مسعودبهنود درمصاحبه با کامبیزحسینی: دوران محموداحمدی نژاد، بدترین دوران مطبوعات بوده است
مسعودبهنود، روزنامه نگاری که بیش از چهل سال سابقه فعالیت حرفه ای مستمر را با نوشتن صدها مقاله و دهها کتاب و ساعت ها فیلم در کارنامه خود دارد، درمصاحبه با کامبیز حسینی و در پادکست هفتگی «درساعت پنج عصر»می گوید آدمی است که نیمه پرلیوان را میبیند و اینکه: «وجود یک آدمی به اسم احمدی نژاد و تحملش به عنوان رییس جمهور و نماینده کشور من فاجعه است ولی من بهرحال دل امیدوارم می گوید که ما با نامید کردن جوانان و گرفتن حرکت از آنها کمکی به بهبود اوضاع نمی کنیم.»
به اعتقاد این روزنامهنگار- نویسنده، وضعیت مطبوعات در دوره هشت ساله ریاست جمهوری محموداحمدی نژاد بدترین دوران بعد از انقلاب بوده است: « دولت آقای احمدی نژاد، بدترین دوران مطبوعات بوده است به خصوص در این چهار سال آخر. بهرحال آنها هم باتجربه شده اند. مخالفان آزادی را می گویم. مخالفان آزادی الان دیگر تجربه ای که می کنند هیچ هزینه ای برایشان ندارد. شما نگاه کنید کتاب ها را به چه وضعیتی در آورده اند، بدون اینکه هزینه و سر وصدای زیادی کرده باشند. الان نمایشگاه کتاب در همین روزهای که من و شما با هم صحبت می کنیم دایر است اما فاجعه است. بچه ها از داخل نمایشگاه تلفن می کنند و می گویند هیچکس اینجا نیست. همانطور وضعیت سانسور کتاب و بعد در مورد مجلات که با مدیران تماس گرفتند و گفتند که منتشر نکنید. مجلات معتبری که منتشر می شد و تمایلی به اصلاح طلبان نشان می دادند با تلفن یعنی بدون توقیف رسمی و بدون دستگیری بسته شده تا بعد از انتخابات. ما اصلا اینطوری نداشتیم.»
متن کامل این مصاحبه را درزیر می خوانید به علاوه فایل صوتی بخش اول مصاحبه در پادکست هفته پانزدهم و بخش ۲۷ دقیقه مصاحبه در فایل صوتی که در متن مصاحبه مشاهده خواهید کرد آمده است. این شما و این هم مسعود بهنود در مصاحبه با کامبیز حسینی:
بخش اول
– آقای بهنود خیلی خوشحالم که در برنامه این هفته ” در ساعت ۵ عصر” تشریف آوردید، انتخابات پیش رو چطور می بینید؟ رای شما می دهید امسال؟
والا من قاعدتا رای می دهم. من همانطور که دفعه پیش هم که در برنامه شما گفتم از سال ۱۳۵۵ که اولین باری بود که در مجلسی که معروف به “مجلس رستاخیز” بود رای دادم، از آنموقع به بعد همیشه در انتخابات ریاست جمهوری رای دادم و تصور نمی کنم که این بار با قبل فرقی داشته باشد. فکر می کنم رای بدهم.
– در لندن که سفارت نیست باید مسافرت کنید؟ باید یک جای دیگر بروید.
نمی دانم. این یک سوال است. ولی تصور می کنم یک ترتیبی داده خواهد شد. اتفاقا چند روز پیش همین سوال به وجود آمد. تصور می کنم با توجه به اینکه جمعیت ایرانی اینجا زیاد است علی القاعده شهرداری یا جایی برای اینکار پیش بینی خواهد شد.
– شما از منتقدان انتخابات گذشته بودید و اعتقاد داشتید تقلب شده است، نه ؟
نه. ببینید تقلب شده را که تصور می کنم ما نمی توانیم دور بنشینیم و از دور قضاوت کنیم. بلکه یک طبعی وجود دارد که وقتی آدم خودش نمی تواند برود از نزدیک قضاوت کند، طبیعتا اعتماد می کند به حرف معتمدین و کسانیکه می شود به آنها اعتماد کرد. کسانیکه می شود به آنها اعتماد کرد، در مجموع معتقد هستند که تقلب شده و ما هم ناچار مجبور هستیم این نظر را بپذیریم. ولی اینکه تقلب شدن در انتخابات باعث قهر من از صندوق بشود؟ نه نمی شود.
– فکر نمی کنید مشروعیت می دهید به انتخابات گذشته با رای دادن دوباره؟
نه. چون اگر اینطور بود باید هیچکدام از کشورهای دنیا دیگر انتخابات نمی کردند چون همه شان در سابقه شان تقلب هایی شده است.
– نظرتان درباره انتخابات آینده چیست؟ چه شباهت ها و فرق هایی بین انتخابات امسال و انتخابات چهار سال پیش است؟
فرق دارد. فرقش عبارت است از حادثه ایی که در سال ۱۳۸۸ افتاد. این خودش می رود جز تجربیات بشری، هم تجربه مردم رای دهنده و هم گروهی که دخالت کردند در این کار و به طور مشخص من نظرم این است که دولت احمدی نژاد بود که الان هم اعتمادی بهش وجود ندارد. منتها در آن زمان اصولا جناح راست اینقدر از دست جناح اصلاح طلب عصبانی بود که هر چیزی را در مقابل او قبول می کرد به همین جهت هم در سال ۱۳۸۴ و هم درسال ۱۳۸۸ اصل را بر این گذشته بود که بهرحال اینها نیایند ولی هر کوفتی می خواهد بیاید، بیاید. به همین جهت هم گریبانش گرفتار احمدی نژاد شد و حالا باید جواب خودش و تاریخ و همه را بدهد. می خواهد جلوی احمدی نژاد را بگیرد در عین حال دلخواهش این است که جلوی اصلاح طلبان را هم بگیرد.
– آیا ممکن است که امسال هم انتخابات با شگفتی همراه شود آقای بهنود؟ یعنی با توجه به زمزمه ها و خبرهایی که می شنوید، می توانید پیش بینی کنید؟
بله من تصورم این است که از سال ۱۳۷۲ یعنی از سالی که دوره دوم انتخابات آقای هاشمی بود تا الان همیشه انتخابات ریاست جمهوری شگفتی آفریده است. همیشه.
– شگفتی امسال چه خواهد بود به نظر شما؟
به نظرم همه چیز می تواند باشد. این را بگویم که به استنباط من و بر اساس بحثی که الان در تهران است دو گروه وجود دارند، یک گروه کسانی هستند که در بخش های امنیت، ارتش و اطلاعات هستند و بخش عمده ایی از جناح راست هستند که اینها می روند به حاکمیت فشار می آورند و حرف شان این است که این اصرار شما بر اینکه ۶۰،۷۰ درصد یا هشتاددرصد مردم هر دفعه بروند حماسه بسازند، اصرار بی خودی است و بگذارید با همین ۵۰ درصد برگزار شود، بی خودی کار به هیجان سال ۸۸ نکشد چون در آن صورت باز یک عده ای کشته می شوند، دوباره به خیابان می آیند و در مجموع این حوادث باعث می شود که کسانیکه جمهوری اسلامی را دوست ندارند جری تر شوند. این نظر آنهاست. ولی از آن طرف عقلای قم هم وجود دارند که با توجه به وضعیتی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی دارد به درست توصیه می کنند که با این شرایط که به خصوص در آمریکا وجود دارد و نگاه خیره به ایران و اینهمه دشمن که نظام جمهوری اسلامی دارد صلاح نیست که یک انتخابات نیم بند و خلاصه غیر قابل اعتمادی برگزار شود چون در این صورت خیلی تعضیف می شود و دشمنان جمهوری اسلامی تحریک می شوند که با شدت و حدت بیش از پیش وارد صحنه شوند. این دو نظر هی فشار می آورند و هی با هم رفت و آمد دارند. من از دور استنباطی ندارم که کدام شان الان توانسته باشند حاکمیت را راضی کنند.
– فکر می کنید آقای هاشمی می آید؟
آقای هاشمی به نظرم می رسد که اگر بیاید یک ریسک خیلی بزرگی کرده و کار غلطی انجام داده. به نظرم کار غلطی است آمدن او.
– چرا ؟
ببینید اگر شما جمهوری اسلامی را یک مجموعه ایی از حسن ها و عیب های تصور کنید، در عیب های جمهوری اسلامی سهم هر کسی بیشتر از آقای هاشمی نیست. من باور ندارم که سهم آقای خامنه ای یا هر کس دیگری بیشتر از آقای هاشمی باشد. آقای هاشمی همان قدر سهم دارد در عیب های جمهوری اسلامی که هیچ کس دیگری ندارد. چون چنین است بنابراین جایی برای او متصور نیست در سپهر سیاست ایران جز حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران. و وقتی حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران تنها راه او می شود که تا حالا از آن تخلفی نکرده، آنوقت هر عاقلی حکم می کند که بگوید باید خودش را تنظیم کند با کسیکه به عنوان ولی فقیه نشسته است. همین حرفی که پریروز هم گفته که اگر من بخواهم بیایم حتما با موافقت ایشان خواهد بود و من تصور نمی کنم که در این شرایط کسی بتواند بگوید که آقای خامنه ای موافق باشد اگرچه می دانم که او شرعا خودش را ممنوع از اظهار نظر می داند و بنابراین به او نخواهد گفت که بیا یا نیا. ولی بهرحال آقای هاشمی اینقدر زیرک است که بین سطوح را بخواند.
– ولی آقای خاتمی به نظر می رسد که تمام عیار از آمدن آقای هاشمی حمایت می کند. فکر می کنید چه اهدافی را آقای خاتمی دنبال می کند، چرا حمایت می کند از آقای هاشمی؟
بهرحال آقای خاتمی زیر فشار شدید توده اصلاح طلب، توده امیدوار به خصوص جوانان دارد سعی می کند که سرنوشت نهضت آزادی یا جبهه ملی یا طرفداران بنی صدر و اینها برای اصلاح طلبی به وجود نیاید. چون این کار را عیب و غلط می داند بنابراین سعی می کند که یک جوری این موجود را زنده نگه دارد و امید را دل ها بیدار نگه دارد. وقتی صحنه را نگاه می کند دم دست تر از این راهی به ذهنش نمی رسد که آقای هاشمی بیاید. کسی که شورای نگهبان نمی تواند ردش کند و در نتیجه شاید بتوان پشتش اجماع کرد.
– شما با این اجماع موافقید ؟
که اصلاح طلبان اجماع کنند و آقای هاشمی روی صحنه بیاید؟ نه موافق نیستم.
– در میان این افرادی که یا ثبت نام کردند به طور رسمی یا زمزمه اش هست که بیایند، شما آقای بهنود نظرتان به نظر کدام ازاین کاندیداها نزدیک است؟
تقریبا می شود گفت که به نظر هیچکدام نظرم نزدیک نیست ولی نظرم به نظر اکثریت مردم ایران نزدیک است. به نظرم می رسد که اکثریت مردم ایران الان بدون تقلب، بدون دستکاری، فشار و دردسر فراهم کردن نظرشان این است که یک اصلاحات کم هزینه ای اتفاق بیفتد یعنی حادثه خیابان، زندان و بستن روزنامه پیش نیاید اما در عین حال از این فاجعه ای هم که احمدی نژاد اینها هستند بیایند بیرون و یک جریان دست و رو شسته ای مانند دولت آقای خاتمی، حتی کمتر از آقای خاتمی به نظرم می رسد که الان جامعه جوان طبقه متوسط ایران به آن قانع است.
– فکر می کنید که تکلیف موسوی و کروبی بعد انتخابات چه خواهد شد؟ آیا اصلا شما فکر می کردید که در زمان انتخابات، نظام بخواهد آقای موسوی، کروبی و خانم رهنورد را بیش از دو سال در حبس خانگی بگذارد؟ و آیا بعد از انتخابات آزاد خواهند شد؟
اولا پیش بینی ام این است که بله آزاد می شوند چون آن موضوع هم تبدیل به یک بلاموضوع دیگر می شود. موضوع (انتخابات)سال ۸۸ در این انتخاباتی که می گذرد بلا موضوع می شود. به نظرم می رسد که همین الان هم همه دنبال یک راه هایی هستند- وقتی می گویم همه یعنی مقصودم همه طرفین است – که سعی می کنند یک راه های آبرومندی از این بن بست بیرون بیاورند. چون بهرحال بودن آن دو نفر در آنجا الان دیگر هیچ فایده ای برای کسی حتی هواداران شان ندارد.
– آقای بهنود من سوال های دیگری از شما دارم که در بخش دوم خواهم پرسید، سوال هایی که مردم از شما پرسیدند. من برای حسن ختام این بخش یک سوالی از همه کسانیکه باهاشان مصاحبه می کنم می پرسم، حرف حساب شما چیست آقای بهنود، کلا؟
حرف حساب من این است که می خواهیم یک مملکتی داشته باشیم که با میانگین آزادی جهانی تطبیقی بیش از این که دارد داشته باشد و مملکتی که مردم بیش از این که الان هست در سرنوشت خودشان موثر باشند و مملکتی که اینهمه فرار مغزها در آن اتفاق نیفتد. مملکتی که اینهمه ناامنی و تلاطم درونی در آن وجود نداشته باشد. مملکتی که اینهمه با دنیا سر ستیز نداشته باشد و اینهمه ناامنی فکری و روحی برای مردمانش ایجاد نشود. ما همین را می خواهیم و حرف حسابی هم غیر از این هم نداریم. با کسی دعوا نداریم.
بخش دوم
– نظرتان در مورد وضعیت روزنامه نگاران ایران حال حاضر چیست؟ با توجه به همه سرکوب و سانسورها در چند سال گذشته، فکر می کنید وضع بدتر شده یا بهتر شده است؟ شرایط روزنامه نگاری ایران را الان چطور تحلیل می کنید؟
نسبت به کی؟ ببینید بعد از سال ۱۳۷۵ یعنی درست بعد از آنکه ما را بردند ارمنستان که به ته دره بیاندازند، بعد از آن سال بدون اینکه بخواهم به خود این موضوع اهمیت بدهم – حالا ما ۲۰،۳۰ نفر دست به قلم بودیم و اگر رفته بودیم پایین لابد به اندازه قطره ای اثر روی جریان تلاطم سیاسی کشور تاثیر گذاشته بودیم – به نظرم می رسد که گروه تندرو طرفدار اقتدار گرایی لخت آن پشت کم آورد و دیگر نتوانست سیستم را قانع کند و سیستم رفت یواش یواش به طرف باز شدن. طبیعتا خیلی آهسته این کار انجام شد. اول روزنامه همشهری و بعد روزنامه ایران و بعد یواش یواش سلام جان دارتر شد و دوم خرداد شد و بعد دیگر حکایتش را همه می دانند. حدود ۲۰۰ نشریه درست شد و اینها اگرچه تعطیل شدند اما تا آخرین روزی که آقای خاتمی بود کم و بیش جانی وجود داشت. دولت آقای احمدی نژاد، بدترین دوران مطبوعات بوده است به خصوص در این چهار سال آخر. بهرحال آنها هم باتجربه شده اند. مخالفان آزادی را می گویم. مخالفان آزادی الان دیگر تجربه ایی که می کنند هیچ هزینه ای برایشان ندارد. شما نگاه کنید کتاب ها را به چه وضعیتی در آورده اند، بدون اینکه هزینه و سر وصدای زیادی کرده باشند. الان نمایشگاه کتاب تهران در همین روزهای که من و شما با هم صحبت می کنیم دایر است اما فاجعه است. بچه ها از داخل نمایشگاه تلفن می کنند و می گویند هیچکس اینجا نیست. همین طور وضعیت سانسور کتاب. و بعد در مورد مجلات که با مدیران تماس گرفتند و گفتند که منتشر نکنید. الان مجلات معتبری که منتشر می شد و تمایلی به طرف اصلاح طلبان نشان می دادند با تلفن یعنی بدون توقیف رسمی و بدون دستگیری بسته شده تا بعد از انتخابات. ما اصلا چنین نوعی نداشتیم.
– احسان سهرابی پرسیده است که ایا یک نظام استبدای را می توان اصلاح کرد؟
حتما می شود اگر قرار بود نشود الان باید هخامنشیان در ایران روی سرکار بودند و همه نظام های دنیا هم استبدادی بودند چون همه نظام های روی زمین غیر از ایالت متحده سابقه دیکتاتوری دارند اما بالاخره یک موقعی اصلاح شدند.
– یکی دیگر از مخاطبان این برنامه پرسیده است که شما بیش از ۴ دهه است که کتاب نوشتید، روزنامه نگار بودید، فیلم ساختید. از بین کارهای که کردید به کدامیک احساس نزدیکی بیشتری می کنید؟ کتاب نوشتن، فیلم مستند ساختن، روزنامه نگاری؟ کدامش برای شما جالب تر بوده است؟
کتاب نوشتن.
– خیلی ها شما را به خاطر تحلیل های روزنامه ایی و تلویزیونی می شناسند (تحلیل گر تکه های خبر را بهم وصل می کند و یک تصویر بزرگتر می دهد از اینکه چه اتفاقی می افتد یا خواهد افتاد و اینکه تاثیرش روی زندگی مردم چیست….) چه احساسی دارید وقتی پیش بینی و تحلیل هایی که می کنید به همان شکل رخ می دهد؟ مثلا در بخش نخست مصاحبه پیش بینی کردید که آقای هاشمی نخواهد آمد اگر این درست از آب نیاید چی؟
شما درست می گوید. وقتی یک دانه اطلاعاتی – همان طور که شما می دانید و همان طور که همه ما که اهل این فن هستیم خوانده ایم- تشکیل می شود از اطلاعات، استنتاج و تحلیل آدمیزد. این دو با هم جمع می شود و می شود یک دانه اطلاعاتی که شب و روز با هم رد و بدل می کنیم یا از طریق رسانه ها می فرستیم. هر چقدر میزان اطلاعات در آن بیشتر بالا برود، درجه صحتش می رود بالاتر و هر چه دومی یعنی تحلیل و تخیل و استنتاج من در آن برود بالا، ضریب درستی و واقعیتش در آن کمتر می شود و به همین ترتیب ضریبی که پیش بینی آدم درست در بیاید کم می شود.
الان حکومت اطلاعات را مثل بقیه چیزها، مثل پول نفت و اقتصاد و همه چیزهای دیگری که در اختیارش است در انحصار خودش در آورده است. یعنی همه کارها اعم از راه های عادی برای جمع آوری اطلاعات را بسته است و هر نوع اطلاعاتی را غیر از اطلاعاتی که خودش دارد را جاسوسی لقب داده است و در عین حال خودش هم اطلاعات نمی دهد، حتی اطلاعات عادی. یعنی حتی کسانیکه در ایران مطالعه می کنند مانند استاد دانشگاه و دانشجو گله شان بالا است که مثلا می روند فلان وزراتخانه که میزان تولید گندم را بگیرند بهشان نمی دهند و می گویند اطلاعات طبقه بندی شده است. بنابراین حکومت اطلاعات را در انحصار خودش در آورده است و گرفتن اطلاعات را غیر ممکن یا مشکل کرده است و در عین حال با فرستادن امواج اطلاعاتی انحرافی این کار را دشوارتر کرده است در چنین حالتی به همان میزان تحلیل دوست و دشمنان جمهوری اسلامی میزان درستیش پایین آمده است. به همین جهت شما ملاحظه می کنید که این اواخر اینطوری شده است که بیشتر تحلیل گران نظراتی شبیه هم می دهند. موج است و این موج ها هم معمولا اگر دقت کرده باشید به قول شما پگش یا پایه اش یا استنادش به همین خبرهایی است که از ایران می آید. یعنی اگر یک جمله خبر می آید که مثلا فلان وزیر این را گفته یا احمدی نژاد این جمله را گفته یا لاریجانی یا اژه ای این را گفته این شروع جریان تحلیلی در بیرون از کشور می شود که تقریبا همه شبیه همه است. من در این فضا شخصا به عنوان یک آدم عرض می کنم، به کس دیگری عیب و ایراد نمی گیرم، بسیار برایم دشوار است تحلیل کردن و نمی کنم. یعنی در حد یک قاشق شربت خوری در هفته، ماه و سال شده است چون دیگر نمی خواهم سر کسی را کلاه بگذارم. درست است که من یک تجربه ایی دارم، بالاخره سی و چند سال کار کرده ام و می توانم وقتی حادثه ای به وجود می آید آن را در کنار حوادث دیگری بگذارم که دیده ام به چشم یا در جریانش بوده ام و از آن نتیجه ایی بگیرم که احتمال دارد نسبت به کسانی که این حوادث را ندیده باشند درست تر باشد. اما واقعا همان یک ذره است.
– گفتید دیگر نمی خواهید سر کسی را کلاه بگذارید. فکر می کنید قبلا سر کسی را کلاه گذاشتید با تحلیل هایتان؟
از موقعی که من از ایران خارج شدم، الان یازده سال است، استبناطم این بود که نبض این جریان دیگر در دستم نیست. حتی موقعیکه در تهران بودم، در اوین بودم، به نظرم نبض بیشتر در دستم بود. به همین جهت وقتی الان که می شنوم مثلا آقای تاجزاده که هنوز در زندان است یا علیرضا رجایی که در زندان است – یا هر کدام از بچه های با تجربه را می گویم و در اینجا به خصوص نظرم به جوانان نیست – وقتی آنها یک نظری را می دهند احساسم این است که آنها بیشتر از من نبض جریان در دستشان است و به همین جهت هم هست که زیر فشار قرار می گیرم و من هم مانند هر آدم دیگری از جماعت سوال می کنند، ولی واقعیتش این است که، به شما حقیقت را می گویم پایم روی زمین واقعیت نیست.
– محمدرضا پرسیده است آقای بهنود، هیچ چیزی در جمهوری اسلامی از نظر شما فاجعه نیست و مردم بهرحال دارند زندگی شان را می کنند. فکر کنم منظورش این است که شما همه چیز را در شرایط عادی می بینید. آیا این برداشت از اظهارنظرهای شما درست است؟ حسین تباری هم همین را پرسیده است که شما چرا اینقدر خوش بین هستید و به چه خوش بین هستید؟
من اصولا ذاتا آدم خوش بینی ام. ذاتا این عیب به من وارد است اگر عیبی است. و فقط این مورد نیست، قصه هایم را هم بخوانید همین است زمانیکه شعرهم می گفتم همین بود. کتاب هم می نویسم همین است. کتاب هم که می خوانم بیشتر کتاب های اینطوری می خوانم. اصولا آدمی هستم که نیمه پر را می بینم. اینکه این تصور برای دوستان عزیز ما پیش آمده است که من چنین وضعی دارم به خاطر اینکه مثلا فرض کنید این اواخر نوشتم که من واقعا از تابلوی زیبایی که بچه ها می کشند یا ازنمایشگاه نقاشی که با همه این دردسرها برپا می شود یا از تئاترخوب و یا پرفورمنس خوبی که اجرا می شود واقعا شادمان می شوم یعنی تمام وجودم شاد می شود و از این اتفاقات هم می افتد یعنی کتاب هم چاپ می شود، کتاب های خوبی هم چاپ می شود با همه فشارهایی که وزارت ارشاد و دیگران و کوفت و زهرمار وارد می کنند بهرحال آن جامعه دارد کار می کند. بهرحال آن جامعه برقش روشن است، یعنی پشتش تکنوکرات های وسیعی از برق و جاده سازی دارند زندگی می کنند. این تصور که آن جامعه به دلیل اینکه حکومت فاسد دارد تمام اجزایش از سر تا ته همه دچار فاجعه شدند تصور غلطی است. من چنین تصوری را ندارم. شاید این حرف من در دوستان این تصور را به وجود آورده است که من هیچ چیز را در داخل ایران نیست که فاجعه بدانم. نه اینطوری نیست. فاجعه اصلا به وجود یک آدمی به اسم احمدی نژاد و تحملش به عنوان رییس جمهور و نماینده کشور من فاجعه است ولی من بهرحال دل امیدوارم می گوید که ما با نامید کردن جوانان و گرفتن حرکت از آنها کمکی به بهبود اوضاع نمی کنیم.
– فرشید فریابی پرسیده است که یادم است مسعود بهنود در یک برنامه خیلی کوتاه و گذرا از وحشت و کابوس ایرانی سخن گفت که تبدیل به پاکستانی شیعه شود. این کابوس آیا همچنان پابرجاست و اگر برجا مانده است الان نظرشان چیست درباره این هراس؟ من البته اطلاعی ندارم و نمی دانم گفتید یا نگفتید!
من هم که الان شما می گوید ببخشید یادم نمی آید که به وضوح چنین چیزی گفته باشم. ولی بهرحال این دوست عزیزمان شاید بین سطور چنین چیزی را خوانده باشد و شاید هم گفته ام. درست است همیشه این را داشتم. ببینید این ظروف مرتبطه است. شما وسط افریقا نمی توانید بروید و یک آتلانتا درست کنید. امکان اینکه شما در وسط خاورمیانه یک لاس وگاس درست کنید وجود ندارد. کشورها با هم در ارتباط هستند. ما در وسط یک فاجعه ایی قرار داریم – فاجعه است واقعا – طرف شرقی ما به طور کلی کوکش باز شده یعنی یک منطقه چند میلیونی یا چند ده میلیونی بین مرز افغانستان و پاکستان وجود دارد که سرش هم صاف می آید داخل ایران و اینجا بنا به گفته متخصصان، خطرناکترین و بی قانون ترین و فجیع ترین قسمت دنیا است. من واقعا نمی دانم دنیا چطور می خواهد این تکه را حل کند. گاهی اوقات این تصور وحشتناک برایم به وجود می آید که بالاخره دنیا یک موقعی کارش به اینجا می رسد که بمب اتمی، کوفتی و زهرماری، چیزی اینجا خواهد زد. وجود چنین دمل چرکینی از عقب افتادگی، تحجر و خشونت طلبی در کنار ایران بی ارتباط با سرنوشت ایران نیست. در جنوب ایران این خانه دکوری بزرگ وعظیمی که به صورت شیخ نشین ها وجود دارد که اصلا ماجرای شبیه فیلم های ساینس فیکشن علمی، تخیلی است که مثل خانه ورق می ماند و با فوتی رفتنی است، این برایش چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در عراق و سوریه که این دو قسمتی که از طرف غرب به ایران چسبیده است فاجعه است. من نمی دانم که چقدر دنیا برایش مهم است و یا خبر دارد که در شمال ایران در این جمهوری های داغون شده چه می گذرد، در وسط اینها هر کسی به نظرم احساس نگرانی راجع به ایران می کند اما اگر این احساس نگرانی که در سوال این دوستمان آمده است معنیاش از حرف من این باشد که من می گویم همه چیز را در جمهوری اسلامی تحمل کنیم برای اینکه اینطوری نشود. نه من چنین تصوری ندارم و اینطوری نیست که ما هیچ عملی انجام ندهیم و تحمل کنیم به خاطر اینکه بنده مثلا یا هر کس دیگر عرض می کند که خطرناک است و ممکن است چنین و چطور شود نه همچین خبری نیست.
– یکی از شنونده های ما درباره رواج توهین پرسیده است و می خواهد نظر شما را آقای بهنود بداند. اینکه چرا ما مردم ایران اینقدر به توهین عادت کردیم. از نظر ایشان فکر می کنند ما به توهین عادت کردیم. به هر کس که اسمش می آید می خواهد حالا احمدی نژاد باشد، مسعود بهنود باشد، پرفسور سمیعی باشد یا چه می دانم آرمینای خواننده باشد. اول چهار تا ناسزا به حق و ناحق تحویلش می دهیم و بعد یه مشت اراجیف در موردش می نویسیم و یک گروهی هم همیشه هستند که خیلی کمتر نقد می کنند. ایشان پرسیده است که چرا رواج توهین در سوشیال مدیا (شبکههای اجتماعی) و کلا در ایران زیاد شده است؟ اصلا شما اعتقاد دارید که رواج توهین زیاد شده است و چرا؟
بله اعتقاد دارم. به نظر من همیشه در زیر پوست این جامعه بود. من مطالعه نکردم البته، الان همین طوری دارم برداشت سطحی خودم را می گویم. شاید بتوان گفت که همه جوامع بشری چنین بخش هایی دارند مثل خود موجود بدن می ماند که بهرحال هر جای خوب و بدی که در بدن است در همه ی بدن ها وجود دارد. بنابراین اینکه یک قسمت خشونت طلب، یک قسمت بد کار، بد دهن، لمپن، هولیگان، اینها در جامعه وجود داشته باشد، همیشه بوده و چیز عجیب و غریبی نیست. اما احساس من این است که اینکه می گویند آدمها به دین ملوک خودشان هستند و یا به رفتار ملوک خودشان رفتار می کنند یعنی نگاه می کنند به الگوهای خودشان و راه می روند به نظر می رسد که این موضوع مهمی است یعنی اینکه مثلا فرض کنید در هشت ساله اصلاحات، در هشت ساله دولت خاتمی ما به وضوح دیدیم که رفتار و گفتار و ادبیات جمهوری اسلامی بدون اینکه به طور پایه ایی تغییر کرده باشد، بدون اینکه رفتار جمهوری اسلامی مثلا با اسرائیل و آمریکا تغییر کرده باشد ولی برخورد ادبیات سیاسی معقولی به وجود آمد و این شروع به تکرار شدن در بدنه جامعه کرد و به نظرم می رسد که اتفاقا جامعه واکنش خیلی خوبی نشان داد چون این افزایش تعداد دانشگاه ها(هر چقدر آدم ها بگویند که کیفیت ندارد) و افزایش تعداد دانشجوها و استادها آمادگی جامعه را نشان داد. بنابراین شما یک مرتبه احساس کردید که در این جامعه آدمی مثل شریعتمداری و کیهان افتادند در انزوا، یک مرتبه تبدیل شدند به نخود شله زرد، انگار خیلی دیده می شدند در مقابل رفتار متین مثلا فرض کنید خود رییس دولت یا وزاریش. یواش یواش این روند شروع شد و نمایندگان مجلس و سفرا هم در بیرون از ایران سعی می کردند که رفتارشان تغییر کند و حرف این بود که رفتار کارمندان در سفارتخانه عوض شده است و از همه مهمتر بگذارید برایتان این قصه را بگویم که وقتی ما در دوران اصلاحات به زندان رفتیم، بعد از اینکه از زندان بیرون آمدم کسی از من سوال کرد که آنجا شکنجه شدی یا شبیه این؟ چون من کتاب “یادداشت های زندان” ام چاپ شد در ایران پنج شش بار که بعد ممنوع شد و بعضی ها آن را خوانده بودند و می گفتند که چرا اینقدر رومانتیک است و چرا شرح درد خیلی زیادی در آن نیست. جواب من این بود که من وقتی به زندان رفتم قانع شدم که این جامعه احتیاج به اصلاحات آرام دارد. به خاطر اینکه برخی آدم ها در زندان اسم داشتند، مثلا به کسی می گفتند تقی بی ناموس و به این دلیل این اسم را در زندان اوین روی او گذاشته بودند چون رفتار خیلی بدی با مردم داشته است و چند نفر دیگر هم بودند که اسم داشتند ولی باورتان نمی شود که رفتارشان چقدر تغییر کرده بود و اصلا رفتار چند لیسانسیه که مسول بندهای اوین شده بودند خیلی تغییر کرده بود. بنابراین من وقتی بیرون آمدم مانند همه روزنامه نگاران و سیاسی های که به زندان رفته بودند و آقای خاتمی از آنها احوالپرسی می کرد و ابراز ناراحتی می کرد، جواب من این بود که شما خیلی هم خودتان را ناراحت نکنید چون ما در دوره اصلاحات به زندان رفتیم و زندان دوران اصلاحات بسیار فرق داشت. این جا همان جایی بود که اسدالله لاجوردی بود، همان جایی بود که در دهه اول انقلاب آن فجایع در آن اتفاق افتاده بود ولی راست و حسینی این است که ما موقعی که رفتیم اینطوری نبود. پس حتی رفتار خشن جامعه هم قابل کنترل و قابل الگو پذیری است. در این دوره لمپنیزمی که در قالب دولت به راه افتاد، یک بخشش این است که ۵۰۰ میلیون دلار را به هدر داد و یک بخش مهم ترش به نظرم این است که یک مرتبه انگار لجن هایی را از ته جامعه کشید بیرون و گرفت جلوی بینی جهان. یک مرتبه رفتار لمپنی، لاتی، بی مسولیت، دروغگوی و بی شرم شروع کرد به عمومی شدن، و بله من هم به شدت می ترسم که این رفتار تبدیل به فرهنگ نهادینه دست کم برای یک نسل شده باشد.
– فکر می کنید درست شدنی است؟ چون الان اینطوری که توصیف می کنید اخلاق به قهقهراه می رود؟
این هشت سال که هر چقدر ما می شنویم شاهدش همین است و به همین جهت است که همه کسانیکه (ببخشید همه غلط است) بیشتر کسانیکه در ایران زندگی می کنند و بنده از میان آدم هایی که در بیرون از ایران هستم که البته فکر می کنم تعداد آدم های مثل من هم کم نیستند، معتقدیم هر چقدر کم، یعنی صدرصد را بکنیم ۲۰-۲۵ درصد ولی از این فاجعه رد شویم. یعنی از همین انتخابات اگر قرار باشد پیش بینی کنم، پیش بینی ام این است که جامعه مسولیت پذیر ایران یا بخش عظیم جامعه مسولیت پذیر ایران خواهد رفت در این مسابقه بد و بدتر و سعی خواهد کرد آنکه کمتر بد است انتخاب کند برای اینکه ازبه قهقهراه رفتن بیشتر این جامعه جلوگیری کند.
– جناب بهنود، یک سوالی آقای حسین افلاطونی پرسیده است البته من اعتقاد دارم چون شما الان با بی بی سی کار می کنید می توانید جواب به این سوال ندهید. ایشان پرسیده است که آیا هیچ وقت شده که بخواهید تا به حال کتابی در نقد بی بی سی بنویسید و یا اصلا شما نقدی بر بی بی سی دارید و یا اصلا در برنامه تان است که کتابی بنویسید درباره سال هایی که در بی بی سی تحلیل گر بودید و کار کردید با آنجا؟
من در حقیقت شما می دانید که کارمند بی بی سی نیستم. هیچ وقت نبودم و در هیچ رسانه دیگری هم عضو رسمی نبودم. از اول عمرم که به یاد دارم فری لنس بودم، روزنامه نگار مستقل بودم. اما در این سال هایی که در لندن زندگی می کنم بله، بخش عمده کارم، شاید ۵۰ درصد کارم در روز مربوط به فروش خدماتم به بی بی سی می گذرد. بی بی سی هم مثل هر موسسه دیگری و مثل هر آدمی که راه می رود بالاخره ممکن است یک جاهای تنش به اینطرف و آنطرف بخورد. من شخصا تشخیصم این است که از بین مدیاهای که وجود دارد و این را هم بر اساس این می گویم که ۲۲ سال است که با بی بی سی کار می کنم و هم بر این اساس که کم و بیش طی ۴۰ و چند سالی که روزنامه نگاری می کنم، مدیاهای مختلف را در داخل و خارج ایران دیدم، به نظرم بی بی سی کم عیب ترین و در عین حال به طبع معتبر یک رسانه نزدیکتر است ولی معنیاش این نیست که صدرصد بدون عیب است. اینکه من بخواهم کتابی در مورد عیب های بی بی سی بنویسم نه چنین چیزی در برنامه ام نیست. دلیلش را بگذارید صادقانه بگویم، من اینقدر کارهای واجب تر از این دارم به خصوص که این کار به آن معنا هم در تخصصم نیست. در این سی، چهل ساله اخیر که من دیگر درس نمی خوانم کسانی حتی از دانشگاه های ایران دارند بیرون می آیند که به علم جامعه شناسی رسانه ها واقف تر و به روزتر از من هستند. طبیعتا آنها بهتر از من خواهند توانست نقدهای علمی بکنند. من بیشتر تجربی و عملی این حرفه را می دانم اما در عین حال اینقدر قصه ها و بیوگرافی های نانوشته دارم، اینقدر گوشه های تاریک تاریخ معاصر دارم که فکر می کنم اگر فرصت و مجال عمرم باشد باید آنها را کار کنم. واقعش این که نه، چنین کاری در دستورم نیست.
– یکی از شنونده های ما می خواهد بداند آقای بهنود بعد از اینهمه سال کار حرفه ای و اینهمه کتاب و فیلم و یادداشت و مقاله، چقدر شما از خودتان راضی هستید؟
من تصور می کنم هر کسی که از خودش راضی باشد که دیگر باید فرمان مرگش را صادر کرد. مگر می شود؟ بالاخره من تا وقتی کار می کنم و زنده هستم باید سعی خودم را بکنم که یک ذره اوضاع بهتر شود. همین قدر که می گویم سعی خودم را می کنم که اوضاع بهتر شود یعنی راضی نیستم. نه رضایتی وجود ندارد.
– جناب بهنود من خیلی متشکرم که شما با من در این برنامه صحبت کردید. همیشه هم گفتم که شما یکی از قابل احترام ترین نویسندگان و روزنامه نگاران ایرانی در نزد من هستید برای همین باید این سوال را هر بار که با شما صحبت می کنم بپرسم، توصیه تان برای کسانیکه می خواهند روزنامه نگار شوند و یا اگر هستند، می خواهند موفق تر شوند و بدرخشند در کارشان، چیست؟
من به نظرم می رسد نترسیم که قضاوت روز در مورد ما چگونه است. من هم مثل خیلی های دیگر می دانم که در موقعیتی که من در تبعید و بیرون از کشور قرار دارم اگر حرف تندی بزنم بیشتر خواستار دارد. اصلا بسیاری از آدم ها فکر می کنند که وقتی هزینه را دادی و بیرون آمدی، دیگه فحش هم بده. من تصورم این است که هر چقدر کمتر بتوانیم با روز معامله کنیم برایمان بهتر است. ما موظف به آن میزانی هستیم که عقل مان می رسد، می خوانیم و می بینیم. اگر آن را راست بگوییم به نظرم می رسد که به وظیفه مان عمل کردیم. من صحنه ای را که ببینم راستش را می گویم. من اگر می بینم که امیدی در بچه های امروز هست، این امید را می بینم و لزومی نمی بینم برای اینکه کسی خوشش بیاید این را تغییر بدهم و بگویم هیچ امیدی نیست و همه چیز سیاه است و.. به نظرم می رسد مهمترین کاری که ما می توانیم انجام بدهیم این است که دست کم به خودمان راست بگویم.
– برای مردم و مخاطبان چطور. بسیاری کسانیکه صدای شما را الان گوش می کنند لزوما روزنامه نگار حرفه ای نیستند. برای آنها چه توصیه ای دارید؟ وقتی با یادداشتی از شما و روزنامه نگار دیگر مواجه می شوند.
من تمام سعی خودم را می کنم و امیدوار هستم که در هر کدام از این سعی هایی که می کنم یک تلنگری هم به خوانندگان و شنوندگانم زده باشم که وقتی با یک موضوعی روبه رو می شوند کمی بک گراند ( سابقه موضوع) این را هم ببینند. حقیقتش اگر از من بپرسند که از شرایط عمومی الان ایران بیش از همه از چی ناراضی هستم؟ از اینکه جامعه به سرعت از گذشته خودش دور می شود ناراضی هستم. از اینکه گاهی اوقات وقتی صحبت می کنم می بینم جامعه ما دیگر بنی صدر و بازرگان و اینها را نمی شناسند. جوانان امروز ما، من می فهمم زندگی زیاد شده است، همه اینها را می دانم ولی چون داریم قضاوت می کنیم، قضاوت مان باید بر بنیاد پیشینه هایمان باشد. ما همین طور از وسط آسمان نیامدیم. یادتان است یک مرتبه در برنامه شما یه جمله ای گفتم که بعد آن را نقل شده در جاهای مختلف شنیدم، گفتم که فراموش نکنیم که تاریخ ما از تاریخ موتور سرچ گوگول بیشتر است. از آنموقع ما شروع نشدیم. کسانیکه تصور می کنند که اینترنت دوای درد همه است و بنابراین هر کس را که بخواهی بشناسی راحت می توانی برویی ایکپیدیا و آنجا آماده دم دستت هست آن را برداری نه اینطوری نیست. حتی تاریخ ده ساله معاصر ما هم هنوز در اینترنت نیست. هنوز خیلی کار در این زمینه داریم. به نظرم می رسد که اگر بتوانیم به کاربرهایمان، به بیننده ها و شنونده هایمان این حس را منتقل کنیم و از آنها درخواست کنیم یا هر جوری، بتوانیم تشویق شان کنیم که یک ذره قضیه را جدی تر و با کندوکاو اطراف بیشتر بببینند و گذشته به خصوص نزدیک یعنی همین ۵۰ ساله خودمان را ببینند به نظرم خیلی گام بزرگی است.
– جناب بهنود، آخرین سوال من از شما، سوالی است که محمد مبینی اگر درست خوانده باشم پرسیده است اینکه چطور شما این همه خوب و جوان ماندید؟ بگویید رازش چیست، هم جوان ماندید و هم جوان ها با شما ارتباط برقرار می کنند و هم سلیقه تان جوان مانده است؟
من یک موقعی، قدیم ها، مثلا ۲۰ سال پیش هر کی که می گفت، می گفتم ایگورویال خیلی سهم دارد یعنی مقصودم این بود که موهایم را رنگ می کنم. الان موهایم نصفیش سفید شده و دیگر این دروغ را هم نمی توانم بگویم. ولی واقعیتش این است که از تلویزیون با این تکنیک های جدید اینطوری است واقعیتش این است که پیر شدم، ۶۷ سالمه.
تشکرمی کنم آقای بهنود، خیلی ممنون که تشریف آوردید.
قربان شما.