۷ روز ۷ یادداشت: چطور با تخریب دیشهای ماهوارهای مشکلات ما تا ۸۴ سال دیگر حل میشود(ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی- ابراهیم نبوی
بالاخره روز موعود رسید و دشمن تا بن خشتک مسلح با عملیات رزمندگان گلگون کفن اسلام که در جبهه های راه پله و پشت بام قدم به قدم با دیش ها و ریسیور های مستکبران مبارزه کردند، پیروزی عظیمی به دست آوردند و همین هفته قبل صد هزار دیش ماهواره را با اقتدار کامل و ظفرمندی و با استعانت از امام زمان و با یاد شهدا و چند تا چیز دیگر، نابود کردند. اصلا همین مهم است، گیریم که به گفته مسئولان مربوطه شصت درصد مردم ماهواره استفاده کنند، یعنی اگر فرض کنیم جمعیت ایران حدود ۷۹ میلیون نفر و خورده ای و بعد خانوار ۳٫۶ باشد، تعداد خانوارهای ایرانی ۲۸ میلیون نفر است و ۶۰ درصد آنها می شود ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار ماهواره که در کشور وجود دارد. با این پیروزی که در هفته گذشته به دست آمده، ۱۰۰ هزار تا از آن ماهواره ها از بین رفتند، و طبیعی است که وقتی هم که ماهواره طرف را می گیرند که نمی رود نیم ساعت بعد یکی دیگر بخرد، یعنی اصلا رویش نمی شود که چنین کاری بکند، فورا می رود کلاس قرآن، بعد هم جمعه ها می رود نماز جمعه، دیگر به فیسبوک و تلگرام و اینترنت هم سر نمی زند، حتی اگر تا قبلش فیلم کیارستمی را هم می دیده، حالا فقط فیلمهای سابق مرحوم فرج سلحشور یا یک فرج دیگر را می بیند و می شود ماه، مامان، ناز. و با همین شکل اگر همه چیز خوب پیش برود و هر شش ماه ۱۰۰ هزار ماهواره امحاء بشود و همه هم بی خیال ماهواره بعدی بشوند، تقریبا ۸۴ سال دیگر مشکل ماهواره حل می شود. تا ۸۴ سال دیگر هم که همه چیز معلوم و مشخص است. همان طوری که ۸۴ سال قبل در سال ۱۳۱۱ در زمان رضاشاه معلوم بود، ۸۴ سال بعد جمهوری اسلامی می شود و بقیه قضایا، حالا هم همه چیز حل می شود. واقعا ما چرا نمی فهمیم همه مشکلات در حال حل است؟ بخصوص ۸۴ سال بعد.
هفت سال به دو سال
یعنی واقعا طرف نمی فهمد که انسان ها کلا شصت هفتاد سال خانه پرش زندگی می کنند، یکی مثل قاضی صلواتی همینطوری حکم صادر می کند بیست سال، بیست و پنج سال، سی سال، چه خبرتان است؟ خدا حفظش کند این جوان گیلک را، آرش سیگارچی پانزده سال قبل نمی دانم در نشریه ندای رشت یا آوای انزلی یا چیزی شبیه این یک مقاله نوشته بود که مسئولان عزیز وقتی به گیلان می آیند به امکانات ورزشی توجه کنند، طرف را گرفتند و انداختند زندان، بعد یکی از رادیو فردا یا یک جای دیگر به او زنگ زده بود و طرف کلا توی گوشی تلفن سرفه کرده بود، قاضی محکومش کرد به چهارده سال زندان، بعد وکیل اش درخواست تجدید نظر کرد، تبدیل شد به چهار ماه و نیم ساعت بعد از صدور حکم هم آزاد شد. یعنی منظورم این است که لامروت ها نمی فهمند که کلا آدمها شصت هفتاد سال زندگی می کنند، بیست سال هم که کودکی است، می ماند چهل سال، یعنی باید چکار کرده باشی که طرف یک ششم همه زندگی ات را از تو بگیرد، که فلان مقاله را نوشتی یا گفتی « لطفا کمتر دزدی کنید.» حالا بگذریم که طرف کلا جرمش این است که از دولت قانونی و رسمی کشور دفاع کرده و حالا باید یک ششم عمرش را زندانی شود. البته یک سوم هم که شوخی است. یکی می شود مثل احمد زیدآبادی که همین پارسال آزاد شد، ولی یک سال است هیچ خبری از او نداریم، یا حسین درخشان که آزاد شد ولی از او خبری کمابیش در دست نیست، یا یکی مثل اکبر گنجی شش ماه درگیر اعتصاب غذا بود، الآن ده سال است تمام اعضای بدنش بیمار است. لامروت ها! چکار می کنید؟ منظورم همین احسان مازندرانی است که محکوم به هفت سال زندان شده بود و خوشبختانه در تجدید نظر شده دو سال. یعنی این کدام قاضی ابلهی است که هفت سال زندانی می دهد که در تجدید نظر می تواند بشود، دو سال. البته برای احسان مازندرانی خوشحالم، ولی هفت سال؟ هفت سال؟ می فهمی هفت سال؟
بدون شرح
حسین رحیم پور ازغدی گفت: « رهبر از منافع خود گذشته و به خلق خدمت می کند.»، من هیچ توضیحی ندارم، خودش به اندازه کافی گویاست.
کمترین آسیب
البته از یک طرف راست می گوید، واقعا به نسبت ۳۰۰ هزار نفری که در سوریه کشته شدند، و ۸۳۰۰ نفری که داعش در یک سال در عراق سر بریده، حتی به نسبت همین حکومت اردوغان که ۱۰۰ نفر نیم ساعت کودتا کردند و در همین یک هفته به اندازه تمام تاریخ بیست ساله گذشته ترکیه بعد از کودتای کنان اورن زندانی و اخراجی و حذفی و برکنار و توقیف و تعطیل شده، میزان مشکلاتی که در سال ۱۳۸۸ در جریان اعتراض به تقلب انتخاباتی و جنبش سبز رخ داد، واقعا چیز زیادی نبود. حتی کم هم بود، صد نفری که کشته شدند که در مقابل ده هزار نفر خیلی کمتر است. آن هم آدمهایی که سه میلیون نفرشان آمده بودند توی خیابان و حتی یک شعار هم نداده بودند، چنین آدمهایی را نباید ده هزارتاشان را می کشتند؟ کلا صد نفر کشته شدند، این کجاش زیاد است؟ پنج هزار نفر هم که دستگیر و زندانی شدند که واقعا چیز زیادی نیست، پنج هزار نفر را جلوی سگ بگذاری همه شان را تکه تکه می خورد، همین هیتلر تنهایی ۲۰ میلیون آدم سوزاند، یعنی شما انتظار نداشتید برای اعتراض به تقلب انتخاباتی حداقل پنج هزار نفر به یک تا هفت سال زندان محکوم بشوند و خیلی هاشان هم بشوند زندانی «ملی کش» که بعد از تمام شدن زندان شان آزاد نشوند و کلا بروند توی فراموشخانه تاریخ. و اصلا بگذریم که صد هزار نفر مجبور شدند که مملکت شان را ترک کنند و حداقل یک میلیون نفر درگیر آن صدهزار نفر زندگی شان نابود شد. و بقول محسن رضایی اصلا چیزی که نشد، رفتند خارج درس خواندند و زندگی کردند، توی چاه که نیافتادند. واقعا من نمی گویم محسن رضایی آدم پررویی است که گفته است که «در سال ۱۳۸۸ در سپاه و بسیج صدها تن مجروح شدند، اما کمترین آسیب به مردم رسید.» یعنی طرف انتظار دارد حکومت تقلب می کند مردم اعتراض می کنند، صد نفر کشته، پنج هزار زندانی، صد هزار فراری، چیزی که نشده. اصلا شتر دیدی، ندیدی؟ شتر کجا بود؟
نفرت عمومی و مسائل خصوصی
جدا که دل خجستهات را قربان! منظورم البته خجسته خانم نیست و اصلا هم قربان دلش نمی روم، خودش شوهر دارد، برای چی من قربانش بروم؟ با آن دندان های مصنوعی و قیافه درب و داغانش. ولی منظورم این است که یک روز بقول راغب اصفهانی در نوادر «میان مالک بن انس و زنش دعوا شد. مالک گفت: به خدا نفرینت می کنم. گفت: بکن، یک عمر است حجاج بن یوسف را نفرین می کنی و هر روز گردنش کلفت تر می شود.» حالا همین هفته قبل آقای علم الهادی هدی کجایی کجایی، گفته که «بی حجاب باید با نفرت عمومی مواجه شود تا مقید شود.» با همین جمله می توانیم بفهمیم پس ذهن علم الهدا کلا زندگی چطوری می گذرد.
اولا که طرف فکر می کند که این ملتی که حالشان از هر چی آخوند و مظاهر حکومت به هم می خورد و حاضر نیستند به بهترین آدمهای داخل حکومت هم محل هاپو بگذارند، چطوری قرار است از بی حجاب نفرت پیدا کنند. نصف دخترهای علمای اسلام و روسای مملکت کلا بی خیال حجاب شدند و باباها را هم آدم حساب نمی کنند، طرف برای بقیه مردم تعیین تکلیف می کند.
دوما هم اگر با مواجهه نفرت عمومی قرار بود کسی مقید شود، الآن همه علمای اسلام که بیست سی سال است با نفرت عمومی مواجه اند باید از توی خانه پای شان را بیرون نمی گذاشتند. بیچاره علیرضا افتخاری، رضا زاده، تتلو یا ده بیست تا از هنرمندانی که خیلی هم محبوب بودند، طرف جیک ثانیه منور به حکومت شده مردم کلا قید طرف را زده اند. همین الآن خانم الهام چرخنده که معلوم نیست کجا دارد می چرخد، شش ماه است پیداش نیست، بخاطر این که افسردگی بعد از نفرت عمومی گرفته. اگر قرار بود با نفرت عمومی مشکلی حل بشود، الآن گردن احمد خاتمی و قاضی مرتضوی و قاضی صلواتی و ده تا نفرت انگیز عمومی دیگر الآن روزی سه سانت کلفت تر نمی شد.
مقابله با آمریکا
اینکه آدم گنجشک باشد و بخواهد همه دنیا را مورد پذیرش خودش قرار بدهد، البته نشانه مهمان نوازی است، ولی داشتن مکان برای خیلی از کارها لازم است، مثلا فرض کنید که شما می خواهید در هتل استقلال مسابقات المپیک را برگزار کنید، من قبول دارم که هتل استقلال هتل خوبی است، ولی زمین فوتبال و بسکتبال و استادیوم صدهزار نفری و محل اقامت برای نیم میلیون آدم ندارد. زور که نیست. باید مکان داشته باشد، که ندارد. بالاخره این آقای بابایی که کلا به اندازه گنجشک جا دارد، نمی تواند کل برج ایفل را بردارد و استعمال کند. فوقش می تواند برود بنشیند روی برج ایفل، اگر هم خیلی عصبانی بود می تواند پی پی مختصری به آن برج بنماید. ولی بیشتر از آن اصلا گنجایش ندارد، همین آقای حاجی بابایی وزیر سابق آموزش و پرورش آقای احمدی نژاد، نماینده غیرمحترم مجلس از همدان در سنه خمس مائه، فرموده که « تنها راه پیش رو، مقابله به مثل با آمریکاست.»
آخر برادر من! شما برو روبروی آینه، یک نگاهی به آن قد رشید، به آن کیفیت نگاه، به آن پیچیدگی عضلات، به آن موهای پرپشت، به آن استخوانهای درشت، بکن و بعد بگو مقابله به مثل با آمریکا می کنیم. اصلا مقابله به مثل چی؟ مثلا آمریکا به خلیج فارس ناوگان می فرستد، من هم دوست دارم که ما هم یک ناوگان بفرستیم خلیج مکزیک، ولی اولا ما ناوگان نداریم، دوما خلیج مکزیک خیلی خارج تر از ایران است که ما بخواهیم بروید، ما فوق فوقش می توانیم توی خلیج فارس ده تا سرباز بدبخت را بگیریم لپ تاپ شان را برداریم و اطلاعاتش را برای خودمان نگه داریم. مثلا آمریکا تصمیم می گیرد برای چند میلیون ایرانی در آمریکا مشکل درست کند، من مخالف این نیستم که ما برای چند میلیون آمریکایی در ایران مشکل درست نکنیم، ولی ما که چند میلیون آمریکایی در ایران نداریم، همین می شود که مجبور می شویم ایرانی های هموطن خودمان را که در آمریکا زندگی می کنند دستگیر کنیم و بگوئیم تو اعتراف کن آبراهام لینکلن هستی، تو اعتراف کن جرج واشنگتن هستی. یا مثلا آمریکا یک میلیارد پول ما را بلوکه می کند، ما هم البته باید یک میلیارد ریال پول آمریکا را در بانک صادرات بلوکه کنیم، ولی آمریکا که توی بانک صادرات پول ندارد، ما خیلی که زور بزنیم به بابک زنجانی می گوئیم پولمان را بده، او هم می گوید « نمی خوام، نمی دم». یا مثلا آمریکا به ما قطعات هواپیما نمی داد، حالا ما هم مقابله به مثل کنیم و قطعات سمند یا پیکان های صادراتی قدیمی مان که در نیویورک لنگ چارشاخ گاردان اصل ایران خودرو هستند، به آنها ندهیم و کل سیستم نیویورک فلج بشود در حد جانباز ۹۹ درصد. آخر برادر من! شما یک چیزی بگو که گنجایش داشته باشد، گنجشک جان!
پارتی، مدلینگ، قلیان، آستین حلقه
فردا یکهو آمدند گفتند که اگر کسی شورت آستین حلقه، منظورم از این شورت اسلیپ هاست، پوشیده باشد، در حکم محاربه با امام زمان است، می خواهیم چکار کنیم؟ بعد حداد عادل سی تا سخنرانی می کند درباره فواید شورت مامان دوز و علیرضا قزوه یک شعر هفت متری می سراید درباره اوباما و شورتش و تلویزیون یک عالمه سریال درست می کند که اصولا اسلام بخاطر شورت مامان دوز آمد و کل بشریت یک چنین فوایدی را باید بفهمد. یعنی فکر کنید از آدمهایی که این همه سر تتو، لاک، فاق شلوار، رنگ مو و علوم انسانی، نوشته روی تی شرت، گیر می دهند چنین چیزهایی بعید است؟ طرف گیر داده که این لباس هایی را که روی آنها نوشته های ضد اسلامی است هر کس بپوشد مثل این است که قلیان عظر بهارنارنج کشیده باشد یا تتو روی دماغش کرده باشد، بعید نیست که. باور کنید من صد تا تی شرت تا حالا خریدم که روی آنها چیزی نوشته بوده، حتی یکی اش را هم یادم نیست چی نوشته بود، چرا، یکی اش یادم هست، آن هم بخاطر اینکه تی شرت کیوسک بود، این جماعت فکر می کنند ما تی شرت می خریم، می رویم متنش را مطالعه می کنیم. بالاخره روش یا نوشته تگزاس یونیورسیتی یا کانزاس یونیورسیتی یا یک چیز دیگر. همه اینها را ول کن، گیر بازار از دو هفته قبل زوم شده روی پارتی، این دفعه بازداشت یک پارتی بوده با ۱۵۰ نفر. البته فعلا هر هفته دو سه تا پارتی بگیری موجود است. یعنی واقعا چی کار دارد طرف به پارتی؟ ایران تنها کشوری است که فاحشه هایش فقط ۱۲ درصد سابقه زندان دارند، در هر کشوری در دنیا فاحشه ها حداقل چهل پنجاه درصد سابقه دارند، در ایران فقط دوازده درصد است، وقتی پلیس گیربازارش به پارتی مردم است دیگر چکار دارد به فاحشه و معتاد و هروئین و کراک و شیشه و برو بالا.