۷ روز، ۷ یادداشت: محسنی اژهای، هدایت پارتی و کودتا از طریق لایک فیس بوکی (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی – ابراهیم نبوی
یعنی واقعا این مردم چقدر بدبین هستند و الکی سیاه نمایی می کنند. الآن اگر شما کلمه سیا یا سی آی ا یا آژانس مرکزی اطلاعات یا اینتیجنت سرویس یا موساد را در اینترنت جستجو کنید، یک عالمه تصویر اسکلت و زندان و جاسوس و دستگاه شنود و اسلحه و وسایل شکنجه می بینید، در حالی که اصلا اینجوری نیست، کار «سی.آی.ا» در ایران کلا خلاصه می شود به «مدلینگ»، «ساپورت و تی شرت چسب بدن»، «مدل و رنگ مو»، «برگزاری پارتی»، «برگزاری پارتی»، «توزیع مشروبات الکلی»، «لایک زدن و کامنت گذاشتن و استتوس نوشتن»، «برگزاری جلسات شعر» و «برگزاری کنسرت موسیقی». یعنی کلا سیستم های اطلاعاتی در آمریکا و اسرائیل و انگلیس که آدم فکر می کند کارشان شکنجه و جاسوسی و کسب اطلاعات و کودتا و از این جور چیزهاست. در حالی که سرویس های اطلاعاتی غرب کلا کارشان دادن پارتی، اداره اینستاگرام، مد لباس، کنسرت و اینجور چیزهاست.
آخرین کارشان هم همین است که آقای اژه ای گفته که «پارتی های شبانه در ایران هدایت می شوند.» یعنی واقعا این استکبار جهانی با این همه اهن و تلپ کارش شده همین برگزاری پارتی در تهران؟ یعنی چه که وقتی نوبت ویتنام می شود جنگ راه می اندازند، در افغانستان مجاهدین را رهبری می کنند، در شیلی کودتا می کنند، در فلسطین جاسوسی می کنند، بعد نوبت ایران که می شود پارتی راه می اندازند و لایک می کنند و کامنت می نویسند و استتوس می گذارند؟ مگر شما از خودتان فک و فامیل ندارید؟ بروید در کشور خودتان پارتی راه بیاندازید. در ایران طرف انقلاب می کند به نتیجه نمی رسد، بعد شما می خواهید با پارتی و لایک و کامنت به نتیجه برسید؟
حالت طبیعی و غیر طبیعی
در بندرعباس همین چند روز قبل ۶۲ زن و مرد در یک پارتی دستگیر شدند. پلیس امنیت اخلاقی گزارش داده که « در این پارتی ۲۳ مرد و ۳۹ زن با پوشش نامناسب و نیمه عریان و در حالت غیرطبیعی در حال رقص و پایکوبی دستگیر شدند. مقداری مشروبات الکلی نیز کشف و ضبط شد…»:
حالت طبیعی و حالت غیرطبیعی: بعد از ۳۷ سال که از انقلاب ایران می گذرد، هنوز مسئولان مملکت فرق حالت طبیعی و غیرطبیعی مردم را نمی فهمند.
پوشش نامناسب و نیمه عریان: مسئولان مملکت معتقدند مردم در کنسرت موسیقی لباس نامناسب می پوشند، معتقدند در خیابان لباس مناسب می پوشند، معتقدند در دانشگاه لباس نامناسب می پوشند، معتقدند عکس های پروفایل شخصی مردم در فضای مجازی نامناسب و نیمه عریان است، معتقدند مدل های لباس لباس نامناسب عرضه می کنند، اگر بپرسی در کجای مملکتی که ۳۷ سال است شما دارید آن را اداره می کنید لباس این زنان مناسب و نیمه عریان نیست، احتمالا می گویند نماز جمعه تهران. قاعدتا بعد از ۳۷ سال آدم باید بفهمد که لباس غیرطبیعی مردم چادر و مانتو است. چون مردم کلا در طول روز چهار ساعت یا هشت ساعت از خانه بیرون می روند. پس لباس طبیعی مردم همان لباس توی خانه است. یعنی واقعا این مسئولان محترم فکر می کنند مردم باید توی خانه و مهمانی هم چادر بپوشند؟ یعنی این آقایانی که در خیابانهای شهر و در مغازه های خیابان دامن و تی شرت و شلوار و پیراهن زنانه را می بینند، نمی فهمند که این لباس ها را مردم برای پوشیدن می خرند و نه برای تمیز کردن میز و گردگیری از کمد؟ طرف گزارش داده که تعدادی بازیگر سینما یا فوتبالیست در پارتی دستگیر شدند. یعنی شما انتظار داری تعدادی مرجع تقلید در پارتی دستگیر شوند؟
حالت طبیعی و حالت غیرطبیعی: در این گزارش نوشته شده ۲۳ مرد و ۳۹ زن در حالت غیرطبیعی بودند. به زبان « غیر کلانتری» منظورشان این است که مردم در حالت مستی ناشی از مصرف مشروبات الکلی بودند. بعد بطور جداگانه توضیح داده که تعدادی شیشه مشروبات الکلی هم در این پارتی کشف شد. چنان هم می گویند « الکل کشف شد» انگار همین دیروز در بندرعباس زکریای رازی الکل را کشف کرد. برادر من! شما فکر می کنید وقتی نیروی انتظامی عکسی منتشر می کند که در آن صد هزار بطری ویسکی را با بولدوزر زیر خاک می کنند و آتش می زنند، این بطری های مشروب را برای عکس گرفتن نیروی انتظامی وارد کشور کرده اند؟ یعنی شما نمی دانید که این جانی واکر یا جک دانیل را می نوشند تا یادشان برود که در چه جایی زندگی می کنند؟ کجای این حالت غیرطبیعی است؟ وقتی هفتاد درصد زنها و مردان لباس غربی و نیمه برهنه می پوشند، وقتی سالانه دویست میلیون لیتر الکل در ایران مصرف می شود، وقتی چهار میلیون نفر در کشور مواد مخدر مصرف می کنند، کجای این وضعیت غیرطبیعی است؟ اتفاقا وضعیت غیرطبیعی این است که شما بروید به نماز جمعه. الآن اگر از چهل درصد مردم بپرسند حضور در نماز جمعه چه احساسی دارد، خیلی کمتر می توانند آن را توضیح بدهند تا وقتی که بپرسند که رفتن به پارتی و مست کردن چه احساسی دارد.
حالت رقص و پایکوبی: این یکی را توضیح نمی دهم، ولی فکر کنید که شما به هر کسی در هر جای جغرافیای جهان یا هر زمانی در تاریخ ایران یا هر جای دیگری توضیح بدهید که « ۶۲ نفر را بخاطر رقص و پایکوبی دستگیر کردند.» آیا این تعجب ندارد؟ آیا کسی باور می کند؟ آیا عقل کسی این را می پذیرد؟ یعنی واقعا آدم نباید یک دیوار سفید و بزرگ پیدا کند و سرش را محکم به آن بکوبد؟
اپوزیسیونی به نام زندگی
در همین هفته گذشته دبیر کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان تهران اعلام کرد: « شلاق زدن کارگران اوج نامردی و ظلم است.» در همین هفته گذشته تعدادی از کارگران یکی از معادن آذربایجان شرقی شلاق خوردند. البته این که توضیح می دهم که در کدام معدن شلاق خوردند، بخاطر این است که در جاهای دیگر هم کارگران شلاق خوردند. یا اینکه وقتی می گویم تعدادی کارگر شلاق خوردند یا بازداشت شدند، یا دستگیر شدند، بخاطر این است که روشن کنیم که منظورمان بطور خاص کارگران هستند. وگرنه در همین هفته گذشته، مجازات شلاق و حبس و جریمه برای ۲۶ تن از هواداران تراکتورسازی تبریز اجرا شد. یعنی ۲۶ نفر به جرم هواداری از تراکتورسازی تبریز و کارهایی که در استادیوم کرده بودند شلاق خوردند. این افراد هم مطمئنا دزد یا متجاوز یا خائن نبودند، چون امکان ندارد ۲۶ نفر هوادار تراکتورسازی تبریز همزمان جز برای دادن شعار یا هیجان زده شدن در استادیوم همزمان دستگیر شوند. یعنی واقعا هوادار فوتبال را شلاق باید بزنند؟
البته جرایم در مملکت یکی دو تا نیست. در همین حال در ده پارتی در هفته گذشته دهها نفر در همه شهرها و استانها فقط بخاطر شرکت در پارتی دستگیر شدند و مجازات شدند، دهها نفر توسط مرکز بررسی جرایم سازمان یافته سایبری به اتهام فعالیت به عنوان مدلینگ، یعنی تبلیغ لباس و مدل مو دستگیر و مجازات شدند، دو جوان به اتهام انتشار کاریکاتور در شبکه های اجتماعی دستگیر شدند، دو موزیسین به اتهام موزیسین بودن به زندان برده شدند، البته در هفته گذشته مهدی موسوی و فاطمه اختصاری به اتهام سرودن شعر به زندان نرفتند، چون آن دو فعلا از ایران خارج شدند و قرار است مسئولان فرهنگی کشور دنبال شاعران دیگری برای شلاق خوردن و زندان رفتن بگردند. تعدادی از زنان به اتهام زن بودن، تعدادی از جوانان به اتهام جوان بودن، تعدادی از پدران به اتهام اینکه پدر هستند و کار ندارند و بدهکار هستند، دستگیر شدند، بهتر است از این به بعد بگوئیم تعدادی شلاق خوردند، دستگیر شدند و بازداشت شدند. دلیل اش خیلی فرق نمی کند، بطور کلی زندگی کردن نوعی جرم است و مجازات آن درد کشیدن و جدا شدن از زندگی از طریق کتک خوردن، زندانی شدن و دور شدن از کسانی است که دوست دارید با آنها زندگی کنید. سالها قبل « س. ا. ن» نوشته بود: « اپوزیسیون حکومتهای آرمانگرا زندگی است.»
دانشگاه اوین و دانشگاه رجایی شهر
کاظم غریب آبادی، معاون بین الملل ستاد حقوق بشر قوه قضائیه ایران گفته است: «گزارشهای منتشر شده در مورد وضعیت زندانیان زندان رجایی شهر کرج مغرضانه است.» از ایشان سئوال شده: از کجا فهمیدید که این گزارشها مغرضانه است؟ در پاسخ، ایشان چهار دلیل اساسی آورده که چرا گزارشهایی که درباره زندان رجایی شهر داده شده و براساس آن گزارشها این زندان شرایط بهداشتی و درمانی خوبی ندارد، مغرضانه است:
یک: غریب آبادی گفته، چون « خدمات ارائه شده در این زندان در وضع مناسبی قرار دارد.» بعد ایشان دلیل محکمی برای اثبات این که این خدمات در وضع مناسبی قرار دارد آورده است و آن اینکه « در صورت نیاز زندانی ها به بیمارستان اعزام می شوند….» یعنی در زندانی که سالی ۱۴ هزار زندانی آن آزاد می شود، یعنی احتمالا سی هزار زندانی دارد، اینقدر خدمات بهداشتی زندان خوب است، که وقتی زندانی مسموم شد، او را به بیمارستان هم می برند. در صورتی که در همه کشورهای دنیا زندانیان را در صورت مسمومیت به دبیرستان یا پارک یا کارواش می برند….
دو: چون آقای غریب آبادی گفته «در صورت نیاز زندانی ها به بیمارستان اعزام می شوند.».. ممکن است کسی سئوال کند، پس چرا بعضی زندانیها تا زمان مرگ هم به بیمارستان اعزام نمی شوند؟ علتش این است که فقط در صورت نیاز زندانی ها به بیمارستان اعزام می شوند. ممکن است یک زندانی فکر کند که مسموم شده یا سنگ کلیه دارد، ولی زندانبان نیازی به رفتن او به بیمارستان احساس نکند و فکر کند اگر زندانی آب قند بخورد، سنگ کلیه اش دفع می شود، در آن صورت زندانی به بیمارستان اعزام نمی شود، چون مملکت الکی نیست.
سه: چون آقای کاظم غریب آبادی گفته است: «حتی شرایطی برای رفع مشکلات دندانپزشکی نیز فراهم شده است…» یعنی واقعا شما خجالت نمی کشید؟ اصلا فکرش را می توانستید بکنید که اگر در زندان دندان تان درد بگیرد، شما را می برند دندانپزشکی. در حالی که همه فکر می کنند در زندان اگر کسی دندانش درد گرفت، او را به جای دندانپزشکی به زایشگاه می برند.
چهار: مهم ترین دلیل آقای غریب آبادی برای اینکه گزارشهای رجایی شهر مغرضانه است، همین است که « از نزدیک در جریان تمامی کارها قرار گرفتم.» مثل این می ماند که شما بگوئید تا به حال کیم جونگ اون در کره شمالی دویست نفر را اعدام کرده، و بعد خود کیم جونگ اون بگوید نه، من خودم از نزدیک در جریان کار قرار دارم و این حرف ها مغرضانه است. اتفاقا چون ایشان از نزدیک در جریان تمامی کارها قرار دارد وضع رجایی شهر خراب است. فرض کنید آقای جواد لاریجانی از نزدیک در جریان وضع حقوق بشر کشور قرار نداشت، مطمئنا وضعیت حقوق بشر بهتر بود.
شده مثل نزدیکی آقای احمدی نژاد و رهبری. آیت الله خامنه ای گفته بود « احمدی نژاد از همه به من نزدیک تر است.» از این جمله بعد از هشت سال چه نتایجی می گیریم؟ اول اینکه، هر کسی به مقام معظم رهبری نزدیکتر باشد، بی عرضه تر، فاسد تر، بی سوادتر، پرسروصدا تر و بی فایده تر است. همین است که این رهبر معظم هر روز از خاتمی دورتر می شود.
البته تنها دلیل آقای غریب آبادی برای اثبات مغرضانه بودن گزارشهایی علیه وضعیت زندان رجایی شهر، نزدیک بودن ایشان به جریان رجایی شهر نیست، مهم ترین دلیل ایشان این است که : «برای زندان رجایی شهر دانشگاه علمی کاربردی و پیام نور راه اندازی شده که بیش از ۲۰۰ دانشجو دارد و سال گذشته ۶۰ نفر از آن فارغ التحصیل شده اند…» یعنی فکر کنید نخبه فیزیک هسته ای را که در بهترین دانشگاه تگزاس درس می خواند دستگیر می کنند و بعد او را می فرستند به دانشگاه پیام نور. چنان حرف می زنند که انگار زندانیان دانشگاه رجایی شهر از پشت کوه آمدند، انگار نه انگار که محمدرضا جلایی پور شاگرد اول آزمون سراسری کشور و دهها استاد دانشگاه و بهترین دانشجویان و استادان دانشگاههای کشور در زندان رجایی شهر و اوین زندانی اند. همین الآن اگر دانشجویان دانشگاه تهران را ببرند رجایی شهر درس بخوانند، سطح علمی شان احتمالا از دانشگاه تهران هم بالاتر خواهد بود. واقعا این آقای غریب آبادی چه حرف هایی می زند….
بهائیت حق تبلیغ ندارد
بعضی وقت ها بعضی از آدمها حرفهایی می زنند که آدم فکر می کند برای چی اصلا حرف می زنند؟ مثلا اگر شما حرف نزنید، کسی از گرسنگی می میرد؟ اگر حرف نزنید درخت توی شکم تان سبز می شود؟ اگر حرف نزنید لال از دنیا می روید؟ اصلا برای چی حرف می زنی علی آقای مطهری؟ شما کلا در این موارد بی خیال شو. آقای علی مطهری که در سایر موارد آدم خیلی باحالی هم هست، درباره بهائیان گفته: « بهائیت حق تبلیغ ندارد.» و یک جوری حرف زده انگار بهائیان مملکت پانزده تا کانال تلویزیونی یا رادیویی یا ده تا نشریه دارند. اصلا حرف از تبلیغ نیست. بهائیان کشور حق تحصیل و زندگی و کار و شغل و حقوق اجتماعی ندارند. هر ماه هم ده نفر آدم را به عنوان بهائی معرفی می کنند و به آنها بد و بیراه می گویند. فائزه هاشمی هم بخاطر اینکه به دیدار یک بهائی رفته و با او چای خورده محکوم و متهم و هزار جور فحش خورده و بعد استاد می فرماید بهائیان حق تبلیغ ندارند. اصلا کی حرف از تبلیغ زد؟ طرف حق تحصیل و نفس کشیدن ندارد، می گویند تبلیغ نکن. یعنی آدم این حرفها را که می شنود دلش می خواهد یک دیوار بدون تبیلیغات پیدا کند، سرش را بکوبد وسط دیوار مذکور. دیوار کجا بود؟ تبلیغ چی بود؟ بی خیال برادر!
مشکل درس خوانده های انگلیس
مشکل مملکت جاسوس انگلیس نیست. مشکل مملکت نیروی دریایی و ارتش انگلیس هم نیست، یادتان هست که هشت سال قبل وقتی یک قایق انگلیسی را متوقف و افرادش را بازداشت کرده بودند و آقای احمدی نژاد یک هفته بعد آنها را با اهدایت یک دست کت و شلوار دوخته شده آزاد کرد؟ پس مشکل ما نظامیان انگلیس نیست. مشکل ما کالاهای انگلیسی هم نیست، حتی مشکل ما زبان انگلیسی هم نیست، بالاخره همین الآن هم از هر ده تا کلمه ای که استفاده می کنیم یکی اش انگلیسی است. مشکل ما تاجرانی که در انگلیس کار کردند هم نیست، چون جکومت آنها را روی سرش می گذارد. مشکل ما روحانیونی که در انگلیس کار می کنند نیست، چون از هر ده تا روحانی نزدیک به آیت الله خامنه ای که از کشوری جز ایران و عربستان سعودی بازدید کردند، هشتاد درصدشان از انگلیس بازدید کردند. کسی با بیمارستان های انگلیس مشکل ندارد. بیمارستان های انگلیس اندازه شلوار همه روحانیون کشور را که هر سه ماه یک بار در بیمارستان هایش بستری می شوند دارند. حتی بطور جدی کسی با فوتبالیست ها، هولیگان ها، شوالیه ها، ملکه الیزابت و شهردار لندن هم کسی مشکلی ندارد. بقول « محمدجعفر اسدی» مشاور رئیس ستاد کل نیروهای مسلح « ما نگران درس خوانده های انگیسیم….» فقط همین. اگر کسی به انگلیس برود مثل آقای حداد عادل و در آنجا فقط خرید کند، مشکلی ندارد. یا اگر کسی مثل مصباح یزدی به لندن برود و مورد درمان وضعیت روانی و پرخاشگری اش قرار بگیرد مشکلی ندارد، یا اگر کسی به لندن برود مثل آیت الله گلپایگانی و زن انگیسی بگیرد و آن را بیاورد به تهران و طرف در تهران درس بخواند، مشکلی ندارد، فقط کسانی مشکل دارند که « درس خوانده انگلیس» باشند. وگرنه درس نخوانده رباط کریم یا قنات آباد که ایرادی ندارد. آقای محمد جعفر اسدی گفت: « کسانی که در انگلیس درس خواندند نمی توانند به کشور خدمت کنند….»، دلیل اش هم این است که درس خوانده هستند، وگرنه انگلیسی بودن که مشکلی ندارد…
بومی سازی زبان انگلیسی
یکی از فواید زندگی در ایران این است که آدم دائما چیزهای تازه ای یاد می گیرد، فرقی هم نمی کند که شما دانشجو باشید، یا اصلا قصد آموختن داشته باشید یا نه، یا اصولا دلتان بخواهد اتفاقی بیافتد یا نیافتد، مثلا همین که امام جمعه شهر کرد گفته است که: « زبان انگلیسی در کشور بومی سازی نشده است…» البته فکر می کنم برای بومی سازی زبان انگلیسی چند راه وجود دارد.
یک، به جای زبان انگلیسی فارسی حرف بزنیم.
دو، به جای اینکه از هشتاد میلیون نفر بخواهیم انگلیسی یاد بگیرند، هفت میلیارد مردم جهان را وادار کنیم که فارسی یاد بگیرند، حتی اگر ما به آنها نیاز داریم….
سه، انگلیسی ها را وادار کنیم که عربی یاد بگیرند، خودمان هم که عربی بلدیم، هر دوتا با زبان دیگری حرف می زنیم.
همین امام جمعه گفته است: «باید اگر می توانستیم زبان انگلیسی را با فرهنگ خودی مطابقت دهیم، از آن برای آموزش فرزندان مان استفاده کنیم، وگرنه لازم نیست از آن استفاده کنیم.» من برای مطابقت و بومی سازی زبان انگلیسی ترجمه بومی سازی شده چند لغت انگلیسی را پیشنهاد می کنم.
هجمه: Challenge
لکن مع الاسف: But Unfortunately
جنس، مواد، مصرف، مشکل، بحران: Sex
فرمایش: Bullshit
عوامل، عناصر، خودفروخته، نفوذیPeople:
انحراف: Democracy
فساد، خطر:Life
ارتحال، هدف، آینده: Death
ملاء اعلی:High
دشمن: Enemy, Foreigner, Others, Another, Population, Future, Internet, Music
خانواده بابایی
به گزارش خبرگزاری ها شیما بابایی ۲۲ ساله، فعال مدنی که روز ۵ خرداد در خانه دستگیر شده بود، هفته گذشته با وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی بطور موقت آزاد شد. شیما دانشجوی معماری است و جرمش این است که در تظاهرات برای آزادی زندانیان سیاسی دفاع کرده است و مخالف زندان و شلاق خوردن است. چرا شیما با این چیزها مخالف استُ چون پدرش هم زندانی بوده و هم شلاق خورده. پدر شیما بابایی که نامش ابراهیم یا نادر بابایی زیدی است، در جریان جنگ ایران و عراق مجروح جنگی شده و مجروح ۴۵ درصد جنگ است. آقای بابایی در سال ۱۳۸۸ چون هنوز ۵۵ درصد از وجودش باقی مانده بود، دستگیر شد و به مدت ۴۴ ماه زندانی ماند. بعد هم چون خیلی همه چیز سرجایش بود ۷۴ ضربه هم شلاق خورد. و با این وضعیت و با پنج سال زندان بیست درصد دیگر از جان و روحش از میان رفت. دخترش هم نه به وسیله عوامل استکبار جهانی یا امپریالیسم بلکه به وسیله مادرش متوجه شد که از وقتی چهارده ساله است پدرش زندانی است، چون هر وقت از مادرش می پرسید: « پدر کجاست؟» مادرش به او می گفت: پدرت زندانی است. وقتی هم که شیما به این فکر می کرد که چطوری پدرش که در سن بیست سالگی در جنگ معلول شده حالا باید در سن پنجاه سالگی به زندان برود، ولی وقتی دیده بود که چند تایی دیگر از دوستان پدرش هم زندانی هستند، فهمید که نباید بیشتر سئوال کند.
ابراهیم بابایی بعد از پنج سال که آزاد شد، تازه متوجه شد که دخترش تبدیل به یک فعال مدنی شده است. هفته قبل دختر او هم به زندان رفت و پدرش که ۴۵ درصد بدنش را در جنگ از دست داده بود و ۲۵ درصد دیگرش را در زندان از دست داده بود، با زندانی شدن دخترش ۱۰درصد دیگرش را هم از دست داد. وقتی دادستانی روز پنجم خرداد شیما را دستگیر کرد، علاوه بر شیما، تمام تلفن های دستی اعضای خانواده را توقیف کردند، دست نوشته های شیما را برداشتند و دفترهایش را هم با خودشان بردند. خواهر شیما بابایی زیدی هم که ام اس دارد، در جریان حمله ماموران حالش خراب شد و باعث شد که خانواده اش بیش از پیش درگیر وضعیت او بشوند. حتما می خواهید بگوئید باز جای شکرش باقی است که مادر شیما سالم است و مثل پدرش نصفش را در جنگ و نصفش را در زندان و بخشی از وجودش را بخاطر آن دختر یا این دخترش از دست نداده، ولی مگر چنین چیزی ممکن است؟ اتهام پدر شیما چه بود؟ تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی. من هر کاری می کنم معنی تبلیغ علیه نظام را بفهمم نمی دانم، لطفا بروید در اینترنت اسم ابراهیم بابایی را جستجو کنید، غیر از همین خبرهای زندان از او چیزی پیدا نمی کنید، من که چیزی پیدا نکردم. یعنی دارم فکر می کنم این آدم چطوری علیه نظام تبلیغ کرده که من تا حالا اسمش را هم نشنیده ام، مگر ممکن است کسی علیه نظام تبلیغ کند و کسی او را نشناسد؟ اصلا این چه تبلیغی علیه نظام است که تبلیغ کننده را ما نمی شناسیم؟