هفت روز هفت یادداشت: گفتاردرمانی، لالولوژی و حل همه مشکلات کشور با حرف زدن (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی- ابراهیم نبوی
مطمئنم اگر یک جمله حرف بزنم که «حرف زدن خودش نه تنها مهم است، بلکه در مملکت عزیز ما ایران، از هر عملی مهم تر است.» همه تان داداردودور بوق و کرنا تان هواست که نخیر، «دو صد گفته چون نیم کردار نیست.» و «حرفات مفت کفشات جفت» و «حرف حرف می آره، باد برف می آره.» و همه هم قطعا و یقینا به این نتیجه رسیدیم که فقط عمل فایده دارد و حرف زدن هیچ فایده ای ندارد. اگر هم برگردی بگوئی که «با حرف زدن مشکلی حل می شود.» بلافاصله طرف مقابل سه ساعت و هشتاد دقیقه سخنرانی می کند که ثابت کند که حرف زدن و سخنرانی هیچ فایده ای ندارد. یا مثلا یکی پیدا می شود مثل همین آقای محمد نبی حبیبی دبیرکل موتلفه اسلامی که می گوید: «مشکلات اقتصادی مردم با حرف حل نمی شود.» در حالی که من مطمئنم و اثبات می کنم که نه فقط مشکلات اقتصادی مردم و کشور، بلکه مشکلات فرهنگی و اجتماعی و نظامی کشور فقط و فقط با حرف زدن حل می شود و لاغیر. و اصلا و اساسا در مملکت ما فقط آدمهایی موفق هستند که حرف می زنند، یا حرف نمی زنند. بعضی ها چون حرف مفت می زنند، وضع شان توپ است و موفق می شوند، بعضی ها هم چون حرف به درد بخور نمی زنند زمانه به کام شان است و کارشان روی روال است و حال امسال شان بهتر از پارسال. ولی من به شما چند مسئله مهم را می گویم که این مسائل یا با حرف و گفتن ایجاد شده یا با حرف زدن برطرف می شود و هیچ راه دیگری غیر از حرف زدن تاثیری برای حل آن ندارد.
یک، افزایش و کاهش قیمت نفت: یک عامل اصلی در افزایش قیمت نفت ایران در جهان، حرف مفت زدن است. البته چون نفت خیلی کالای مهمی است، شما نمی توانید با چهار تا جمله معمولی قیمتش را بالا و پایین ببرید، بلکه یک « خریت سیستماتیک گفتاری» برای این کار لازم است. همین آقای احمدی نژاد با شش ماه حرف زدن دائمی درباره هولوکاست، برنامه هسته ای کشور، اقدامات ایران در کمک به گروههای تروریست، نابودی اسرائیل و همین چیزها قیمت نفت را در عرض چند ماه تا صد دلار بالا برد. این آدم خودش می دانست ایران ۳۸۴ تا سانتریفیوژ بیشتر ندارد، ولی در سخنرانی اش اعلام می کرد ما شش هزار سانتریفیوژ یا بقول خودش سانتینفیوژ داریم. درست برعکس، وقتی آدمی مثل خاتمی رئیس جمهور شد، قیمت نفت خودبخود پائین آمد، چون طرف حرف مفت نمی زد، پس نتیجه می گیریم که حرف مفت خیلی هم مفت نیست، بلکه میلیونها دلار قیمت دارد. بگذریم از اینکه هر وقت در ایران قیمت نفت بالا می رود، حتما حرف مفت زن ها تعدادشان زیاد می شود و هر وقت تعداد حرف مفت زنها کم بشود، قیمت نفت پائین می آید. و البته به این توجه کنیم که هر وقت درآمد کشور بیشتر می شود، چون روزگار حرف مفت زن هاست، مردم بدبخت تر می شوند. و همیشه کشور زمانی رشد اقتصادی می کند که درآمد نفتی دولت کم می شود.
دو، مشکل حصر: مطمئنم که خیلی ها فکر می کنند که مشکل حصر جناب موسوی و جناب کروبی، صد تا راه حل دارد که هیچکدام به این راحتی به نتیجه نمی رسد، ولی یک راه حل دارد که به راحتی و حتما به نتیجه می رسد. آن هم این است که این دو نفر بگویند، فقط بگویند که «من اشتباه کردم و همه حرفهای قبلی ام را پس می گیرم. و مخلص مقام عظمای ولایت هستم.» به محض اینکه این دو نفر این حرف را بگویند، کل مشکلات حل می شود. اتفاقا لازم هم نیست که اعتقادی به حرف شان داشته باشند، چون بقیه ارادتمندان رهبر و حکومت هم اعتقادی به حرف هایشان ندارند. مثلا همین آقای هاشمی رفسنجانی همه مشکل اش این است که شش سال قبل در یک نماز جمعه یک حرف هایی زده، نه اینکه کاری کرده، فقط حرفی زده و بخاطر همان حرفها تمام قدرتش را از دست داده. حالا اگر هاشمی هزار تا کار به نفع رهبر بکند، همچنان اخ است، ولی فقط دو ماه از او تعریف و تمجید کند، می شود عزیز بشینه کنارم و از این حرف ها.
سه، اعتراف گیری: تا حالا دقت کردید که در مملکت ما، وقتی کسی به هر جرمی اعم از جاسوسی، خیانت، براندازی، همکاری با دشمن اگر متهم باشد و زندان برود و حکم اعدامش را هم صادر کنند، فقط لازم است بنشیند جلوی دوربین و بگوید که من غلط کردم، شکر خوردم، دیگر هم نمی خورم، من قربان آن رهبری بروم. همین را که بگوید، جیک ثانیه از شیطان رجیم تبدیل می شود به فرشته درگاه و بلافاصله آزادش می کنند و تمام شد رفت. یعنی برخلاف همه جای دنیا که وقتی اعتراف می کنید به یک جرم زندانی می شوید، در ایران اگر شما اعتراف به جرم کنی آزاد می شوی، حتی اگر مجرم باشی، ولی اگر اعتراف نکنی تا ابد زندانی می مانی، حتی اگر هیچ جرمی هم نکرده باشی.
چهار، قره العین و نورچشمی بودن: همین الآن در نظر بگیرید آدمهایی مثل رحیم پور ازغدی، شریعتمداری، حداد عادل، علی معلم، علیرضا قزوه، احمد خاتمی، کاظم صدیقی، جواد لاریجانی و هزارها آدم مثل این افراد، واقعا این افراد برای چی نورچشمی هستند؟ یعنی آقای رهبر نمی داند که جواد لاریجانی یا علی معلم به این حرفهایی که می زند اعتقادی ندارد؟ معلوم است که می داند. ولی طرف آن چیزهایی که می داند درست است نمی گوید، در عوض چیزهایی را می گوید که می داند درست نیست، ولی بقیه خوششان می آید. همه این آدمها دو دلیل برای موفقیت شان دارند، یا حرف هایی می زنند که طرف خوشش می آید، یا حرف هایی را که به آن اعتقاد دارند، نمی زنند، چون طرف خوشش نمی آید.
آمارهای طلاق: اخیرا قرار شده که دیگر آمارهای طلاق را اعلام نکنند، فکر می کنید علتش چیست؟ آیا مسئولان مملکت از دادن آمار بدشان می آید؟ معلوم است که بدشان نمی آید. ولی طرف فکر می کند بهترین راه برای اینکه جلوی طلاق را بگیرند همین است که آمارش را اعلام نکنند. خیلی ساده است. اصلا در دوره احمدی نژاد مدتها مرکز آمار ایران، آمارها را منتشر نمی کرد. نه تورمی بود و نه بحرانی، تمام شد رفت. می خواهید مشکل طلاق از بین برود؟ خیلی ساده است، آمار طلاق را ندهید، دیگر کسی طلاق نگرفته است. می خواهید تورم پائین بیاید، آمار تورم را ندهید. الآن نگاه کنید که هر روز صد تا دزد و نجومی و میلیاردی دراز به دراز در حال افشاشدن هستند، فکر می کنید برای چی هر روز صد تا آمار دزدی های نجومی اعلام می شود؟ بخاطر این است که بزنند دو جناح پدر همدیگر را دربیاورند، وگرنه دلیلی ندارد.
حرف زدن موضوع اصلی است، الآن محمد خاتمی وجود ندارد، چون حرف نمی زند. مشکل خاتمی حل شد. تمام شد رفت. مشکلات اقتصادی هم مثل همین با حرف نزدن حل می شود. من نمی دانم آقای محمد نبی حبیبی چرا این حرف را زده، ولی واقعا در مملکت ما حرف زدن یعنی اصل قضیه. حرف نزن، حرف نزن، حرف نزن، خفه شو خفه شو خفه شو. شتر مرد حاجی خلاص!
سکولاریسم و ثروت اندوزی
البته ما از آیت الله سعیدی معمولا حرفی نشنیدیم که یک اشکال منطقی ولو کوچک یا خیلی بزرگی در آن نباشد و کلا از گوشمان پنبه را بیرون کشیدیم که استاد حرفی بزند که سروتهش با هم جفت و جور باشد، ولی بعضی چیزها به نظرم خیلی نامربوط به نظر می رسد، که البته نامربوط بودن هم یک جور اصولگرایی می تواند بشمار بیاید. البته جمله ایشان را هم خوانده ام که گفته مثلا ضدانقلابی بودن و فلان و فلان و سکولاریسم عامل ثروت اندوزی است. به نظرم می رسد که احتمالا در نوشتن من یک اشتباهی رخ داده، شاید ایشان گفته « اسکولاریسم عامل ثروت اندوزی است.» و منظورش این بوده که زندگی مثل فیلیپ اسکولاری عامل ثروت اندوزی است. و این جمله خیلی هم غلط نیست، بالاخره « اسکولاری» کلی پول از مربیگری فوتبال به دست آورده و شاید آقای سعیدی می خواهد بگوید که « اسکولاریسم» یعنی « اسکولاری بودن» مربیگری فوتبال درآمد زیادی دارد. ولی این جمله با بقیه حرف هایش نمی خواند. شاید منظورش این بوده که « اسکولاستیک» درآمدزاست، یا « اسکولارشیپ» یا « اسکول کاری» یا « اوشکولاریسم» یا « اسکلیسم» یا « کاپیتالیسم» یا صد تا چیز دیگر. ولی من این یکی را نمی فهمم که سکولاریسم اصلا چه ربطی به ثروت اندوزی دارد؟ یعنی من نمی فهمم یا واقعا هیچکس نمی فهمد؟
شیعه و سنی برابرند، رهبری از هر دو برابرتر است
من که عمیقا اعتقاد دارم از نظر رهبری شیعه و سنی با هم برابرند، یعنی همین حرفی که سردار سلامی گفته که «شیعه و سنی برای رهبر هیچ تفاوتی ندارد.» اصلا برای رهبری هیچ فرقی نمی کند شما شیعه باشید یا سنی، اصلا مسلمان باشید یا یهودی یا ارمنی، هیچ فرقی نمی کند. من مطمئنم که هیچ کس را بخاطر سنی بودن یا یهودی و ارمنی بودن زندانی نمی کنند، همانطور که یک شیعه مثل اغلب زندانیان کشور را بخاطر اینکه شیعه هستند بی خیال نمی شوند. مگر نه اینکه این همه روزنامه نگار، دانشجو، متفکر، مخالف سیاسی، زن بدحجاب، هنرمند که همه شیعه اثنی عشری سه قبضه هستند، از بسیاری از حقوق شان محرومند، یا زندانی اند، یا محصورند. یعنی شیعه تر از آقای کروبی هم مگر داریم؟ طرف چند سال است می گوید تو را به خدا مرا محاکمه کنید، ولی اصلا کسی حتی حاضر نیست محاکمه اش کند. حکومت کاری به شیعه و سنی ندارد، شما اگر سنی باشید، ولی فکر نکنید، هیچ مخالفتی هم با هیچ چیز نداشته باشید، کسی کارتان ندارد. در واقع این حرف درستی است که برای رهبری شیعه و سنی هیچ فرقی ندارد، بخاطر اینکه در هر حال دهان آدمی که مخالف است سرویس می کنند، چه شیعه و چه سنی. حالا اگر شما مخلص آقا بودید، دیگر فرقی نمی کند که شیعه باشید یا سنی یا یهودی یا هر کسی دیگر، قدم تان روی تخم چشم چپ آقاست، وگرنه همه با هم در محکوم شدن و بدبختی کشیدن در برابری کامل هستند، البته بهائیان بطور خاص در این زمینه یک استثنا محسوب می شوند، آنها در هر حال مجرم هستند، هیچ راهی هم ندارد.
مسلمان لندنی! حمایتت می کنیم
یعنی خوشم می آید که خوششان می آید. حالی می کنند از اینکه هرچه انگلیسی است مسلمان بشوند و کلا نمازجمعه لندن به امامت پرنس سیدچارلز سابق برگزار شود و همه صلوات انگلیسی بفرستند که اللهم صل علی محمد اند هیز فامیلی. سردار سلامی گفته: «سالانه ۵۰ هزار انگلیسی مسلمان می شوند.» واقعا چنین خبرهایی است که وقتی آدم می شنود موبه تنش سیخ بشود هم بعدش سشوار می کشد و حل می شود، ولی همین که آدم فرض کند یک عالمه «سیدهری پاتر» و «سیده آدل» و «سید جرج» و «سیدچارلز دیکنز» داشته باشیم، قبول کنید آدم احساس خوبی پیدا می کند. حالا اینکه در مملکت خودمان هر سال یک میلیون مسلمان کلا بی خیال دین و آئین مبین اسلام بشوند و به پدر روحانی شان بگویند بابا بی خیال، دیگه حال نمی کنم نماز بخوانم. یا ببینی بچه های همه این علمای اسلام و سرداران عظیم الجثه و ضعیف الشان بی خیال خدا و پیغمبر شدند و نصف شان گروههای موسیقی متال و هوی متال تشکیل دادند، اینها دیگر طبیعی است. روزی صد تا جنگل مان آتش بگیرد مهم نیست، در عوض دو تا سنبل جوانه می زند در لندن حالش را می بریم. یعنی آدم باید دلش خوش باشد و می دانید کم هستند آدمهایی که اینقدر دل شان خوش باشد.
اشتباهات محاسباتی مقامات
باز هم خداراشکر مقامات کشور هر اشتباهی هم بکنند، اشتباه محاسباتی نمی کنند. یعنی فوق فوقش دو درصد یا ممکن است بیست درصد، یا نهایتا دویست درصد، ولی هر چه باشد، اشتباه محاسباتی تعیین کننده نمی کنند. چون حاج آقا حیدرخان مصلحی وزیر سابق اطلاعات دوره احمدی نژاد گفته «دشمن به دنبال اشتباه محاسباتی مقام های کشور است.» و چقدر ما خوشبختیم که مقامات مملکت اشتباه محاسباتی نمی کنند و چقدر بدبخت هستند این دشمنان که برو بر و خیره و مات، دارند به مقامات مملکت نگاه می کنند که طرف یک درصد یا یک میلی متر یا نیم اپسیلون اشتباه محاسباتی بکنند و دریغ از دو میکرون اشتباه محاسباتی که اصلا جایی در مقامات کشور ندارد. البته چند تایی اشتباه محاسباتی داشتند که آن هم خیلی مهم نبوده، از این قبیل:
یک، جمع درصدهاشان بیشتر از صد می شود: یکی از خطاهای محاسباتی مسئولان این است که نمی دانند که جمع درصد ها باید صد بشود. مثلا طرف می گوید ۷۵ درصد زنان به حجاب معتقدند، در حالی که ۵۴ درصد آنها چادر را حجاب برتر نمی دانند و ۴۴ درصد آنها حجاب شان ضعیف است. یا مثلا طرف می گوید ۸۰ درصد مردم به نظام معتقدند، بعد می گوید بیش از ۵۳ درصد مردم به حکومت اعتقاد دارند، و همان آدم می گوید که ۳۷ درصد مردم بی تفاوت اند و ۴۲ درصد مردم با حکومت مخالفند. بعد که جمع می بندی می بینی درصد مردم ۱۶۴ درصد خودشان است.
دو، به خانواده اهمیت زیادی می دهند: یکی از اشکالات مهم محاسباتی مسئولان این است که به خانواده اهمیت بسیار زیادی می دهند، یعنی وقتی طرف می گوید هشتاد درصد مردم طرفدار اصولگرایی هستند، منظورش این است که خودش و زنش و دو تا دختر هشت ساله و دوازده ساله اش طرفدار اصولگرایی هستند و پسر هجده ساله اش مخالف اصولگرایی است. چهار تقسیم بر پنج ضربدر ۱۰۰ می شود هشتاد درصد. این هم روش آمارگیری. وقتی طرف می گوید من خودم نظر مردم را پرسیدم، منظورش این است که نظر عمه جان و خاله جانش را پرسیده است.
سه، توجه به منابع موثق: یکی دیگر از اشتباهات محاسباتی مقامات توجه به منابع موثق است، یعنی وقتی نظر می پرسند، نظر آدمهایی برایشان مهم است که نظر موثقی داشته باشند، یعنی مثل خودشان فکر کنند. به همین دلیل هم همیشه موفق می شوند که اکثریت داشته باشند، چون هیچ چیز بهتر از یک منبع موثق یعنی یکی که مثل خودم فکر کند، نیست.
چهار، ضرورت آلزایمر: البته مسئولان کشور اشتباه محاسباتی نمی کنند. مثلا کسی شکی ندارد که انتخاب احمدی نژاد بی شک کار غلطی بوده است و از آن مهم تر تائید او توسط مسئولان امر کار غلط تری بوده است، ولی یکی از خوبی های مسئولان این است که بعد از اینکه اشتباهی کردند، سعی می کنند که دیگر درباره آن اشتباه فکر نکنند و دیگران هم نباید آن اشتباه را بخاطر بیاورند و در این شرایط آلزایمر یکی از موارد مهم است که باید حتما بخاطر سپرد، البته اگر فراموش نشود.
به درک، متدیوث!
یکی از خوبی های جواد لاریجانی این است که خیلی آدم صریح و راحتی است. مثلا همین که گفته «به درک که غرب درباره حقوق بشر از ما ناراضی است.» ببینید، چقدر آدم باید راحت باشد که بتواند مشکل خودش را کلا با دنیای غرب حل کند. من مطمئنم آدمهای احمقی هستند که نمی توانند مشکل شان را به این راحتی حل کنند. ولی جواد لاریجانی می تواند. فرض کنید که او رئیس جمهور بود، نود درصد مشکلات کشور حل می شد، مثلا به او می گفتند: «نرخ تورم به ۲۵ درصد رسیده.» جواب می داد: «نرخ تورم غلط کرده به ۲۵ درصد رسیده، مگر من نگفته بودم نباید بیش از هفت درصد باشد؟» بیا، مشکل تورم حل شد. یا به او می گفتند: «دریاچه ارومیه خشک شده.» جواب می داد: « دریاچه ارومیه به قبر پدرش خندیده که خشک شده. من گفته بودم دریاچه نمک هم باید خیس بشود.» این هم از مشکل دریاچه ارومیه. یا مثلا به او می گفتند: «میزان طلاق به ۳۸ درصد رسیده.» جواب می داد: «به روح پدرجد هر کسی که گفته طلاق به ۳۸ درصد رسیده، طلاق، دو درصد، فهمیدی؟» بله، خر که نیستیم، فهمیدیم، شما چرا عصبانی می شی؟ حالا بازخوب است فراستیزم اش کم است، وگرنه با دیوث صد تا ترکیب « متدیث» و « متدیوث» و « سیاست ما عین دیاثت ماست» و « دایثان فتنه» درست می کرد، حال کنید.
امیدوار نباشید، پیلیز
یعنی بعضی حرفهاست که می ماند روی دل آدم و آدم واقعا نمی داند کجای دلش آنها را بتپاند. اصلا امیدوار بودن تبدیل به یک جرم شده است. نه اینکه بگویم خدای ناکرده من به چیزی امیدوارم، زبانم لال، اصلا از این خبرها نیست. می دانم که من به عنوان آدمی که مثلا مخالف یا منتقد هستم، حق ندارم حتی به اینکه فردا صبح زنده از خواب بیدار می شوم امیدوار باشم، وگرنه باید جواب همه ملت نومیدی پرست را بدهم، ولی من نمی فهمم کسانی که متعلق به بیخ بیخ بیخ مغز حکومت هستند، مثل همین سردار احمدرضا پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش برای چه می گوید: « برخی می خواستند مردم را به برجام امیدوار کنند.»؟ یعنی واقعا اینهمه جرم بزرگی است که کسی یا کسانی به برجام امیدوار باشند؟ چنان حرف می زند انگار که طرف به کمکهای استکباری آمریکای جهانخوار امیدوار است. بابا! برجام که نظر رهبری و حکومت است، یعنی ما نمی فهمیم؟ یا طرف کلا تو باقالی ها خر غلت می فرماید؟