هیلا صدیقی، شاعر، پس از بازگشت به ایران با حکم دادسرای فرهنگ و رسانه بازداشت شد
به روز شده: هیلا صدیقی، شاعر که پنجشنبه شب ۱۷ دی ماه در فرودگاه امام خمینی تهران بازداشت شد در تاریخ ۱۹ دی ماه با قرار وثیقه آزاد شد. هنوز از اتهام او اطلاعی در دست نیست.
هیلا صدیقی، شاعر ۳۰ ساله و عضو ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در سال ۸۸، پنجشنبه شب ۱۷ دی ماه در فرودگاه امام خمینی تهران بازداشت شد. کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران مطلع شده است که او به همراه همسرش از کشور امارت به ایران بازگشته بود که در فرودگاه امام بازداشت شد. ماموران هیچ توضیحی در زمان بازداشت به آنها ارائه نکرده اند.
تا کنون مقامات قضایی در خصوص اتهامات این شاعر جوان و دلیل دستگیری او اظهار نظر نکرده اند و مشخص نیست صدور حکم بازداشت غیابی او توسط حکم دادسرای فرهنگ و رسانه، به چه دلیلی صورت گرفته است.
هادی قائمی مدیر کمپین بین المللی حقوق بشر گفت: «دستگیری نویسندگان و شعرای جوان، تنها به دلیل اظهارنظر مسالمت آمیز هم اکنون تبدیل به یک روند در ایران شده است که تکرار آن در مدت زمانی کوتاه در نوع خود بیسابقه است. اینکه مقامات قضایی تحمل شنیدن صدای آرام جوانان را ندارند و برای خاموش کردن آنها به صورت مکرر از دستگیری، ارعاب و زندان استفاده میکنند، نشان دهنده، وضعیت وخیم آزادی بیان در ایران و استیلای نهادهای امنیتی و اطلاعاتی بر قوه قضاییه برای ایجاد خفقان است.»
هیلا صدیقی، متولد ۱۳۶۴، شاعر، نقاش و فعال مدنی است. او یکی از فعالان ستاد انتخاباتی ریاست جمهوری میرحسین موسوی در سال ۱۳۸۸ بود و در جریان اعتراضات به نتیجه انتخابات در نشست های عمومی شعرهایی در اعتراض به فضای آن دوران و نتیجه انتخابات خواند. ماموران وزارت اطلاعات در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۸۹ به خانه او رفته، خانه اش را تفتیش و مقداری از وسایل شخصی اش را ضبط کرده و با خود بردند. پس از آنها بارها از سوی وزارت اطلاعات احضار و بازجویی شد و در ۲۵ مرداد ۱۳۹۰ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب محاکمه و به چهار ماه حبس تعزیری که به مدت پنج سال به تعلیق در آمد، محکوم شد.
این شاعر در سال ۲۰۱۲ به همراه چهل نفر دیگر برنده جایز آزادی بیان هلمن-همت سازمان دیده بان حقوق بشر شد. از شعرهای او می توان به «صد واقعه چون دوم خرداد بسازیم»، «خانه ات را باد برد، تو هنوزم نگران وزش باد در موی منی»، «بانوی سبز» و «سبز است دوباره» نام برد.
موج بازداشت هنرمندان و صدور احکام سنگین برای آنان در ماههای اخیر به شدت افزایش یافته است. فاطمه اختصاری، شاعر به حکم دادگاه انقلاب به ۹ سال و ۶ ماه و ۹۹ ضربه شلاق و مهدی موسوی به ۱۱ سال و ۹۹ ضربه شلاق محکوم شدند. هر دو آنها در انتظار دادگاه تجدید نظر هستند.
کیوان کریمی، فیلم ساز نیز مهرماه ۱۳۹۴ به اتهامات همچون «توهین به مقدسات» به شش سال زندان و ۲۲۳ ضربه شلاق محکوم شد.
مهدی رجبیان، موسیقی دان و موسس وب سایت «برگ موزیک »، حسین رجبیان، فیلم ساز مستقل و عکاس و یوسف عمادی، موسیقی دان در دادگاهی در اردبیهشت ۱۳۹۴ به اتهام «توهین به مقدسات» و «تبلیغ علیه نظام» هر کدام محکوم به شش سال زندان شدند. دادگاه تجدید نظر آنها نیز روز اول دی ماه برگزار شد و آنها اکنون در انتظار حکم نهایی هستند.
یغما گلرویی، شاعر و ترانه سرا نیز روز نهم آذر ۱۳۹۴ با حمله ماموران با خانه اش بازداشت و روز ۱۸ آذر ماه با قرار وثیقه از زندان آزاد شد. از علت بازداشت و اتهام او اطلاعی در دسترس نیست.
محمد رضا حاج رستم بگلو، شاعر نیز روز ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۴ به اتهام «توهین به مقدسات و نشر اکاذیب» از طریق نوشته ها و شعرهایش در فضای مجازی بازداشت شد و روز ۲۹ آذر ماه با قرار وثیقه ۷۰ میلیون تومانی آزاد شد.
علاوه بر اینها دو عضو هیات مدیره کانون نویسندگان به نام های بکتاش آبتین و رضا خندان مهابادی نیز امسال بارها مورد بازجویی توسط ماموران وزارت اطلاعات قرار گرفتند.
حسن روحانی، رییس جمهور ایران در جریان مبارزات انتخاباتی خو با طرح موضوعاتی مانند «نظارت مسایل فرهنگی را به مردم واگذار می کنیم» و «آیا مقدسات را فقط آن فردی که به دنبال ممیزی است و در اداره برای ممیزی نشسته می داند و باید کنترل کند؟» این امید را ایجاد کرد که اوضاع فرهنگ و هنر در دوره ریاست جمهوری او تغییر خواهد کرد. با این حال از زمان ریاست جمهوری او در سال ۱۳۹۲ تاکنون، فشار و صدور احکام سنگین برای هنرمندان بسیار افزایش پیدا کرده است.
آخرین شعر هیلا صادقی:
خانه ات را باد برد
تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی !؟
مسخِ افیونیِ افسانه ی اصحابِ کدامین غاری ؟
در کدامین خوابی ؟
خواب در چشمِ تو ویرانیِ صد طایفه است
تشتِ رسواییِ دزدانِ امارت افتاد
تو نگهدار ، هنوزم دو سرِ شالِ مرا
…
پشتِ این پرده ی پوسیده ، تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر میبافم
تا برآرم خورشید
و تو در خوابی و آب
از سرت می گذرد
…
و ندیدی هرگز
توی جنگل ، کاج را
شب به شب ، جای سپیدار زدند
و نبودند پلنگان، وقتی
که دماوندِ اساطیری را
از کمر، دار زدند
و به هر دانه برنجی که به رنج
بر سرِ سفره ی ما آمده بود
توی شالیزاران
آهن و آجر و دیوار زدند
…
و تو در خوابی و آب
تشنه ی هامون شد
خونِ زاینده برید
و نفس های شبِ شرجیِ هور
زیر گِل ، مدفون شد
…
خانه ات را باد برد
تشتِ رسوایی و غارت افتاد
تو نگهدار به چنگت ، شبِ گیسوی مرا
تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما
مشتِ خالی ترا باز کند
تا مبادا که ببینند همه خوی ترا
موی مرا
من حجابم
نه حجابِ تنِ آزاده ی خود
من حجابِ تنِ یغما زده و خوابِ توام
پشتِ این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر میبافم
تا برآرم خورشید
اسپند ٩٣
هیلا صدیقی