هفت روز هفت یادداشت: کمبود روحانیت، افزایش جسمانیت و اعتیاد به آب بینی بز (ابراهیم نبوی)
به قول آقای ویکتور فرانکل انسان در جستجوی معناست. اشکالی هم ندارد. اصولا انسان وسط زمین و آسمان ول است و آویزان. راههای رسیدن به خدا هم که بقول رضا مارمولک هزاران راه است، اما بدبختی این است که روحانیت مملکت شده پلیس راههای رسیدن به خدا و دائم این راه را مسدود میکند و آن یکی راه را مسدود میکند.
یک عده از طریق آئین درویشی به خدا میرسند، که الحمدالله دراویش مملکت فعلا جزو نیروهای سیاسی در حال جنگ با حکومت هستند. محمدعلی طاهری هم که عدهای او را به عنوان «حلقه» گمشده خودشان برای رسیدن به خدا انتخاب کرده بودند، فعلا حلقهشان دستبند شده به دست طاهری در زندان اوین. عدهای هم از طریق سیاست و آرمانهای سیاسی به خدای دموکرات میرسند، آنها هم هر فسق و فجوری بکنند، هیچ مشکلی ندارد، فقط نباید دوروبر فکر و معنی و اندیشه بگردند. آنها هم که رهبرشان توی حصر است و خودشان مشکوف.
کلا روحانیون مملکت کل راههای رسیدن به خدا را گشت گذاشتند و کسی حق رفت و آمد از هیچ راهی غیر از اتوبان دوبانده روحانیون را ندارد. حاصل حضور روحانیون عزیز هم بلایی شد که هفته گذشته سر «آتنا اصلانی» آمد و دخترک هفت ساله در پارس آباد مغان توسط یک بیمار روانی ربوده شد و کشته شد.
یعنی این علمای اسلام واقعا دستشان درد نکند با تبدیل مملکت به مرکز بروز کلیه عقدههای کثیف بیماران روانی که بهشتشان شده یاران و رهبرشان هم روحانیون. البته همه جای مملکت هنوز نابود نشده و در منطقه آذربایجان غربی برخی روستاها هستند که امید به یک زندگی خوب در آنها وجود دارد. در این روستاها مردم هنوز حرف راست میزنند، هنوز خدا را دوست دارند، هنوز همه زندگیشان پول و ثروت و بخور بخور و دیریم دیریم نیست، هنوز وفادارند، هنوز بچهها و بابابزرگها را دوست دارند، هنوز امید دارند و کلا زندگی برایشان بی معنی نشده.
بله عزیزان! هنوز روستاهایی وجود دارد که در آنها زندگی و زیبایی وجود دارد. خبر وجود چنین روستاهایی را آقای مرتضی مقتدایی عضو مجلس خبرگان و عضو جامعه مندرسین حوزه علمیه قم اعلام کرد و گفت: «در جلسهای که در استان آذربایجان غربی داشتیم یکی از امامان جماعت گفت روستایی وجود دارد که از اوایل انقلاب اسلامی تا کنون هیچ روحانی برای تبلیغ احکام اسلامی به این روستا سفر نکرده است.»
به نظرم این روستاها را به عنوان مناطقی که برای درمان بیماریهای روحی و روانی در آن میشود مدتی بستری شد باید مورد توجه قرار داد، البته اگر به هشدار آقای مقتدایی توجه نکنند و بگذارند همین یک تپه گلکاری نشده باقی بماند. مقتدایی اظهار داشت: «کمبود روحانیت یکی از مشکلات جامعه است و در بسیاری از روستاهای کشور کمبود روحانیت به شدت احساس میشود.»
وزیراطلاعات ضدانقلاب است
مملکته داریم جدا. اپوزیسیون مملکتمان یا تحت رهبری رییس جمهور و نخست وزیر سابق است، یا تحت زعامت رییس جمهور فعلی و همه مسئولان شش ماه قبل و دو سال قبل و ده سال قبل پرونده دارند و متهماند، حامیان جدی حکومت و رهبری هم خودشان را اپوزیسیون احساس میکنند. جالب این است که هم مخالفان رئیس جمهور اپوزیسیوناند، هم خود رییس جمهور. معلوم نیست طرفداران حکومت کجا هستند؟ همین میشود که یکی مثل تتلو میشود طرفدار سفت و سخت رهبری و حکومت و طبیعتا اگر بخواهد واقعا شبیه عزیزان حزب الله شود باید یک دور پوست بیاندازد و شش ماه توی وایتکس بخوابد که بشود او را دید. منظورم این بود که اصلا معلوم نیست کی طرفدار حکومت است و کی با آن مخالف است و اصولا معلوم نیست، حکومت کدام قسمت خودش است. و در همین راستا آقای محمود علوی وزیر اطلاعات گفته: «من بارها گفتهام با احضار، بازداشت و زندانی کردن فعالان مدنی اعم از اصحاب رسانه، فرهنگ و هنر، اقتصادی و سیاسی مخالف هستم.» یعنی پس کی اینها رو میگیره و اصولا کی داره چی کار میکنه. خدایا! چرا من؟ چرا اینجا؟
زندان دانشگاه است
چهل و پنج نفر از سفرای کشورهای مختلف جهان از اوین بازدید کردند و خیلی هم به آنها خوش گذشت، حتی تعدادی از آنها اینقدر حالشان خوب شده بود که اصلا علاقه نداشتند از اوین بیرون بیایند و هی گیر داده بودند که شب توی سلول بخوابند و آخرش هم مجبور شدند آنها را از زندان بیرون کنند. ستاد حقوق بشر قوه قضائیه که سالهاست با بازدید ناظر حقوق بشر سازمان ملل مخالف است، خودش گفته و خودش خندیده معتقد است بسیار مردی هنرمند است و سرآخر هم گفته که این سفرا خیلی ابراز شگفتی کردند. حتی سفیر کره جنوبی گفته شرایط بهداشتی خوبی در زندان اوین حاکم است. البته من که دو بار در زندان اوین بازداشت بودم و در تمام بخشهای اوین زندانی کشیدم، ساعتها به عکس سفرای این چهل و پنج کشور در اوین نگاه کردم، هی بالای عکس که آسمان آبی بود را نگاه کردم، هی پایین عکس که فرش قرمز بود را نگاه کردم، هی وسط عکس را که قالی پهن بود نگاه کردم و هرچه چشم دواندم اثری از آن زندان اوین که من در آن بازداشت بودم ندیدم، حتما این سفرا را به یک زندان اوین دیگر بردند، ولی به هر حال ما که نفهمیدیم کجا بردند.
ولی این نکته مهم است که آقای کاظم غریبآبادی معاون امور بینالملل ستاد حقوق بشر قوه قضائیه در مورد این دیدار گفته: «امام راحل فرمودند نگاه ما به زندان نگاه به یک دانشگاه است. از این رو باید شرایطی فراهم آوریم تا زندانهای ما به یک دانشگاه تبدیل شود.» البته جملات امام خمینی در مورد زندان خیلی جالب است و اصولا اگر یک سفیر بخواهد از روی صحیفه نور امام ایران و زندان اوین را بشناسد، به نتایج جالبی میرسد. مثلا فرض کنید که همین سفیر کره جنوبی و یا اندونزی از روی مجموعه سخنان آیت الله خمینی بخواهد بفهمد جمهوری اسلامی چیست.
تحقیق میکند و میبیند امام گفته که «زندانهای ما به دانشگاه تبدیل شود.» بعد به ذهنش میرسد که ببیند دانشگاههای اینها چطوری است که میخواهند زندان به آن تبدیل شود، به جمله امام خمینی برمیخورد که گفته: «همه دردهای ایران از دانشگاه شروع شد.» پس میتوان نتیجه گرفت که دانشگاه از دید امام خمینی یک موضوع دردناک بود و به همین دلیل ایشان میخواست زندان به دانشگاه تبدیل شود. حالا گیریم که زندان بشود دانشگاه، مگر جمهوری اسلامی با دانشگاه چه کرده؟ غیر از اینکه استاد و دانشجو را زندانی کرده و به آنجا حمله کرده. همچین میگویند امام خواسته زندان را دانشگاه کند، انگار از نظر امام خمینی بین زندان آلکاتراز و دانشگاه هاروارد تفاوت بود و اصولا آن مرحوم علاقهای به دانشگاه داشت.
البته بگذریم از علاقه امام به عمل جابجایی که ایشان کلا علاقه داشت هر چیزی به یک چیز دیگر تبدیل شود. مثلا گفته بود: «صدا و سیما باید دانشگاه عمومی شود.» و گفته بود «دانشگاه باید خودکفا شود.» انگار دانشگاه اقتصاد است. و گفته بود: «مجلس باید محل عبادت باشد.» پس مسجد چه میشود؟ همین امام خمینی که میخواست مجلس محل عبادت شود، معتقد بود «مسجد محلی است که در آن امور باید اداره شود.» البته امام کلا میخواست تمام مملکت یک نمازخانه بزرگ شود و به همین دلیل گفته بود که «کار پلیس عبادت است.» و گفته بود: «شغل پزشکی یک عبادت تراز اول است.» و تنها گروهی که از نظر امام وظیفهاش عبادت نبود و سیاست بود، همان روحانیونی بود که همه فکر میکردند کارشان عبادت است. یعنی آن آقای سفیر اگر سخنان امام را مطالعه میکرد و به این جمله میرسید که «شغل پرستار محبت کردن به مریض است، بیش از آن که او احتیاج به دوا دارد»، احتمالا سکته را زده بود و دیگر لزومی به بازدید از زندان اوین هم نبود. قضیه یک چنین شکلی است به نظرم.
ایشان با تردید نگاه میکنند
کلا مسوولان عزیز حکومت به همه چیز و حتی خودشان با تردید نگاه میکنند. بیخودی نیست که اینهمه شک دارند که عدهای میخواهند به یک جاهایی نفوذ کنند و لکن این نفوذ یک چیزی است که اگر بشود خیلی خطرناک است. برادر غلومحسین غیب پرور رئیس بسیج گفته: «آن گروهی که خنجر از رو بسته و سپاه را میکوبند گمان نکنند ما فکر میکنیم رفتار آنها از روی جهالت است. ما به این قضیه با تردید نگاه میکنیم.» یک جوری حرف میزند انگار رئیس جمهور است و کسی که به او با دیده تردید نگاه میکند یک افسر جزء ارتش است که شش ماه است سرهنگ شده و علیه دولت دارد حرف میزند، نه اینکه یک افسر جزء است که شش ماه است سرهنگ شده و دارد علیه رئیس جمهور حرف میزند. داداش من! شما به عمه و خاله و داداش و برادر و نماینده و وکیل و دانشجو و وزیر خارجه و وزیر اطلاعات مملکت هم شک داری، برای چی یک جوری حرف میزنی که انگار فقط به همین یکی شک داری. عزیزم! شما کلا مشکوفی. بیخیال!
اعتیاد به آب بینی بز
طرف بیست و پنج عضو کابینه داشته، بیست و هفت نفرشان یا بخاطر دزدی در زندان هستند، یا متهم به دزدی هستند و آنهایی هم که دزد نیستند، با او مخالفند، ماشین دولت را برداشته، هدایای ریاست جمهوری را برای عمه جانش فروخته، در آخرین ساعات دولتش ته مانده پول صندوق ریاست جمهوری را به حساب شخصی خودش ریخته، در سفر خارجی با عمه و خاله و پسر و داماد و عروس و درخت و پسر درخت و کلیه اراذل و اوباش خانواده رفته سازمان ملل و در بهترین هتل آنجا کنگر خورده لنگر انداخته، حاضر بوده هر کاری کند که در قدرت باشد و تا حد رسوایی برای بازگشت به قدرت تلاش کرده و بیتردید در همه تاریخ ایران فاسد ترین دولت بوده و در تمام جهان در دوران خودش یا فاسدترین دولت یا یکی از سه چهاردولت فاسد بوده و بعد قیافه حق به جانب گرفته که « حکومت از آب بینی بز مریض بیارزشتر است.» من که هیچ فحشی ندادم و آدم مودبی هستم، ولی توی دلم که هرچه خواستم میتوانم بگویم. شما داداش داری؟ حال کردی؟ … بگذریم، هفته گذشته آقای بقایی، عضو سه گانه « درخت، خنجر، خاطره» بازداشت شد و احمدی نژاد با همان قیافه بوتاکس شده اظهار داشت: «در فرهنگ دینی ما حکومت فی نفسه فاقد ارزش و اعتبار است، مگر آنکه در خدمت احقاق حق و اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم باشد، چرا که در غیر این صورت از آب بینی بز مریض بی ارزش تر است.» آقا! کسی سنگ پای من را ندیده؟
عروس چقدر قشنگه، انشاء الله مبارکش باد
یکی از چیزهایی که حال آدم را خراب میکند همین عکاسیهای عروسی است که کلا به یک فیلم سینمایی تبدیل شده که گاهی اوقات آدم نمیفهمد که برای ثبت تصویر عروسی عکاسی و فیلمبرداری میکنند، یا برای شرکت در فیلم مربوطه عروسی میکنند. از آن عملیات مسخر رقص چاقو توسط دکترهای فامیل تا مراسم حال به هم زن عسل توی دهان کردن با یک دست از لای آن یکی دست و مراسم خیره شو تو چشماش و هزار عمل احمقانه دیگر. و البته اینها مشکل ما نیست. دوست نداری مرض جاودانگیات را با عکسهای مسخره ارضاء نکن. نمیمیری. همین سلفی احمقانه برای خارش خودشیفتگی کافی است. دیگر نیازی به عکس و فیلمبرداری از عروسی نیست. بدبختی این است که خیلی مواقع فیلم عروسی که گاه به اندازه آثار اسپیلبرگ برای پیش تولید و مونتاژ زمان میبرد، فیلمش وقتی به دست خانواده زن و شوهر میرسد که دیگر زن و شوهر نیستند، یا قرار است هفته بعد بروند جدا شوند. و خدا را شکر که به یمن انقلاب اسلامی بسیاری از عزیزان یا تازه جدا شدند، یا قرار است تازه جدا شوند، یا الآن دوازده سال است دوست دختر دوست پسر هستند و سفید حال میکنند، یا عروس بعد از چهار تا شوهر با دامادی که شش تا زن طلاق داده دارند ازدواج میکنند. یعنی با چنین آل و اوضاعی آقای باستانی موغاری رئیس اتحادیه عکاسان و فیلمبرداران که در همان غار باستانی مویش را سفید کرده اعلام کرده که: «واحدهای مجازی که زیر نظر این اتحادیه فعالیت میکنند اجازه ندارند برای مراسم عروسی عکاس آقا بفرستند.» به نظرم این دوستان اصلا حواسشان نیست که دارند چکار میکنند. این جوری که بهتر نمیشود، بدتر میشود. تو را بخدا این کار را با خودت نکن عزیز دلم.
دست از پا خطا نکند بعون الله
من عاشق موحدی کرمانی هستم، یک جوری حرف میزند انگار قضیه جدی است. درست برخلاف آقای صدیقی که یک جوری حرف میزند که انگار قضیه شوخی است و دقیقا برخلاف احمد خاتمی که یک جوری در نماز جمعه حرف میزند انگار که اصلا مسئلهای در کار نیست. و برخلاف این سه تا آقای امامی کاشانی که اصلا حرف نمیزند. بله. من عاشق موحدی کرمانی هستم، به همان دلیلی که گفتم و نمونهاش همین هفته که ایشان در کمال خود دبیرکل سازمان ملل بینی گفته: «آمریکا دست از پا خطا کند مرکزی سالم برای شان باقی نمیگذاریم.» و البته که الآن آمریکاییها دارند چو بید بر سر ایمان خویش میلرزند و ملانیا پتو آورده برای دانلد که «اینو بنداز روت عسیسم، اینقده نلرزی.» و همین آقای موحدی کرمانی در همان نماز جمعه گفته: «معضل قاچاق باید حل شود.» و خدا شاهد است که نزدیک بود معضل قاچاق حل شود. و همان آقای موحدی کرمانی در همان نماز جمعه اظهار داشته که «فضای داخل خودروها خصوصی نیست.» و در همان جا گفته که «سود بانکی ربا و حرام است.» و بعید نبود که ادامه بدهد که «بهداشت باید بومی شود.» و بگوید که: «سوخت خودرو باید از بنزین به آب هویج تغییر کند.» و اعلام کند که «ازدواج دختر با پسر باید با رضایت شوهر عمه باشد.» و هزار حرف و حدیث دیگر. یعنی واقعا همین نماز جمعه ببینید چه میکند. اگر استکبار نماز جمعه داشت کل مشکلاتش حل شده بود، آلان دیگر هیچ مشکلی نبود.