هفت روز هفت یادداشت: چطور با کلمات رهبر، مشروبات الکی، ترامپ و گلشیفته یک جمله بسازیم؟(ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی- ابراهیم نبوی
خامنهای و ترامپ
آیت الله خامنه ای که خیلی انتخابات خودش را خوب برگزار می کند، یک پا سمت راست، یک پا سمت چپ، هولوپی پریده وسط انتخابات آمریکا و صریحا از دونالد ترامپ حمایت کرد و او را «مردی که واضحتر و صریحتر سخن میگوید» نامید و گفت «به همین دلیل مردم آمریکا بیشتر به او توجه کردند.» یعنی من داشتم به این فکر می کردم که واقعا اگر ترامپ همین حرف هایی را که زده در انتخابات ایران می زد، اگر صریحا می گفت انتخابات را قبول ندارم، اگر صریحا علیه کل سیستم حرف می زد، اگر به وزیر خارجه رسمی کشور می گفت متقلب و علنا می گفت من اگر انتخاب شوم تو را زندانی می کنم، الآن شورای نگهبان نیویورک چکارش می کرد؟ طرف کل سیستم را قبول ندارد، نامزد انتخابات است و کسی هم به او نمی گوید بالای چشمت آن موهای خوشگل نارنجی اوکراینی کش که هیچی، ابروست، الآن خودش و جد و آبائش در حصر بودند و تا جنگ چهارم جهانی هم از حصر بیرونش نمی آوردند.
البته آدم می تواند بفهمد آقا برای چی از این تحفه خوشش می آید. طرف تا بیخ وجودش فاسد است، مالیات هم که نمی دهد، از کره شمالی و قذافی و صدام حسین هم که خوشش می آید، به زنها که بد و بیراه می گوید، با روزنامه نگار و اهل فکر هم که مخالف است، با خارجی هم که مخالف است و می خواهد دور کشورش دیوار بکشد، طبیعی است که مگس وزه می چرخد و دور نقاط قهوه ای انتخاباتی می نشیند.
یعنی فکر کن طرف فکر می کند ترامپ مواضع ضدآمریکایی دارد، ضد آمریکایی کجا بود، آن یکی اوباما نوه مارتین لوتر کینگ است که پدرانش بوسیله اجداد تاریخی ترامپ لینچ می شدند و تکه بزرگه شان اندازه تکه کوچکه قربانیان داعش بود. بگو آخه برادر من! این که اگر رئیس جمهور بشود اول از همه چوب توی آستین تو می کند و تمام خاورمیانه را شخم می زند و بعدش هم مسابقه دختر شایسته سال را وسط خرابه های ایران اجرا می کند، به فکر مردم نیستی به فکر خودت باش. هی داد می زند همین خوبه، بزن، پاره کن، جر بده، بدرررران، بابا، او که بدراند تو را می دراند. برای چی به فکر آینده نزدیک خودت نیستی؟
ملی کش ها و ترازوی عدالت
این قوه قضائیه جمهوری اسلامی چند تا چیز را نمی فهمد:
یک، آدم ها را وقتی باید آزاد کنند که اعتراف نکنند، نه اینکه طرف را بگیری، به زور وادارش کنی اعتراف کند، بعد آزادش کنی.
دو، زندگی در ایران مجازات نیست. دهها پرونده وجود دارد که قوه قضائیه کسی را محکوم کرده و آزاد کرده و ممنوع الخروج کرده، یعنی زندگی در ایران از زندان هم بدتر است و نوعی مجازات است.
سه، زندان مدت دارد، وقتی کسی را زندانی می کنند باید بعد از یک مدت او را آزاد کنند، نه اینکه هر وقت کلید در سلول پیدا شد زندانی را آزادش کنند.
چهار، آدمها کلا دو رقمی زندگی می کنند، برخلاف کلاغ و لاک پشت که سه رقمی زندگی می کنند. البته می گویند جنتی یک کلاغ خریده بود. به او گفتند برای چی کلاغ خریدی؟ همه طوطی و مرغ عشق می خرند. گفت: شنیدم کلاغ سیصد سال عمر می کند، می خواستم ببینم راست است یا نه. لامروت ها! کلاغ ۳۰۰ سال عمر می کند، یعنی چی که به یک آدمی که کلا شصت هفتاد سال زندگی می کند، ۱۹ سال حکم زندان می دهید؟
پنج: طرف میلیونها دلار بالا کشیده، مامور دولت هم بوده و جرمش محرز است، نه تنها باید آبرویش را برد، بلکه باید همه جا رسوایش کرد، یک دفعه می شود ب.ز. و دال. میم. و خ.ر. بعد یکی دیگر که اصلا سیگار هم نمی کشید، به اتهام مخالفت با دولت دستگیر شده، به عنوان رابطه نامشروع و معتاد و هزار چیز دیگر رسوا می شود. برادر! آبروی زندانی سیاسی را که نباید ببری، آبروی دزد را باید ببری.
بقول مرحوم عمران صلاحی حالا حکایت عبدالفتاح سلطانی است، مائده سلطانی دختر این وکیل و فعال حقوق بشر زندانی گفته است: «امیدوارم پدرم تولد بعدش دیگر در زندان اوین نباشد.» بیچاره سلطانی پنج سال از زندانش گذشته، زمان عفو مشروطش که حق همه زندانی هاست، رسیده، و هنوز ولش نکردند.
من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه
آقای هادی پناهی، رئیس کانون سراسری درمانگران اعتیاد کشور گفته است: «مصرف الکل طی سالهای اخیر در کشور بسیار زیاد شده است.» البته طبق همه محاسبات در همه عرصه ها، تنها چیزی که در سالهای اخیر نباید مصرفش بالا برود، همین یک قلم الکل است که هم غیرقانونی است، هم حرام است، هم تولید نمی شود، هم ام الفساد است. اما از آنجایی که هم دزدی در مملکت افزایش یافته، هم فساد جنسی در حال رسیدن به قله های خودش است، هم از درودیوار اختلاس و بخور بخور و بقیه مفاسد هر روز قله های هستی را هی فتح می کنند، حتما این مفاسد نیازمند به یک مادر هستند که این همه رشد میکنند. نمی شود که هی فساد زیاد شود و هی ام الفساد کم شود؟ بالاخره این مفاسد از یک جایی باید به دنیا بیایند. نه اینکه بخواهم بگویم که خدای ناکرده ملت چون مست می کنند، پس همانها هم دزدی و هیزی می کنند. اتفاقا این دو تا الزاما با هم رابطه ندارند، مثل خیلی بچه هایی که با مامان شان رابطه ندارند، ولی واقعا چطور می شود که در مملکتی که مهم ترین چیزی که توی آن ممنوع است، همین یک قلم مشروبات الکلی است، فقط همین یکی روند رو به رشدش را بطور کاملا موفق طی کرده است. پس بیایید دلایل افزایش مصرف الکل را پیدا کنیم.
مشکل من مست و تو دیوانه: یکی از دلایلی که مردم جهان مست نمی کنند، همین است که آدم وقتی مست کند، عقلش از کار می افتد. در بسیاری از کشورهای جهان آدم اگر عقلش از کار بیافتد، دردسر پیدا می کند، کارش را از دست می دهد، حساب از دستش درمی رود، دیوانه بازی در می آورد، زندگی معقولش به هم می خورد و خیلی چیزهای دیگر، ولی در ایران در هر حال آدم مست هم نکند، باز هم دردسر پیدا می کند، کارش را از دست می دهد، قاطی هم می کند. اگر مست نکند، خودش هم دیوانه نباشد، بقیه دیوانه هستند، اگر عاقل باشد هم خودبخود دیوانه خواهد شد و طبیعی است که آدم ترجیح می دهد حالا که همه دیوانه هستند، حداقل ما هم دو تا گیلاس بخوریم، گیلاس هم که ضرری ندارد. پس قاچ کن اون گوجه رو.
مشکل بذار بزنه بالا: یکی از مسائلی که آدم ها بخاطرش مست می کنند، این است که بزند بالا، وقتی زد بالا، طرف از شر پایین راحت می شود و در همان آسمانها روزگار می گذراند. پایین هم که همین دردسرهای بگیر و ببند و مشکلات زندگی است. و در مملکتی که چهار میلیون نفر الحمدالله رب العالمین نجبای شان تریاک مصرف می کنند و غیرنجبای شان زدند به هروئین و کوکائین و کراک و شیشه، بالاخره وقتی حال شان خوب است و دارند در عوالم بالا سیر می کنند، برای اینکه بالاتر بروند، دو تا گیلاس هم می زنند که سوخت شان کامل بشود. پس بریز اون زهرماری رو که بزنه بالا!
مشکل می خوام از همه چیز راحت بشم: گاهی اوقات آلزایمر یک بیماری محبوب و مطلوب است. برای آدمی که خاطرات خوشی ندارد، فراموشی یک موهبت است، ملت هنوز یکی را با شور و شوق به عنوان رئیس جمهور تعیین نکردند، نیم ساعت بعد از او درخواست می کنند استعفا بدهد، یکی را می کنند قهرمان و نیم ساعت بعد از اینکه رفت زندان می گویند « تقصیر خودش بود» هنوز طرف دو ماه نیست عاشق و شیدای یکی شده که یک هفته بعد دلش می رود به طرف یکی دیگر و هی مثلث و مربع و ذوزنقه عشقی ایجاد می شود، همین می شود که از صبح تا شب یک چیزی لازم است تا فراموش کنی که چه خبر است. این زهرماری هم که برای همین است که فراموش کنی چه خبر است. وگرنه چه دلیلی دارد که ملت آنقدر نمی خورند که شنگول باشند، آنقدر می خورند که فراموش کنند. پس بریز که خالی می خورم!
مشکل ما را که برد خانه: در همه جای دنیا آدم وقتی مست می کند، باید مواظب یک سری چیزها باشد، سوار ماشین نباید بشود، حرف نباید بزند، خیلی کارها را نباید بکند. ولی در مملکت آقا امام زمان الحمدالله هیچ مشکلی نیست. تنها کشوری است که هر چقدر موقع رانندگی مست باشید، کارتان به همان اندازه غیرقانونی است که اگر راننده نباشید و مست باشید. اصلا رانندگی را بیخیال، پنجاه درصد امامان جمعه کشور جوری نظر می دهند که انگار طرف یک بطر تکیلا مصرف کرده با لیموترش و نمک، حرف هایی می زند که جز با منطق بالای چهل درصد ابسولوت قابل درک نیست و آن یکی وقتی نوحه می خواند انگار همین الآن سرم جانی واکر به او وصل کردند، چنان راجع به زینب و رقیه حرف می زند انگار دوست دخترش است. اصلا مگر مستی مدام یکی از رویاهای عرفانی همه ما ها نیست؟ یکی ماست و خیار بیاره!
۲۵ سال بعد در چنین روزی
یعنی بعضی اوقات آدم نمی داند طرف واقعا چه چیزی در مغزش می گذرد که چنین کارهایی می کند. البته اگر چیزی آن تو باشد و کلا اگر از مغزش چیزی بگذرد. اخوی آقای سعید خان جلیلی در مشهد ثانیه شماری نصب کرده برای نابودی اسرائیل که دقیقا…. و ۳۵ ثانیه به نابودی اسرائیل مانده است.
می پرسیم: دقیقا چقدر به نابودی اسرائیل مانده؟
می گوید: دقیقا…. و ۱۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه
می پرسیم: یعنی دقیقا دقیقا چقدر به نابودی اسرائیل مانده؟
می گوید: دقیقا … و ۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه.
با قلب تاپ تاپ می پرسم: یعنی فقط ۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه به نابودی اسرائیل مانده؟
می گوید: دقیقا یک روز و ۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه…
می پرسیم: یعنی همه اش همین؟ دقیقا دقیقا دقیقا چقدر مانده؟
می گوید: دقیقا یازده ماه و یک روز و ۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه به نابودی اسرائیل مانده….
می پرسیم: یعنی دقیقا دقیقا دقیقا دقیقا چقدر دیگر اسرائیل نابود می شود؟
با آن قیافه آنجلیناجولی کش اش لبخندی می زند و می گوید: دقیقا ۲۳ سال و یازده ماه و یک روز و ۱۰ ساعت و ۱۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه به نابودی اسرائیل مانده.
حالا ما کاری نداریم که مارکس می گفت جهان سرمایه داری به زودی نابود می شود و حالا کل کارگران مک دونالد و والمارت و بقیه جهان متحد شدند و سرمایه داری را محکم و دو دستی نگه داشتند، کاری هم نداریم که تا به حال هفتصد و پنجاه بار انواع امام زمان در برمودا ظهور کرده و تا برسد به خاورمیانه وسط راه رفته مرخصی استحقاقی اش را بگذراند و اصلا هم کاری نداریم که بیست و پنج سال قبل اگر به کسی می گفتیم که ترکیه به طرف اسلامگرایی برمی گردد و برج های تجارت جهانی را با هواپیما توسط مسلمین نابود می کنند، طرف دهانش را یک متر از تعجب وا می کرد. آقا محض رضای خدا شما که دندان تان خراب است اینقدر موقع تعجب کردن و خندیدن دهن تان را باز نکنید. لطفا پیلیز.
کلا همه چیز کشک است
یکی از خصوصیات ما ایرانیان عزیز همین است که همه چیز را دایورت می کنیم به همان جایی که خیلی به داشتنش افتخار می کنیم. می گویی فلانی نقاش بزرگی است، می گوید از این نقاشی ها خواهرکوچیکه من هم می کشه. می گویی فلانی روشنفکر است، می گوید روشنفکرا هیچ گهی نیستند. می گویی: فلانی نوبل صلح گرفته. می گویند هر خری نوبل صلح می گیره. می گویی فلانی در این مورد کتاب نوشته، می گوید پی پی خورده. یعنی میزان مصرف پی پی در ادبیات معاصر ما از تولیدات فاضلاب بمبئی هم بیشتر است.
مثلا همین آقای حسن عباسی رئیس مرکز دکترینال بدون مرز که خودش و جمعی از اساگله طرفدارش او را کی سینجر علی آباد می دانند یکی از همین هاست. در محاضرات راغب اصفهانی نوشته بود که فلان شاعر داشت می گفت من بزرگترین شاعر دنیای عرب هستم. به او گفتند: حتی اگر هستی هم خودت نگو، بگذار دیگران بگویند. گفت: الآن سی سال است منتظرم بگویند ولی کسی نمی گوید. حالا طرف خودش معتقد است بزرگترین اندیشمند خاورمیانه است و اسم خودش را هم گذاشته کی سینجر خاورمیانه. از او هم بپرسی می گوید که بزرگترین تولید کننده انواع استراتژیک و داکترین در خاورمیانه است و بزرگترین نظریه پرداز علوم سیاسی در بزرگترین خاورمیانه.
و البته این را وقتی می فهمیم که سخن هفته قبل او را با دل و جان درک کنیم که: « مباحثی که در علوم سیاسی می خوانید کشک است.» همین است برادر! طرف فکر می کند چیزی را که من می توانم بفهمم لابد کشک است. البته می شود تائیدش کرد. اگر کشک نبود که شما فکر نمی کردی آن را می دانی و می فهمی. رفیق من می گفت: «من سه سال وقت گذاشتم و تاریخ فلسفه غرب را خواندم و دیدم واقعا مزخرف است.» صحیح است صحیح است صحیح است. کاملا صحیح است. فلسفه غربی که شما سه ساله همه اش را بخوانی قطعا مزخرف است. شما برو، نفر بعدی!
بازهم گلشیفته فراهانی
بعضی اوقات وامی مانم که بهزاد فراهانی دوست خوبی که همیشه دوستش داشتم، چگونه فشاری که برسر ماجرای گلشیفته به سرش آمده تحمل می کند و مثل خیلی های دیگر دروغ نمی گوید و علیه خودش و فرزندش حرف نمی زند. نمی خواهم بگویم مسئله گلشیفته فراهانی به خودش مربوط است. البته که تصمیم او به خودش مربوط است ولی مسئله اش به هر آدمی مربوط است که زندگی اجتماعی می کند و در عرصه عمومی زندگی می کند. گلشیفته فراهانی همان کاری را می کند که خیلی از هنرمندان در صد سال گذشته کردند، قطعا من که فیلمهای برگمن و بونوئل و برتولوچی و پازولینی و فللینی را دوست دارم، نمی توانم با برهنه شدن بازیگر در سینما مخالف باشم. هر کسی هم که جز این را بگوید یا دروغگوست یا ریاکار یا هر دو تا.
البته الآن درباره این موضوع نمی خواهم حرف بزنم، می خواهم درباره این پیشنهاد یکی از نشریات محافظه کار حرف بزنم که پیشنهاد کرده خانواده گلشیفته فراهانی را ممنوع الکار کنند، چون دختر یا خواهرشان گلشیفته فراهانی است. یعنی چنین نظریه ای نمی دانم توی کدام مغز علیلی( گفتم علیلی بدون هیچ دلیلی به فکر جلیلی افتادم) جا می گیرد؟ و اصلا با وضعیت اجتماعی ایران هم سازگار نیست. اگر بنا باشد افراد بخاطر اتهام یا جرم اعضای خانواده شان ممنوعیت پیدا کنند که کلنا ملاقلی، اول از همه رهبر مملکت که از ده تا عضو خانواده اش چهار پنج تاشان مجازات شان در حد اعدام بوده، باید برکنار بشود. آدمی مثل گلشیفته نهایتا اگر محاکمه شود آخرش محکوم می شود به این که دیگر نباید در فیلم بازی کند. ولی رهبر مملکت که خواهر و شوهر خواهرش ده سال در مرکز مجاهدین خلق جزو رهبران سازمان بودند….، واقعا چطوری می شود که این طوری می شود؟
سعید هایی که آن کار دیگر می کنند
اصلا از سعید شانس نداریم، آن یکی سعید عسگر که روز روشن آدم وسط خیابان ترور کرد و محکوم شد به اینکه به درس و کارش ادامه بدهد و سرومروگنده دارد زندگی اش را می کند، سعید حنایی هم که جزو غیورمردان عرصه ناموس بود و برای حفظ بیضه اسلام در خراسان رضوی به خواهران مورد علاقه اش تجاوز می کرد و آنها را می کشت. سعید مرتضوی هم که عزیز دل آقا بود و زد و کشت و خورد و برد و آخرش هم با پنج تا پرونده آدم کشی سه تا رئیس قوه تا حالا کفن کرده و همچنان سرجایش نشسته، آن یکی سعید امامی هم که کاربری غلط از امور واجبی داشت که به جای اینکه بمالد می خورد و نتیجه اش همین است که این یکی به جای اینکه یک کار دیگر بکند، آن یکی کار را می کند. اصلا چرا این سعید ها وقتی جای خلوت پیدا می کنند هی آن کار دیگر می کنند؟ بعد که می رسند به جای شلوغ، قار قار قار یک دفعه می شوند قاری قرآن و متخصص کودکان و اطفال و از این داستان ها.
به اتهام برگزاری کلاس نقاشی
در نوادر راغب اصفهانی نوشته بود که مردی به بصره رفت و در مسجد بصره دیده بود که موذن که اذان می گفت، الله اکبر و لااله الا الله و هی علی الفلاح و هی الی الصلات را گفت، ولی وقتی باید می گفت اشهد ان محمدرسول الله ساکت شد و نمازگزاران با همدیگر اشهد ان محمد رسول الله را گفتند. از آنها پرسید چرا موذن تان این قسمت اذان را نگفت؟ گفتند: بخاطر اینکه یهودی است و ما او را استخدام کردیم که چون صدای خوبی دارد اذان بگوید، ولی چون او محمد را به عنوان رسول خدا قبول ندارد، این قسمت را خودمان می گوییم. یعنی فقط بخاطر اینکه طرف صدای خوبی داشته، او را استخدام کرده بودند که اذان بگوید. حالا طرف نقاش است، بهایی هم هست، کسی هم به او مزد نمی دهد، توی خانه خودش نشسته و کلاس نقاشی دارد، آقای شهریار سیروس هنرمند بهایی را گرفتند و زندانی کردند و به اتهام برگزاری کلاس های هنری به پنج سال زندان محکوم کردند. یعنی آدم یک دیوار مسجد بصره پیدا کند، سرش را محکم بکوبد به آن.