گزارش تحقیقی درباره افزایش آمار خودکشی به دلایل معیشتی در ایران؛ از فروپاشی معنای امید و آینده تا ادعای ریشهکن کردن فقر مطلق در دو هفته
تبعات تبعیض و نابرابری در میان اقشار و گروههای مختلف جامعه ایران شکلهای گوناگون دارد. بیشک ناگزیر شدن به خودکشی تلخترین شکل از تبعات تبعیض است؛ انسانهایی که فشار تبعیض و فقر و نابرابری ناچارشان میکند تا نقطه پایان زندگی را خود بر صفحه هستی حک کنند. در سالی که گذشت اخبار زیادی درباره خودکشی دانشجویان، کارگران، معلمان و دیگر اقشار جامعه منتشر شده است. شهروندانی که مشخصا به دلیل وضعیت سخت معیشتی و تبعیض اقتصادی دست به خودکشی زدند. روایتهایی تلخ اما صریح از شرایط امروز ایران و نمایانگر ابعاد پنهانی از نابرابری عمیقی که در لایههای مختلف اجتماعی جریان دارد. تبعات روحی و روانی ناشی از فشار معیشتی بر اقشار مختلف جامعه در حالی بیش از قبل صورتهای تلخ خود را نمایان میکند که مقامات حاکمیت و در راس آنها رئیس قوه مجریه، ابراهیم رئیسی، با مواضع و سیاستگذاریها و رویکردهایشان، غالب شدن روایت «ناامیدی» را در میان اقشار گوناگون جامعه باعث میشوند و معنای «آینده» را در نظر گروه کثیری از ایرانیان از بین میبرد. مسیر تلخ «ناامیدی» که شاید منجر به خودکشی افراد تحت تبعیض شود، در پیوند با شرایطی طی شده است که بیشک بانی آن مقامات اجرایی و تصمیمگیرندگان سیاسی کشور بوده و هستند. از این رو بازخوانی موارد خودکشی در میان کارگران و دانشجویان و معلمان در طی سالهای اخیر که مشخصا به دلیل مصائب معیشتی بوده است، میتواند مسیری برای درک تبعات تلخ و مشترک ناشی از ظلم روا شده از سوی قدرت بر گروههای مختلف جامعه باشد. مسیری که درعینحال ضرورت اهمیت پیوند مطالبهگری اقشار تحت تبعیض و نابرابری را نیز برجسته و مهم میکند.
مصائب زیست دانشجو- کارگر
هتل اسپیناس تهران یک هتل پنجستاره در پایتخت ایران است. هتلی با امکانات فراوان و به روز. میزبان بسیاری از افراد سرشناس؛ از ورزشکاران گرفته تا مقامات و مسئولان حکومتی. ساختمانی سربه فلک کشیده که بر سقف آن محل فرود هلیکوپتر هم تعبیه شده است تا شمای یک هتل بینالمللی را به تمامی حفظ کرده باشد. روز ۲۴ بهمنماه امسال اما نام هتل اسپیناس تهران به دلیل حضور مهمانهای سرشناس یا فرود هلیکوپتر یکی از مقامات بر سقف هتل در خبرها مطرح نشد. خبر کوتاه و دردناک بود؛ معین احمدی دانشجوی ورودی ۹۶ کارشناسی هوافضای دانشگاه خواجه نصیر طوسی بعد از ساعتها کار متوالی در هتل اسپیناس تهران، خودکشی کرد.
بیشک در سالهای اخیر تبعیض اقتصادی و معیشتی صورت مهمی از دلایل خودکشی در بین دانشجویان بوده است. از این رو توجه به خبر خودکشی معین احمدی دانشجوی رشته هوافضای دانشگاه خواجه نصیر طوسی به دلیل فشار کاری در هتل اسپیناس تهران، توجه به یک مساله مهم را ضروری میکند و آن شرایط دشوار زندگی دانشجو ـ کارگران در ایران است. موضوعی که به میانجی آن میتوان به مساله حقوق دو گروه مهم جامعه یعنی کارگران و دانشجویان و بالطبع پیوندهای این دو گروه هم پرداخت.
تصمیم تلخ معین احمدی برای پایان دادن به زندگی خود شاید گره ذهنی بسیاری از دانشجویانیست که برای گذران زندگی و حتی کمک به خانوادههایشان ناچار به تحمل شرایط سخت و نابرابر کاری هستند. هرچند آمار دقیقی از دانشجویانی که به دلیل مشکلات معیشتی و اجبار به تحمل شرایط بد کاری اقدام به خودکشی کردهاند در دست نیست، اما روایتهای زیادی مبنی بر بیشتر شدن فشارهای معیشتی و به تبع آن بحرانهای روحی برای دانشجویان خصوصا در دوران همهگیری کرونا شنیده میشود که حاکی از جدی بودن پیوند تبعیض معیشتی و اقدام به خودکشی در بین دانشجویان است.
سختیهای پنهان زندگی دانشجویان فرودست
پژوهشهای بسیاری در سالهای اخیر نشان دادهاند که تمایل به خودکشی در بین دانشجویان، بسیار بیشتر از قبل شده است. سازمان امور دانشجویان در اسفندماه ۹۷ برنامهای با عنوان «برنامه جامع پیشگیری و مداخله در خودکشی در محیطهای دانشگاهی» منتشر کرد که در آن آمده بود حدود ۱۷ درصد دانشجویان به خودکشی فکر میکنند. این گزارش اعلام میکرد که بر اساس آمار سازمان پزشکی قانونی ۳/۶۶ در ۱۰۰هزار دانشجو در سال ۹۶ بر اثر خودکشی جان خود را از دست دادهاند. در گزارش مذکور عنوان شده است که به ازای هر خودکشی ممکن است ۱۰ تا ۲۰ اقدام به خودکشی وجود داشته باشد و خطر خودکشی کامل بهدنبال یک نوبت اقدام، میتواند تا ۳۲ درصد افزایش یابد.
یکی از دانشجویان ساکن تهران که سه سال از دوران تحصیل خود را در خوابگاه دانشجویی گذرانده با اشاره به مساله خودکشی در میان دانشجویان به کمپین حقوق بشر در ایران میگوید «مساله اینجاست که برخورد با موضوع خودکشی در میان دانشجویان بهخصوص در خوابگاههای دانشجویی هنوز با مشکلات روحی و روانی و شخصی دانشجویان تعریف میشود، در حالی که واقعیت موجود چیز دیگری است».
به گفته این دانشجوی ساکن تهران، «زندگی دانشجویی» دیگر آن مفهوم سابق را ندارد: «در گذشته بخش مهمی از زندگی دانشجویی بیرون از محیط دانشگاه تعریف میشد اما امروز آن بخش از زندگی دانشجویی جای خود را به زحمت و تحمل برای پول درآوردن داده است».
محمد که سال پایانی تحصیلش با تعطیلی خوابگاههای دانشجویی به دلیل کرونا روبرو شد و ناچار به زندگی در یک پانسیون شده است، میگوید «بسیاری از دانشجویان کمبرخوردار که از شهرهای کوچک به تهران میآیند اساسا پشتوانه مالی چندانی از طرف خانواده ندارند و خیلی زود باید دنبال کار باشند تا هزینههای تحصیل و زندگی را تامین کنند اما این فقط یک بخش ماجراست، چرا که بعضی وقتها آمدن دانشجویان بهخصوص پسران به تهران از نگاه خانوادهها فقط یک مهاجرت تحصیلی نیست بلکه توقع کسب درآمد از دانشجویان هم وجود دارد. موضوعی که به نحوی فشار بر دانشجویان برای پیدا کردن کار در پایتخت را بیشتر هم میکند».
در سالهای اخیر هزینهی تحصیل دانشگاهی برای طبقات پایین جامعه و افراد کمبرخوردار بسیار سنگین و کمرشکن شده است. هزینههایی که در دانشگاههای غیرانتفاعی، به مراتب بیشتر است. به همین دلیل بسیاری از دانشجویان باید قبول کنند که بسیاری کارها را که اصلا مناسب قشر دانشجو نیست انجام دهند. این درحالیست که آنان اساسا به دلیل «دانشجو» بودن با صورتهای مشخصی از تبعیض در کار روبرو هستند؛ اغلب آنها نمیتوانند کار بلندمدت و تماموقت داشته باشند و ناگزیر به کار «بدون قرارداد» میشوند و بسیاری نیز به تعبیری در مشاغل غیر رسمی مشغول به کار میشوند. به این معنا قوانین کار شامل شرایط بسیاری از دانشجویان مشغول به کار نمیشوند.
روز پنجشنبه بیستم آذرماه ۱۳۹۹ خبر فوت اشکان فتحی دانشجوی دانشکدهی علوم اجتماعی تهران در رسانهها منتشر شد. او که برای کارگری به بوشهر رفته بود، در حال بازگشت از محل کار به خانه، در رودخانه و در جریان سیل بوشهر غرق شد و جان باخت.
این دانشجو ساکن یکی از محرومترین مناطق بهبهان بود که در دورهی روزانه رشته علوم ارتباطات دانشگاه تهران تحصیل میکرد و برخی از همدانشکدهایهایش نوشتهاند «به خاطر تهیه گوشی موبایل مجبور به کار کردن شده بود». روایت مرگ تلخ اشکان فتحی صورت دیگری از تبعات تبعیض و نابرابری است که دقیقا در نقطه پیوند بحرانهای قشر کثیری از دانشجویان و کارگران قابل بررسی است.
فرزانه، یکی از دانشجویان سابق دانشگاه هنر در تهران که پس از شیوع کرونا و از دست دادن شغل پارهوقتش در یک فروشگاه لباس فروشی، ناچار به انصراف از دانشگاه شده است، به کمپین حقوق بشر در ایران میگوید «برای دخترانی مثل من که از شهرستان به تهران میآیند و با هزار مکافات شغلی پیدا میکنند و رویایی برای ساختن زندگی در سر میپرورانند، شرایط به مراتب سختتر و پیچیدهتر هم هست. خیلیها بعد از تعطیلی خوابگاهها و ناتوانی از تامین مخارج زندگی در تهران ناچار شدند به شهرستان برگردند و قید درس خواندن را بزنند». به گفته این دانشجوی سابق «برای خیلی از دختران دانشجویی که از شهرستان به تهران میآیند مساله مهم از همان ابتدا تلاش برای به دست آوردن استقلال است. استقلالی که خانواده بسیاریشان به این راحتیها با آن موافق نیستند. یعنی ما در دو جهت باید مبارزه کنیم».
مشکلات و مصائب موجود در زندگی دانشجویان فرودست، آسیبپذیری آنها به لحاظ روحی را بیشتر کرده است. تعطیل شدن خوابگاهها یا باعث شده که آنها مجبور به زندگی در پانسیونها شوند و یا ناگزیر به اجاره کردن خانه با هزینههای بالا.
در ادبیات غالب حکومتی و شاید نگاه بسیاری از اقشار جامعه، فشار معیشتی اعمال شده بر دانشجویان فرودست و تبعات تلخ آن مانند خودکشی چندان برجسته نیست. به تعبیری تبعیض روا شده بر دانشجویانی که ناچار به کارگری میشوند تنها با وقوع چنین اتفاقات تلخی دیده میشود.
خودکشی کارگران
«من یازده سال است در این خرابشده زحمت میکشم، همهاش با حقوق پایین و با تاخیر زیاد و هر برج باید حقوق ما دورتر و دورتر واریز بشود. در این یازده سال همهاش به ما میگفتند این برج درست میشود، برج دیگر درست میشود، سر برج شش درست میشود و سر سال درست میشود، خرابتر شد که بهتر نشد. تعطیل کاریها را میآییم و اضافهکاریها را به ما نمیدهند. حقوقی که هفت سال پیش میگرفتیم الان همچنان میگیریم. حقوق دریافتی ما دو میلیون و هشتصد هزار تومان است، حتی پایینتر! با این حقوق چطور میتوانم مخارج خانه و قسطهای عقب افتاده و بدهکاریها را بدهم؟»
اینها بخشی از آخرین پیامی بود که بهرام ابراهیمیمهر ۳۱ ساله، متاهل و پدر فرزندی سهساله و راننده شهرداری مرودشت برای همکاران خود در تلگرام فرستاده بود؛ کمی قبل از اینکه مقابل دوربینهای مداربسته ساختمان شهرداری خود را حلقآویز کند. او در بخشی از پیام خود نوشته بود که بارها به دلیل اعتراض نسبت به تعویق حقوق از سوی مسئولان طرف قرارداد در شهرداری مرودشت، به اخراج از کار تهدید شده است.
خودکشی بهرام ابراهیمیمهر، راننده شهرداری مرودشت در محل کار ابعاد این اقدام دردناک را بیشتر از هر جای دیگر متوجه حقوق پایمال شده کارگران و اعتراض آنها به شکل و شیوه رسیدگی به امورشان از سوی کارفرما میکند. به تعبیری راه بیان اعتراض بسیاری از کارگرانی که با حقوق تضییع شدهشان روبرو هستند، چنان بسته میشود که پایان دادن به زندگی آنهم در همان مکانی که سالیان سال «محل کار» کارگر بوده است، آخرین نشان اعتراضیست که شاید به قیمت جان معترض تمام شود.
حقوق عقبافتاده، مشکلات در بیمه درمانی، قراردادهای موقتی و اخراج از کار و مواردی مانند آن، کلیدواژههای روایت خودکشی کارگران در سالهای گذشته بوده است. تمامی آن مواردی که بر مشکلات معیشتی دامن زده است.
خودکشی کنار چاه ثروت
خرداد ماه سال ۱۳۹۹ عمران روشنیمقدم، کارگر میدان نفتی یادآوران در شهرستان هویزه به دلیل مشکلات مالی و عدم دریافت حقوق ماهیانه خودکشی کرد. این کارگر کنار یکی از چاههای نفت این میدان نفتی خود را حلقآویز کرده بود. روایت تلخ خودکشی کارگر میدان نفتی در هویزه به تعبیری یک استعاره روشن از وضعیت معیشتی گروه کثیری از مردم و مدیریت ثروت در ایران است. همکاران عمران روشنیمقدم در آن زمان اعلام کردند که او بهدلیل مشکلات مالی و عدم دریافت حقوق ماهیانه خود را حلقآویز کرده است. یکی از همکاران عمران روشنیمقدم، گفته بود «وضع مالی وی آنقدر بد شده بود که حتی پول نداشت با خود غذا سر کار بیاورد، ولی شرکت توجهی به این امر نمیکرد».
شاید یکی از خبرسازترین خودکشیها در میان کارگران مربوط به آخرین ماه سال ۱۳۹۶ باشد، وقتی که علی نقدی کارگر شرکت کشت و صنعت هفتتپه به دلیل فقر ناشی از پرداخت نشدن حقوق، خود را در «کانال آب» این مجتمع صنعتی انداخت و جان باخت. در گزارش مربوط به خودکشی علی نقدی در هفتتپه آمده بود که وی ساعاتی قبل از اقدام به خودکشی وارد محوطه کار شده بود و در مقابل همکاران خود از پیگیری بینتیجه مطالبات خود خبر داده و گفته بود «از این وضعیت خسته شده و میخواهد خودکشی کند تا شاید مسئولان شرکت به فکر مطالبات چندین ساله همکارانش بیفتند».
یکی از همکاران علی نقدی با اشاره به اینکه آقای نقدی حدودا ۲۷ سال سابقه کار در مجتمع نیشکر هفت تپه را داشت، گفته بود «باور نمیکردیم آقای نقدی گفتههای خود را عملی کند اما بهصورت ناگهانی با جنازه در آب افتاده وی در کانال کشاورزی روبرو شدیم. علی حدود ۵۰ سال سن داشت. سالهاست که مسئولان کارخانه هزینه دوران بازنشستگیمان را علیرغم مصوبه دولت به حساب تامین اجتماعی واریز نمیکنند و ما کارگران فصلی بلاتکلیف ماندهایم».
در آن زمان (اردیبهشت ۱۳۹۷) یک فعال کارگری و عضو سندیکای کارگران هفتتپه گفته بود: «در یکی از موارد اقدام به خودکشی کارگران مربوط به یکی از کارگران به همراه دختر و پسر حدودا ده، دوازده سالهاش، جلوی درب ساختمان مدیریت، اقدام به خودسوزی خود و فرزندانش کرد. او میخواست خود و فرزندانش را جلوی ساختمان مدیریت با بنزین به آتش بکشاند که باز هم خوشبختانه کارگران توانستند مانع از اقدام او شوند.»
خودکشی در سکوت و تاریکی
فارغ از مواردی که در آن، کارگران در محل کار و یا مقابل ساختمان شرکت یا اداره مربوطه اقدام به خودکشی کردهاند، موارد بسیار دیگری از خودکشی کارگران اخراجی و یا تحت فشار معیشتی ناشی از دیرکرد پرداخت حقوق هم گزارش شده است که کارگران مکانی جز محل کارخانه را برای پایان دادن به زندگی خویش برگزیده بودند.
شنبه ۲۲ آذرماه سال۱۳۹۹، کانال تلگرامی سندیکای کارگران شرکت هفتتپه خبر داد که رضا آل کثیر، کارگر اخراجی قسمت گلخانه این شرکت، به دلیل فشارهای معیشتی و مشکلات اقتصادی، در منزل پدریاش خود را حلق آویز و متاسفانه جان باخت.
یک فعال کارگری در روایت زندگی آلکثیر نوشته بود: «آل کثیر بارها عنوان کرده بود که برادران و خواهران معلول داشته و نان آور خانواده است، با اینحال او طی یک ماه گذشته در شرکت مشغول به کار بود که با تصمیم یکباره مسئولین کارخانه از کار اخراج و فرد دیگری جایگزین او شد و رفت و آمدهای مکررش برای بازگشت به کار نتیجه نداد».
در نبود آمارهای دقیق و درعینحال مسکوت ماندن خبر بسیاری از اقدامات کارگران به خودکشی در بسیاری از مناطق ایران، به سختی میتوان عدد دقیقی از تعداد موارد خودکشی در میان کارگران به دلایل معیشتی و فقر به دست آورد. با این حال شمار موارد خودکشی کارگران تقریبا در تمام سالهای اخیر خودنمایی کرده است. مواردی که چه در نهادهای دولتی همچون شهرداریها رخ داده و چه در کارخانههای متعلق به بخش خصوصی.
یکی از کارگران سابق فولاد اهواز درباره دلایل افزایش خودکشی میان کارگران به کمپین حقوق بشر گفت: «در شرایط امروز ایران از دست دادن کار یعنی تمام شدن زندگی. نه پساندازی و نه حمایتی. برای خیلیهای دیگر هم دیرکرد در پرداخت حقوق آنقدر طاقتفرسا شده که فرق چندانی با کارگر بیکار شده ندارد، فقط مجبور به انجام کار است تا مبادا همان هم از او گرفته نشود».
به گفته این کارگر سابق کارخانه فولاد اهواز، «فشارهای معیشتی و فقر گسترده در میان کارگران نه تنها منجر به بالارفتن تعداد خودکشی شده است، بلکه بر رفتارهای خشونتآمیز در این مناطق نیز تاثیر زیادی گذاشته است، حتی منجر به مواردی همچون قتل و یا نزاع شدید شده است.»
سویههای تبعیض علیه جامعه کارگری و فرودستان آنگونه که بارها در اعتراضات کارگران به زبان آمده است، از مهمترین دلایلیست که شهروندان جامعه کارگری را ناگزیر به پایان دادن به زندگی میکند.
همین سویههای تبعیض بر بالا رفتن شمار خودکشی در میان دیگر اقشار جامعه نیز تاثیر مستقیم و تبعات تلخ یکسانی دارد. چندی پیش بود که محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان کشور با انتشار پستی در توئیتر اعلام کرد، مصطفی رنجبران دبیر زیست شهرستان میناب به دلیل عدم تحمل فشار اقتصادی ، دست به خودکشی زده است.
حبیبی نوشته بود: «این خودکشیهای زنجیرهای در میان معلمان و کارگران به دلیل مشکلات معیشتی و خودکشی دانشجویان ، دانش آموزان و نوجوانان به دلیل فشارهای اجتماعی، واقعا یک نوع قتل حکومتی است و باید زنگ خطری برای همه باشد».
خاموش شدن نمادهای «امید»
اگرچه حاکمیت همواره سعی داشته تا نشان دهد که اولویت اصلی مقامات اجرایی، «رفع تبعیض و فقر» مردم بوده است اما واقعیت موجود در ایران کاملا حکایت دیگری دارد. اخیرا رئیس دولت سیزدهم، ابراهیم رئیسی، گفته بود که طی تنها دو هفته «فقر مطلق» در ایران را ریشه کن خواهد کرد. بنا به ادعای ابراهیم رئیسی تا پایان سال ۱۴۰۰ فقر مطلق در ایران دیگر وجود نخواهد داشت. وزارت کار ایران مهر ماه سال ۱۴۰۰ اعلام کرد که یک سوم جمعیت ایران در فقر مطلق به سر میبرند. رویکرد غیر واقعبینانه مقامات و تکرار حرفهای کلی و ناکارآمدی پیوسته در برطرف کردن فقر در ایران، بیش از پیش بر «ناامیدی» این بخش بزرگ از جامعهای که مجبور به زیستن در «فقر مطلق» هستند، دامن میزنند. نا امیدی از آنچه «آینده» مینامند.
از طرفی، رواج خودکشی در میان اقشاری از جامعه که به تعبیری مصادیقی از «آینده» جامعه هستند، باعث میشود تا مفهوم «ناامیدی» نیز به گونهای دیگر در روایت کلان جامعه نمایان شود. اقدام به خودکشی کودکانی که ناتوان از تهیه ملزومات تحصیل هستند و یا معلمانی که نشان دهنده راه «آینده» کودکان هستند، تلخترین شکل از فروپاشی معنای آینده و امید نزد بسیاری از شهروندانیست که هر روز بیشتر از قبل زنجیرهای تبعیض و نابرابری و ظلم روا شده از سوی حاکمیت را مشاهده و احساس میکنند.