هفت روز هفت یادداشت: فروهرها و داستان بیپایان برادران گمنام (ابراهیم نبوی)
طنز – ابراهیم نبوی
فروهرها، داستان بی پایان
پرستو فروهر مثل هر سال به ایران رفت و مراسم بزرگداشت پدر و مادرش را برگزار کرد. هجده سال قبل ماموران خودسر وزارت اطلاعات قبل از حادثه هفتهای سه روز به فروهرها یادآوری می کردند که در جمهوری اسلامی ایران زندگی می کنند و آنها متوجه نمی شدند که چقدر شرابط شان خطرناک است. عده ای از این ماموران بطوری خودسرانه اقدام به قتل داریوش فروهر و همسرش کردند، تعدادی دیگر از آنها آن تعداد را افشا و زندانی کردند. عوامل قتلهای زنجیره ای در زندان به شادی و خوشی زندگی کردند، و فعلا و قبلا و بعدا هیچ اطلاعی از آنها در دست نیست.
از آن زمان پرستو فروهر همراه با چهار پنج وکیل پیگیر پرونده قتل پدر و مادرش بوده و همین باعث شده که آن وکلا با سماجت و پایمردی اینقدر بیخ پرونده را بگیرند که الآن وکلا زندانی اند، نصف شان هم کلا از ایران رفتند و احتمالا تا دو سال دیگر فارسی حرف زدن هم یادشان می رود. با اینحال ماموران وزارت اطلاعات هنوز ول کن در خانه فروهرها نیستند.
ماموران باهوش اطلاعات امسال هم مثل هجده سال گذشته درس نگرفتند، باز هم جلوی خانه فروهرها جمع شدند، باز هم مانع اجتماع خانواده و دوستان آنان شدند، باز هم مثل همه این سالها بامزه بازی درآوردند و به مردم گفتند مراسم لغو شده، باز هم پرستو را احضار کردند که برود دادستانی و برای بار هزارم به او تذکر بدهند که دفعه بعد هم به او تذکر خواهند داد.
من نمی فهمم، این عزیزان گمنام کی قرار است از آن دو میلی گرم شیئی احتمالی که در جمجمه شان احتمال می رفت وجود داشته باشد، باید استفاده کنند؟
اتحاد جماهیر شوروی ایران
البته من مخالف جدایی بخشی از کشور از بقیه آن هستم، منتهی هرچه فکر می کنم کم کم بقیه کشور دارد از ایران بزرگتر می شود. قبلا ما فکر می کردیم و آقای علم الهدی اینطوری نشان داده بود که انگار خراسان رضوی، منظورم حیاط خانه آقای علم الهدی است، مشکلش با موسیقی های بزن و بکوب است. کم کم فهمیدیم که مشکل کمی گشادتر از این حرفهاست و حتی آقای شجریان و ناظری هم نمیتوانند در خراسان کنسرت اجرا کنند، معلوم شد این حاکم جدید خراسان کلا با هر موسیقی مشکل دارد. کمی بعد متوجه شدیم که مشکل موسیقی نیست، چون نمایش فیلم ایرانی هم در کشور خراسان ممنوع است. باز هم برای ما ایرانیان که هزار سال در کشورمان سگ می زده و گربه می رقصیده، و در اصفهان حکومت معتزله بوده و در خراسان حکومت اشاعره بوده و در اردبیل حکومت شیعه، خیلی اوضاع غیرطبیعی نبود و بالاخره عادت داشتیم؛ یادمان نرود که دویست سیصد سال در معیار زندگی ایرانی به قدر چشم به هم زدنی است و ما مثل این کانادایی ها و آمریکایی ها نیستیم که مهم ترین اتفاقات کشورشان صد سال قبل رخ داده باشد و کلا تاریخ کشورشان را نیم ساعته بشود فوت آب شد.
اما بررسی کردیم و دیدیم قضیه کمی جدی تر است. هفته قبل آقای علی مطهری که فکر می کند نایب رئیس مجلس شورای اسلامی ایران است، و نمی داند مجلس کلا قدرتش در همان محدوده تهران و با کمی دقت نظر در همان محدوده منطقه پاستور است، رفت خراسان برای سخنرانی. حکومت خراسان هم اعلام کرد که کنسرت آقای علی مطهری لغو شده، بنده خدا سه ساعت توضیح داد که من کنسرت نمی خواهم بدهم، گفته شد که از نظر ما خراسانیان هر کسی که از تهران آمده می خواهد کنسرت بدهد، برو رد کارت که حوصله نداریم. ایشان هم رفت رد کارش.
آقای محمود صادقی نماینده تهران گفت که «برخی می خواهند خراسان را به صورت تک صدایی اداره کنند.» هر چه فکر می کنم می بینم این حرف کلا از بیخ غلط است. اول اینکه کسی نمی خواهد خراسان را اداره کند، همه می خواهند جلوی اداره شدن خراسان را بگیرند. دوم اینکه کسی نمی خواهد خراسان تک صدایی باشد، کلا قرار است هیچ صدایی نباشد، سوم این که برخی نمی خواهند خراسان را به صورت تک صدایی اداره کنند، این آقای برخی در قزوین و زنجان و شیراز و اصفهان و جاهای دیگر هم می خواهد همان کارهایی را که در خراسان انجام می شود بکند. از همه اینها گذشته، این برخی یکی دو نفر نیست، انگار فقط سه چهار نفر جزو برخی نیستند. و بهتر است بگوئیم برخی نمی خواهند کشور به صورت تک صدایی اداره شود.
از این برخی هم یکی اش آقای علی لاریجانی شوهر خواهر آقای علی مطهری است که سخنرانی برادر زنش در خراسان توسط دادستانی که نماینده برادرش است، لغو شده و گفته: «اقدام دادستانی مشهد در مورد سخنرانی مطهری تاسف آور است.» الهی قربان آن روح لطیف تاسف آورت بروم، چرا این حرفها را به ما می زنی، به داداش ات بگو. رئیس جمهور هم چنان برخورد تندی کرده که نزدیک بود سی چهل نفر تلفات بدهد، ایشان گفته: «اتفاقی که در مشهد رخ داده مایه شرمساری است.» بیا! آن یکی عزیز دل سردار شرمندگی بود، این یکی عزیز دل سردار شرمساری. برادر بهرام پارسایی نماینده مجلس هم یکی از آن جملات قصار را گفته که آدم دلش می خواهد آن را با آب طلا بنویسد روی سینی مس و بعد همان سینی مس را محکم بکوبد توی سر این آقای بهرام پارسایی، ایشان گفته: «آزادگی مجلس خدشه دار شده است.» یعنی آن آزادگی مجلس تا مرفق برود توی حلق ما که هر چه فکر می کنیم نمیفهمیم که کجای این مجلس آزادگی داشت که ما تا به حال آن را رویت نکرده بودیم.
البته آن «برخی» که ماشاءالله هزار ماشاءالله میلیونها تن بسر می برند، نظراتی دادند که واقعا شنیدنی است. آقای موحدی کرمانی امام جمعه عبور موقت تهران گفته: «سخنان مطهری به مصلحت کشور نیست.» بگو اصلا مگر گذاشتید این مادر مرده و پدربه خیابان تبدیل شده، سخنی بگوید که به مصلحت کشور باشد، یا نباشد. آقای حمیدرضا ترقی رئیس دفتر حفاظت منافع جمهوری غیردموکراتیک خراسان در تهران نیز گفته که: «مطهری به دنبال حاشیه سازی و مطرح کردن خود است.» این هم دلیل کافی و قطعی برای ممنوعیت سخنرانی نایب رئیس مجلس. البته حرف اصلی را همین آقای موحدی کرمانی زده که « مطهری باید نظراتش را با آقا تطبیق کند.»
خب! مرد حساب! این حرف را چرا همان اول نگفتی؟ این بدبخت هی رفت شیراز کتک خورد، هی رفت این دانشگاه بیرونش کردند، هی رفت آن دانشگاه سخنرانی اش را تعطیل کردند، همان اول می گفتید این مطهری باید نظراتش را با آن آقا تطبیق کند. خیلی راحت. مثلا نظرش را درباره احمدی نژاد باید با آقا تطبیق کند. درست است که آقا سال ۸۴ یک نظر داشته، سال ۸۶ یک نظر دیگر داشته، سال ۸۸ براساس احمدی نژاد از نظر آقا محبوب بوده و سال ۱۳۹۰ مغضوب بوده و حالا شنبه چشم ندارد او را ببیند و دو شنبه قلبش تالاپ تالاپ برای طرف می زند. ولی چه فرقی می کند! آقا نظر ندارد، مطهری که می تواند خودش را با آن تطبیق کند.
یا مثلا مطهری می تواند نظرش را با نظر آقا درباره توافق هسته ای که کاملا معلوم است چیست، یا نظر آقا راجع به مجلس که خیلی خیلی معلوم است چیست، تطبیق بدهد، گیریم که آقا اصلا نظرش معلوم نباشد. یعنی آدم مخلص ولی فقیه هم باشد بیچاره است، طرف معلوم نیست صبح نظرش چیست و عصر نظرش کدام است، آن وقت ملتی باید خودشان را با طرف تطبیق کنند. باز اگر تطبیق می دادند، یک کاری می شد کرد، تطبیق کردن اصلا راه ندارد. از همه اینها نتیجه می گیرم که ایجاد اتحاد جماهیر شوروی برای ایران خیلی خیلی لازم و ضروری است، این جوری هر جمهوری توسط یک علم الهدی اداره می شود( شاید هم نشد) و با داشتن سی رئیس جمهور مشکل نیاز روحانیت عزیز که دوست دارد قدرت داشته باشد، کمی کم تر می شود.
مشکلات غیرشهری
من نمی فهمم این مردم و کارشناسان برای چی اینهمه از مشکلات شهری انتقاد می کنند. هی طرف می گوید شهرهای ما از نظر ترافیک، از نظر جمعیت، از نظر آب و هوا، از نظر رفت و آمد، از نظر توزیع ثروت، از نظر استاندارد مسکن، از نظر مبلمان شهری، از نظر فضاهای فرهنگی، از نظر فضای سبز و هزار چیز دیگر مشکل دارد.
بس کنید! این همه مشکل در همه شهرهای دنیاست، چرا فقط مشکل شهرهای ایران را می بینید؟ پاریس و لندن و نیویورک و بمبئی و بقیه شهرهای دنیا بروند بمیرند در برابر شهرهای ایران. اصلا اینطوری که بد می گویند نیست.
اتفاقا شهرهای ایران اگر خدای ناکرده، گوش شیطان کر، چشم شیطان کور، زبان شیطان لال، پای شیطان شل، دست شیطان کج، موی شیطان کچل، کلا شیطان برای چک آپ به بیمارستان مراجعه کند…..
شهرهای ما بعضی عیب ها را دارد و هزاران حسن دارد، یکی اش همین که آقای جعفر سبحانی از مراجع تقلید قم فرموده: « شهرهای ایران از فقها خالی شده است.» تو را بخدا بر این مژده گر جان فشانیم روا نیست که شهرهایی به این خوبی داریم؟
هوای نفس ممنوع و قاری قرآن
من اصولا آدم امیدواری هستم، چون همیشه مطمئنم یک راه خوب پیدا خواهد شد، ممکن است در سه سال پیدا نشود، ولی در سیصد سال حتما پیدا می شود. شاهدم هم همین است که آقای موحدی کرمانی با وجود اینکه از روحانیون کهنسال است و مرجع است و امام جمعه تهران است، باز هم شعورش رسیده و یک چیز مهمی گفته، آدم اصلا انتظار ندارد یک روحانی یا نماینده ولی فقیه یا امام جمعه شعورش برسد و چیز مهمی بگوید.
یعنی فکر کنید در تمام این ۳۸ سال ملت هیچ وقت نفهمیدند رئیس جمهور یا نخست وزیر باید چه خصوصیتی داشته باشد. اول فکر کردند حتما باید مهندس آب باشد، بازرگان شد نخست وزیر موقت ولی فایده نداشت. بعد فکر کردند باید «چیز» خاصی داشته باشد، موسوی شد نخست وزیر الآن طرف محصور است، بعد فکر کردند باید حافظه اش قوی باشد و جمله به جمله امام را حفظ باشد، هاشمی شد رئیس جمهور ولی فایده نداشت و الآن طرف جزو ساکتین و مارقین و ناکثین و صامتین فتنه است، بعد فکر کردند باید وقتی می خندد تمام دندانهایش معلوم باشد، فایده نداشت و الآن خاتمی کلا ممنوع الصدا و ممنوع التصویر و ممنوع الوجود و ممنوع الورود و ممنوع الخروج است. آخرش هم فکر کردند که اصلا رئیس جمهور هیچی نباید باشد، و کلا از توی جوب هر کسی رد شد بگذارند رئیس جمهور، که احمدی نژاد آمد که حالا طرف را فرستادند بایگانی راکد، هی سرش را از لای پرونده بیرون می کند و با امت همیشه سرگردان سلفی می گیرد و به یاد آن روزها احساس خوشبختی غیرمنطقی می کند.
یعنی تا حالا هیچ کس نفهمید که رئیس جمهور باید چطوری باشد که این طوری نباشد که هی از تاریخ حذف بشود و بنشیند گوشه یک جغرافیای نامعلوم و هیچی به هیچی. تا همین هفته قبل که آقای موحدی کرمانی کشف کرد که رئیس جمهور کلا یعنی چی. ایشان همین هفته قبل، گفت: « مشکل اصلی ما حب دنیاست. کدام فرد است که کاندید شود برای خدا که ذره ای هوای نفس نداشته باشد و به خاطر لذت های دنیوی و حب ریاست جمهوری نباشد و بزرگترین شاخص این است که فرد مورد نظر هوای نفس نداشته باشد.»
ببین! همین آقای موحدی کرمانی قد شما بود عضو خط حمله بارسلونا بود، از همان بچگی هم این چیزها را می فهمید. شما ۳۸ سال فکر کردید چنین چیزی را نفهمیدید، ایشان دو دقیقه هم فکر نکرد، ولی آن را فهمید. قضیه خیلی ساده است، فقط طرف مطلقا نباید هوای نفس داشته باشد. در همین حد.
یعنی فکر کنید امام خمینی که این علمای اسلام اگر هیچی بهشان نگویی خدا را هم به نمایندگی امام خمینی قبول ندارند، صد تا آدم دور و برش بود، الآن از آن صد تا حداکثر هیچ کدام شان نیستند که این مشخصات مورد نظر موحدی کرمانی را داشته باشند.
یعنی فکر کن اگر چنین مشخصاتی که مورد نظر موحدی کرمانی پیدا شود که طرف هیچ هوای نفس و حب نفس نداشته باشد،؛ خداوند همین الآن جلد دوم قرآن را در معیت جبرئیل و می فرستاد پایین او را به پیامبری منصوب می کند و قرآنش هم کلی قاری جدید پیدا می شد که برای مبارزه با هوای نفس شان می افتادند به جان هوای نفس جوانان قاری مملکت.
یعنی لامروت یک تپه گلکاری نشده نمانده، الحمدالله رب العالمین از مجتهد و قاری قرآن و نوحه خوان و هر مقدسی که فکرش را بکنی انواع بی ناموسی به منصه ظهور رسیده، بعد طرف دنبال یکی می گردد که ذره ای هوای نفس نداشته باشد، عزیزم! شما یک ذره را قبول کن، این طوری شاید به جایی رسیدی….
اسرائیل اسرائیل درود به نیرنگ تو
کلا نابودی اسرائیل برای یک دشمن قسم خورده همین اسرائیل دو مرحله دارد، مرحله اولش این است که هر کاری اسرائیل دوست نداشته باشد، انجام می دهیم. حتی اگر باعث بشود خودمان از میان برویم، چه اهمیتی دارد. ما می خواهیم دشمن غدارمان را نابود کنیم، حالا ممکن است او را نابود نکنیم و خودمان نابود شویم، ولی چه علی خواجه چه خواجه علی، الاعمال بالنیات، مهم این است که ما می خواستیم اسرائیل نابود شود، حالا خودمان نابود شدیم، فرقی نمی کند، وقتی ما نباشیم، دیگر چه فرقی می کند اسرائیل باشد یا نه.
پس مرحله اول این بود که ما هر کاری اسرائیل بدش می آید، می کردیم، مرحله دوم هم همین است که هر کاری ما می کنیم، فرض می کنیم اسرائیل از آن بدش می آید. حالا ممکن است اسرائیل عاشقش باشد، ولی مطمئن باشیم که دارد وانمود می کند، وگرنه هر کاری که ما بکنیم، همان است که اسرائیل با آن مخالف است.
نتیجه اش همین می شود که آقای کریمی قدوسی عضو غیررسمی گاف نیوز که تخصص اش در انتشار خبرهای دروغ است گفته که «اسرائیل از ابتدا موافق برجام بود، ولی وانمود می کرد که مخالف است.» یعنی چرا خداوند این ضریب هوشی بالا را به کریمی قدوسی داده و به هیچ دیپلماتی در جهان دو درجه اش را هم نداده، نمی دانم! قدرت خداست، واقعا وقتی بخواهد بدهد نمی دهد، وقتی نخواهد بدهد هم نمی دهد.
باج خورها
همین علی آقای خودمان، طرف یک شورای نگهبان دارد که نامزد های ریاست جمهوری را تایید صلاحیت می کند، بعد زیر نظر نماینده رهبری انتخابات برگزار می شود و یک بار دیگر رئیس جمهور تایید صلاحیت می شود، بعد که انتخاب شد، رئیس جمهور زیر نظر مجلسی که زیر نظر رهبری انتخاب می شود کار می کند، و تازه وقتی مجلس اگر حرف درستی زد، رهبری یک نامه می نویسد که حرف نزنید، خفه بمیرید، بعد این نمایندگان مجلس به دولت می گویند خفه شو، دولت هم می گوید لطفا چشم. با این همه رهبری که هفتصد و چهل و شش نوع نظارت روی دولت دارد، می گوید من از این وزیر ارشاد و از این وزیر خارجه راضی نیستم، خب مرد حساب! پدرت بد! مادرت بد! این که وزیر خارجه نیست، این برادر ظریف یک بخش از آیت الله خامنه ای است که به صورت یک جواد ظریف متجلی شده، این آدم که اصلا نظر ندارد، اصلا تئوری ندارد، خودت است. حالا فکر کن به آدمی که از صبح تا شب چشم به خشتک ملت در حال کنترل آنهاست اگر بگوئی دیکتاتور یک دفعه دستگیر و تبدیل به بخار می شوی و می گویند توهین به رهبری کردی. من کی توهین کردم؟ من در مودبانه ترین شکل خصوصیت رهبری را گفتم.
یعنی اصلا مردم فرق توهین و بیان خصوصیات را نمی فهمند، مثلا اگر ما به حکومت بگوئیم «باج خور» یک باره ملت ناراحت می شوند، پدرت خوب، مدرت خوب، من که توهین نمی کنم، شما یکی را زندانی می کنی، بعد می گوئی پول بده تا آزادش کنیم، خوب! به این می گویند « گروگانگیر باج خور» این که توهین نیست، این شغل طرف است.
همسر انگلیسی خانم نازنین زاغری که همسر و دختر خردسالش توسط قوه قضائیه دستگیر شدند، گفته: « ایران در ازای آزادی همسرم طلب خود را از بریتانیا می خواهد.» یعنی دولت ایران رسما به انگلیس گفته باید ۶۵۰ میلیون دلار پولی که ایران از انگلیس طلب دارد پرداخت شود تا زنی که توسط ایران دستگیر شده، آزاد شود.
البته گروگانگیری یک شغل است، شما دختر یک پولدار را دستگیر می کنید و می گویید پول بده دخترت را آزاد کنیم. ولی در اینجا موقعیت عوض شده، فرض کن دختر شما چون شما پدر بدی هستید همیشه از شما شاکی است، شوهر کرده و رفته یک جای دور، حالا هم بعد از سه چهار سال دوری دخترتان دلتنگ مادرش شده و آمده به خانه که آن مادر را ببیند، شما هم دختر خودت را گروگانگیری کردی و به شوهرش پیغام دادی که پول بیاور بده، زنت را تحویل بگیر، اصلا هم به روی خودت نمی آوری که زن طرف دختر خودت است. واقعا پدر بد هم مصیبتی است.
اصلاح طلبان پیروز شدند
من واقعا معتقدم اصلاحات حتما در ایران پیروز می شود. بقول آیزنشتاین هر کسی بالاخره فیلمساز می شود، بعضی ها در سه سال، بعضی ها در سیصد سال، اصلاح طلبان هم مطمئنم پیروز می شوند، حالا نه در سه سال، خانه پُرَش می شود سیصد سال. نشانه اش هم از همین الآن معلوم است، از همین عقب نشینی هایی که دشمنان اصلاح طلبان در مقابل آنها کردند، از همین سنگرهایی که خالی کردند و تحویل اصلاح طلبان دادند. مثلا همین آقای مصباح یزدی که در هفته قبل واقعا لطف کردند و گفتند « اصلاح طلبان مفسد هستند.» همین! تا دو سال قبل همه مرتد و جانی و فاسد و دزد و همه چیز بودند، حالا فقط و فقط مفسد هستند، یعنی همان اتهامی که علمای اعلام به همه ملت، همه هنرمندان و متفکران، همه استادان و دانشجویان دانشگاه، کل تاریخ فلسفه، همه روسای جمهور جهان و مردم دنیا، مردم اروپا و آمریکا و آفریقا و آسیا و دنیای اسلام غیر از ایران و یکی دو تا تحفه دیگر می زنند. خدایا مرسی! چقدر تو خوب شدی تو این مدت، ممنون که فقط مفسد هستیم. دستت درد نکنه عجیجم.