قتل شهروند بازداشتی در کرج با شلیک مستقیم پلیس؛ عادیسازی خشونت، غیرقانونی و غیر انسانی
انتشار تصاویری از قتل یک شهروند بازداشتی با شلیک مستقیم مامور نیروی انتظامی در روزهای گذشته، واکنشهای بسیاری را موجب شده است؛ مقامات نیروی انتظامی استان البرز تایید کردند که شلیک گلوله مامور انتظامی باعث مرگ این شهروند بازداشتی شده است اما در عینحال ادعا کردند که تیراندازی «سهوی» بوده است.
این واقعه، نمونه روشن دیگری از نگاه مقامات انتظامی و پلیسی در برخورد با شهروندان بازداشتیست. نگاهی که از پس آن شاهد بروز چنین وقایعی هستیم. رفتارهای اینچنینی حاکمیت فارغ از مغایرتهای واضح و آشکار آن با قوانین موجود، به عادیسازی خشونت نزد افکار عمومی نیز منجر میشود. در سالهای گذشته نمونههای مشابه واقعه اخیر (قتل شهروند بازداشتی در مهرشهر کرج) در شهرهای کشور خبرساز شده بود که این موضوع نیز حکایت از تداوم این نگاه خشونتزا از طرف مقامات حاکمیت است.
از عریانتر شدن خشونت حاکمیت تا توجیه قتل از زبان مقامات
به فاصله کوتاهی از پخش ویدیو قتل یک شهروند بازداشتی در مهرشهر کرج، عباسعلی محمدیان فرمانده انتظامی استان البرز ضمن تایید خبر درگیری و مرگ این شهروند بعد از انتقال به بیمارستان مدعی شد که نامبرده «به سمت مامور حملهور شده که در این هنگام مامور در یک اقدام ضربتی متهم را به زمین زد که در حین دستبند زدن به دلیل نزدیک شدن سایر افراد برای خلع سلاح پلیس، در یک اقدام سهوی تیری از اسلحه خارج و به متهم برخورد کرد».
آنچنان که دراین ویدیو دیده میشود، یک مامور نیروی انتظامی به سمت شهروندی که روی زمین خوابانده شده، از فاصله نزدیک شلیک میکند. با اینحال روایت مقامات از این واقعه همچون بسیاری دیگر از موارد اینچنینی روایتی نخنما و صرفا توجیهیست برای تداوم این نگاه سرکوبگر و ناقض قانون.
آبانماه سال ۹۹ مهرداد سپهری شهروند مشهدی، پس از بازداشت در اثر خفگی ناشی از اسپری گاز فلفل در خودروی پلیس جان داد. ویدئویی که از رفتار خشونت آمیز پلیس مشهد، با این شهروند منتشر شده بود حکایت از آن داشت که پلیس بعد از اینکه این شهروند را با دستبند به یک میلهای میبندد، از اسپری فلفل و شوکر الکتریکی علیه او استفاده میکند.
رفتارهای اینچنینی مقامات انتظامی و پلیسی با برخی شهروندان در بیشتر موارد با روایتهایی همچون «برخورد با اراذل و اوباش» و یا «مجرمان خطرناک» توجیه میشود. روایتی که در واقع مروج و بانی اصلی گسترش و عریان شدن خشونت از سوی حاکمیت است.
رفتارهای خشونتبار نیروهای امنیتی و پلیسی با شهروندان بازداشتی سابقهای طولانی دارد، اما بسیاری از این رفتارها در خفا و به دور از چشم رسانهها و یا دوربینهای دیگر شهروندان انجام میشود.
تداوم این رفتارها و عادیسازی خشونت علیه شهروندان و مشروعیت بخشی به «اِعمال» این خشونت در مقاطع مختلف همچون اعتراضات مردمی، فرصتی دوباره به حاکمیت میدهد که روایت خشونتبار خود در برخورد با مردم را توجیه کنند.
شلیک مستقیم به فرد بازداشت شده؛ اقتدار اسلحه و نقض آشکار قانون
در قوانین مربوط به چگونگی و حدود و اختیارات نیروهای مسلح در استفاده از سلاح در موارد ضروری هیچجا به شرایطی که در آن فرد مورد پیگرد نیروهای مسلح «دستگیر» شده و بعد مامور حق استفاده از اسلحه را داشته باشد اشارهای نشده و در واقع این عمل کاملا خلاف قانون است.
براساس بند ۳ ماده ۲ قانون بهکارگیری سلاح توسط نیروهای مسلح در مواقع ضروری آمده است که فردی که اسلحه در اختیار دارد باید «تسلط کامل در بکارگیری سلاحی را که در اختیار آنها گذارده میشود، داشته باشد». همچنین بند ۴ این قانون تاکید دارد که فرد مسلح باید «آشنایی کامل به قانون و مقررات مربوط به بکارگیری سلاح» داشته باشد.
این درحالیست که در ماده ۷ قانون بهکارگیری سلاح توسط مأمورین نیروهای مسلح در موارد ضروری آمده است: «مأمورین موضوع این قانون هنگام بکارگیری سلاح باید حتیالمقدور پا را هدف قرار بدهند و مراقبت نمایند که اقدام آنان منجر به فوت نشود و به اشخاص ثالث که دخیل در ماجرا نمیباشند آسیب نرسد.»
تبصره این ماده هم تاکید دارد که «مواظبت و مراقبت از حال مجروحین بر عهدهی مأمورین انتظامی است و باید در اولین فرصت آنان را به مراکز درمانی برسانند.»
با وجود صراحت قوانین موجود درباره حدود و اختیارات بکارگیری اسلحه توسط نیروهای مسلح، به نظر میرسد که قدرت اسلحه در دستان نیروهای امنیتی و پلیسی و انتظامی و کم شدن روزبهروز اعتبار و کرامت شهروندان ایرانی نزد این مقامات و نیروها، مسیری هموار برای تحمیل روایت مبتنی بر خشونت حاکمیت به وجود آورده است که در آن جان شهروندان هیچ ارزشی ندارد.