نازنین زاغری: شانه زدن موهای دخترم رویایی است که سه سال است انتظارش را میکشم
نامه سرگشاده نازنین زاغری رتکلیف «به همه مادران ایران»: «در طول این سه سال، شانه زدن موهای دخترم برای من رویایی بود که همچنان انتظارش را میکشم»
نازنین زاغری رتکلیف شهروند ایرانی-بریتانیایی ساکن زندان اوین به مناسبت آغاز سال تحصیلی نامه سرگشادهای خطاب به «تمام مادران ایران» نوشته است. او که در این نامه سختیهای جدایی از فرزندش گابریلا گیسو رتکلیف را توصیف میکند، از فرستادن گیسو به انگلیس برای آغاز سال تحصیلی خبر داد:
«در آیندهای نزدیک، آنان که مرا به دور از فرزندم نگه داشتهاند مینشینند و نظاره میکنند دخترم پس از بیش از سهسال و نیم نزد پدرش برای رفتن به مدرسه به انگلستان بازگردد؛ سفری که برای هر دوی ما پر از اضطراب و دلهره خواهد بود.»
نازنین زاغری در نوروز ۱۳۹۵ به همراه خانوادهاش به ایران سفر کرد اما در تاریخ ۱۵ فروردین ماه در فرودگاه امام خمینی زمانی که به همراه دختر ۲۲ ماههاش قصد داشت به انگلستان بازگردد، توسط ماموران سپاه پاسداران بازداشت و پس از آن به مکان نامشخصی در کرمان منتقل شد. خانم زاغری چند ماه بعد به بند ۲۲-الف سپاه پاسداران در زندان اوین و در اوایل دی ماه ۱۳۹۵ به بند زنان این زندان منتقل شد. او روز ۱۶ شهریورماه همان سال به پنج سال حبس در دادگاه انقلاب محکوم شد و این حکم در دادگاه تجدید نظر نیز تایید شد. همچنین تقاضای تجدید نظر در این حکم از سوی دیوان عالی کشور نیز رد شد.
او در این نامه مینویسد: «امروز به عنوان مادر دختری پنجساله در این سلول مینشینم، دختری که در ۲۲ماهگی توسط کشور خودم از من گرفته شد. آن سالهای نخست و غمافزون جدایی از فرزندم، وقتی او تازه شروع به حرف زدن کرده بود، با تلخی غیرقابل توصیفی گذشتند. باید مادر باشید و جدایی از فرزندتان را تجربه کرده باشید تا عمق این احساس را درک کنید.»
بر اساس این نامه، دیدار خانم زاغری با دخترش به ملاقاتهای هفتگی در سالن ملاقات زندان خلاصه شده است:
«هر صبح یکشنبه قلب من بیش از هر وقت به تپش میافتد، وقتی دخترم گابریلا گیسو را چنان ذوقزده در سالن ملاقات زندان اوین میبینم. وقتی که در سالن ملاقات باز میشود و به زندانیان اجازه ورود میدهند، اول دختر کوچکم به سمت من میدود، اسمم را صدا میزند و به آغوشم میشتابد. این دقیقههای کوتاه شاید مختصرترین آغوشها باشد، اما بیشک زیباترین و انرژیبخشترین آغوشهای دنیاست. این آغوشها تمام دنیای من است. اما بعد از آن اضطرابها شروع میشود. یکشنبه به سرعت از زیر دستم در میرود و در مه سلول محو میشود.»
او در این نامه مادران ایرانی را خطاب قرار میدهد و رنج دوری از فرزندش را چنین توصیف میکند:
«شاید شانه زدن موهای دخترتان بخشی معمولی از عادتهای روزمره شما باشد. برای من در طول این سهسال و نیم، این رویایی بود که همچنان انتظارش را میکشم… شاید فکر اینکه نتوانید نوزاد خود را در آغوش بگیرید غیر قابل تصور باشد. این تصویری است که حتی بعد از گذشت این همه سال تلاش میکنم از آن فرار کنم. عمیقترین شکنجه این است.»
خانم زاغری راتکلیف، کارمند بنیاد خیریه توماس رویترز، در تیرماه امسال به دلیل وخامت وضعیت روحی و جسمی ناشی از تجربه زندان، در بیمارستان بستری شد. او از پاییز سال ۱۳۹۶ و براساس ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی ایران واجد شرایط آزادی است، اما همچنان در زندان اوین به سر میبرد. بر طبق این ماده، پس از سپری کردن یکسوم دوران محکومیت، دادگاه میتواند دستورالعمل آزادی مشروط مجرم را صادر کند.
او در این نامه به این موضوع نیز اشاره میکند و نارضایتی خود را از روند دادگاهی کشور اعلام میکند: «مسوولانکشور من مرا بیگناه متهم میکنند و به گناه ناکرده رای میدهند و قصاص میکنند و گذشت هم ندارند… کشور من به جای حمایت از حق من و کودکم، آزادیام را در قبال مذاکره به حراج میگذارد و تنها من، فرزند و همسرم بهای آن را میپردازیم.»
در تیرماه سال ۱۳۹۷ یک قاضی به خانم زاغری راتکلیف گفته بود که وی توسط دولت ایران به عنوان ابزار چانهزنی نگه داشته میشود تا دولت انگلیس را به پرداخت بدهیهای تاریخ خود به ایران قانع کند. او در اعتراض با این سیاست اضافه کرد:
«من و کودکم هنوز بازیچه دست سیاستمدارانی هستیم که در داخل و خارج از مرزهای وطنم ما را ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی و سیاستهای خود قرار داده و از هر آنچه در توان داشتند برای دست یافتن به مقاصد خود و بهرهکشی از مادری بیگناه که به هیچ چیز جز کودکش نمیاندیشد، فروگذار نکردند. آخرین تیر ترکششان هم به حراج گذاشتن مادری است که دوری از فرزندش را بیش از این تاب نمیآورد.»
او در پایان با اشاره به سفر گابریلا گیسو به انگلیس و پایان دیدارهای محدود هفتگی با او نوشت:
«چه تلخ است روزی که بفهمی در نهایت بیعدالتی در وطنت حبس شدهای و راهی برای آزادی پیش پایت نیست. من هیچ امید و انگیزهای برای رهایی از این قفس پس از ترک گیسویم ندارم، و درد و رنج بیپایان مرا با هیچ معیاری نمی توان سنجید…شاید اگر انسانیت و اخلاق و دینداری به معنای واقعی که یک کشور اسلامی ادعا میکند در دل سیاستمداران حلول میکرد، دنیای ما جای بهتری بود و رنج مادران سرزمینمان سبکتر. بیشک آن روز من در حسرت دیدن دخترم در اولین روز مدرسهاش نمیماندم…آن روز آزادی سرودی میخواند طولانیتر و نرمتر از شانه کشیدن بر گیسوان گیسوی کوچکم.»