هفت روز، هفت یادداشت: اگر امیدکوکبی نمی خواست به سرطان کلیه دچار شود باید چه کارهایی نمیکرد؟
- نوشته ابراهیم نبوی
امید کوکبی، سرطان و نخبه کشی – امید کوکبی نخبه زندانی ایرانی به دلیل عدم مراقبت در زندان به سرطان کلیه دچار شد و پس از جراحی کلیه او برداشته شد. اگر او نمی خواست به سرطان کلیه دچار شود باید چه کارهایی نمیکرد؟
یک، نباید باهوش می شد. اصلا به فرض که نمی توانست جلوی باهوش شدن خودش را می گرفت، می توانست به جای اینکه دانشمند شود، از هوش اش برای پول درآوردن استفاده کند، تا بعدا وقتی پولدار شد به عنوان متخلف اقتصادی زندانی شود و بیست سال در زندان بماند.
دو، می توانست باهوش باشد، ولی در ایران باقی بماند و در همان ایران تحصیل یا تدریس کند. در این حالت احتمالا مثل بسیاری از باهوش هایی که در ایران در دانشگاه ماندند، دستگیر می شد و به زندان می رفت و به این فکر می کرد که اگر از ایران بیرون می آمد هیچ مشکلی پیدا نمی کرد.
سه، می توانست باهوش باشد و از ایران هم بیرون بیاید و در همان تگزاس هم به درسش ادامه می داد، بعد از مدتی هم می شد کارمند دولت آمریکا و خیلی راحت به عنوان شهروند آمریکا به ایران می رفت، و این بار به عنوان شهروند آمریکا در ایران دستگیر میشد، و مثل کیان تاج بخش خیلی شیک در ایران میماند و به جای اینکه سرطان بگیرد، به تدریج دق می کرد.
چهار، می توانست در آمریکا بماند و به ایران نرود. خیلی راحت. و به جای اینکه در تهران خانواده اش را ببیند، آنها به آمریکا می آمدند و او را می دیدند، در این حالت پدر و مادرش از دوری او دق می کردند و به جای اینکه خودش سرطان بگیرد، پدرش سرطان می گرفت.
پنج، میتوانست در ایران به دنیا نیاید، یا حداقل می توانست الآن به دنیا نیاید، می توانست صد سال قبل به دنیا بیاید که در دوره مشروطه مثل بسیاری از نخبه های دیگر یا دق کند، یا در حکومت بماند و مثل امیرکبیر شاهرگش را بزنند، یا مخالف حکومت باشد و مثل میرزا آقاخان کرمانی کشته شود.
اصلا چه معنی دارد، آدمی هم باهوش باشد، هم ایرانی باشد و هم از ایران خوشش بیاید. نتیجه همین می شود که سرطان میگیرد.
ایست، بازرسی، بزن بغل!
سردار ساجدی نیا اعلام کرد که گشت نامحسوس توسط ۷۰۰۰ مامور تربیت شده پلیس به زودی شروع به کار می کند. این گشت نامحسوس قرار است همان کاری را که ۳۷ سال است گشت های محسوس انجام دادند و به نتیجه نرسیدند، این دفعه به نتیجه برساند. روش کار چنین است که گشت نامحسوس توی خیابان های شهر راه می افتد و ماشین های که صدای ضبط صوت شان زیاد است، یا خانمهایی که حجاب شان را در ماشین شخصی شان کشف کرده اند، یا آقایانی که به خانم بغل دستی شان لبخند می زنند، کشف می کند و نمره ماشین را به پلیس تهران تکست می کند. پلیس هم راننده ماشین را احضار کند و با او برخورد کند. پلیس امیدوار است که بعد از این اتفاق مشکل حجاب، مشکل فساد اخلاقی و فاجعه گوش کردن موسیقی در ماشین مردم تهران حل شود.
فرض اول: در هر ماشین گشت محسوس حداقل سه نفر آدم احتمالا باید وجود داشته باشند. این سه نفر آدم احتمالا در طول ده دوازده ساعتی که گشت محسوس خیابان را کنترل می کند، حداقل باید پنج نفر را به عنوان متخلف پیدا کنند. حالا فرض کنیم روزانه هر ماشین گشت نشانی پنج نفر و در مجموع ۳۵ هزار متخلف را به مرکز پلیس اطلاع بدهند. یعنی در ماه بیش از یک میلیون ماشین باید به پلیس مراجعه کنند. و فرض کنیم که این گشت حداقل یک سال کار کند، و شماره ۱۲ میلیون ماشین متخلف فقط در تهران به پلیس اطلاع داده شود. یعنی در شهری که کلا پنج میلیون خودرو در آن وجود دارد، پلیس قرار است تخلف دوازده میلیون ماشین را پیگیری کند. آیا راه بهتر این نیست که همه صاحبان آن پنج میلیون ماشین خودشان بروند به مرکز پلیس و به عنوان متخلف خود را معرفی کنند؟
فرض دوم: این موضوع واضح و مشخص است که افرادی که از نظر پلیس بدحجاب هستند، یا صدای موسیقی شان بلند است یا منکرات انجام می دهند، این کار را فقط در ساعت اداری انجام نمی دهند. مثلا فرض کنید که ملت قهرمان ایران، دقیقا از ساعت هشت صبح اقدام به کشف حجاب می کنند و دقیقا تا ساعت ۴ بعد از ظهر کارشان را تمام می کنند. چنین چیزی که ممکن نیست، در واقع پلیس نامحسوس باید حداقل روزی دوازده ساعت کار کند. آیا اگر در این دوازده ساعت اگر گشت موفق نشود پنج متخلف را شناسایی کند، این کار احمقانه نیست؟ شهری که هر دو ساعت در آن نتوان یک بدحجاب پیدا کرد، اصلا پلیس می خواهد چکار؟
فرض سوم: اگر فرض کنیم که بعد از پنج ماه همه ماشین های تهران به عنوان متخلف معرفی شدند، دیگر متخفلفی باقی نمی ماند که گشت بخواهد. پس با این فرض کار گشت محسوس بعد از پنج ماه تمام می شود. واقعا اگر می شد مشکل بدحجابی اتومبیل سواران را پنج ماهه حل کرد، ۳۷ سال گشت محسوس برای چه تا به حال به نتیجه نرسیده است؟
فرض چهارم: گشت نامحسوس برای همیشه لازم است، چون ممکن است مسافران بعضی ماشین ها هر روز و چند بار در هفته تخلف کنند و هی پلیس آنها را جریمه کند و ماشین شان را توقیف کند، هی آنها تخلف کنند و کارشان را تکرار کنند. این فرض غلط است، چون بعد از پنج ماه دیگر ماشینی باقی نمی ماند که بخواهد تخلف کند. یا اگر فرض کنیم که مردم با وجود همه مجازات ها باز هم به کارشان ادامه بدهند، پس گشت نامحسوس فایده ای ندارد. این هم که از همین حالا معلوم است، پس از همین الآن باید درش را گل گرفت.
فرض پنجم: افرادی که گزارش می دهند اینقدر آدم های وظیفه شناسی باشند که نه دروغ بگویند، نه از قدرت شان استفاده کنند، نه الکی حرف بزنند، همه شان هم مظهر اخلاق اسلامی باشند و فقط به وظیفه شان عمل کنند. یعنی هفت هزار ماشین یا موتور با حداقل ۱۴۰۰۰ تا ۲۱ هزار مامور درستکار و مورد اعتماد حکومت در کشور وجود داشته باشد. اگر این حکومت ۷۰۰۰ آدم درستکار و مورد اعتماد دارد، برای چه ۱۴ نفر از اعضای کابینه پیشینش زندان رفته اند و از این ۷۰۰۰ نفر برای چه هفت نفر رئیس جمهور مورد اعتماد وجود نداشته که الآن جز شخص رهبر همه مسئولان قوه مجریه از بازرگان و بنی صدر و موسوی و هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد هیچ کدام شان مورد اعتماد حکومت نیستند؟
فرض ششم: قرار است این اقدامات را چه کسی کنترل کند؟ طبیعی است که پاسخش معلوم است، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران. یعنی همان نیروی انتظامی که به گفته احمدی مقدم فرمانده سابق اش سالانه ۱۵۰۰ نفر از اعضای پلیس اش به دلیل تخلف اخراج می شوند. سردار لطفعلیان سومین رئیس پلیس اش به علت تخلف هجده سال قبل برکنار شد، سردار رضا زارعی فرمانده پلیس اخلاقی اش هشت سال قبل بخاطر فساد اخلاقی برکنار شد، فرمانده پلیس تهران بزرگش سردار همدانی هفت سال قبل به دلیل تخلف برکنار شد، سردار رادان فرمانده پلیس اش پنج سال قبل به دلیل تخلف برکنار شد، سردار احمدی مقدم فرمانده کل آن سه سال قبل به دلیل فساد مالی و یک قلم فروش نفت برکنار شد، همین پارسال دو عضو پلیس خراسانش به دلیل تخلف اعدام شدند. فرمانده یگان ویژه اش به دلیل حمله به سفارت عربستان همین چند ماه قبل برکنار شد. یعنی واقعا اگر قرار است گشت نامحسوس گذاشته شود، هفت هزار گشت نامحسوس برای پلیس بگذارند که سالی ۱۵۰۰ نفرشان از اعضای آن تخلف نکنند.
بابک زنجانی اعدام نمی شود
قوه قضائیه اعلام کرد که بابک زنجانی اعدام نمی شود. فارغ از اینکه بابک زنجانی مجرم هست یا نه، کارش غلط بوده یا درست، باید پولی که گرفته برگرداند یا نه، پولی که بالا کشیده دو میلیارد است یا چهار میلیارد یا بیست میلیارد دلار، اینکه پولش را گذاشته در بانک تاجیکستان یا بانک مالزی یا توی خانه عمه اش ده میلیارد را قایم کرده، این که طرفدار احمدی نژاد بوده یا نبوده، اینکه در دوره هاشمی وارد خلافکاری شده یا در دوره احمدی نژاد، اصلا فارغ از همه اینها، این اتفاق مبارک و میمون را که قوه قضائیه برای برخورد با یک متهم یا مجرم راهی غیر از اعدام پیدا کرده به همه ایرانیان و همه مردم جهان تبریک می گوئیم.
لطفا کروبی را محاکمه کنید
در بعضی کشورهای جهان اگر یک زندانی رئیس جمهور بشود، او را از زندان آزاد می کنند و رئیس جمهور می شود، یا مثلا آدمی مثل بی نظیر بوتو بعد از سه سال حبس خانگی وقتی انتخاب شد، رئیس جمهور شد و روی صندلی ریاست جمهوری نشست. این اتفاق هم در سوئیس نیافتاد، در همین پاکستان در فاصله دویست متری خودمان اتفاق افتاد. البته ما انتظار نداریم یک زندانی سیاسی یا یک تبعیدی اگر در انتخابات ریاست جمهوری توسط مردم رای آورد، زندان سیاسی یا تبعیدش تمام شود و بشود رئیس جمهور. انتظار هم نداریم که اگر کسی نماینده مجلس بود یا رئیس جمهور بود، در دادن اظهار نظر آزاد باشد.
البته قاعدتا انتظار داریم، ولی رفتار حکومت ایران چنان است که اگر این انتظار نتیجه ندهد، تعجب هم نمی کنیم. حتی تعجب هم نمی کنیم که آدمی مثل کروبی یا میرحسین موسوی به جرم شرکت در انتخابات رسمی ریاست جمهوری به بازداشت خانگی بیافتند، حتی برایمان عجیب هم نیست که مردم خواستار آزادی کروبی و موسوی بشوند و حکومت با آن مخالفت کند. بالاخره اینقدر این چیزها را دیدیم که اگر چه می دانیم غیرقانونی و غلط است، ولی واقعیت موجود همین است. مشکل این است که آدمی مثل کروبی بعد از پنج سال که در حبس خانگی است، نامه بنویسد و بگوید مرا محاکمه کنید و حکومت اصلا جلوی انتشار خبرش را هم بگیرند.
کروبی که نگفته مرا آزاد کنید، نگفته که حق ندارید مرا محاکمه کنید. نامه نوشته و درخواست کرده که ای عزیزان زورگو! لطفا مرا محاکمه کنید. فعلا هفت هشت ده روز است که خود کروبی و خانواده اش از قوه قضائیه درخواست کردند که او را محاکمه کنند. سه روز پیش علی مطهری هم از رئیس جمهور خواهش کرده که از رئیس قوه قضائیه خواهش کند که کروبی را طبق خواسته خودش محاکمه کند. این هم شده وضعیت اقتصادی کشور که چهار سال قبل اگر پنج سال اقتصاد ایران به خوبی پیش می رفت تازه رشد اقتصادی صفر می شد و اگر بیست سال دیگر با همین رشد پیش برود می رسد به سی سال قبل. یعنی فی الواقع مملکته داریم.
نمی تواند و نباید فرق دارد
حسن روحانی رئیس جمهور گفته است که « آزادی مردم نمی تواند با سلیقه بعضی دستگاهها محدود شود.» این جمله خوب یا بد نیست. این جمله غلط است. آزادی مردم می تواند توسط بعضی دستگاهها محدود شود، روش اثبات آن هم خیلی ساده است. همین الآن در مشهد آقایی است به اسم علم الهدی امام جمعه این شهر که اعلام کرده که موسیقی در هر جایی هم که آزاد باشد در اینجا نمی تواند اجرا شود. هیچ دلیل دیگری هم ندارد. پس نتیجه می گیریم که « آزادی مردم نمی تواند با سلیقه بعضی دستگاهها محدود شود.» غلط است، روحانی باید بگوید: « آزادی مردم نباید با سلیقه بعضی دستگاهها محدود شود.» اگر مسئولان سیاسی این مملکت فهمیدند که بین فعل « نمی تواند» و « ممکن نیست» و « نباید» چه اختلاف مهمی وجود دارد، خیلی از مشکلات کشور حل می شود. حسن جان! فعل درست استفاده کن، عزیزم!
نمره اخلاق: صفر!
طرف می گوید: « فضای عفن و آلوده ای که سیاست های کثیف و فرهنگ فاسد دولت های متعفن غربی علیه ما به راه انداخته اند….» فلان و بهمان است. یعنی برای شنیدن سخنرانی بعضی ها آدم حتما باید در حین سخنرانی از بوگیر استفاده کند تا حالش به هم نخورند. یعنی اگر قرار باشد سخنرانی های اخیر رهبر کشور از یک تلویزیون که روی کلمات زشت، صدای بوق می گذارد، پخش بشود، شنونده آن آخر کار فقط یک بوق ممتد خواهد شنید.
هفته قبل آیت الله خامنه ای گفت: « غلط زیادی می کنند ما را تهدید به بمباران می کنند» او در همان سخنرانی گفت: « گیرم فلان دولت فاسد، حزب الله را محکوم کند، به درک» او در همین سخنرانی درباره بیانیه عربستان آن را « ورق پاره یک حکومت فاسد، وابسته، پوچ و توخالی است» و گفت « غربی ها تودهنی خواهند خورد.» این رهبر این سخنان را برای تعدادی از گروههای دانش آموزی ابراز داشت.
اصلا بعید نیست که این دانش آموزان اگر سه بار دیگر در چنین سخنرانی هایی حاضر شوند، تا مدتها سلامت روانی شان را از دست بدهند. معلوم نیست ایشان برای چی سخنرانی می کند. عزیزم! شما سنگ پرتاب کن، هم آلودگی صوتی ایجاد نمی کنی، و هم اینکه یک نرمش قهرمانانه انجام دادید که برای سلامتی تان هم خوب است.
ستایش قربانی و نکوهش مجازی
ستایش دختر خردسال افغان مورد تعرض یک پسر هفده ساله ایرانی قرار گرفت و به شکلی وحشیانه سوزانده شد و به قتل رسید. هزاران نفر در فضای مجازی در حال اثبات این موضوع هستند که ایرانی ها وحشی هستند و عقده مخالفت شان با حکومت ایران را علیه همه ایرانی ها تلافی می کنند. از آن بدتر هزاران نفر در حال اثبات این هستند که چون بعضی از جرائم توسط مهاجرین افغان در ایران اتفاق افتاده، پس همه افغان ها مجرم اند و خطاکار. عده ای از این فراتر رفته اند و تمام مشکلات تاریخ ایران را علیه همه اعراب و افغان ها بازگو میکنند. عدهای از جمله رجانیوز گفته اند که مجرم اصلی تلگرام و فیسبوک و ماهوارهها هستند که فیلمهای غیراخلاقی و وحشیانه نشان میدهند و مطالب غیراخلاقی منتشر میکنند که باعث جنایت میشود، پس همه رسانهها باید مسدود شوند.
از همه تلخ تر این است که همه به کودکی که پدرش شانزده سال قبل به ایران مهاجرت کرده و کودکی که در ایران به دنیا آمده، هنوز می گویند افغان. همین افراد معتقدند اگر یک ایرانی به آلمان رفت، پانزده سال بعد حق دارد عضو مجلس آلمان بشود و کودکی که پدرش ایرانی است و در آمریکا به دنیا آمده آمریکایی است، اما یک کودک افغان حتی اگر در ایران به دنیا بیاد، در ایران هم بیست سال زندگی کند، تا ابد افغان است. تنها چیزی که درباره آن گفتگو نمی شود این است که یک دختر بچه بعد از تجاوز به قتل رسیده است. سرمان را باید به کدام دیوار بکوبیم؟