«بدون آنکه به من دست بزنند شکنجهام میدهند»؛ گزارش تحقیقی درباره یکی از مجروحان سرکوب آبان ۹۸
دو سال پس از اعتراضات گسترده مردمی آبان ۹۸ در ایران، هنوز حاکمیت جمهوری اسلامی به هیچ کدام از پرسشها درباره شدت سرکوب علیه مردم بیش از ۲۰۰ شهر ایران پاسخ نداده است. اعتراضاتی که در جریان آن، شمار زیادی از ایرانیان که در اعتراض به گران شدن یکباره قیمت بنزین به خیابانها آمده بودند به ضرب گلوله نیروهای امنیتی و پلیسی کشته و بسیاری دستگیر و شمار کثیری هم در اقصی نقاط کشور مجروح شدهاند. به تعبیری، سرکوب نیروهای حاکمیتی در این سه شکل به مردم تحمیل شد؛ کشتار، مجروحیت و دستگیری. هرچند آمارهای متعددی درباره تعداد کشته شدگان و تا حدودی بازداشتشدگان اعلام شده، اما درباره «مجروحان» و «آسیبدیدگان» این اعتراضات هیچگاه آمار دقیق و مشخصی اعلام نشده است. با اینحال، روایتهای بیشمار از اعمال خشونت شدید مقامات امنیتی و نظامی و پلیسی علیه مردم و استفاده مکرر از سلاح گرم علیه آنان در بسیاری از شهرهای عمدتا فقیرنشین و حاشیهای کشور، نشانی از بالا بودن تعداد آسیبدیدگان و مجروحان اعتراضات آبان ۹۸ است. آسیبدیدگانی که از جهات بسیاری هنوز هم در فشارهای مختلف جسمی و روحی به سر میبرند؛ از سختی تامین هزینههای درمان گرفته تا مصائب دیگری چون طرد شدن در جامعه و از کار افتادگی و ناتوانی در استخدام و پیدا کردن شغل.
بازخوانی ظلم روا شده بر آسیبدیدگان و مجروحان اعتراضات آبان میتواند بخشهای مهم و کلیدی را درباره نوع برخورد حاکمیت و البته ابعاد اعتراضات را نشان دهد و در کنار فریاد بلند دادخواهی خانوادههای کشته شدگان، صدای قربانیان آبان ۹۸ باشد.
گزارش تحقیقی پیشرو بر اساس گفتگو با مهیار ابراهیمی، یکی از معترضان و آسیبدیدگان اعتراضات آبان ۹۸ و همچنین برخی مدارک و مستنداتی تنظیم شده است که در اختیار کمپین حقوق بشر در ایران قرار گرفته است. صورت مهیار ابراهیمی در جریان اعتراضات فاز یک شهرک اندیشه در استان تهران و در اثر شلیک مستقیم گلوله ماموران، آسیب شدیدی دید که مشکلات آن هنوز هم گریبان زندگی او را گرفته است. جزئیات موجود در شرح وقایع منجر به مجروحیت و مسائل بعدی آن از زبان مهیار ابراهیمی، در واقع روایتی مستند از یک شاهد زندهی اعتراضات آبان ۹۸ است که درد سرکوب شدید حکومت را همچنان در گوشه گوشه زندگیاش تجربه میکند.
شروع اعتراضات در فاز یک شهرک اندیشه
روز شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ یعنی کمتر از یک روز پس از اعلام ناگهانی گران شدن قیمت بنزین در ایران، خیابانهای «فاز یک شهرک اندیشه» همچون بسیاری از شهرهای کوچک دیگر در کشور شاهد شروع اعتراضات گسترده مردمی و تا حدودی درگیری بین مردم و نیروهای امنیتی و نظامی و پلیسی بود.
شهرک اندیشه که در ۲۰ کیلومتری کلان شهر تهران و ۷ کیلومتری جنوب شرقی شهر کرج واقع شده، دارای ۶ فاز مسکونی است که فاز یک آن به دلیل کمبود مراکز مجهز درمانی و سیستم شهرسازی سنتی و نبود فضاهای سبز و امکانات مناسب زندگی، فقیرنشینترین قسمت این شهر جدید به حساب میآید. جایی که عمده اعتراضات مردمی این منطقه در آنجا شکل گرفت و البته خیلی زود رنگ خشونت به خود گرفته است.
در شهرک اندیشه، «فاز یک» جنوبیترین قسمت شهرک اندیشه و دارای سه خیابان اصلی به موازات هم است. البته این سه خیابان، خیابانهای طولی هستند و در این فاز خیابانهای عرضی زیادی نیز وجود دارد که به دو قسمت غربی و شرقی تقسیم شده است. نقشه منطقه و همچنین شکل پراکنده و یا نزدیک بودن خانهها و آپارتمانها در این مناطق نشان از دارد که شکلگیری تظاهرات و پیوستن مردم به هم، با توجه به کوچک بودن منطقه اصلی فاز یک شهرک اندیشه، خیلی زود میسر میشود.
مهیار ابراهیمی، جوان ۳۰ ساله مجرد و دارای مدرک دیپلم فنی و شاغل در کارهای فنی و ساختمان، ساعت ۱۰ صبح روز ۲۵ آبان و پس از فراخوان تظاهرات اعتراضی در فاز یک شهرک، از خانه بیرون میآید و کمی بعد به گروه تظاهرکنندگانی میپیوندد که به گفته او در فضایی بسیار مسالمتآمیز و به دور از هر خشونت و تخریبی در خیابانها بودند و بسیاریشان حتی با فرزندان خود به خیابان آمده بودند. آنگونه که مهیار ابراهیمی میگوید «پس از مدتی که جمعیت در خیابان اصلی حرکت میکرد، افرادی از کوچه پس کوچههای اطراف به تظاهرات پیوستند و به سمت میدان دوازدهم در حرکت بودند که چفیه روی صورتشان بود و ناگهان همهمه بیشتر شد و شعارها تغییر کرد. حتی این افراد با فحاشی به کسانی که از پنجره خانههایشان به تظاهرات نگاه میکردند و اصلا کاری نداشتند، آنها را تحریک میکردند که از خانه به بیرون بیایند».
به گفته مهیار ابراهیمی، جمعیت به سمت میدان دوازدهم حرکت کرد و بعد به نزدیک پایگاه بسیج رسید. پایگاه بسیج جنب خیابان شاهد شرقی است. یعنی یکی از مکانهای پر رفتوآمد فاز یک شهرک اندیشه. آنگونه که مهیار ابراهیمی روایت میکند، فضا ناگهان و پس از رسیدن به پایگاه بسیج، شلوغ و متشنج میشود. از جمله اینکه همین افراد ناشناس که صورتهای خود را با چفیه پوشاندند، شیشه مغازه «ساندویچ فروشی» کنار پایگاه بسیج را شکسته و آنجا را تخریب کرده بودند.
در روایت مهیار ابراهیمی، از شدت خشونت افراد ناشناس و رفتارهای تحریکآمیزی مثل تلاش برای آتش زدن پرچمهای مربوط به عزاداری امام حسین نیز وجود دارد که نشان میدهد رفتار این افراد در بهوجود آوردن خشونت و تحریک مردم حساب شده بود. مهیار ابراهیمی تاکید دارد که در آن روز، مردم عادی هیچ کار خاصی نمیکردند و فقط همین افراد به تخریب مغازه دست زدند. حوالی ساعت یک بعدازظهر، مردم و از جمله مهیار ابراهیمی پراکنده میشوند و به خانههایشان میروند.
در رسانههای خبری و شبکههای اجتماعی، اخبار متعدد از شروع اعتراضات در دیگر شهرهای ایران به سرعت منتشر میشود و همزمان با نزدیک شدن به غروب روز شنبه، اختلال جدی در شبکه اینترنت کشور و نهایتا قطعی اینترنت در بیشتر شهرهای ایران، باعث میشود که پیگیری اخبار و حوادث برای مهیار ابراهیمی و بسیاری دیگر در شهرک سختتر باشد. با این وجود اعتراضات مردمی در بیشتر شهرهای ایران از جمله فاز یک شهرک اندیشه در روز یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ نیز ادامه پیدا کرد.
شرح ماجرای مجروحیت
مهیار ابراهیمی روز یکشنبه حوالی ساعت ۷ عصر از خانه بیرون میآید و نزدیک ساعت ۸ به تظاهرکنندگان در میدان هشتم میپیوندد. تظاهرات همچون روز گذشته به سمت پایگاه بسیج میرود. به گفته مهیار ابراهیمی «دقیقا در کوچه بنبست کنار پایگاه بسیج در خیابان شاهد غربی (که یکی از سه در پایگاه بسیج در آن کوچه است) نیروهای بسیج و گارد ویژه با همه تجهیزات از جمله باتوم و گاز اشکآور و سلاح گرم (کلاشینکف) در کوچه مستقر بودند».
پایگاه بسیج واقع در این منطقه پر رفتوآمد و خیابانهای کمعرض، در حقیقت به تمام اطراف احاطه دارد و دو در دیگر این پایگاه، غیر از دری که در کوچه بنبست هست، رو به خیابانهای اصلی است.
رسیدن جمعیت تظاهرکننده به این منطقه و مشاهده حضور مجهز نیروهای مسلح بسیجی و پلیس، جو را متشنج میکند. مهیار ابراهیمی میگوید که در این شرایط بود که تصمیم میگیرد با فرمانده پایگاه بسیج صحبت کند: «من رفتم و رو در رو با فرمانده پایگاه حرف زدم و خواهش کردم که نیروهای خود را به داخل پایگاه ببرند و گفتم که حضور این نیروها باعث همهمه و درگیری و تشنج میشود… در آن شب هم بسیاری از خانوادهها در خیابان بودند».
با این وجود، فضای موجود به سمت تشنج و درگیری میرود و از سوی جمعیت به سمت نیروهای مسلح بسیجی چند سنگ پرتاب میشود و همین موضوع باعث میشود که یکی از نیروهای مستقر در کوچه بنبست یک «گاز اشکآور» هوایی شلیک کند. به گفته مهیار ابراهیمی «تابلوی یک مغازه قصابی در آن حوالی که با وجود تعطیل بودن مغازه هنوز روشن بوده، در اثر شلیک گاز اشکآور مامور خاموش میشود و بعد از آن، شدت تیراندازی بیشتر شده و در فاصله زمانی ۳ دقیقه بیش از ۵۰ گاز اشکآور به سمت جمعیت شلیک و باعث پراکندگی جمعیت میشود» .
پس از تیراندازی مداوم از سوی نیروهای مستقر در پایگاه بسیج و اطراف آن، مردم فرار میکنند. هرکسی به دنبال جایی برای پناه گرفتن و مهیار ابراهیمی نیز پشت دیواری در یک کوچه نزدیک به پایگاه بسیج پناه میگیرد.
مهیار ابراهیمی با شرح فضای به شدت خشن در منطقه و شلیک بیوقفه و مدام و مستقیم گاز اشکآور به سر و بدن مردم و شنیده شدن صدای شدید تیراندازی، میگوید «در این وضعیت یک خانم و دختر بچه از من خواهش کردند که آنها را از خیابان شاهد شرقی به شاهد غربی برسانم … تیراندازی شدید بود. وقتی آنها را رساندم، در حین بازگشت به همان کوچهای که پناه گرفته بودم، وسط مسیر ناگهان روبروی من خانمی ظاهر شد که همین که آمدم بگویم خانم اینجا جای شما نیست .. هنوز جملهام تمام نشده بود که به سمت من شلیک شد و بیهوش شدم».
جزئیات روایت مهیار ابراهیمی درباره اعتراضات مردمی و چگونگی به خشونت کشیده شدن آن، چند نکته مهم دارد؛ تاکید مهیار ابراهیمی بر حضور مردم در اعتراضات به همراه خانوداههایشان در هر دو روزی که او در این اعتراضات شرکت کرده، نشان میدهد که شکل گرفتن اعتراضات از سوی مردم تا چه اندازه خودجوش بوده و برخلاف ادعاهای مقامات جمهوری اسلامی، هیچ دستگاه امنیتی و جاسوسی به اصطلاح «بیگانه» در شکلگیری آن نقشی نداشته است. از طرفی، تاکید این روایت بر به راه افتادن خشونت از سمت کسانی که هیچ قرابتی با مردم نداشتند و بیشتر در جهت تخریب در اعتراضات شرکت کرده بودند هم بیانگر روشی همیشگی از سوی قدرت حاکم است که قصد دارد هر اعتراض مردمی را «اغتشاش» جلوه دهد و برای این منظور از راههای گوناگونی بهره میبرد.
از سوی دیگر شکل برخورد خشن و غیرانسانی ماموران بسیجی و پلیسی در مواجهه با مردم معترض، به خوبی در روایت مهیار ابراهیمی از اعتراضات مشهود است؛ در روایت مهیار ابراهیمی از روز دوم اعتراضات و شدت گرفتن برخوردها با مردم، او که همچون بسیاری ناچار به پناه گرفتن از تیر ماموران شده «دوبار» با خانمهایی در حین تیراندازی و درگیری روبرو میشود که در مسیر بودند و در واقع در همان جایی که آنها را دیده تیر میخورد. به تعبیری میتوان گفت که بیهدف بودن تیراندازی ماموران به راحتی میتوانسته موجب آسیب جدی و یا مرگ هر رهگذری در آن منطقهی شلوغ باشد. اشاره مهیار ابراهیمی به وجود مغازههای «ساندویچ فروشی» و یا «قصابی» نشان میدهد که تراکم جمعیت ساکن در آن منطقه (نزدیکی پایگاه بسیج) بالاست و با اینحال روایت اصابت گلوله به مهیار ابراهیمی نشان میدهد که نیروهای مسلح بسیج و سرکوبگر، بدون هیچ خط قرمزی، به سمت مردم (نه حتی الزاما تظاهرکنندگان) شلیک میکردند.
آنگونه که مهیار ابراهیمی میگوید «من اولین نفر نبودم که گلوله خوردم… دوتا از بچههای که در هیئت با هم آشنا بودیم هم تیر خوردند. یکیشان کشته شد و یکیشان آسیب جدی دید».
انتقال به درمانگاه
پس از شلیک گلوله جنگی از سمت پایگاه بسیج به صورت مهیار ابراهیمی و از هوش رفتن او، تعدادی از مردم او را ابتدا به درمانگاه فاز سه شهرک اندیشه و بعد از آن به بیمارستان نور و در نهایت به بیمارستان تامین اجتماعی میفرستند. در این میان، خانواده او از ماجرا مطلع میشوند و در نهایت فرزندشان را در اتاق احیای بیمارستان به طور اتفاقی و در وضعیتی وخیم پیدا میکنند.
به گفته مهیار ابراهیمی، در این بیمارستان «چهار بار عملیات احیا» بر روی او انجام میشود و نهایتا تشخیص داده میشود که وی برای مداوا و بستری باید به بیمارستان میلاد برود.
پرسش اینجاست که چرا خانواده مهیار ابراهیمی «به شکل اتفاقی» او را در بیمارستان پیدا میکنند؟ پاسخ به این پرسش از خلال بررسی مدارک و برگههای مربوط به بیمارستان تامین اجتماعی، تا اندازه زیادی آشکار میشود.
بر اساس این روایت، پدر مهیار ابراهیمی به دلیل ناتوانی در پرداخت صورت حساب مربوط به انتقال فرزندش از بیمارستان تامین اجتماعی به بیمارستان میلاد، ناچار میشود که «گواهینامه رانندگی» خود را در بیمارستان گرو بگذارد. بعدتر، وقتی مهیار ابراهیمی برای گرفتن گواهینامه پدر به بیمارستان مراجعه میکند و برگه صورتحساب بیمارستان تامین اجتماعی را میبیند با نکته عجیبی روبرو میشود. در برگه صورتحساب بیمارستان، مشخصات مهیار ابراهیمی به این شکل درج شده است: نام: «مهیا» – نام پدر: «ندارد» – جنسیت: «زن» – وضعیت: «تاهل». همچنین تاریخ تولد او نیز کاملا اشتباه درج شده است. مهیار ابراهیمی میگوید «وقتی جویای قضیه شدم و گفتم که این مشخصات من نیست… مسئول مربوط در بیمارستان گفت، این مال شماست فقط اشتباه به ما تحویل دادند. گفتم چه کسی تحویل داده، گفت نوشتند ما نمیدونیم».
از طرفی در مدارک بیمارستان تامین اجتماعی از جمله در خلاصه پرونده مهیار ابراهیمی، به دروغ آمده است که وی به بیمارستان «شهدای تجریش» منتقل شده است. جایی که مهیار ابراهیمی میگوید اصلا به عمرش آنجا نبوده است.
مهیار ابراهیمی با اشاره به اینکه بارها به مسئول مربوطه بیمارستان توضیح دادم که خانواده من به طور اتفاقی در بیمارستان مرا پیدا کردند و هیچ نشان و ردی از من نداشتند، میگوید «در واقع هیچ جا هیچ کس به اسم مهیار ابراهیمی ثبت نشده بود که بتوانند از آن طریق مرا پیدا کنند».
از روایت مهیار ابراهیمی و البته سابقه حکومت در برخوردهایی مانند «ناپدیدسازی قهری» اینگونه به نظر میرسد که نیروهای امنیتی چنین سناریویی را برای مهیار ابراهیمی نیز مانند بسیاری دیگر از معترضان در نظر گرفته بودند. به گفته مهیار ابراهیمی، این نگرانی هنوز و پس از گذشت دو سال با او و خانوادهاش همراه است.
روند ناقص درمان
وضعیت وخیم مهیار ابراهیمی و تشخیص پزشکان، خانواده را مجبور میکند که علیرغم هزینههای بالا (پدر مهیار به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه آمبولانس، گواهینامهاش را در بیمارستان تامین اجتماعی گرو میگذارد) فرزندشان را به بیمارستان میلاد منتقل کنند. مهیار هشت روز در بخش «آی سی یو» بیمارستان میلاد بستری میشود. پس از آن و با بهبودی نسبی، به بخش عمومی منتقل میشود اما همین که از شرایط بستری شدن در بیمارستان میلاد و هزینههای بسیار بالای درمان در بیمارستان میلاد مطلع میشود و با آگاهی از ناتوانی خانوادهاش در تامین این هزینههای سنگین، به مسئولین بیمارستان میگوید که شرایط مرخصی او را از بیمارستان فراهم کنند. موضوعی که با مخالفت کادر درمانی بیمارستان میلاد روبرو میشود و در نهایت مهیار را مجبور میکند تا برای رسیدن به خواستهاش، یعنی مرخصی از بیمارستان «اعتصاب غذا» کند.
با آنکه مهیار با آسیب شدید در ناحیه «فک»، «چشم» و «گوش» راست و همچنین «دندانها» و «عصب صورت» دستوپنجه نرم میکند، پس از چهار روز از بیمارستان میلاد مرخص میشود اما در خلاصه پرونده مهیار ابراهیمی در بیمارستان میلاد (که یکی از مدارک اصلی شرح وضعیت پزشکی اوست) نکتهای هست که در روند درمان و البته جنبههای دیگری از زندگی او تاثیر جدی و سنگینی دارد: تاکید چندباره به اصابت گلوله، در جای جای پرونده پزشکی.
این موضوع از جهتی بیشتر اهمیت پیدا میکند که فراموش نکنیم این تاکید در گزارشهایی اینچنینی، هیچ پیش زمینه یا توضیحی درباره چرایی اصابت گلوله و موقعیت افراد نمیدهد. به گفته مهیار ابراهیمی «پزشکان متخصص و فوق تخصص در بیمارستان فاطمهالزهرا هر زمان که میفهمیدند در پرونده من مساله گلوله خوردن مطرح است، بهانه میآوردند و سعی میکردند که پرونده پزشکی مرا به دکتر دیگری ارجاع دهند». وضعیتی که باعث میشد تا شرایط چشم آسیب دیده مهیار ابراهیمی روز به روز بدتر شود.
از دست دادن شنوایی در گوش راست، وخیم شدن وضعیت پلک و چشم، از بین رفتن نیمی از عصب صورت و بدتر شدن آسیب در فک و دندانها، عوارض ملموس ناتمام درمان آسیب ناشی از شلیک مستقیم ماموران مسلحی است که هیچگاه برای رفتارهایشان محاکمه نشدند.
هرچند مقامات حکومت در مقاطع گوناگون ادعاهای زیادی درباره رسیدگی و دلجویی از آسیبدیگان اعتراضات آبان مطرح کردهاند، اما در تمام دو سال گذشته هیچ مقامی از هیچ نهادی حکومتی، پیگیر وضعیت مهیارابراهیمی نبوده است.
میتوان موارد زیادی را در روایت مهیار ابراهیمی شاهد گرفت که براساس آن پیدا کردن او برای مقامات مسئول جهت کمک در درمان و دلجویی اصلا سخت نبوده است؛ برگزاری اعتراضات در شلوغترین قسمتهای شهر و در حوالی پایگاه بسیجی که از چند جهت بر خیابانها مشرف بوده و حتما دوربینهای مداربستهاش تصاویر وقایع را ثبت و ضبط کرده است و انتقال چندبارهی مهیار ابراهیمی به بیمارستانها و درمانگاههای مختلف و شرح چندباره گلوله خوردن او در اعتراضات در این نقل و انتقالات، گواه کافی به نظر میرسند که یافتن کسی چون مهیار ابراهیمی و یا هر کدام از آسیب دیدگان اعتراضات در فاز یک شهرک اندیشه، برای مقامات مدعی دلجویی از آسیبدیگان اعتراضات آبان، کار دشواری نبوده و نیست.
از سوی دیگر شکی نیست که برای مقامات امنیتی و پلیسی و مسئولان مربوط مبرهن است که توان مالی اکثر معترضان در شهرهای کوچک و حاشیهای و فقیرنشین برای هزینههای بالای پزشکی تا چه اندازه کم است. با یک جستجوی ساده در اینترنت میتوان فهمید که منطقه «فاز یک شهرک اندیشه» دقیقا به دلیل نداشتن امکانات درمانگاهی، «ارزانترین» خانهها را برای اجاره کردن دارد و بیشتر اهالی آن از قشر بسیار کمدرآمد جامعه هستند.
توجه به این نکته نشان میدهد که حاکمیت چگونه و از چند جهت بر خشم و اندوه آسیب دیدگان و خانوادههای آنها میافزاید. به تعبیری، پیش آمدن چنین وقایعی نه تنها زندگی فرد آسیب دیده، بلکه زندگی تمامی اطرافیان او را نیز تحت تاثیر مستقیم قرار میدهد.
مصائب پنهان گلوله خوردن از مامور حاکمیت
پس از گذشت قریب به دوسال از آبان ۹۸ و مجروح شدن مهیار ابراهیمی با شلیک گلوله اسلحه ماموری که هیچگاه مشخص نشد چرا در شب ۲۶ آبان صورت او را هدف گرفته بود، هنوز هم دردها و مصائب آن گلوله با مهیار ابراهیمی همراه است. دردهایی که نه تنها در جسم او میپیچد، بلکه فشارهای سنگین روحی و روانی را نیز برای او باعث شده است؛ دوری گرفتن بسیاری از دوستان و اقوام از او، ناتوانی در «کمک خرج» بودن برای خانواده و مقروض شدن به دلیل هزینههای درمان و نگرانیهای مدام از احتمال به وجود آمدن خطر برای آنها و از همه مهمتر، طرد شدن تدریجی او از جامعه به دلیل ناتوانی در پیدا کردن کار.
مهیار ابراهیمی میگوید «در تمام این مدت هرجایی که برای گرفتن کار مراجعه کردم، همین که پرونده پزشکیام را خواندند و ماجرای اصابت گلوله را دیدند و بعد هم که خودم داستان را تعریف کردم، گفتند نمیشه و کار نیست». به گفته مهیار ابراهیمی، حتی به او «کار در منزل» هم ندادند؛ وضعیتی که باعث شده او همچون یک زندانی در خانه حبس باشد.
مجموع چنین شرایطی، در واقع روایت دنبالهدار روا داشتن ظلم و ستم حاکمیت بر مردمیست که تنها به دلیل آمدن در خیابان و همراه شدن با اعتراض مردمی به مشکلات سخت اقتصادی، ناگزیرند که سالها تاوان بدهند. بدیهیست که تحمل فشارهای اینچنینی برای افرادی چون مهیار ابراهیمی که در آستانه ساختن فردای خود و به امید بهتر شدن اوضاع به خیابان آمده بودند و با بیرحمانهترین شکل ممکن مورد آسیب قرار گرفتند، کاری دشوار است و پیامدهای روحی و روانی آن شاید تا سالیان سال با آنها و خانوادهشان باقی بماند.
طرد شدن تدریجی از جامعه، دنبالهدار شدن ترس در زندگی و سختتر شدن هر روزهی شرایط اقتصادی، وضعیت کنونی را برای بسیاری از آسیبدیدگان آبان ۹۸ به یک شکنجه طولانی بدل کرده است. یا آنچنان که مهیار ابراهیمی میگوید «بدون آنکه به من دست بزنند شکنجهام میدهند».