هفت روز هفت یادداشت: جاسوسانی در کنار ما(ابراهیم نبوی)
طنز هفته – ابراهیم نبوی
یکی از چیزهایی که در ایران به اندازه کافی و حتی بیشتر وجود دارد، مسوول است؛ البته خدای ناکرده منظورم از مسوول شخصی نیست که قدرت و مسوولیت دارد و پاسخگوست، چون چنین جنایاتی در جمهوری اسلامی وجود ندارد و این طور نیست که اگر کسی مسوول است، بشود از او سوال کرد. آدمها مسول هستند، اما حکومت ایران مثل ترافیک تهران است، هرکسی در آن هر کاری خواست میکند. در این مملکت، چیزی که بیش از همه چیز وجود دارد، رییس و مسوول است.
عکس فرماندهان سپاه را ببینید، برای یک جلسه معمولی دیدار با رهبری ششصد هفتصد فرمانده سپاه حاضر میشوند. حداقل چند هزار فرماندار و استاندار و بخشدار و شهردار داریم و خدا برکت بدهد که در هر کابینهای حداقل سیصد چهارصد نفر با اتوبوس و مینی بوس میروند و میآیند. و اعضای هر کابینه هم که در کابینه بعدی نیستند. با همین فرمان بروید و ببینید که صدها امام جمعه داریم، حداقل هزار نماینده مجلس داریم که در دورهای میآیند و دوره بعد میروند و کم کم من فکر میکنم اگر با تعریف مسئول بخواهیم تعداد افرادی که جزو مقامات هستند، حساب کنیم، حداقل بیست سی هزار نفر میشوند.
حالا وسواس بخرج ندهید و نگوئید که خیلی بیشتر از اینها هستند. من فرض را میگذارم که بیست سی هزار نفر هستند. حالا برویم سراغ برادر حیدر مصلحی وزیر اطلاعات سابق کابینه احمدی نژاد که سه برابر وزیر فعلی اطلاعات کابینه هر هفته تخم دوزرده در مصاحبههایش صادر میکند و ده برابر او احتمالا قدرت دارد. این حیدر گفته که «دشمن در کنار هر مسئول یک نفر که به سرویسهای بیگانه متصل است، قرار داده است.»
یعنی سرویسهای اطلاعاتی احتمالا بیست هزار جاسوس در ایران دارند. حداقل. از طرف دیگر کل کارکنان سیآیا ۲۰۰۰۰ نفر و تعداد کارکنان موساد ۱۲۰۰ نفر و تعداد کارکنان اینتلیحنت سرویس حداکثر ۲۰۰۰ نفر است. یعنی سه سازمان اصلی که از ایران جاسوسی میکنند، کل جمعیت کارکنان شان ۲۴۰۰۰ نفر هستند. اعضای این سرویسهای اطلاعاتی نیز احتمالا جز در مورد ایران به جاسوسی در کشورهای دیگر هم میپردازند. و فکر کن کل کارکنان سرویسهای اطلاعاتی دشمن ۲۴۰۰۰ نفر است، ولی ۳۰۰۰۰ نفرشان روی ایران کار میکنند، همه شان هم احتمالا توی ایران هستند.
یعنی واقعا توهم در همین حد است که طرف فکر میکند تمام سازمانهای اطلاعاتی کار و زندگیشان را ول کردند و فقط چسبیدند به ایران، آن هم کشوری که هیچ اطلاعات محرمانهای ندارد و نصف حکومت از صبح تا شب در حال افشای آن نصفه دیگر است. یعنی برای چی اطلاعات غرب باید دنبال جاسوسی از ما باشد؟ علتش این است که ما بیخودی برای خودمان اهمیت قائلیم. به یکی از دوستانم گفتم تو واقعا در مورد من اینجوری فکر میکنی؟ جواب داد من اصلا در مورد تو فکر نمیکنم.
نشاط و بهجت با اعمال شاقه
من همیشه به این واژه بهجت که با تلفظ خاصی و با فتحه «ب» گفته میشود، مشکل دارم. بهجت یعنی شادی مومنان، شادی مومنان هم وقتی رخ میدهد که سینه زنی بکنند، با زنجیر پک و پهلوی خودشان را جر بدهند و با قمه فرق سرشان را بشکافند، یا از تصور اینکه دشمنان را نابود کنند، خوشحال شوند و از اینکه داداششان به شهادت رسیده غرق شادی بعد از گل شوند. همین است که آقای سیدیوسف طباطبایی نژاد امام جمعه اصفهان گفته: «آیا راه نشاط فقط برگزاری کنسرت است؟» البته که راه نشاط فقط برگزاری کنسرت نیست، به این بچههای بسیج اجازه بده بروند توی خیابان و همه زن و مردها و جوانها را کتک بزنند، ببین چه شادی عمیقی سرتاسر وجودشان را فرامیگیرد. بقول دکتر شریعتی: « آری این چنین بود داداچ!»
جای محکم ایستادن درد میکند
یکی از خوبیهای این حسن همین است که حرفهای قشنگ قشنگ و شیک و پیک میزند و کاری میکند که آدم با وجود همه بدبختیهایی که از بیکاری و بیپولی و زور شنیدن و فساد اداری و حکومتی و مفاسد اجتماعی ایران دارد، الکی الکی احساس میکند، با باسن افتاده وسط عسل سوئیسی. آدم خوشش میآید که حتی اگر کاری هم نمیکند با این شیوه گفتاردرمانی حال آدم خوب میشود. بالاخره همین گفتار خوب خودش یک سوم لیوان است، گیریم دوسوم دیگرش یعنی کردار و پندار خوب وجود نداشته باشد. مثل این میماند که یکی عاشق آدم باشد، هر روز هم دوتا توی سر آدم بزند، تمام داراییاش هم فقر و بیچارگی باشد، اما هی حرفهای قشنگ قشنگ بزند که دل آدم همینجوری مالش برود. جدا چنین وضعیتی جالب نیست؟ واقعا دوست ندارید وسط سوئیس باشید ولی هوا آلوده باشد، تو سرتان بزنند، گرسنگی بکشید، سختی تحمل کنید؟ من که خیلی خوشم میآید.
همین که حسن روحانی گفته: «نباید در زندگی خصوصی مردم، تفتیش یا مداخله کرد.» خودش خیلی خیلی مهم است، آدم احساس میکند وسط سوئیس زندگی میکند و حکومت نباید در زندگی آدم تفتیش و مداخله کند. حالا اینکه حکومت هم تفنیش میکند و هم مداخله، این دیگر به زندگی خصوصی دولت مربوط است و ما نباید در آن دخالت کنیم. مثلا همین که محسن خانچرلی فرمانده انتظامی غرب استان تهران با اشاره به افزایش کنترل و بازرسی از باغها و باغتالارها، گفته: «مالکان این اماکن مجاب شدند تا مشاعات باغتالارهای خود را به دوربینهای مداربسته مجهز کنند و این دوربینها به مراکز پلیس متصل شوند.» ملاحظه میفرمائید؟ از این به بعد عروسی هم میخواهید در باغ برگزار کنید، جلوی دوربین پلیس هستید، خیلی شیک. آن وقت شما ناراحتید که چرا توی سوئیس نیستید.
البته یکی از زیباترین، باشکوهترین و بهترین حرفهایی که حسن گفته که باید با آب هویچ نوشت روی بستنی، و آن را خورد، همین است که «مردم باید حق خودشان را خوب بشناسند، مثلا وقتی بازپرس از زندگی خصوصی مردم سئوال میکند، محکم بایستد بگوید این جزو حقوق شخصی و زندگی خصوصی من است و شما حق سوال ندارید.» یعنی باید محکم جلوی بازپرس بایستید. من خودم ده پونزده سال قبل محکم جلوی بازپرس ایستادم و هنوز جای آن درد میکند، در مورد شما هم همینطور است، ممکن است اولش درد بگیرد، ولی پانزده سال که گذشت هم دردش کمتر میشود و هم حق شهروندی سوئیس را به دست میآورید. خیلی خیلی ساده است. واقعا ساده است. خیلی ساده است که رئیس جمهور به مردم بگوید وقتی از شما بازپرسی میکنند اطلاعات شخصی ندهید، هیچ لزومی ندارد که رئیس جمهور به بازپرس بگوید از مردم اطلاعات شخصی نگیر، این شما هستید که اگر سگ را انداختند به جان شما و سنگ را هم بستند نباید مشکل داشته باشد.
تلگرام بیش از صدا و سیما
مهدی جلیلی استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفته که تعداد کاربران تلگرام بیش از صدا و سیماست. البته ما در همین مکان مقدس مراتب سپاس را از صدا و سیما که با تلاشهای جبران ناپذیر و بیوقفه کاری کردهاند که ملت خودشان را از شر خزعبلات صدا و سیما نجات دهند، قدردانی میکنیم و امیدواریم که این استقبال از تلگرام همچنان ادامه داشته باشد. هیپ هیپ هورا هورا هورا.
البته جلیلی گفته که: « باید با مدیریت درست در این زمینه از گسست نسبی بزرگ پیش روی این مسئله جلوگیری کرد چراکه ممکن است این گسست در آیندهای نهچندان دور رخ دهد.» با توجه به اظهارات برادر جلیلی و اینکه اصولا وقوع مدیریت درست در ایران تا اطلاع ثانوی که ممکن است چند قرن طول بکشد، ممکن نیست، از شما میخواهیم که تا اطلاع ثانوی در همان تلگرام بمانید و از تلویزیونهای تان هم به عنوان دکور در اتاق استفاده کنید.
نهاد مقدس ارشاد اسلامی
یکی از حرفهایی که آدم وقتی میشنود، تا فیهاخالدونش دچار سوختگی هشتاد درصد میشود، همین جمله امت شهیدپرور ایران است که زرت و زرت تاکید میکنند که «من سیاسی نیستم.» آن وقت صدای آرش سبحانی را گوش نمیکنند چون موضع سیاسی ضدحکومتی دارد، یا صدای افتخاری را گوش نمیکنند چون موضع حکومتی دارد. از هنرمندان متنفریم چون نظرشان فلان و بهمان است و عاشقشان هستیم چون نظرشان جیگر است.
مراحل زندگیمان تقسیم میشود به قبل و بعد از انقلاب و قبل و بعد از اصلاحات و قبل و بعد از احمدی نژاد و قبل و بعد از پناهندگی و با شوهرمان هم اگر هم نظر نباشیم، عشقمان به همدیگر ته میکشد. آن وقت دائم تاکید میکنیم که من سیاسی نیستم.
آن یکی تنها ویژگی وجودیاش سلطنت طلب بودن است، اما دائم تاکید میکند که سیاسی نیست. آن یکی طرفدار حمله نظامی آمریکاست، ولی میگوید سیاسی نیستم، و فقط همین حکومت سرنگون بشود، من دیگر مشکلی ندارم.
ملت سرود ملیشان را براساس گرایش سیاسیشان انتخاب میکنند، یکی سرود ملیاش سرود رسمی جمهوری اسلامی است، آن یکی سرود ملیاش «ای ایران» آن وقت میگوییم سیاسی نیستیم، پرچم ملیمان هم که دیگر نگو نگو نگو. اصلا در ایران مگر میشود آدم سیاسی نباشد؟ موسیقی کشور مشکل دارد چون محل دعوای جناحهای سیاسی است، سینمای کشور به دو بخش تقسیم میشود، خودی و غیرخودی، یا مستقل و غیرحکومتی. آن وقت ما میگوییم سیاسی نیستیم.
حالا من و شما تا حدی ممکن است نیمچه دلیلی برای این نظرمان داشته باشیم، اما وزیر ارشاد که گفته است: «زمین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نباید محل مناقشه سیاسیون باشد. این وزارتخانه نهادی مقدس است و وارد حوزههای سیاسی نخواهد شد.» اصلا این حرف است که میزنی؟ سیاسی تر از موسیقی، سینما، تئاتر، کتاب، روزنامه و بقیه موضوعات وزارت ارشاد هم مگر چیزی وجود دارد؟ بیخیال عییییزم، لکن همه ما سیاسی هستیم.
دربان سفارت سوئیس
نمیخواهم بگویم احمدی نژاد آبروی مملکت را برده، این که گفتن ندارد. این هم که برداشته نامه نوشته به ترامپ و یک دوره آموزش تاریخ اسلام برایش نوشته و نامه را تحویل دربان سفارت سوئیس داده، از نظر من آبروریزی برای مملکت نیست، حتی با توجه به اینکه سفارت سوئیس اعلام کرده: «این سفارت و کشور متبوعش نقش نامهرسان ندارند.» اینها اصلا اهمیتی ندارد و آبروی مملکت هم با این چیزها نمیرود، همین که احمدی نژاد هشت سال رئیس جمهور ایران بود، خودش بدترین آبروریزی بود. بقیهاش دیگر توفیری نمیکند.
به نظر من اینکه محمود نامه ترامپ را به دربان سفارت سوئیس تحویل داده، به گمانم براساس همان باور و اندازه شخصیتی خودش است. در سفر برزیل هم وقتی رفته بود، مهم ترین یا در واقع تنها افرادی که با او ملاقات کردند و با هم عکس گرفتند، نگهبانان فرودگاه بودند. در سازمان ملل هم بیشترین افرادی که با او عکس گرفتند، سرایداران و کارمندان سازمان ملل بودند. در عراق هم با سربازان و نگهبانان عکس میگرفت. اینها به نظرم خیلی معنی دار است.
به نظرم احمدی نژاد خودش میداند که جای واقعیاش در جایگاه محافظت شونده نیست، چون همیشه محافظانش بیشتر قیافهشان به رئیس جمهور میخورد تا خودش، یا واقعا دربان ریاست جمهوری از نظر قیافه و شکل و احتمالا ضریب هوشی و توان مدیریت، بهتر از احمدی نژاد بود. به نظرم محمود اگر نگهبان ریاست جمهوری بود، خیلی خوب میشد، نباید فکر کنیم، که او در هر کاری ناتوان است. به نظرم نگهبان خوبی میتوانست باشد. قبول کنید، کردید؟
حاکمان از دانشگاه میترسند
بعضی استدلالهایی میکنند اساسی و نتایجی میگیرند معکوس. مثلا میگویند روزنامهها باید افشاگر مفاسد حکومت باشند، بعد انتظار دارند حکومت فاسد به مطبوعات آزادی بدهد. آن یکی میگوید به ما اگر اجازه میدادند که راهپیمایی قانونی بکنیم، حکومت را عوض میکردیم. بعد انتظار دارند حکومتی که از خودش هم میترسد، اجازه راهپیمایی به آنها بدهد. یکیاش همین آقای الیاس حضرتی که گفته: «عدهای از سیاستمداران معتقدند اگر دانشگاه با آنها نیست و مسیری که در پیش گرفته به نفعشان نیست، پس نباید تحرکی داشته باشد. دانشگاهها را فضای رخوت و سردی فراگرفته است. این دانشگاه است که باید در مورد فساد معترض شود و نهیب بزند. حاکمان باید از دانشگاه بترسند.» خوب داداشم گلم! با همین حرفی که شما زدی طبیعی است که از دانشگاه میترسند.