هفت روز هفت یادداشت: اگر لامبورگینی نبود کشور هم نبود (ابراهیم نبوی)
طنز هفته – ابراهیم نبوی
نمیدانم چرا این غربیهای عوضی و این شرقیهای عوضی رمز پیروزی ما را نمیفهمند؟ هی فکر میکنند ما چون هر نیم ساعت یک بار یک فقره موشک تولید میکنیم و کل مملکت را چهاردست و پا تقدیم نهادهای نظامی و سپاه کردیم، پیروز شدیم. در حالی که اصلا اینطوری نیست، موشک فقط یک راه رسیدن به خدا و در نتیجه پیروزی است. حتی موشکهای ایران هم یک سلاح نظامی نیست، یک چیز دراز است که میرود بالا و ما را به خدا نزدیکتر میکند. یعنی اگر با دقت به پشتش نگاه کنیم، میبینیم که پشت هر موشک موفقی یک مرد موفق و پیروز است.
این موضوع اینقدر واضح و مشخص است که هر کسی آن را میفهمد، حتی حداد عادل که گفته است: «عربستان فکر میکند میتواند با سلاح به پیروزی برسد.» در حالی که نمیتواند و ما هم که به پیروزی رسیدیم بخاطر موشک و شهاب یک و دو و سه و اینها نیست. ما موشک را برای پیروزی نمیخواهیم، نهایتا میخواهیم از آن برای شادی بعد از پیروزی استفاده کنیم.
حالا ممکن است یک آدمی مثل آیتالله صدیقی بگوید که «موشکهای ما باید روز به روز پیشرفت کند.» بعضیها مفهوم واقعی این حرف را نمیفهمند و فکر می کنند منظور صدیقی این است که پیشرفت موشکی خدای ناکرده پیشرفت نظامی است، در حالی که اینطوری نیست، موشک در این گفتهها همان چیز درازی است که پیش از این توضیح داده شد.
ولی از موشک و حداد عادل و صدیقی و بقیه چیزها مهمتر همان پیروزی است که ما اصلا برای رسیدن به آن برخلاف عربستان از سلاح استفاده نمیکنیم و از چیزهای دیگری استفاده میکنیم. و البته هیچ لزومی ندارد به این موضوع فکر کنیم که پس از اینکه دلایل بسیار برای پیروزیهایمان پیدا کردیم، واقعا منظورمان کدام پیروزی است؟ اصلا مگر ما پیروز شدیم که اینهمه دلیل برای آن داریم. پیروزی فلان جای کی بود؟
حجتالاسلام لامبورگینی اعلیالله مقامه
اصولا یک نسبت جدی وجود دارد میان پولدار شدن و معنویت، یعنی اغلب کسانی که الآن در ایران میلیاردر هستند، یا دوست داشتند شهید بشوند و یک دفعه نفهمیدند چطوری شد میلیاردر شدند، یا دلشان میخواست از کربلا به قدس بروند، الآن با فراری و بوگاتی دارند تخت گاز به سوی مقصد میروند. یا اسم شان حجتالاسلام و آیتالله و طلبه و روحانی و نوحهخوان است که کمتر از لامبورگینی و بنز را اصولا نمیتوانند بپذیرند و اگر «لامبورگینی نبود کشور هم نبود.»
همینطوری است که کم کم تفاوت طلبه و حجتالاسلام و آیتالله و مرجع تقلید را باید در ماشینهای کلاس آ و بی و سی و دی کشف کرد. آیت الله خامنهای هفته گذشته در ابتدای درس خارج فقه خودش گفت: «استفاده از ماشینهای گران قیمت برای روحانیون و طلاب حرام است.» البته ایشان تاکید کرده که اسراف بکلی بد است و حتی آدمی که دو میلیون تومان حقوق ماهیانه میگیرد هم حق ندارد یک میلیارد پول ماشین بدهد، چون اسراف است. فهمیدید؟ حالا بروید کنار.
وکیلی که خبر نداشت
یک بار بازجوی اوین از من پرسید «وکیلات کیست؟» گفتم « حمید مصدق»، گفت: «او که خودش متهم است.» این موضوع جدی است که در ممالک محروسه ایران معمولا کمتر وکیلی را پیدا میتوانیم بکنیم که خودش متهم نباشد. دلیل اش هم خیلی واضح است، چرا که وکیل آدمی است مطلع از قانون و طبیعی است آدم نمیتواند در ایران مطلع از قانون باشد و متهم نباشد. البته در ایران وکیل ممکن است هم متهم باشد و هم اطلاعی از موکل خودش نداشته باشد. در خارج اینطوری است که اگر کسی وکیل شد، معمولا در جریان همه مسائل متهم خواهد بود، ولی ما نباید این همه غربزده و منحط باشیم که فکر کنیم ایران هم سوئیس است و اگر کسی وکیل شد، حتما باید موکل خودش را بشناسد. ایران تفاوتهای فرهنگی زیادی با خارج دارد و در این کشور ممکن است شما یک دفعه خبردار شوید که یکی را امروز صبح اعدام کردند و وقتی زندگینامهاش را میخوانید متوجه شوید که این آدم موکل شما بود و شما اصلا امکان ملاقات با او را پیدا نکردید و الآن هم که دیگر دیر شده.
نمونهاش همین وکیل آقای مهدی خزعلی که موکلاش در هفته قبل، مثل سه ماه قبل و مثل سال قبل و مثل پنج سال قبل و مثل بیست سال قبل، یا زندانی بود یا مرخصی بود یا تازه یک هفته بود از زندان مرخص شده بود و داشت خودش را برای زندان بعدی آماده میکرد. در مورد بعضی از آدمها مثل مهدی خزعلی آدم فقط وقتی خبر آزاد شدن طرف را میفهمد که دستگیر شده باشد. یعنی وقتی میخوانیم که مهدی خزعلی دستگیر شد، اولین چیزی که به ذهنمان خطور میکند این است که « آهان! پس آزاد شده بود که دستگیر شد؟» البته قوه قضائیه ایران در حال بررسی امکاناتی است که بتواند از این پس کسی که زندانی است دستگیر کند، ولی هنوز خلاء قانونی وجود دارد و عزیزان قوه قضائیه مجبورند که فقط افرادی را که آزاد هستند دستگیر کنند.
در همین راستا وکیل مهدی خزعلی که هفته گذشته دستگیر شده، گفت: «اطلاع دقیقی ندارم که موکلم به دلیل محکومیتهای قطعی قبلی دستگیر شده یا اتهامات جدید.» این وکیل توضیح داد که متهمش در پروندههای متعددی محکومیت قطعی داشته که این وکیل در مورد برخی از آنها اطلاع داشته و احتمالا متهم در مورد بقیه پروندهها لازم نمیدانست که وکیل حضور پیدا کند و بیخودی وقتش تلف شود و وقتی کاری از او ساخته نیست، جلوی سر و همسر آبرویش هم برود.
یکی از خبرنگاران از این وکیل سئوال بیربطی پرسید که ما متوجه نشدیم چه سئوالی بود، ولی پاسخش این بود که «من نمیدانم که مهدی خزعلی در زندان انفرادی حضور داشت یا در زندان عمومی». به هر حال وکیل که مثل پزشک یا قاضی یا دادستان یا سردبیر کیهان نیست که محرم باشد و بداند که شما انفرادی بودید یا عمومی یا اصولا کدام زندان بودید. همین وکیل توضیح خیلی مهمی داد که «مهدی خزعلی اقدام مسلحانه نکرده است.»
البته من فکر میکنم وکیل نباید با این قطعیت نظر بدهد، باید صبر کند، شاید بازجو دلش بخواهد که مهدی خزعلی اقدام مسلحانه بکند، بیخودی نباید جلوی شکوفایی استعداد قاضی را گرفت. در پایان وکیل مهدی خزعلی توضیح داد که موکلش را یکی دو بار از طریق تلویزیون و یک بار هم در جوانی رودررو دیده و گمان میکند که مهدی پسر آیت الله خزعلی باشد. قرار است این وکیل جایزه کانون وکلای امسال را دریافت کند.
نظامیان، پشت و جلوی صحنه
باز هم خدا را شکر در شرایطی که بعضی از نظامیان کنترل نهادهای اقتصادی را در دست دارند و بخشی از آنها در حال تولید فیلم و اداره مطبوعات هستند و برخی از آنها مشغول اداره شهرداری و فرمانداری و استانداری و بقیه موقعیتهای اداری هستند و بقیه هم در حال اداره قوه قضائیهاند و تعدادی هم به شعر و ادبیات میپردازند، بقیه آنها مشغول فعالیتهای دیپلماسی و انتخابات و سایر مسائل سیاسی هستند. به نظر میرسد که تنها کاری که نظامیان وقت نمیکنند به آن بپردازند، فعالیتهای نظامی است. با این همه خدا را شکر که نظامیان از فعالیتهای سیاسی منع شدهاند، وگرنه به جای مردم توالت هم میرفتند و صبحها به جای همه مسواک هم میزدند. البته آقای مجید انصاری معاون روحانی گفته که فعالیت سیاسی و انتخاباتی نظامیان ممنوع است و تاکید کرده که «فعالیت سیاسی نظامیان پشت و جلوی صحنه انتخابات ندارد و ممنوع است.» خوب شد این عزیز سخن گفت و لال از دنیا نرفت. به هر حال قرار است که اگر نظامیان اجازه دادند فعالیت دولت روحانی ادامه پیدا کند، بعدا جلوی فعالیتشان گرفته شود.
انقلاب و تنگاندیشان
طرف کلا دین و خدا و پیغمبر را از بیخ منکر است، بعد برای اثبات نظریه داروین به حضرت عباس قسم میخورد و وقتی هم ثابت میکنی فلان بخش نظریه داروین غلط است، میگوید: « نظریه داروین که وحی منزل نیست، ممکن است بخشی از آن هم غلط باشد.» بعد که سئوال میکنی که مگر وحی را قبول داری؟ میگوید نه. آن یکی از هرچه مسلمان است متنفر است، حالش را میپرسی، میگوید: «خدا را شکر بد نیستم»، میپرسی: « دل دردت خوب شد؟» میگوید «خدا را شکر بهترم»، میگویی: «مردم همه بیدین شدند.» میگوید: «خدا را شکر.» یعنی این دین زبانی بخشی از بدن و فیزیولوژی ماست، به عقل و این چیزهای نامربوط هم ربطی ندارد. هنوز هم مردم برای این که بگویند کسی بد است میگویند کافر است، بیدین است، به هیچ چیزی اعتقاد ندارد و یزیدی است برای خودش.
انقلابی بودن هم چیزی است شبیه همین. طرف میگوید: «انقلابی واقعی باید برنامه داشته باشد.» در حالی که انقلابی واقعی کسی است که برنامه نداشته باشد. انقلابی واقعی موجودی است که اصولا با هیچ منطقی رفتار نکند و انقلابی واقعی آدمی است که رفتار حساب شده نکند.
به همین دلیل است که هرچه فکر میکنم نمیتوانم بفهمم چرا این حسن آقای روحانی میگوید: «انقلابی بودن با تنگاندیشی و خودمداری سازگار نیست.» در حالی که واقعا انقلابی بودن یعنی تنگاندیشی و خودمداری. و کسی که فکر میکند انقلابی یعنی کسی که تفکر باز دارد، یا تفکر را نمیشناسد، یا انقلاب را نمیفهمد یا فرق باز و بسته را نمیداند. یعنی همه مشخصات آقای احمد خاتمی را یک جا دارد.
همین احمد خاتمی گفته است: «می خواهند در ذهن جوانان انقلاب را در حال فروپاشی نشان دهند.» البته توضیح نداده که چرا این فکر که انقلاب در حال فروپاشی است، غلط است. به نظر من هم این که انقلاب در حال فروپاشی است، فکر غلطی است، انقلاب سالهاست که فروپاشیده و رفته پی کارش.
سکولاریسم، موبایل و غربزدگی
سکولاریسم هم در ایران نوعی فحش خواهر و مادر است، مثل لیبرال و دموکرات که بیان مدرنی از مادرفلان و پدرفلان است. وقتی میگویند سکولار، منظور همان بیناموس است، بیخودی آدم نباید به آنتن خودش دست بزند، فوق فوقش میتواند به آنتن بقیه دست بزند که آن هم به زودی درست میشود. صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه گفت: «تولید انبوه موبایل از نتایج سکولاریسم است.» شما این جمله را ده بار بخوانید، مطمئنم که معنی آن را نمیفهمید، اما اگر واژه سکولاریسم را حذف کنید و به جای آن از واژه محترم «بیناموسی» استفاده کنید، متوجه مفهوم مورد نظر این صادق میشوید. البته فقط سکولاریسم واژه برابر «بیناموس» نیست، گاهی غربزدگی واژه برابر بیناموس است. مثلا محسن رضایی که در این روزها دارد زیادی نظر میدهد و به نظر میرسد دارد خودش را برای انتخابات بعدی حاضر میکند گفته است: «مشکل مدیریت کشور غربزدگی است.» این محسن هم احتمالا منظورش از غربزدگی همان بیناموسی است، ولی چون احتمالا بیناموس در مورد ایشان مستعمل شده، یحتمل خواسته نوآوری کند و منظورش را اینطوری بیان کرده.
کاسبان تحریمهراسی
سعید جلیلی هم مثل آدم، چه فرقی میکند، او هم ممکن است هراز گاهی، هر دو قرن بار یک چیزی را بفهمد که همه مردم میفهمند، بعید که نیست. انسان جایزالخطاست، بقول خارجیها وای نات؟
سعید جان گفته «کاسبان تحریم کسانی هستند که مردم را از تحریم میترسانند.» در حالی که تحریم اصلا ترس ندارد، فوقاش عدهای بخاطر نداشتن دارو میمیرند که این پایان نیست و این افراد را میتوان دفن کرد و اصولا حیات پس از مرگ ادامه دارد. یا عدهای بخاطر تحریم زندگیشان نابود میشود که بعدا میروند دکتر، خوب میشود. معنی ندارد این همه مردم را از تحریم بترسانند.
در تمام این مدتی که تحریم بود، این همه آدم مثل احمدینژاد و بابک زنجانی و مشائی و بقایی و سایر سارقین عزیز موفق شدند شغل ثابتی داشته باشند و زندگیشان را بگذرانند. ممکن است چند میلیون نفر هم زندگیشان را از دست داده باشند، به هر حال همیشه چیزهای خوبی هست، چیزهای بدی هم هست. آدم باید خودش خوب باشد، وگرنه اگر فکر کنیم جنگ نباشد و تحریم هم نباشد که زندگی کردن مثل آدم کاری ندارد.
سعید جلیلی گفت: «دوره ترساندن از تحریم به پایان رسیده است.» و پیشنهاد کرد: «تحریمها باید با قدرت بی اثر شود نه با التماس.» و نمونه اش را ذکر کرد: مثل همان دوره که من با قدرت سعی داشتم جلوی تحریم را بگیرم و در نتیجه تحریمها بیشتر شد.