گفتگوی اختصاصی با سعید دهقان: با سه مرحلهی اضمحلال، انتقال و استقرار مواجهیم و نیازمند یک ساختار حقوقی برای گذار به دموکراسی هستیم
سعید دهقان، وکیل حقوق بشر و عضو اتحادیه بینالمللی وکلا، معتقد است که خیزش انقلابی مردم ایران در نزدیک به دوماه گذشته جامعه جهانی را مجبور به «پیروی» از صدای آزادیخواهی مردم ایران کرده است. به اعتقاد وی همبستگی گسترده و تاریخی ایرانیان در سراسر جهان با یکدیگر مفهوم مرزهای جغرافیایی را از بین برده است و صدای ایرانیان را بیش از هر وقت دیگری در گوش جهانیان طنینانداز کرده است. صدایی که به زعم سعید دهقان آشکارا اصل بنیادین «حق تعیین سرنوشت» را فریاد میزند، چون واقعیت این است که امروز حاکمیت جمهوری اسلامی به هیچ وجه مردم ایران را نمایندگی نمیکند. سعید دهقان معتقد است که جامعه بینالملل و در راس آن سازمان ملل و ارکان اجرایی آن باید همه سازوکارهای موجود را به کار گیرند تا اقدامی جدی با ضمانت اجرای موثر برای مردم معترض ایران انجام دهند. آقای دهقان تشکیل جلسه شورای امنیت سازمان ملل درباره ایران را ولو غیر رسمی، قطعهای از یک پازل بزرگ میداند که با همبستگی جامعه جهانی با یکدیگر میتواند مقدمات اقدامات جدی و موثرتری باشد. به گفته وی سیر جریان انقلابی در ایران باعث شده است که حتی جامعه جهانی که گاهی «کمشنوا» می شود، بدون «سمعک» هم بتواند صدای آزادیخواهی مردم ایران را بشنود. با سعید دهقان درباره اقدامات وکلا و حقوقدانان ایرانی، اهمیت جلسه شورای امنیت سازمان ملل درخصوص ایران و نسبت جامعه جهانی و خیزش انقلابی ایران به گفتگو نشستیم.
چرا تشکیل جلسه غیررسمی شورای امنیت سازمان ملل درباره ایران اهمیت دارد؟
در واقع باید پیش از پاسخ به این سوال شرح بدهیم که اصلا چرا و چه شد که ضرورت تشکیل این جلسه به وجود آمد. ببینید پس از شروع اعتراضات سراسری در ایران، جامعه خیلی زود در وضعیت انقلابی قرار گرفت و این وضعیت انقلابی تاکنون، که حدود دو ماه از شروع خیزش عمومی مردم میگذرد، تداوم پیدا کرده است. به اعتقاد من شکل و جنس این اعتراضات با دفعات گذشته بسیار متفاوت است و یکی از نشانههای این تفاوت، همبستگی گسترده مردم با یکدیگر است. اتحادی که در بین ایرانیان خارج از کشور نیز به وضوح دیده شده است. در واقع، برخلاف تلاش حکومت و بعضی از همراهان حکومت، مرزهای جغرافیایی عملا بیمعنا شده و دیگر ایرانیان به «خارجنشین» و «داخل نشین» تقسیمبندی نمیشوند. شاید بتوان گفت که این همبستگی برای نخستینبار در تاریخ معاصر ایران به شکل بسیار گسترده و بیسابقهای شکل گرفت و اساسا مفهوم مرز جغرافیایی برای همبسته شدن ایرانیان، عملا از بین رفت. در این زمینه، باید به نقش مهم آقای حامد اسماعیلیون، سخنگوی انجمن خانوادههای پرواز PS752 اشاره کنم که در برپایی تجمعات اعتراضی در بیش از ۱۵۵ شهر دنیا، به ویژه تجمع بزرگ و ۵۰ هزار نفری ایرانیان در اینجا تورنتو، و بعدتر در تظاهرات ۱۰۰هزارنفری در برلین نقش مهمی داشت. این همبستگی باشکوه ایرانیان که با تمام وجود از حکومت تمامیتخواه و نظام ولایی خسته شدهاند و همچنین فعالیتهای مستمر همه فعالان مدنی و کنشگران حقوق بشری در حوزههای مربوط به خود باعث شده است که صدای مردم ایران به گوش جامعه جهانی برسد. موضوعی که باعث شد که برای اولینبار دولتهای طرف مذاکره با جمهوری اسلامی ایران نیز متقاعد شوند دیگر نمیتوان با مقامات رژیم جمهوری اسلامی گفتگو و مذاکره کرد. بهخصوص تظاهرات بزرگ و تاریخی ایرانیان در کانادا و آلمان باعث شد که این دولتها پیشقراولان رساندن صدای مردم ایران به جامعه جهانی شوند و پیگیر خواستههای مردم ایران از جامعه بینالمللی شوند. همانطور که دیدیم با واکنشهای جامعه جهانی و کشورهای توسعهیافته و دموکراتیک به اعتراضات سراسری مردم (مثل واکنش گروه جی۷)، مقدمات تشکیل جلسه در شورای امنیت سازمان ملل هم فراهم شد. حالا چرا این جلسه اهمیت دارد؟ ممکن است بسیاری بگویند که این جلسه رسمی نبوده است، اما باید توجه داشت که تقریبا همه کشورهای عضو در آن شرکت داشتند. از سوی دیگر، باید تاکید کرد که اساسا موافقت با تشکیل این جلسه اضطراری در مهمترین رکن نهاد سازمان ملل متحد یعنی شورای امنیت نشان دیگری از اهمیت این جلسه است. به تعبیری میتوان گفت که ضرورت تشکیل این جلسه نشان میدهد که آنچه امروز در ایران میگذرد تا چه سطحی میتواند برای جامعه جهانی مهم باشد و واکنش به آن ضروری. شما میبینید که با وجود غیر رسمی بودن جلسه، همه کشورها از جمله روسیه و چین هم در آن شرکت کردند. حتی نماینده جمهوری اسلامی هم در این جلسه حضور داشت و جالب است که بر اساس سندی که پیش از تشکیل این جلسه منتشر شده، نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل تلاش کرده که از نمایندگان کشورهای عضو شورای امنیت بخواهد در جلسه شرکت نکنند و جلسه را به رسمیت نشناسند، اما در نهایت دیدیم که تلاشهای او به نتیجه نرسید. همین تلاش نماینده حاکمیت جمهوری اسلامی نشان میدهد که این جلسه تا چه اندازه مهم بوده است.
حالا باید به اهمیت نشست شورای امنیت سازمان ملل بپردازیم. به اعتقاد من اهمیت این جلسه در چهار نکته است؛ اول اینکه باعث اجماع سازی جامعه بینالمللی در استفاده از ضمانت اجراییهای موجود میشود، آن هم وقتی میدانیم شورای امنیت به عنوان مهمترین رکن سازمان ملل میتواند مقدمات اجرایی شدن این ضمانت اجراها را فراهم کند. نکته دوم پیامی سیاسی خاصی است که برگزاری این نشست، به یک حکومت توتالیتار و تمامیتخواه یعنی جمهوری اسلامی میدهد. در واقع به نوعی این پیام را به گوش حاکمیت سرکوبگر و ناقض حقوق بشر میرساند که این حاکمیت با چنین سابقه تاریکی در نقض سیستماتیک حقوق بشر مردم، نمیتواند نماینده مردم ایران باشد. نکته سوم این نشست تاثیر مهمیست که بر تقویت همبستگی جهانی دارد و میتواند قوت قلبی برای مردم ایران باشد که تحت ظلم و تبعیض و شکنجه و اختناق و در یک کلام زیر سلطه حاکمیتی هستند که مشغول «جنایت علیه بشریت» است. به این معنا که همبستگی جامعه جهانی باعث میشود که مردم ایران بدانند که جامعه بینالملل متوجه سرکوب و ظلم شدیدی که حاکمیت بر مردم روا میدارد هست. درواقع این جلسه باعث میشود که مردم ایران بدانند که جهان صدای آزادیخواهی آنان را با آن همبستگیشان در سراسر ایران و جهان شنیده است. هرچند مردم ایران عملا نشان دادهاند که منتظر جامعه جهانی نبوده و نیستند تا بر مبنای خواسته آنها عمل کنند. حتی به نوعی میتوان گفت جامعه ایران نشان داده که نه تنها «پیرو» نبوده، بلکه «پیشرو» بوده است و این جامعه جهانیست که پیرو خیزش جامعه ایران شده است. درست مثل ایرانیان خارج از کشور که آنها نیز پیرو انقلاب مردم در ایران شدهاند. در واقع برگزاری چنین نشستی، قوت قلبی برای مردم ایران در ادامه این وضعیت انقلابی است، نه اینکه مردم منتظر برگزاری چنین نشستهایی بوده باشند. عملا باید گفت که پیوستگی مبارزات مردم ایران، جامعه جهانی را متقاعد کرد که صدای مردم ایران را بشنوند و در جای درست تاریخ بایستند.
نکته چهارم که بسیار مهم است، مقدمات کنار هم چیده شدن قطعات پازل حقوق بینالملل است که در جریان برگزاری نشست میتوان به آن اشاره کرد. در واقع این نشست در شورای امنیت سازمان ملل، میتواند در آینده مقدمات اجرایی شدن سازوکارهای حقوقی بینالمللی و کنار هم چیده شدن پازلهای آن را فراهم کند. در نظر بگیرید که در نهایت این شورای امنیت سازمان ملل است که میتواند پرونده یک حکومت توتالیتر را که مرتکب قتل و جنایت و سرکوب مردم شده است، به مهمترین دیوان کیفری بینالمللی یا ICC ارجاع بدهد. وقتی چنین نشستی (شورای امنیت) برگزار میشود، میتواند اولین قطعه از پازل برای به راه افتادن این سازوکارها چیده میشود. این موضوع در کنار پازل دیگر یعنی فراهم آوردن مقدمات تشکیل کمیسیون حقیقتیاب در شورای حقوق بشر سازمان ملل، معنا میدهد. هر چند هر کدام از این پازلها ساز و کار خاص حقوقی خودش را دارد و مقدمات حقوقی آها باید فراهم شود. ولی باید پذیرفت که همه این موارد مثل قطعات یک پازل عمل میکنند. کمااینکه فعال شدن همه گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل در حوزههای مختلف فعال میشوند و در کنار آن دولتهای دموکراتیک هم ناگزیر به واکنش و موضعگیری صریحتر درباره ایران میشوند (که تا این لحظه دیدیم بعد از کانادا و آلمان، فرانسه و اسپانیا، شیلی، سوئد و چند کشور دیگر هم موضعگیریهای قاطعتری کردهاند). تمام اینها باعث میشود که ما بتوانیم حتی به فراهم شدن برگزاری رفراندوم در ایران تحت نظارت سازمان ملل هم امیدوار شویم. بببینید وقتی از کنار هم چیده شدن این قطعات پازل حرف میزنیم یعنی به نتیجه رسیدن و فعال شدن همه اعضای جامعه بینالملل برای درک شرایط مردم ایران و حمایت همهجانبه جامعه بینالملل از آن. وقتی همه کشورهای دموکراتیک و طرفدار حقوق بشر واکنش صریح و متحد داشته باشند و با احضار سفرایشان و یا هر شکل دیگری از واکنش، موضع خود را نسبت به سرکوب اعتراضات نشان دهند، آن وقت موتور محرک سازمان ملل برای اجرایی کردن سازوکارهای مقابله با حکومت جمهوری اسلامی و حمایت از خیزش عمومی مردم، روشن میشود و از حالت ایستایی به حالت پویایی میرسد که میتواند نوید بخش باشد.
شما به همراه گروهی از وکلا، در روزهای ابتدایی شروع خیزش سراسری مردم، چهار پیشنهاد به چهار مرجع بینالمللی ارائه کردید. موضوعی که بازتابهای بسیار زیادی داشت. لطفا درباره آن چهار پیشنهاد بیشتر بگویید و اینکه از زمان مطرح شدن آن بحث تا امروز چه مسیری در جهت به سرانجام رسیدن آن پیشنهادات طی شده است؟
قبل از پاسخ به پرسش شما اجازه بدهید این نکته را هم عرض کنم که آن بیانیه اگرچه ابتدا به دلیل سرعت بالای تحولات ایران و ضرورت واکنش به موقع، با امضای هشت وکیل منتشر شده است، اما بعدتر تعداد بسیار زیادی از وکلا به جمع امضاکنندگان پیوستند، چون ما احساس میکردیم که در این شرایط ویژه، مسئولیت تاریخی برای مردمی داریم که تا این حد مورد ستم و ظلم و سرکوب واقع شدهاند و میشوند. برای اینکه در قدم نخست این سرکوب شدید متوقف شود سعی کردیم بر پتانسیلهای موجود در سازمان ملل و یا کشورهای طرف مذاکره با جمهوری اسلامی و یا نهادهای بینالمللی تمرکز کنیم و ببینیم چگونه میتوان از این سازوکارها بهره گرفت. اولین پیشنهاد ما در این بیانیه خطاب به سازمان ملل بود مبنی بر اینکه ضمن بررسی فوری وضعیت موجود، مقدمات برگزاری رفراندوم در ایران را فراهم کند. این پیشنهاد درواقع براساس تجربههای پیشین در سازمان ملل بوده است. مثلا میبینیم سازمان ملل در هرجایی که ورود موثر کرده و یا واکنش مناسب داشته و مسئولیت خود را به عنوان مهمترین نهاد بینالمللی در دنیا پذیرفته است، توانسته کمک کند. یعنی از اقدامات بیاثری چون بیانیه دادن و محکوم کردن پا را فراتر گذاشته است. وقتی که آنها میبینند که مردم یک کشوری حاکمیت توتالیتار و قاتل و سرکوبگر را نمیخواهد اما هربار که اعتراض کردند نه تنها سرکوب شدند بلکه با یک کشتار از سوی حاکمیت روبرو شدند، یعنی اینکه آن نظام، نظام نرمالی نیست و نمیتواند با این رفتار، عضو جامعه بینالملل باشد و نه تنها صلح و امنیت میلیونها ایرانی در داخل ایران را به خطر انداخته، بلکه میتواند برای امنیت بیش از هفت میلیون ایرانی خارج از کشور نیز تهدیدی محسوب شود و اساسا نقش مخربی در کشورهای منطقه داشته باشد و امنیت میلیونها نفر را به خطر بیاندازد. در چنین شرایطی و با توجه با اعتراضات گسترده مردمی، سازمان ملل باید نقش خود را جدیتر ایفا کند و مقدمات برگزاری رفراندوم را فراهم کند.
پیشنهاد دوم ما به شورای حقوق بشر سازمان ملل بود مبنی بر تشکیل جلسه اضطراری برای تشکیل کمیسیون حقیقتیاب درباره اعتراضات ایران. درواقع در ابتدای اعتراضات که این پیشنهاد مطرح شد هنوز گستردگی اعتراضات به این اندازه نبود، ولی ما به این تحلیل رسیده بودیم که اینبار سطح گستردگی بالاست و تشکیل جلسه فوری در شورای حقوق بشر سازمان ملل ضروری است. بعد از ارائه این پیشنهادات هرکدام از ما وکلا به شکل جداگانه و یا در مقطعی با هم، ایمیلهای پیگیری را به نهادهای مربوطه فرستادیم و شخصا با افراد مربوطه از کمیساری حقوق بشر سازمان ملل گرفته تا گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران در ارتباط و پیگیری بودیم. پیشنهاد سوم ما هم به کشورهای دارای روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی بود که از آنها خواستیم تا سطح روابط دیپلماتیک خود را با جمهوری اسلامی تعلیق کنند و سفرای خود را فرا بخوانند. (این به معنای تعطیلی خدمات کنسولی نبوده ونیست) البته میدانیم که این تصمیم برای هر دولتی متفاوت است. ما هم در این مدت با برخی از دولتها که امکان گفتگو داشتیم جداگانه این موضوع (فراخواندن سفرا از ایران) را مطرح کردیم. البته این پیشنهاد درواقع پیش از این موضوع، خطاب به کشورهای طرف مذاکره با جمهوری اسلامی هم بود که به آنها تاکید داشتیم مذاکره با این رژیم ناقض حقوق بشر که حتی مرتکب جنایت جنگی علیه مردم خود شده است و به هیچوجه مردم خود را نمایندگی نمیکند، هیچ معنایی ندارد. ما به این کشورها هشدار دادیم که مذاکره با جمهوری اسلامی یک نوع همدستی با شیطان است و در فردای ایران آزاد، مردم تاریخ را فراموش نمیکنند و به یاد میسپارند که چه دولتهایی به آنها پشت کردند و این تصمیم (مذاکره با جمهوری اسلامی) در آیندهی روابط کشورها تاثیر گذار است. مردم ایران به یاد میسپارند که در این مقطع تاریخی، هر کشوری کدام سمت تاریخ ایستاده است. ما در پیگیریهای شخصی و گروهی مکررا هشدار دادیم که تنها خط قرمز، تداوم خدمات کنسولی در ایران است اما باید واکنش قاطع دیپلماتیک صورت بگیرد.
پیشنهاد چهارم ما که با وجود پیگیریهای زیاد هنوز به نتیجه نرسیده است، پیشنهاد به اتحادیه بینالمللی وکلا بود برای به دست گرفتن ابتکار عمل برای تشکیل کمیته بینالمللی پیگیری حقوق افراد بازداشت شده تا سایر وکلا در همه دنیا درگیر این موضوع بشوند. استدلال ما این بوده است که اگر امروز این کمیته در اتحادیه بینالمللی وکلا تشکیل شود و پیگیر وضعیت بازداشت شدگان در ایران باشد (که در اغلب موارد آدمربایی است و نه بازداشت براساس فرایند قانونی)، در آینده میتواند برای دیگر کشورهای جهان و بهخصوص کشورهایی که در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا همواره درگیر چنین معضلاتی هستند، فعالیت کند.
با توجه به فعال شدن بعضی از دولتها در جامعه بینالملل و ارکان بعضی از سازمانهای بینالمللی، تحلیلی شما از قطعات پازل مورد نظرتان چیست؟ قدم بعدی چیست؟
درواقع ما مثل رودخانههایی هستیم که همه به یک دریا میرسیم. حالا بعضی از این رودها همچون رود نیل بزرگ هستند و ممکن است خروجیهای بزرگتری هم داشته باشند. اما در نهایت همه این رودها به دریای بزرگ جامعه بینالملل میرسند تا صلح و امنیت را برای تضمین حق زندگی با آزادی برای مردمان دنیا فراهم کنند. چون در این دهکده جهانی، عملا سرنوشت همهی ما در همه جای دنیا به هم گره خورده است و نمیتوانیم جزیرهای عمل و زندگی کنیم. هر چند میدانیم برای رسیدن به ضمانت اجراهای اصلی و قوی در سازمان ملل، نیازمند تصمیمات عالی شورای امنیت هستیم که با وجود حق وتوی روسیه و چین به عنوان همدستان جمهوری اسلامی، نمیتوان انتظار خروجی سریع و مناسب داشت. مثلا اجرای عدالت در سطح جهانی، نیاز به ارجاع پروندههای جنایتهایی از این دست به دیوان کیفری بینالمللی ICC هست که شورای امنیت در مورد آن باید تصمیم بگیرد. اما برای تشکیل جلسه فوری و اضطراری شورای حقوق بشر و تشکیل کمیسیون حقیقتیاب، هرچند الزاما با موانع شورای امنیت روبرو نیستیم، اما نیاز جدی به اراده و پیگیری است. کارهایی که به لحاظ تاریخی و عملکردی، در نهادهای بینالمللی مانند عفو بینالملل میتواند با همکاری سازمانهای حقوق بشری تخصصی در حوزه ایران، قاطعیت پیگیری شود که ظاهرا در حال پیگیری است. البته این پازلها مانند پیگیری مقدمات برگزاری رفراندوم، تشکیل جلسه اضطراری یا تحقیقات کیفری ویژه و نظایر آن، صرفا در حوزههای تخصصی به نتیجه نهایی نمیرسد و نیازمند اراده سیاسی از سوی دولتهای عضو هم خواهد بود.
تکلیف شورای امنیت سازمان ملل و بازی حکومتهایی مانند چین و روسیه در زمین جمهوری اسلامی روشن است که در همین جلسه اخیر شورای امنیت هم سعی میکردند اعتراضات تاریخی و خیزش عمومی مردم ایران را به هر نحو ممکن، فقط به یک مساله حجاب و یا یک قتل تقلیل دهند. اما با توجه به اینکه نمایندگان برخی از کشورهای دیگر در یک بیخبری مطلق از وضعیت به سر میبردند و مثلا از خود جمهوری اسلامی میخواستند که کمیته حقیقتیاب درباره مسائل ایران تشکیل بدهد، نشان میدهد بیشتر نیازمند اطلاعرسانی و آگاهیبخشی در سطح جامعه بینالملل هستیم تا شاهد اینگونه تحلیلها و درخواستهای عجیب نباشیم که نمایندگان بعضی از کشورها در اینگونه مجامع مهم بینالمللی، از خود متهم بخواهند که با تشکیل کمیته مستقل، به مساله رسیدگی کند!
به نظر من برای قدمهای بعدی و تحقق خواستهها باید در کنار همبستگی ایرانیان در سراسر دنیا، به همبستگی جامعه مدنی جهانی فکر کرد. بیشک تداوم ابراز همبستگی و نشان دادن این اتحاد، فشار زیادی به دولتهای جهان وارد میآورد که قدمهای بعدیشان را جدیتر بردارند. این شکل از فشارهای بینالمللی که تاثیر آن را با تجمع بزرگ ایرانیان در آلمان و کانادا مشاهده کردیم، میتواند دولتهای دموکرات را وادار به موضعگیری برابر جمهوری اسلامی ایران کند. درواقع تداوم این همبستگی به دولتها، نهادهای حقوق بشری و مقامات آنها گوشزد میکند که باید برابر وضعیت کنونی در ایران مسئولیتپذیر باشند و همچنین آنها را درباره واکنشها و اقدامات خود پاسخگو کنند. ما میبینیم که بعد از جلسه شورای امنیت کشورهای بیشتری غیر از آلمان و کانادا موضعگیریهای صریحتری انجام دادند. فکر میکنم ادامهی این همبستگی تاریخی ایرانیان با هم در همه کشورهای دنیا باعث خواهد شد که یک اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی شکل بگیرد و متعاقب آن اقدامات جامعه جهانی جدیتر شود. به اعتقاد من حتی برخی کشورهای نزدیک به جمهوری اسلامی هم به مرور ناگزیر میشوند که به این اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی برسند. سیر وقایع این مدت در ایران مثل ورود نیروهای حشدالشعبی برای سرکوب معترضان در ایران و یا کمکهای حزبالله لبنان به سرکوب مردم ایران حتی باعث بیداری سایر ملل در منطقه و جهان میشود و همین مساله، مسیر حقوقی بینالمللی را هموار میکند. اما برای ایجاد این همبستگی جهانی احتیاج است تا صدای مردم ایران هرچه بیشتر به جهانیان برسد و شهروندان ایرانی ساکن کشورهای دیگر هم با فشار بر نمایندگان سیاسی و دولتها میتوانند این مسیر را دنبال کنند.
طبیعتا ما به عنوان وکلای ایرانی همچنان باید پیگیر آن چهار پیشنهاد باشیم و در راستای آن پتیشنی هم آماده کردیم که به امضای بیش از هفتهزار و پانصد وکیل از سراسر دنیا رسید. نامهای که در آن خواسته شده بود که دولتهای جهان سطح روابط سیاسی و دیپلماتیک خود با ایران را به حالت تعلیق در بیاورند. بنابراین مهم است که همه ما همانند اعضای یک تیم، روند این پیشنهادات و موارد اعلام شده را پیگیری کنیم. به تعبیری، ما همه اعضای یک خانواده هستیم و برای رسیدن به هدف نهایی، حتی اگر هر کدام به تنهایی هم کاری انجام دهیم، باز برای خواسته و هدف غایی خانواده است. خانوادهای که اصلا مهم نیست ملیت مشترکی داشته باشیم. شما میبینید که همین الان شمار زیادی از شهروندان غیرایرانی در زندانهای ایران گروگان جمهوری اسلامی هستند. این یعنی با وجود یک حکومت مستبد و توتالیتار در یک منطقه، هیچ فردی در جهان در امنیت نیست و هر آینه ممکن است با قتل، ترور، آدمربایی و شکنجه و زندان مواجه شود.
به نظرم در مورد جمهوری اسلامی، ما با سه دورهی مهم پس از اعترضات سراسری ایرانیان مواجه هستیم و باید برنامه داشته باشیم؛ دوره اضمحلال، دوره انتقال و دوره استقرار. جمهوری اسلامی اکنون با «دوره اضمحلال» مواجه است. یعنی در آستانه فروپاشی ارکان نظام؛ اعم از فروپاشی فرهنگی، فروپاشی اجتماعی، فروپاشی اقتصادی و فروپاشی حقوقی که در واقع آخرین میخ بر تابوت یک نظام سیاسی است. در این دوره، بسیاری از اقدامات باید در پیوند دوره بعدی یعنی «دوره انتقال» باشد. دورهای که در آن، باید سندی برای دوره گذار به دموکراسی و آزادی تنظیم شود و همچنین سازوکارهای عدالت انتقالی بر اساس موازین بینالمللی شکل بگیرد که در این مقطع، مساله همفکری ایرانیان و همبستگی آنها با جامعه جهانی بسیار مهم است. مقدمات «دوره استقرار» نیز در واقع با ادامهی همین همبستگی فراهم خواهد شد. چون همه نیروهای فعال سیاسی و مدنی و متخصصان در راس امور مستقر میشوند. البته با کمک متخصصان و دلسوزانی که اغلبشان اکنون در زندانهای ایران هستند.
الان شاهد آن هستیم که بسیاری از مجامع بینالمللی و دولتهای دموکراتیک در صدد اجرایی کردن موضوع اخراج نماینده جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل هستند و به نظر میررسد که این موضوع با جدیت پیگیری میشود. شما از کسانی بودید که خیلی زود و پس از اوجگیری اعتراضات در ایران، این خواست (اخراج نماینده جمهوری اسلامی) را مطرح کرده بودید. به نظر شما چرا پیگیری چنین پیشنهاداتی اهمیت دارد؟
من فکر میکنم اقداماتی از این دست باید همزمان و یا حتی پیش از اطلاعرسانی در سطح افکار عمومی، از مسیرهای رسمی یا کتبی پیگیری شود. و این کار در مورد اخراج عضویت جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل هم به همین نحو پیگیری شد. البته استقبال افکار عمومی از آن توئیت درباره موضوع اخراج نماینده جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل باعث شد که یک نیروی محرک قوی در سطح جامعه بینالملل هم شکل بگیرد و بسیاری از شخصیتهای سیاسی یا مدنی در دنیا از خود بپرسند که چطور حکومتی که در آن زنان به دلیل نوع پوشش بازداشت و شکنجه و زندانی و حتی کشته میشوند، نماینده در کمیسیون مقام زن سازمان ملل دارد! توجه کنید که تا پیش از این، خیلی از نمایندگان کشورهای دنیا در مجامع بینالمللی و خیلی از نمایندگان زن پارلمانها در سراسر دنیا نمیدانستند که زنان در جمهوری اسلامی ایران به دلیل حجاب اجباری با دستگیری و شکنجه و مرگ روبرو میشوند. نمیدانستند چنین تبعیضی چهل و چند سال است که اعمال میشود. آنچه در این ایام در ایران اتفاق افتاد و دختران بسیاری به دست نیروهای حاکمیت کشته شدند باعث شد که خیلیها از وضعیت فاجعهبار زنان در ایران را آگاه شدند. به نظر من، در چنین شرایطی، خیلی غیرطبیعی بود که افکار عمومی دنیا و مقامات مسئول به درخواست اخراج نماینده جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل واکنش نشان ندهند و ماجرای اخراج نمایندهاش را از این کمیسیون جدی تلقی نکنند. با فجایعی که این ایام در ایران شاهد آن هستیم بسیاری از نمایندگان سیاسی زن در کشورهای مختلف متوجه شدند که چه شدت و حدتی از ظلم علیه زنان در تمام این سالها بر زنان ایرانی اعمال شده است. حتی خیلی از آنها که قبلا وقت سفر به ایران حاضر میشدند به اسم احترام به قوانین، حجاب بر سر بگذارند و این عمل را نوعی «تجربه هیجانانگیز» و یا نوعی «تجربه متفاوت» تلقی میکردند، حالا میدانند که این یک تبعیض چهل و چندساله بوده که بر زنان ایرانی تحمیل شده است و شاید برای آنها نوعی تجربه متفاوت بوده ولی درواقع یک نوع توهین به زنان ایرانی است. به واقع نوعی خیانت به جنبش زنان ایران است. ببینید این کنشها (درخواست برای اخراج نماینده جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن) در کنار همه تلاشها و کنشهای دیگر فعالان مثل مسیح علینژاد و دیگر کنشگران و فعالان و راهاندازی کمپینهای مختلف، به نوعی گفتن این حقیقت است که بیتوجهی به مساله حجاب اجباری در ایران و برخی رفتارها مثل همین عضویت ایران در کمیسیون مقام زن، در واقع نوعی عادیسازی تبعیض علیه زنان در ایران است. بعد از قتل مهسا امینی، که پیش از این در توئیتی مسوولان آن قتل را اعلام کرده بودم، همه دنیا به این نتیجه رسیدند که اساسا چنین حکومتی که زنان و دختران خود را به راحتی میکشد، نباید در کمیسیون مقام زن حضور داشته باشد. اصلا کشورهایی که رای به حضور نماینده جمهوری اسلامی در این کمیسیون دادند، باید شرم کنند. هرچند رایگیری برای عضویت جمهوری اسلامی ایران در این کمیسیون به شکل «مخفی» برگزار شد اما فقط ۱۱ کشور از ۵۴ عضو شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد، به عضویت جمهوری اسلامی رای منفی داده بودند، یعنی از بین ۱۱ کشور اروپایی و استرالیا و ایالات متحده آمریکا و کانادا و بریتانیا که همگی عضو شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد هستند، دستکم باید ۴ کشور از عضویت ایران حمایت کرده باشند. این کشورها باید برابر این رای خود پاسخگو باشند. اینکه چطور به حکومتی که اینگونه زنان و دختران را سرکوب میکند، رای به حضور در این کمیسیون دادهاند. ببینید صرف نظر از اینکه این انتخاب چه موقعیتی برای سوءاستفاده جمهوری اسلامی در اختیار آنها قرار میدهد، باعث وهم سازمان ملل و جایگاه ارکان آن هم میشود. به همین دلیل من در پیگیریهای اولیه به این موضوع تاکید داشتم. به تعبیر ایرانیها «حرمت امامزاده را متولی نگه میدارد». بنابراین سازمان ملل اساسا برای اینکه حرمت خود را حفظ کند باید نماینده ایران را در کمیسیون مقام زن اخراج کند. از طرفی، جامعه مدنی جهانی باید آن دولتها را که به حضور ایران در این کمیسیون رای دادند پاسخگو کند. هرچند خود شهروندان آن دولتها هم میتوانند و باید از نمایندگان خود توضیح بخواهند که چرا به حضور جمهوری اسلامی در آن کمیسیون رای دادهاند. به هر حال الان شاهد آن هستیم که موضوع اخراج نماینده جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل از سوی همه کشورها جدی گرفته شده است. اکنون در پنج قاره دنیا همه مقامات سیاسی، نمایندگان کشورها در سازمان ملل، فعالان مدنی و حقوق بشری همگی بر این موضوع (اخراج نماینده جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن) پافشاری دارند. حتی بسیاری از شخصیتها مانند هیلاری کلینتون، میشل اوباما در کنار دیگر فعالان داخلی و خارجی مثل خانم شیرین عبادی و بسیاری چهرههای دیگر به این درخواست اخراج پیوستند و همه یکصدا میگویند که چنین اتفاقی باید انجام شود. شاید در ظاهر این اقدام خیلی موثری تلقی نشود، اما اینطور نیست. چنین اتفاقی پیام بسیار مهمی به جامعه ایران میرساند. پیامی که میگوید «ای مردم ایران ما حالا میفهمیم که شما چه میگفتید، اگر تا امروز متوجه نمیشدیم نقص از درک ما بود. حالا که صدای ایرانیان در همه جای دنیا از ایران و آسیا تا استرالیا و آمریکای شمالی و اروپا بلند شده، دیگر نمیتوان آن را نشنید. جامعه بینالملل حتی اگر کمشنوا هم باشد، بدون سمعک هم الان میتواند این صدای بلند مردم ایران را بشنود. بنابراین این اتفاق (اخراج نماینده جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن) اتفاق کمی نیست و هر کدام از این اتفاقها قطعهای از پازل است. بنابراین نمیتوان لغو عضویت جمهوری اسلامی در کمیسیون مقام زن سازمان ملل را کم اهمیت تصور کرد.
بسیاری از ایرانیان معتقدند که در راه مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی «تنها» هستند و جامعه بینالمللی در نهایت نمیتواند کمک جدی و عملی به مردم ایران کند. از سوی دیگر همبستگی تاریخی ایرانیان خارج از کشور در تظاهرات تورنتو و برلین و سایر شهرهای جهان، چهره تازهای از جامعه ایرانیان به دولتهای خارجی نشان داد که به نظر میرسد در تصمیمگیریها و واکنشهای آنها اثر جدی داشت. رفتار دولتهای کانادا و آلمان گویای این موضوع است. فکر میکنید که این واکنشها باید چگونه عمل کند تا اثر جدی و مستقیم در روند مبازره ایرانیان داشته باشد؟
من شخصا فکر میکنم که مردم ایران از این مرحله «تنها بودن» عبور کردند. ببینید مردم ایران شجاعانه ایستادند، مبارزه کردند، خون دادند، جانهای جوان دادند تا صدایشان را به دنیا برسانند. یک زمانی مردم به شکلهای مختلف از خیابان گرفته تا رسانههای جمعی اعتراض داشتند که چرا دنیا صدای ما را نمیشنود، اما در این ایام، دیگر منتظر (واکنش جامعه جهانی) نشدند. اتفاقا به همین دلیل است که تاکید دارم که مردم ایران «پیشرو» شدند یعنی جامعه جهانی «پیرو» مردم ایران شد. همینطور که جامعه مدنی و ایرانیان خارج از کشور هم به نوعی «پیرو» این خیزش عمومی مردم شدند و به واقع یک تیم بزرگ بدون مرز ساخته شد که اگرچه در یک جغرافیا نبودند، اما همدل و همراه بودند. واقعیت اینجاست که مردم ایران الزاما منتظر تجمعات بزرگ در خارج از کشور نبودند، منتظر واکنشها و اقدامات بینالمللی نبودند. در واقع مردم صرف از نظر از واکنش جامعه بینالمللی و یا ایرانیان خارج از کشور، در نشان دادن و تعلق و همدلی با آنها، کار خود را پیش بردند، اما در نهایت به هم پیوستند و این رودها روز به روز بزرگتر شده و آبی دریا هم روز به روز قابل مشاهدهتر.
در نهایت به اعتقاد من هدف اصلی تامین شده است و این مرحله احساس تنهایی از بین رفته است. الان هر تک صدایی که از ایرانی شنیده میشود، کل دنیا آن را میشنود. ایرانیان خارج از کشور با آزادی عملی که دارند این صداها را به گوش جهانیان میرسانند. دنیا کاملا میداند که هر صدایی که اینجا در بیرون مرزهای ایران فریاد زده میشود در امتداد صدای مردم در ایران است و به همین دلیل است که این جنبش، سر باز ایستادن ندارد و باید بگوییم که ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ یک نقطه بیبازگشت است. من معتقدم از این تاریخ به بعد جامعه ایران تحت هیچ شرایطی به قبل از این تاریخ برنمیگردد. حتی اگر شدیدترین شکل سرکوب و کشتار بر مردم تحمیل شود، باز هم این یک نقطه بیبازگشت خواهد بود. من معتقدم حاکمیت از همه نیرو و توان خود برای سرکوب استفاده کرده است و با این ایده که برخی میگویند «حاکمیت تمام توان سرکوب خود را به خیابان نیاورده» مخالفم. حاکمیت همه توان سرکوب را به خدمت گرفته و مرحله بعدی، آوردن ادوات نظامی مثل تانک به خیابانهاست که کاملا به ضرر حاکمیت است. چون در آن صورت امکان پیوستن بدنه سپاه و ارتش به مردم بیشتر میشود. مردم به یک نقطه کاملا بیبازگشت رسیدهاند و میدانند اگر اینبار در مقابل حاکمیت کوتاه بیایند و خیابان را رها کنند و به خانههایشان برگردند، دیگر هیچکاری نمیتوانند بکنند و به اصطلاح سر بالا بیاورند. به همین دلیل این یک نقطه بیبازگشت برای جامعه است. از سویی، این همبستگی تاریخی ایرانیان خارج از کشور در بیش از ۱۵۵ شهر دنیا و تداوم آن بهخصوص تظاهرات باشکوه برلین و یا تورنتو و لسآنجلس و بسیاری از شهرهای دنیا، باعث میشود که هیچ دولتی نتواند بدون در نظر گرفتن این خیزش سراسری در ایران، تصمیمات سیاسی در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ کند. بگذارید اینگونه بگویم؛ براساس یکی از اصول حقوق بنیادین یعنی اصل حق تعیین سرنوشت یک ملت میتوان خطاب به دولتها گفت، شما که مشغول مذاکره با جمهوری اسلامی بودهای براساس این اصل، به عنوان یک حق بنیادین، نمیتوانی با حکومتی مذاکره کنی که صدای ملتش را نمیشنود، چرا که آن حکومت مشغول کشتار مردم خودش بوده و هست. امروز مانند سابق نیست که به اصطلاح فارسیزبانان «چهاردیواری، اختیاری». نمیتوان در مقابل پدری که در خانه، فرزندان خود را آزار میدهد و به آنها ظلم میکند و حتی به فرزندان خودش تجاوز و تعدی میکند، سکوت کرد، به این بهانه که در «محیط خانهاش» انجام میشود. این دقیقا همین کاری که جمهوری اسلامی همیشه کرده است. اینترنت را قطع میکند و وقتی دنیا اعتراض میکند، بهانه میآورد که این دخالت در حاکمیت ملی بوده است. این اصلا حاکمیت ملی نیست، چون اصلا ملت حاکم نیستند. اصولا نگاه حاکم در نظام سیسای جمهوری اسلامی، یک نگاه ماوراییست. یعنی نگاهی کاملا «تعبدی». ببینید وقتی یک حکومتی به نام دین حکومت میکند، درواقع کارگزارن آن میشوند طبقه روحانیت. این افراد نگاه تعبدی و سنتی و ماورایی دارند. آنها فکر میکنند که قدرت خود را از جای دیگری میگیرند، از یک ماورا. مملکت را هم از نظر آنها «امام زمان» اداره میکند. در چنین فضایی، این افراد درکی از حاکمیت قانون یا حاکمیت ملت ندارند. بیش از ۱۱۶ سال است از دوران مشروطه تا به امروز برای همان چیزی میجنگیم که در قالب یک کلمه حاکم شود؛ قانون. طبقه روحانیت، حاکمیت قانون و حاکمیت ملت را درک نمیکند، چون توسعه و دموکراسی را درک نکرده است. مثلا رفتار حاکمیت با وکلا را ببینید. جمهوری اسلامی کسانی که نمادی از قانون هستند، چگونه مستمرا سرکوب کرده و میکند! رفتاری شبیه رفتار دیکتاتور پینوشه در شیلی.
دولتهای جهان امروز دیگر میدانند با چشم بستن به روی آنچه در ایران میگذرد و نزدیک ماندن با جمهوری اسلامی، منافع خودشان در آینده نزدیک به خطر میافتد. جامعه جهانی میداند که با یک ایران آزاد، امکان برقراری صلح در منطقه بسیار بیشتر است و با رفتن جمهوری اسلامی، ما کمتر از قبل شاهد ترور و آدمربایی و قتل در جهان خواهیم بود. ضمنا فراموش نکنیم که حکومت جمهوری اسلامی ایران، یک نظام «ولایی» است. یعنی نه «جمهوری» است و نه «اسلامی». این حکومت به نام دین و به دست کارگزارانش یعنی طبقه روحانیت در طول چهل و چند سال گذشته بخش عظیمی از ثروت ملی را غارت کرده است و الان دیگر وقت آن است که براساس اصل بنیادین حق تعیین سرنوشت مردم، یک صدا خواهان رفتن این حکومت هستند. اینجاست که نقش دولتهای دموکراتیک و سازمانهای بینالمللی و ارکان اصلی آن، بسیار جدی است. امروز، وقتی صدای آزادیخواهی مردم ایران را که به روشنی حق تعیین سرنوشت خود را فریاد میزنند میشنویم، این یعنی هیچ دولتی حق ندارد با حکومت تضعیف شدهای که مردم خودش را نمایندگی نمیکند، پای میز مذاکره بنشیند و باعث غارت بیشتر منابع ملت ایران شود. این نگاه از سوی مردم، حتی سالهای اخیر و در هنگام عقد قراردادهای جمهوری اسلامی ایران با چین و روسیه هم بسیار دیده شده بود، وقتی افکار عمومی آن قراردادهای غیرشفاف را با قرارداد ترکمنچای مقایسه میکردند. بنابراین میبینیم که مردم ایران و بهخصوص نسل دهه هشتادیها که امروز پیشگام این حرکت انقلابی هستند، بسیار آگاهتر از قبل منافع خود را میشناسند و از آن محافظت میکنند. در واقع ما میتوانیم به راحتی بگوییم که امروز مردم ایران به شدت از حاکمان خود آگاهتر و باسوادتر هستند. در گذشتهها و پیش از جمهوری اسلامی چنین چیزی به این شکل نبوده است و چون امکانات تحصیل و دانشگاه و تخصص در اختیار یک طبقه خاص از حاکمیت بود، این امکانات برای همه اقشار جامعه فراهم نبوده و یا اینکه حاکمان نمیخواستند سطح گستردهای از مردم باسواد شوند. اما حالا به روشنی قابل تشخیص است که مردم از حاکمانی که به نوعی با نقض اصل حق تعیین سرنوشت ملت، این سرزمین را غصب کردهاند، آگاهتر هستند. به نظرم اکنون در تمام زمینهها و ابعاد میتوان بوی سقوط این استبداد دینی را حس کرد، اما مساله اینجاست که حق تعیین سرنوشت برای مردم ایران چگونه محقق شود؟ شاید با تبیین آن سه دورهی پیشرو، بتوان پیش از مشاهده کامل دوره اضمحلال، برنامههای دوره انتقال را اکنون با همبستگی تکمیل و برای دوره استقرار، بیشتر بر روی یک ساختار حقوقی-سیاسی برای چینش منابع انسانی-مدیرتی تمرکز کرد.