هفت روز هفت یادداشت: مرکز حکومت اسلامی دنیا و پارگی برجام (ابراهیم نبوی)
ابراهیم نبوی
خدا پدر ملانصرالدین را نسبتا بیامرزد، آدم خوبی بود. اگر شما هم مثل او باشید فرض میکنید همین جا که ایستاده اید، مرکز دنیاست و کلا از هر طرف که صد کیلومتر دور بشوید، دنیا تمام می شود. برادر رحیم صفوی فرمانده اسبق و مسبوق سپاه پاسداران که کرامات مختلفی دارد، همین چند روز قبل گفته است که «ایران مرکز حکومت اسلامی در دنیا می شود.» می گوئید نه، اندازه بگیرید و اگر زیادی نبود حق با آقای صفوی است. اصولا همیشه حق با آقای صفوی و همه صفویان بوده است. برای اینکه معلوم شود ایران مرکز حکومت اسلامی در دنیا می شود و شاید همین الآن هم باشد، دلایل زیادی وجود دارد:
یک، جز ایران در هیچ کشوری حکومت اسلامی به آن شکلی که در ایران است وجود ندارد، به همین دلیل اصولا هیچ جای دیگری نیست که بخواهد مرکز حکومت اسلامی در دنیا بشود، مثل این میماند که ما بخواهیم «جام جهانی هفت سنگ» برگزار کنیم و ادعا کنیم که ما قهرمان جهان می شویم، بدیهی است که ما قهرمان جهان می شویم، چون هفت سنگ هم مثل حکومت اسلامی یک بازی کاملا ایرانی است و اگر کلا یک تیم وجود داشته باشد و آدم دوم بشود که خیلی بد است، پس ما مرکز حکومت اسلامی در جهان خواهیم شد.
دو، با توجه به علاقه وافری که همه کشورهای اسلامی به ما دارند، طبیعی است اگر خدای ناکرده، چشم جبرائیل کور و گوش عزرائیل کر، اگر قرار شد حکومت اسلامی داشته باشند، حتما با سر می آیند طرف ما، نمونه اش همین عربستان سعودی که از ایران متنفر است، ایران هم از آن متنفر است، طبیعی است که عاشق هم هستند، یا مثلا همین امارات متحده عربی که ما هر نیم ساعت باید دستمان را بگذاریم روی این سه تا جزیره که نکند طرف آنها را کف برود و هی گوگل سرچ کنیم که اسم خلیج همیشه فارس، خلیج همیشه یک جای دیگر نشود، یا مثلا همین پاکستان و مصر و قطر و ترکیه و چند تا کشور دیگر اسلامی که اصلا ما را به عنوان مسلمان گمراه هم قبول ندارند و حاضرند با اسرائیل همکاری کنند تا ما را از میان ببرند، طبیعی است در چنین وضعیتی ما مرکز حکومت اسلامی در جهان خواهیم شد.
سه، این همه کشور در دنیا هستند که ما را دربست قبول دارند، مثل همین کشور، نه این یکی، آن یکی، صبر کنید… چرا چیزی یادم نمی آید؟ مثلا فرض کنید کره شمالی که با ما رابطه عاشقانه دارد، یا همین کوبا که فیدل کاسترو مرد، بی خیال، روی کوبا دیگر نمی شود حساب کرد، مثلا همین ونزوئلا که …. در آنجا هم که فعلا سگ می زند و گربه می رقصد، …. اصلا اینها را بگذاریم کنار، مثل همین بورکینافاسو و جیبوتی… آنها هم که دیگر ما را قبول ندارند…… اصلا بیخودی چرا آدم اعصابش را خراب کند؟ همین جوری خوب است که ما فکر کنیم که اگر حکومت اسلامی شد ما مرکز آن می شویم، حالا چشمتان را ببندید و ببینید چقدر رویاهای خوب می بینید، خوب است، نه؟
مرگ بر زندگی، زنده باد مرگ
مدتهاست دارم به این فکر میکنم که چرا کلمه «عیش» در فرهنگ ما این همه بد است. در حالی که عیش به معنی زندگی است. عیاش هم کسی است که اهل زندگی است و از خوشگذرانی لذت می برد. طبیعی است که الآن دارید فکر میکنید خوشگذرانی کار بدی است.
واقعا چرا خوشگذرانی کار بدی است؟ و از آن بدتر، آدمی که به عیش فکر میکند، یعنی به زندگی فکر میکند، موجود پست و فرومایه و بیارزشی است؟ باور کنید چه در فرهنگ مذهبی، چه در فرهنگ انقلابی، چه در فرهنگ مبارزه که فرهنگ ملی ماست، و تقریبا بخش اعظم روشنفکری ما که ریشههایش در تفکر انقلابی بوده، زندگی کردن کاری زشت و سخیف و مرگ خواهی و فداکاری و گذشت از زندگی کاری اخلاقی و خوب است؟
یعنی فی الواقع مقدمات انواع بیماریهای روانی در فرهنگ ما وجود دارد. این را گفتم که زیادی از خودمان خوشمان نیاید و فکر نکنیم مثلا ماها با علم الهدی خیلی از اساس فرق داریم، البته فرق که زیاد داریم، ولی آخر آخرش اساس فرهنگ اجتماعیمان به همین مرگطلبی و نفرت از زندگی برمیگردد. حالا ما ده درصد قاطی داریم، علم الهدی ۸۵ درصد قاطی دارد.
موضوع «تعامل با جهان» و «توسعه» مطرح می شود، طرف میگوید: « رخی برای توسعه عیاشی خود دنبال تعامل با جهان هستند.»
موضوع اینترنت پرسرعت مطرح می شود، طرف میگوید برخی برای عیاشی و خوشگذرانی دنبال اینترنت پر سرعت هستند.
موضوع کنسرت مطرح میشود، طرف میگوید: محل برگزاری کنسرتها محل عیاشی و خوشگذرانی است.
موضوع ورزش مطرح میشود، طرف میگوید: میخواهند زنان پرچمدار ورزش بشوند که خودشان عیاشی و خوشگذرانی کنند.
موضوع آشپزخانه اوپن مطرح شود، طرف خواهد گفت: آشپزخانه های اوپن فقط برای همین است که مردان به زنانی که کتلت درست می کنند، نگاه کنند.
یکی هم که می خواهد سخنرانی سیاسی کند، مثل همین علی مطهری، دستک و دنبک برایش درست می کنند که اینها توطئه کرده بودند که در هنگام سخنرانی عیاشی ها و خوشگذرانی های خودشان را بکنند.
یعنی چه که آدم اینقدر مریض و بیمار باشد که فکر کند مردم هر کاری می کنند، قصدشان خوشگذرانی است. اصلا قصدش خوشگذرانی باشد، مگر بد است؟
یعنی آدم باید به جای صدای موسیقی صدای اره و تیشه گوش کند، به جای ورزش هم باید بیل بزند، به جای تعامل با جهان هم باید با همه بجنگد، به جای سخنرانی و گفتگو و مناظره هم باید با لگد جفت پا برود وسط حلق مردم.
یعنی نمی دانم واقعا این خداوند قصدش از خلقت علم الهدی چه بود؟ و اصولا وقتی بلد بود مارلون براندو و ماندلا و علی دائی خلق کند، برای چی علم الهدی؟ خدا باشی و این همه اشتباه محاسباتی بکنی؟
زندانی سیاسی ایجاد باید گردد
آن یکی که به ۲۹ سال زندان محکوم شده بود، این یکی احمد منتظری هم که هفته قبل به ۲۱ سال زندان محکوم شده بود. اوایل انقلاب بیچاره رفیق مان عباس امیرانتظام را محاکمه کردند و به او ۲۹ سال زندان دادند، بیست سال که گذشت، بردند در خانه اش پیاده اش کردند و دِ فرار، من بدو آهو بدو، هر چه عباس امیرانتظام رفت دم در اوین و داد و فریاد کرد که من زندانی ام، برای چی مرا بیرون انداختید، همه شان نفس ها در سینه حبس پشت در زندان ساکت مانده بودند تا اینقدر ایستاد که علف زیر پایش سبز شد و در همان فضای سبز دوستانش آمدند و او را بردند به خانه و زن گرفت و الآن هر چه اعلامیه می دهد کسی اصلا به فکرش هم نمی افتد که او را زندانی کند.
بابا! از همان یکی خجالت بکشید، یعنی چه ۲۱ سال زندان برای احمد منتظری؟ اگر احمد منتظری ۲۱ سال زندان برود، پس لابد هر خانمی که موهایش را مش کند یا ناخن هایش را مانیکور کند، باید دو سال برود زندان؟ بقول طرف «پرده را متری چند حساب کردی؟» البته من خیلی فکر کردم که چطوری حکم زندان را حساب می کنند که مثلا به احمد منتظری ۱۹ سال و ۲۱ سال و ۲۹ سال و به فلان موزیسین ۵ سال زندان می دهند. به نظرم این چند روش رسید:
یک، روش قد و وزن: قد متهم: مثلا ۱۷۲ سانتی متر، منهای وزن قاضی مثلا ۹۲ کیلو، می شود ۸۰، تقسیم بر تعداد اولاد ذکور رهبری یعنی ۴ می شود ۲۰ سال، یک سال هم بخاطر این که پسر آیت الله منتظری بوده، می شود ۲۱ سال.
دو، روش سن و سال: سن متهم مثلا ۳۶ سال است، سن مرگ پدرش ۵۶ سال است، این دو را از هم کم می کنیم، می شود ۲۰ سال، پس احتمالا او بیست سال دیگر عمر می کند، تاس می ریزیم، می آید ۴، اضافه می کنیم، به او ۲۴ سال زندان می دهیم که مطمئن باشیم تا پیش از مرگ از زندان آزاد نشود.
دو، روش نظرسنجی: در ده مورد نظر متهم را می پرسیم، ۶ مورد آن با نظرات رهبری تعارض دارد و چهار مورد آن با نظرات رهبری تناقض دارد، ۶ را در ۴ ضرب می کنیم، می شود ۲۴، پنج سال هم حکم زندان متهم است، به آن اضافه می کنیم، می شود ۲۹ سال، چون قاضی دیگری به یک متهم دیگر ۳۴ سال زندان داده، ده سال هم برای خودشیرینی اضافه می کنیم، می شود ۳۹ سال.
سه، روش الکی: شغل متهم: موزیسین. در خانه اش سی دی الکی محسن نامجو را پیدا می کنیم و آن را گوش می کنیم، از ۶ قطعه موسیقی اش عصبانی می شویم، به او شش سال زندان می دهیم.
وکیل مجلس با کفالت فعلا آزاد است
محمود صادقی نماینده اصلاح طلب تهران در مجلس از رئیس قوه قضائیه خیلی ساده سئوال کرد که آیا شما پول هایی که در اختیارتان هست، به حساب شخصی منتقل کردید؟ رئیس قوه قضائیه هم به جای اینکه جواب بدهد بله منتقل کردیم، یا پاسخ بدهد نه منتقل نکردیم، به دادستان دستور داد حکم جلب نماینده را صادر کنند.
البته بقول امام خمینی این طور نباشد که کسی فکر کند ما با آن مخالفیم که یک نماینده زندانی بشود، چون ملت هم زندانی است، در صدر اسلام هم نماینده زندانی می شد.
در همین راستا رئیس مجلس از حکم جلب ظاهرا کمی ناراحت شد و رئیس جمهور هم کمی بیشتر ناراحت شد. رئیس قوه قضائیه در کمال پررویی از اینکه چرا رئیس جمهور و داداشش، یعنی رئیس قوه مقننه از او حمایت نکردند، بشدت گله کرد که چرا علی لاریجانی وقتی نماینده ای سئوال می کند گلدان را محکم توی سرش نمی کوبد و رئیس جمهور وقتی نماینده تهران از رئیس قوه قضائیه سئوال کرده، چرا با لگد توی دهانش نمی زند.
نکته بامزه این که رئیس جمهور وقتی می خواهد به رئیس قوه قضائیه پیغام بدهد که حاجی! مگه چی شده، این پیغام را در سخنرانی اش در نمایشگاه بین المللی کتاب میدهد، و رئیس قوه مقننه هم وقتی می خواهد بگوید داداش! تو رو خدا اینقدر بد گیر نده، در سخنانش می گوید، «شاید کمی بهتر است که اینطور نباشد.» بقول احمد توکلی خوب! لامصب ها، برای چی روسای سه قوه وقتی می خواهید با هم حرف بزنید چرا یکی تان مصاحبه مطبوعاتی می کنید و آن یکی پیام توئیتری می دهد و آن سومی در روضه خوانی جواب می دهد؟ مگر شما تلفن ندارید که با هم حرف بزنید؟ احمد توکلی بعد از پانزده سال یک جمله عاقلانه گفته که: «چرا سران سه قوه در رسانه ها با هم صحبت می کنند، مگر تلفن نداریم؟»
از اینها گذشته، محمود صادقی اول مقادیری تحت فشار قرار گرفت، بعد مقادیری احضار شد و حکم جلبش صادر شد و بعد مقادیری با کفالت آزاد شد. حداد عادل هم در مورد گذاشتن پول مردم در حساب شخصی بانکی رئیس قوه قضائیه یک جمله درخشان پرتاب کرد که «این کار مانند آن است که از کسی بپرسند آیا این صحت دارد که شما فرزند مشروع پدر و مادر خود هستید؟» یعنی طرف خیلی شیک، معتقد است که یک مقام حکومتی در حد رئیس قوه نه تنها حق دارد، بلکه مشروع است که اموال عمومی را توی حساب شخصی خودش بگذارد.
البته این وسط یک مقداری پاسخ های قابل توجه هم از صادق آملی که همان آملی لاریجانی است شنیده شده که ایشان در پاسخ به اینکه بالاخره پول مردم تو حساب شما چه می کند، گفت: «رئیس دولت گفته که چرا با فلان روزنامه برخورد نمی کنید؟» یعنی اگر تو گفتی من تخلف کردم، من هم می گویم تو می خواستی کیهان تعطیل بشود. یعنی سی سال طول می کشد که این اطفال شصت ساله بالغ بشوند.
پارگی برجام از کدام جانب است
من که نمی توانم بفهمم الآن اینهایی که دارند تهدید میکنند که برجام را پاره میکنید، یا هر کی برجام را پاره کند، خراست، اینها یعنی چی؟ اصلا مگر می شود پاره کرد؟ چی را قرار است پاره کنند؟ کی می خواهد پاره کند به نفع کی و به ضرر کی؟
تا چند روز قبل آمریکایی ها راست افراطی می گفتند که برجام را پاره میکنیم، در ایران هم راستهای افراطی جشن گرفته بودند و میگفتند « جر بده، پاره کن، بدران». بعد که مجلس آمریکا تمدید تحریم را تصویب کرد، از وزیر و وکیل و سردار و فرماندار و امام جمعه و جماعت، همه گیر سه پیچ دادند که اگر تو پاره کنی، ما تکه تکه می کنیم، جر میدهیم.
آدم اگر کمی اطلاع نداشته باشد، ممکن است فکر کند شاید موضوع جدی است، ولی واقعا چه چیزی را میخواهند پاره کنند و برای چی؟
آمریکا که پول ایران را پس داده، ایران هم که غنی سازی را متوقف کرده، بسیاری موانع تحریم های جهانی هم که برداشته شده، اصلا این وسط مگر چیزی باقی مانده که پاره اش بکنند یا نکنند؟ من که نمی فهمم کجای قضیه را قرار است پاره کنند.
برادر علاء الدین بروجردی عنصر نامعلوم الحال سیاست خارجی ایران تهدید کرده که: «برجام نقض شود غنی سازی به ۱۹۰ هزار سو می رسد.» بابا بیخیال عزیزم، کدام غنی سازی؟ اصلا مگر چیزی باقی مانده؟ برای چی؟
الداعش و المدعوش
هر پنج سالی این مسئولان امور یک کلمه پیدا میکنند که همه جمله هایشان را با آن میسازند، دهه هفتاد سوزن شان گیر کرده بود روی « تهاجم فرهنگی»، شعر می سرودی می گفتند تهاجم فرهنگی از طریق شعر، گلاب به روتان اگر صدای مشکوفی از توالت بلند می شد می گفتند « آوای تهاجم فرهنگی دشمن».
بعد از قتلهای زنجیره ای گیر دادند به «زنجیره ای» که روزنامه درمی آوردی می شد «روزنامه زنجیره ای»، سخنرانی می کردی می شد «سخنرانی های زنجیره ای»، شلوار لی فاق کوتاه می پوشیدی، می شد «شلوارهای زنجیره ای کوته فاق».
بعد از جنبش سبز هم که سوزن شان روی فتنه گیر کرد. یکی شد ساکت فتنه، یکی کاسب فتنه، یکی کارگردان فتنه گر، یکی چکمه فتنه، یکی قلیان های فتنه با طعم سیب، حالا هم گیر گیر گیر به داعش.
فلان خرحزب اللهی در حرم به کفتر دانه نمی دهد، تیتر می کنند که اقدامات داعش گونه در حرم امام رضا، یا فلان کارگردان فیلمش را می فرستد به فستیوال برلین، تیتر می شود که اقدام داعش گونه اصغر فرهادی در قعر اروپای متعفن.
از اینها گذشته آخر ورک شاپ چه ربطی به داعش دارد؟ بقول امام خمینی من خودم لکن ورک شاپ نیستم، ولی ورک شاپ را دوست دارم. خانم عالیه مطلب زاده، رفته مثلا تاجیکستان یا قرقیزستان یک ورک شاپ شرکت کرده درباره توانمندسازی زنان. هنوز از ورک شاپ برنگشته خانه اش را گشتند، همه چیزش را بردند و به اتهام همکاری با داعش و شرکت در ورک شاپ فعلا بازداشت است.
یعنی این مغز علیل چه رابطه ای میان داعش و ورک شاپ پیدا کرده که ما نمی توانیم بفهمیم؟
خداوند احتمالا آقای موسوی اردبیلی را که اخیرا مرحوم شد تا حدی بیامرزد، ایشان چند هفته در دهه شصت درباره بوتیک های لباس در تهران سخنرانی می کرد و از خطرات بوتیک لباس حرف می زد، جالب بود که همیشه بعد از بوتیک بلافاصله درباره کویت چیزی می گفت.
به نظرم می آمد که در ذهن این آدم در عنفوان کودکی احتمالا این اطلاعات وجود داشته که در بازار کویتی ها تعدادی بوتیک بوده و خود بخود این دو تا را با هم یادآوری می کرد. تحقیقی بکنیم ببینیم ورک شاپ کلا چه رابطه ای با بوتیک و داعش می تواند داشته باشد.
نظر رهبری درباره حصر
به نظرم نباید کتمان کنیم که نظر رهبری بر چیست. خیلی هم لازم نیست برای فهمیدنش فکر کنیم. مثلا نظر رهبری درباره زندانیان، طبیعتا این است که زندانی نباید آزاد شود، مثلا نظر رهبری درباره فضای سیاسی و اجتماعی، بدیهی است که نباید فضای سیاسی باز شود، مثلا در مورد انتشار کتاب، طبیعی است که نظر رهبری مبنی براین است که کتاب حتی الامکان نباید منتشر شود، مگر اینکه دلیل خاصی وجود داشته باشد.
مثلا نظر رهبری درباره انتخابات این است که انتخابات باید پرشکوه و دشمن شکن باشد و افرادی که باید در آن انتخاب شوند، انتخاب شوند، وگرنه نشود بهتر است.
یا مثلا همین که آقای تویسرکانی نماینده رهبری در بسیج، یا نماینده بسیج در رهبری گفته: «نباید کتمان کرد که نظر رهبر بر ادامه حصر است.» بله، اصلا نباید کتمان کرد، رهبری کلا با حل هر معضلی تا وقتی می تواند معضل باقی بماند مخالف است. مگر اینکه….. بیخودی گفتم، اگر و مگر ندارد.