن کردن رفتار سیاسی سیاستمداران کشور دارد، در روزنامه اعتماد نوشت: «رفتار احمدینژاد و اطرافیان او در زمان ریاستجمهوری نیز کمابیش به همین شکل بود. فقدان درک از مسائل اصلی کشور و اولویت دادن به مسائل شخصی و فردی در سیاستهای آن زمان نیز جاری بود.» همین رفتارهای احمدینژاد که امروز اصولگرایان را ناراحت کرده، همان کارهایی است که در دوران دولتش انجام میشد و بخاطر همین شارلاتان بازیها اصولگرایان او را سخنگوی امام زمان و نزدیکتر از همه به رهبر، و معجزه سه چهار هزاره معاصر و غیره میخواندند. خوبه؟ بخور!!!!
زرتشتیان، یهودیان، ارامنه و آسوریها
یکی از خوبیهای من این است که میتوانم همیشه غافلگیر بشوم. البته من از سنت حسنه سورپرایز که فعلا جزو اصول دین ایرانیان شده عمیقا متنفرم، ولی باز هم دائم سورپرایز میشوم. فرض کن اگر یک روز صبح از خواب بیدار شوم و بشنوم که احمد خاتمی در نماز جمعه تهران اپرای فیگاروی موتسارت را دارد میخواند تعجب میکنم. ولی اگر ایشان سی سال بگذرد و اصولا خواننده اپرا بشود و برود ایتالیا و به جای مرحوم مغفور پاواروتی خواننده رسمی اپرا بشود، باز هر دفعه که ببینم تعجب میکنم. یکی از مواردی که باعث تعجب من میشود همین آقای یونسی است که بنده خدا قیافهاش شبیه ملاعمر است و حرفهایش شبیه کارل پوپر، با اینکه در ده سال گذشته ایشان همیشه همین موضع را داشته من ده سال است که همیشه تعجب میکنم. مثلا همین پست اینستاگرامی خیلی خوبی که ایشان در مورد زرتشتیان و به مناسبت ماجرای سپنتا نیکنام نوشته بود که: «تفاوت زرتشتیها با دیگر اقلیتهای دینی در این است که آنان بایگانی و سند تاریخی ما هستند. بخش زیادی از ادبیات، زبان و تاریخ گذشته از سوی زرتشتیها حفظ شد. از این نظر وظیفه و نقش بزرگی در حفظ میراث ایران ما داشتند. زرتشتیها بهعنوان ایرانیان غیرمسلمان به حسن شهرت معروف هستند و شهروندان بسیار نجیب، همراه و درستکاری هستند که هرجا مسئولیتی را میپذیرند، به خوبی انجام میدهند و اساساً مردم با اقلیتها مشکلی ندارند.»
این حرفهای آقای یونسی که من باز هم تعجب کردم، فی الواقع هم درست است و هم بجا، اما یک توضیح کم دارد و آن اینکه اقلیتهای دینی دیگر ایرانی از جمله یهودیان، ارامنه و آسوریها هم یا در همین حد یا مهمتر از زرتشتیان هستند. هیچ جای فرهنگ و سیاست ایران را پیدا نمیکنید که در آن رد پای ارامنه نباشد. و در حوزه فرهنگ و هنر هیچ بخشی از فرهنگ ایرانی را پیدا نمیکنیم که یهودیان ایرانی در ایجاد و حفظ آن فرهنگ نقش نداشته باشند. از موسیقی و هنرهای تجسمی گرفته تا سینما و نمایش و معماری و الباقی بخشهای فرهنگی و هنری. حتی یهودیان ایرانی که در اسرائیل هم ساکن هستند با تمام نیرو و توانایی خودشان برای حفظ فرهنگ و هنر و ادب ایرانی تلاش کردند.
ایست بازرسی بزن بغل بینیم بابا
برادر غیب پرور مسوول کتک زدن علی مطهری در شیراز و رابط خدا و بسیج و فرمانده دسته اراذل و اوباش مومن کشور طی اعلام یک خبر هیجان انگیز گفت که «بنا داریم ایست بازرسیها را تقلیل داده و کم کنیم و آن را به گشتهای محلهای تبدیل کنیم.» آگاهان پیش بینی میکنند که در پی این تصمیم هزاران برادر بسیجی به دلیل بحرانهای روانی در بیمارستان بستری خواهند شد و تعدادی از آنها را برای کاهش خارش ناشی از کمبود گشت باید به کلاس مشتزنی ارسال کنند تا دچار افسردگی پس از ندادن گشت نشوند. فرمانده بسیج گفت: قرار است این برادران بسیجی را به بیابانهای اطراف قم ببرند که در آنجا روزانه سیصد سنگ پرتاب کنند تا جبران شود. وی همچنین گفت: قرار است تعدادی ورک شاپ قمه زنی و زنجیر زنی سنگین برگزار شود که با شرکت در آنها روح عزیزان بسیجی کمی آرام شود و با کاهش گشت از ابتلا به بیماریهای خطرناکتر جلوگیری شود.
موگابه انقلابی قلابی
رابرت موگابه بالاخره بعد از هزاران سال حکومت، تبدیل کشور زیمبابوه به زباله دانی تاریخ، تبدیل پول کشور به دستمال توالت، تبدیل مردمش به اجساد متحرک، تبدیل پرچم زیمبابوه به قاب دستمال و هزار تا خطای دیگر، بالاخره پس از چند روز کودتای بافرجام و عز و التماس که بیا برو گم شو، استعفا داد و رفت به زباله دانی تاریخ. تازه اول جوانیاش بود و هنوز۹۳ سال بیشتر از سنش نمیگذشت و به صد سال نرسیده بود. پس از برکناری او، ملت زیمبابوه که از علائق اشکار به موگابه رنج میبردند به خیابان ریخته و از شاید رقصیدند و زدند و کوبیدند و همان کارهایی که حامد همایون گفته کردند، بدون اینکه دچار این مشکل باشند که خدا هست یا نیست.
از این داستان نتیجه میگیریم که یک دیکتاتور خوب که رییس جمهور نیست و دائمی است، یا مثلا یک پادشاه خوب، اگر بخواهد احترام خودش را داشته باشد باید یا به موقع بمیرد، یا به موقع استعفا بدهد یا اگر به زور به او گفتند استعفا بده قبل از اینکه مثل قذافی زیر گل سک کش شود یا مثل صدام از زیر زمین بیرون کشیده و اعدام شود، سرش را بیاندازد پایین و استعفا بدهد. البته من فکر کنم آن زن سلیطه موگابه از آن فاطمه اره هایی بود که داشت شوخی شوخی وادار میکرد موگابه حکومت را دست او بدهد تا پس از اینکه مردک بعد از دق دادن مردم وقتی ریق رحمت را سرکشید ملت سی سال هم مصیبت آن زنک را تحمل کنند. به هر حال فعلا در زیمبابوه کف و بوق و بزن و برقص جاری است و ملت از رفتن دیکتاتور پیر که زمانی دموکرات و انقلابی جوان بود خوشحالند. مصیبتی است دیدن انقلابیون ملی و مردمی که روی صندلی قدرت تبدیل به دیکتاتورهای نکبتی میشوند که مردم را جان به لب میکنند.
البته در مقابل این پیرمرد آفریقایی، در سایر کشورهای جهان جوانان به قدرت رسیده مشغول ادامه حیات سیاسیشان بودند و هستند. محمد بن سلمان سی ساله عربستان و خودش و باباش را دچار دردسر جدی کرده، فعلا در سکوت به سر میبرد و گفته میشود در حال بازجویی از زندانیان میلیاردرش است. و برای بازجویی از آنها با یک شرکت امنیتی آمریکایی قرارداد بسته و فعلا ولید بن طلال در بازداشتگاه از پا آویزان است.
سعد حریری نخست وزیر جوان لبنان که توسط محمد بن سلمان شوخی شوخی گروگان گرفته شده بود و بعید نبود که در عربستان زندانی شود و با پادرمیانی رئیس جمهور جوان فرانسه ماکرون از عربستان بیرون اورده شد، به لبنان برگشته و استعفایش را پس گرفته و یک کلمه هم حرفی در مورد روزهای بیخبریاش در ریاض نزده. ماکرون جوان هم مثل همیشه سیاست فرانسه را در مورد استفاده از فضای خالی میان اروپا و آمریکا با جهان شرق در پیش گرفته و به عنوان نماینده جهان غرب در حال لاسیدن با عربستان و ایران و روسیه و ترکیه و غیره به سر میبرد. جوان ترین رهبر مشنگ موقشنگ دنیا یعنی کیم جونگ اون هم فعلا در حال سربهسر گذاشتن با مشنگ اعظم نارنجی آمریکایی است و بیانیه رسمی توسط دولت کره شمالی صادر شده که به دلیل احتمال جنگ با جهانیان تا اطلاع ثانوی کسی در کره شمالی حق ندارد خوشحال باشد. فعلا همه چیز روی کره زمین رو به راه است. به ادامه اخبار توجه یا بقول محسن رضایی توژه فرمایید.
مسکن مهر و آقای پاسخگو
فروریختن تقریبا تمام خانههای مسکن مهر در مناطق زلزله زده باعث شد که وقتی احمدی نژاد برای بیست ثانیه بازدید به مناطق زلزله زده رفته بود، از وی سئوالاتی بشود. به دلیل عدم انتشار این گفتگو ما از یک منبع موثق متن دقیق گفتگو را به دست آورده و آن را منتشر میکنیم.
خبرنگار: چرا خانههای مسکن مهر اینقدر آسیب دید؟
احمدینژاد: من از شما سوال میکنم، برای چی زلزله آمد؟ به سئوال من جواب بدین.
خبرنگار: تعدادی از مردم در مسکن مهر در اثر زلزله کشته شدند، چرا؟
احمدینژاد: در این حادثه آسیبهایی وارد شد که ما سئوال میکنیم این قوه قضائیه و دولت چرا جواب نمیدهند.
خبرنگار: شما مسوول مسکن مهر بودید، واسه چی اینجوری شد؟
احمدینژاد: ما در غم مردم شریک هستیم و ما نوکر مردم هستیم و حاضریم برای مردم مسکن بسازیم.
خبرنگار: داداش! چرا پرت و پلا میگی؟ خونههایی که قبلا ساختی برای چی اومد پایین؟
احمدینژاد: ما حاضریم خانههای مردم را در مناطق زلزله زده خراب شد بسازیم، همانطور که ملت ما دیدند ما مسکن مهر را ساختیم و مردم را از بیخانمانی نجات دادیم.
خبرنگار: این همه آدم در مسکن مهر مردند، مسئول این موضوع چه کسی است؟
احمدینژاد: کاملا درست است، مردم از من قدردانی میکنند بخاطر مسکن مهر و اینکه دولت نهم و دهم توانست مردم را نجات بدهد.
خبرنگار غش میکند و از هوش میرود و احمدی نژاد پررو پررو به کارش ادامه میدهد.
زلزله و کیهان
زمانی در تلویزیون ایران ماه محرم سریالی نشان داده میشد درباره دو طفلان مسلم و ماجرای عاشورا و کربلا، چه قبل و چه بعد از انقلاب چنین سریالی را از تلویزیون ایران دیده بودم و نمیدانم چرا فکر میکنم نویسنده این سریال همیشه سبکتکین سالور بود. در این سریال همیشه یک خرمافروش طرفدار پیغمبر و امام حسین بود و یک فرماندار ظالم طرفدار یزید و شمر و معاویه. در این سریالها همیشه مرد خرمافروش موقع حرف زدن ناله میکرد و فرقی هم نمیکرد که در حال شکنجه شدن بود یا غذا خوردن یا توی بغل زنش، همیشه ناله میکرد و مرد طرفدار یزید همیشه داشت انگور میخورد و کسی بادش میزد و بعد از هر جمله مربوط و نامربوط میخندید و معلوم میشد ظالمان همیشه در حال خندیدن هستند. وقتی خبر میدادند دویست نفر را سر بریدند قاه قاه و یک ساعت میخندید و ما نتیجه میگرفتیم که این ظالم همیشه در حال خنده است.
همین شیوه روایت را در مورد قصههای شریعتمداری میتوان دید. بعد از داستان زلزله که تعدادی عکس از شاه سابق ایران در حال بازدید از زلزله طبس منتشر شد کیهان یک متن نوشت که در آن اشرف پهلوی خواهر شاه بعد از شنیدن خبر زلزله طبس خوشحال و خندان مثل فرماندار یزید سراغ محمدرضا شاه رفته و به او گفت:
اشرف: داداش من برای شما یک خبر خوب دارم، یک مژده…
شاه: چیه این خبر؟ چی شده؟!
اشرف: (با هیجان) زلزله اومده، طبس با خاک یکسان شده…
شاه (با تعجب): این که مژده نداره!
اشرف: چرا مژده نداره داداش؟! کشتار آنقدر زیاده که هم مذهبیها و هم کمونیستها چه بخواهند چه نخواهند باید به آنها برسند…
شاه (کمی خوشحال): مگر چقدر کشته شدند؟
اشرف: خیلی، خیلی زیاد (با هیجان) داداش تو خوشحال نیستی؟
شاه (مأیوس): نه گمان نمیکنم با خبر این زلزله شورش متوقف بشه… ولی تو راست میگی، زلزله همه رو مشغول میکنه، ما میتونیم فوری دست به کار بشیم.
اشرف (با خوشحالی): دیدی گفتم داداش…
شاه: خبر کی به تو رسید؟
اشرف (با هیجان): همین الان، مژده هم دادم، شما هم باید به من مژدگانی بدهید.
و کیهان نتیجه گرفته که «بعد از این خبر بود که محمدرضا شاه بعد از اعلام عزای عمومی همراه با دوربینهای تلویزیونی به طبس رفت تا علاوه بر گمراه ساختن افکارعمومی، با نمایش صحنههای تلویزیونی دلجویی از زلزلهزدگان، ضلع سوم مثلث شوم خود یعنی تزویر را نیز تکمیل نماید.»
نتیجه گیری رسانهای: راحت ترین کار در اداره یک حکومت دیکتاتوری این است که هر مزخرفی بگوئید و تصور کنید مردم آن را باور میکنند.
مشنگ شاسی بلند
یکی از ویژگیهای علمای اعلام قدرت کم نظیر خیالپردازی و فانتزیهایی است که در ذهن آنها میگذرد. مثلا جاندارانی شبیه رائفیپور یا حسن عباسی یا روازاده تصور میکنند که مثلا پشت صحنه طراحی شلوار لی یا مثلا کفش ایوسن لوران تعدادی شیطان پرست نشستند که صبح یک بچه آفریقایی را سر بریدند و خونش را توی گیلاس ریختند و در حالی که موسیقی هوی متال پخش میکنند، شلوار لی یا تیشرت یا کفش طراحی میکنند و یک زن سیاهپوش هم از بالا توی چشمشان شمع در حال آب شدن میریزد و آنها قاه قاه میخندند.
ولی از همه اینها گذشته توانایی خیالپردازی این افراد کم نظیر است. مدتها قبل حاج منصور در توصیف فساد در دانشگاههای آمریکا گفته بود که در دانشگاههای آمریکا صدها دختر و پسر توی استخر شراب با هم سکس گروهی میکردند. تقبل الله. هفته قبل هم حسن عباسی گفته که «اخیراً یک تیم نفوذی از کشورمان به بخش ایران سازمان امنیت ملی امریکا نفوذ کرده بودند. بر اساس اطلاعات به دست آمده این سازمان تلفن تمام اعضای مذاکره کننده هستهای و اعضای خانواده آنها را هک کرده بودند و حتی میدانستند که سر سفره شام چه میخورند و حتی حرفهای خانواده آنها را هم شنود کرده بودند.» یعنی شما فکر میکنید برای چی آمریکاییها باید حرف ظریف و خانوادهاش را گوش کنند؟ فرض کن زن جواد داد میزند: جواد! این قدر خروپف نکن، از خواب پریدم. و آمریکاییها تند و تند مشغول استخراج اطلاعات هستهای میشوند. این حسن عباسی گفته: «ما تلفنهای اشتون یا مونیز را هک نکرده بودیم اما آنها تلفن همسر صالحی و ظریف را هم هک کرده بودند با این وجود آیا آمریکاییها برای مذاکره قابل اعتماد هستند؟ البته برای استاد غربگرای بیسواد ما همین بس که نمیدانند آمریکا چیزی به نام وزارت امور خارجه و وزارتخانه ندارند.» یعنی فکر کنید آن بدبخت دانشجویی که در فلانجا پای سخنان حسن عباسی مینشیند و تصور میکند که این حسن اطلاعات بکلی سری سیستم اطلاعاتی کشور را فقط برای آنها گفته و حال میکند.
از همین صحنهها اگر دوست دارید به یک چشمه از امامی کاشانی یکی از ائمه جمعه تهران، فرزند آخرین نئاندرتال و باقیمانده از یخبندان دوم زمین شناسی توجه فرمایید: «نقل شده است که جان کری در این جلسه پوشه دستش را روی میز میکوبد و میگوید شما که میگویید چرا تروریسم را بطور کلی از بین نمیبرید، آیا در کشورتان نیروی زمینی دارید که جلو رود و آیا یک ژنرال سلیمانی دارید که در این زمینه اقدامی کند؟» تصور کنید که همه رهبران جهان در جلسه نشستند و یک دفعه یکی از آنها با انگشت به بیرون اشاره میکند، همه به آسمان نگاه میکنند. یکی میگوید: «این یک پرنده است.» دومی میگوید: «نه، این یک پهپاده» و سومی میگوید: «نه، این قاسم سلیمانیه» و صدای دائی جان علی میآید که داد میزند: «قاسم، قاسم، دژمن، دژمن» و قاسم با اسب سیاه از راه میرسد.