ذکر احوال شیخ احمد جنتی؛ عضو شورای نگهبان (ابراهیم نبوی)
آن پیش از خدا، آن آخر بی ابتدا، آن نوح را کشتیبان، آن روح بی جان، آن موسی را داده عصا، آن مصدر حدیث کسا، آن عامل دعوای هابیل و قابیل، آن فاعل و هادی ابابیل، آن بانی دیوار چین، آن در دماغ نمرود پشه، آن آورنده بلال از حبشه، آن صلیب عیسی را میخ، آن منکر تقلب از بیخ، آن حامی انواع مشنگ، آن عامل انفجار بیگ بنگ، آن ممنوع کننده آواز داوود نبی، آن کشنده جیغ های عصبی، آن نگهبان پارک ژوراسیک، آن اولین آورنده فول پیک، آن اطلبوا ولو بالصین، آن حلقه گمشده داروین، آن عضو دائم هر شورا، آن جُغدِ جغجغه صدا، آن آمده از بلاد اصفهان، آن سرآمد اوتاد نگهبان، آن باعث هر مصیبتی و محنتی، شیخ الشیوخ مولانا احمد جنتی، رئیس شورای نگهبان بود، و آمده از بلاد اصفهان بود، و عزرائیل را دشمن پیدا و نهان بود.
نقل است چون خواست به دنیا آید، صدایی عظیم بیامد، و چون صدا بیامد انفجاری شده توفانی عظیم گشت، پس خداوند بفرمود «کن» و طفل صدا داد «نکن»، و هر چه خدای می فرمود کن، طفل می فرمود نکن لامصب، و پس از آن کن و نکن، خداوند جهان را کن فیکون نمودی و زمین و خورشید و آسمان و هر چه در آن بود، خلق گشت. و نام فتنه را خدای بیگ بنگ نهاد. پس آن طفل بر زمین راه رفتی و از خود صدایی صادر نمودی و هیچ کس جز او بر زمین نبودی. تا خداوند بخواست تا انسان را خلق نماید، پس زنی آفرید و نامش حوا گذاشت. و جز حوا هیچ آدم نبود. پس چون شیخ حوا را بدید، سخت رنجور گشتی و فریاد همی زد «ددمشنمیمانیانتهو» و معنی آن چنین بود که «مرگ بر بی حجاب» و خداوند با وی در خشم گشته، گفت: «ما این حوا را برای تو آفریدیم و تو را خواهیم آدم نام نهادن، و فرمود ما همانا چیزهایی می دانیم که شما نمی دانید.» پس شیخ جنتی به زبان دل به خدای بگفت «هر کار نمائید من آدم نمی شوم، و با این بدحجاب ازدواج نخواهم نمودن، آدمی دیگر خلق کن.» و خداوند آدم را بیافرید. و جنتی آدم نخواهست شدن.
نقل است که شیخ مهدوی کنی، رضی الله عنه، گوید: «از او پرسیدم وقتی به بیست سالگی رسیدی به چه حال بودی؟» گفت: «خود ندانم که آن زمان هنوز عدد و سال و ماه نبود و ما پیری بودیم که اعداد کشف همی گشت و سال و ماه را دانستند.» و این از معجزات شیخ بود که هیچ به بیست نرسید.
شیخ حسن جوری از شیوخ سربه دار گوید: «یکچندی با او بودیم و از قیام کنندگان برای شریعت بودی. و اول قیام او آن بود که جد اعلای مان آدم و حوا را بدید که زیر درختی مجمع گشته و مجالست و ملاعبت می نمایند، آن دو را بگرفته و نسبت پرسید، خدای بر زمین نازل گشته که ای نادان چه می کنی؟ گفت: مانع حرام می شوم. خدای گفت: حرام و حلال را هنوز خلق نکرده ایم، نامخلوق را معدوم از چه کنی؟ گفت: حوا حجاب همی نداشته و آدم را به گناه همی اندازد. خداوندگار ندا داد که «ای نادان! ما هنوز نه شورت را خلق نمودیم نه کرست، نه شلوار و نه روسری.» پس شیخ جنتی گفت: من اینها که گوئی ندانم، خود حجاب را وضع نما تا ما او را اجبار نمائیم و این از غیرت شیخ جنتی بود که هیچ زن بی حجاب بر زمین نتوانست بیند بی آنکه او را طوری شود بی کم و کاست.
درویشان و مریدان و اولیا در عظمت و نهایت او سخن بسیار همی گفتند. شیخ آرطور پوپ از مشایخ اطازونی در پیدایش بلاد اصفهان گوید: «اسپهان را جی گفتندی، چون اولین موجود که بدان درآمد شیخ جنتی بود و اول نام او که حرف جی بوده بر آن دیار بنهادند و هر که در اسپهان جنی یا جنتی نام شد.»
توت آنخ آمون مصری گوید: «چون شیخ جنتی به مصر آمد، نوجوانی بود و میل به سرسره داشت و هیچ شهربازی در مصر دائر نگشته و فانفار می نداشتیم، پس اهرام را بنا کردیم و شیخ جنتی یوم و لیل بر آن سرسره سوار می شد و خندان و شادان بود. و اگر شیخ جنتی نمی بود، اهرام نیز نمی بود.»
و نوح علیه السلام گوید «چون کشتی آماده گشت، جنتی بیامد و حیوانات را گزینش همی بکرد و ملاحی عظیم بود.»
و داوود نبی گوید: «ما را کنسرت زبور ۲۳ همی بود که شیخ جنتی و بیست تن انصار وی بیامدند و هر چه خواستیم کنسرت اجرا نمائیم مانع همی شدند و مجوز طلبیدند، و مجوز در آن زمان هنوز موجود نبود و کشف نشده بود، پس بلیت ها پس بدادیم و زیانی سخت بکردیم از فرط غیرت که در شیخ جنتی بود و از او غیرتمندتر کس ندیده و نشنیده.»
و یونس پیامبر گوید «چون شکم ماهی را بشکافتند از آن زندان بیرون شدم و شیخ جنتی آن ماهی بگرفته، از تعب و رنجوری بوی ماهی خلاص گشتم.»
و حضرت سلیمان علیه السلام گوید «خدای مرا معجزت گفت وگو با حیوانات بدادی، و با هر مور و ملخ و فیل و طوطی و مرغ سخن راندم، جز شیخ جنتی که هر چه گفت ندانستم چه گوید.»
و شیخ اعظم کورش کبیر گوید «اولین کس بود که خط میخی بدانست و الواح را جیک ثانیه کتابت نمودی. و چون منشور بنوشتیم مخالفت نموده سنگی بزد و آن را بشکست و آن شکاف بر منشور از این سبب بود.»
و حضرت خضر علیه السلام گوید «به چند کرت در هر سفر که برفتم، شیخنا بر من ظاهر شدی و بر آب می رفت، چون سبک بود و دائم الغوص بود.»
و شیخ سعدی گوید «چون به اصفهان اندرون شدم، پیری بدیدم و نام وی شیخ جنتی بود.» و از این نحو بسیار گویند.
مولانا ابوالقاسم خزعلی، که رئیس طایفه علویان خز بود، گوید شیخ جنتی صاحب کرامات بسیار بود. اول کرامت وی آن بود که چون سخن به زبان آوردی، هیچ کس ندانست چه گوید که هر کلام وی نعره بودی و چون به سخن در آمدی ، از هیبت سخن وی هزار جام شیشه همی شکسته، صد خانه ویران گشته و ده تن به حبس اوفتادندی. دویم کرامت وی آن بود که چند هزار صندوق که در آن چهل کرور رای بر کاغذ نبشته بودند، بی آنکه ببیند، شمارش نموده و هر چه او گفته بود، همان گشته و این آخر علم حساب بود. سیم کرامت او آن بود که هر که را ستودی، وی ملت را نمودی و هر که را دشمن داشتی، با مردمان بودی. چهارم آنکه دست بر هر چه نهادی و نام آن ببردی به لمحه ای چون طلا قیمت یافتی از آن جمله بود نان و گوجه فرنگی و سیمان و آجر. پنجم آنکه از جمله اسرار مر او را خبر بود و هیچ کس ، حتی خدای تعالی آن اسرارندانست. ، از جمله بگفتی پنجاه میلیارد دولار ملک حجاز فتنه گران را بداد تا فتنه نمایند و این سر را خود دانستی و لاغیر. ششم آنکه تا قبل از انقلاب سی بار به محبس برفتی و جمعا بیست روز آنجا بودی و هیچ کس ندانست چگونه. و الله علیم بذات الصدور.
گفتند چون شد که عضو شورای نگهبان شدی؟ گفت: «ما اولین نگهبان پارک ژوراسیک بودیم و دایناسورهای نر و ماده از هم جدا بنمودیم، تا یخبندانی عظیم گشت و هر چه موجودات عظیم الجثه بودند به سرما دچار گشتند و ما زنده ماندیم، پس به همان نگهبانی مشغول و مامور بودیم، تا چند هزار سال گذشت و مانگهبان تخت جمشید بودیم و نگهبانان را علیه شاه تحریک می نمودیم و خواستیم تا اسلام دائر گردد و هیچ کس بندانست اسلام چه بود که هنوز جبرئیل بر محمد ظاهر نگشته بود و اولین کس بودیم که نگهبان عالی قاپو گشتیم و این نگهبانی بود تا به صد سال. تا امام بیامده و انقلاب بر درون مردم داخل نمود و ما را فرمود احمد! چه توانی؟ گفتیم: نگهبانی، از آنک هفت هزار سال بود نگهبان بودیم، پس ما را حکمی بداده رئیس شورای نگهبان گشتیم.»
گفتند: « یمان» چه بود؟ گفت: آن که ما داریم. گفتند: « توحید» چه باشد؟ گفت: این که ما و رهبر یکی باشیم. گفتند: « عدل» چه باشد؟ گفت: رفتار ما، گفتند: « رسالت» چه باشد؟ گفت: همان که به سیدخندان رسد. گفتند: «تاریخ» چه باشد؟ گفت: دفتر خاطرات ما. گفتند: «دوست» چه باشد؟ گفت: ما باشیم. گفتند: «دشمن» چه باشد؟ گفت: هر که ما نباشد. گفتند: «مرگ» چه باشد؟ گفت: شایعه. و از این گونه حکمت بسیار داشت.
نقل است چون شیخ جنتیِ به زمین وارد شد، موجوداتِ عظیم الجثه از صلاحیتِ هستی ساقط شدندی و انقراض پذیرفتند که فرقه دایناسوریه از بارزترینِ انقراض یافتگان به شمار آمدی. و این از رسالتِ شیخ جنتی همی بود. تا آنکه هزار سال برفت تا اعظم معجزت جنتی، همانا برصدر نشاندنِ شیخ محمود همی بود.و این را معجزه هزاره سوم خواندند . والله اعلم بالامور.
از شیخ جنتی کلمات عالی نقل است. فرمود: «العدو الدمنشنیانیا»( ترجمه: ددمنشانه)، و فرمود: «المخلوقات الخارجی هو الکفارالحیوان و الوزوزون»( ترجمه: مردم جهان همانا جانورانی هستند که بر زمین می چرند، اما ما مامان و نانازیم.) و فرمود «لایتقلب الالکشن بیکاز انا یقولون»( ترجمه: کی گفته تقلب شده؟ اگر هم تقلب شده همه انتخابات ها شده پس خفه بمیرید.» و فرمود «لا یجرالامام فی العاشورا و النار فی بیرقی»( ترجمه: عکس امام را در عاشورا پاره کردند و پرچم امام حسین را آتش زدند، ای وای! ای وای!) و فرمود: « این الدار الاختر التلفزیون فی الحبس، پس چی؟»( ترجمه: این موسوی و کروبی در حبس تلویزیون دارند، وگرنه اعدام شان می کردیم.) «شکرا لمجلس فور استیضاحی»( ترجمه: دستشون درد نکنه، زحمت کشیدند، مرگ بر فتنه گر.) و فرمود «الحجاب مانع النذل» ( ترجمه: حجاب تنها مسئله ای شرعی نیست و جلوی حرامزادگی را می گیرد و بعضا دیده شده که خیلی ها به محض برداشتن حجاب فورا چهار تا بچه حرامزاده زائیدن.) و فرمود: «مقدمه الظهور ایز اوور»( ترجمه: مقدمه ظهور فراهم شده و ما منتظریم، تشریف بیارند در خدمتیم.)
و فرمود «المحمود هو ولی الله»( ترجمه: هر که با احمدی نژاد در افتاد با ولی خدا درافتاد.) و یک سال بعد فرمود: «المحمود الالکشن التعالی»( ترجمه: دولت احمدی نژاد را خدا انتخاب کرد) و دو سال بعد فرمود «المحمود هو الغیور و المتهور»( ترجمه: احمدی نژاد این قدر شجاع است که بدون ماشین ضدگلوله رفت و دست تکان داد.) و سه سال بعد فرمود «المحمود الناموسنا»( ترجمه: احمدی نژاد آبروی نظام است.) و پنج سال بعد فرمود «المحمود الفاک الفنا»( ترجمه: احمدی نژاد آبروی نظام را برد.) و به شش سال بعد فرمود «المحمود هو الرمال و الساحر»( ترجمه: احمدی نژاد رماله و ما توی دهنش می زنیم.) و فرمود: «المغرب هو المعدوم»( اقتصاد غرب متلاشی شد و تمام شد و رفت.) و دیگر چیزی نفرمود.
شیخ همدانی کثرالله امثاله، گوید: چون عزرائیل خواست جان شیخ را بگیرد، عزرائیل از وی بگریخت و رفت و خداوند را فرمود جان هر کس را بستانم جز این. و شیخ هرگز نمرد و نمیرد.