حکایت شراب، کتاب و وزارت ارشاد (ابراهیم نبوی)
ابراهیم نبوی- طنز اجتماعی
۲۸ دی ماه، مطبوعات گفتوگویی را از محمد سلگی، مدیر دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی وزارت ارشاد اسلامی منتشر کردند که در ماهنامه شیرازه چاپ شده بود و در آن گفته بود « ذکر کلمه شراب در کتابها حتی برای تقبیح شراب هم ممنوع است.» ولی دیروز ایشان توضیح داد که گفته من به غلط منتشر شد و « اگر کلمه شراب در جایی استفاده شود که مراد و معنای جمله تقبیح شراب است، غیر عقلانی است که کسی آن را حذف کند. لذا کلمه شراب را در تشریح و توضیح مفهوم جملات به عنوان شاهد مثال استفاده کردم.»
رئیس اداره کتاب ارشاد خواب می بیند.
رئیس بخش سانسور کتاب وزارت ارشاد درحال خواب است، خواب می بیند که مارکز، بوکفسکی، بولگاکف، فاکنر، همینگوی، آگاتا کریستی دورش را گرفته اند و دارند او را هو می کنند و با انگشت شان او را نشانه می روند، او از جیبش یک عکس احمدی نژاد در می آورد و می خواهد به آنها با نشان دادن عکس بگوید که من مقصر نیستم، بلکه صاحب این عکس مقصر است، به محض اینکه آن عکس را در دست می گیرد، همه آنها با دیدن عکس وحشت زده می شوند و فرار می کنند.
مه و غبار دوروبرش را فرا می گیرد، رئیس سانسور کتاب ارشاد خودش را در بیابانی می بیند که تا چشم کار می کند شنزار است و آن وسط یک میز و صندلی است و خودش با کفن پشت میز نشسته و صفی طولانی از آدمها مختلف توی صف ایستاده اند، ته صف در انحنای کره زمین دیده نمی شود.
مدیر ارشاد: نفر بعدی
حافظ: من حافظ ام، محمدشون، ما دیوان مون ششصد سال مجوز داشته، حالا ردش کردن، گفتن توش شراب داره، حالا باید همه شراب ها رو در بیارم….
مدیر ارشاد از جا بلند می شود و ابراز ارادت می کند: حاج آقا! ما درباره شما نگفتیم، ما گفتیم اگر در تقبیح شراب باشه اشکالی نداره، این را خبرگزاری ها برعکس منتشر کردند.
حافظ: اتفاقا من در تقبیح شراب نگفتم، خیلی هم تعریفش رو کردم….
مدیر ارشاد: خودم در جریانم حاج آقا! البته شما هم موردتون خیلیه، باز یکی دو تا بطری بود لایی رد می کردیم، فرمودین « بیا و کشتی ما در شط شراب انداز/ خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز» آخه حاجی! یه بطری؟ دو بطری؟ یک بشکه؟ آخه چیه فرمودین یه شط شراب؟ تازه مورد شورش و براندازی هم داره، ولی شما خودی هستی، نگران نباش، ما مسئله شما رو حل می کنیم، شما همین بغل منتظر باشین، یه کاری اش می کنیم…. نفر بعدی
سعدی: من سعدی هستم، مصلح الدین، منم موردم مثل آقای حافظ بوده، ما هم شراب و کباب و رباب و از این جور چیزها داشتیم، الآن هم غزلیات مون گیره، هم گلستان مون، هم بوستان مون… ما ششصد سال بدون مسئله بودیم، ما در سطح سازمان ملل حضور فعال داشتیم، حالا چی کار کنیم؟
مدیر ارشاد: من خدمت شما ارادت دارم، ولی شما منظورتون شراب روحانی بودم، مگه نه؟
سعدی: شراب روحانی؟ کدوم روحانی؟ همین حسن آقا؟…. نه، ما شراب شیراز رو گفتیم، بوردو و مرلو و شراب کیانتی و این چیزها که نبوده….
مدیر ارشاد: شما نگران نباشید، من می گم برادرا نگاه کنند، البته من نگفتم کلمه شراب، گفتیم اگر کسی توصیه به شراب کرده باشه سانسور می شه.
سعدی: ما هم توصیه کردیم، ما در مذمتش نگفتیم…
مدیر ارشاد: ولی من مطمئنم که منظور شما شراب روحانی بوده….. وگرنه اون یکی رو که می دونید حرامه…
سعدی: اتفاقا شعر منم همینه که « من آن نیم که حلال از حرام نشناسم/ شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام» ما خودمون اوسای حلال و حرامیم، اصلا بابا بی خیال! من غزل رو گفتم، شما داری می گی منظور من چی بوده؟ … نمی خواد چاپش کنی، خودم می فرستم آمازون منتشرش کنن…..( سعدی با عصبانیت می رود)
مدیر ارشاد: نفر بعدی
خیام: من عمر خیام هستم، ما هم مورد شراب داشتیم، البته مورد نیهیلیستی هم بهمون زدن، ما الآن صد ساله بدون سانسور داریم منتشر می شیم، الآن به کارگه کوزه گری مون هم گیر دادن، می گن پروانه کسب نداری….
مدیر ارشاد: کارگاه کوزه گری شما به اداره اماکن نیروی انتظامی مربوط می شه، اون که یک، دوم اینکه می خواستم پیشنهاد کنم، شما به جای عمر خیام یک اسمی مثل ابوذر خیام، یا روح الله خیام، یا مقداد خیام بگذارید، از طرف دیگر می خواستم بگم واقعا این مورد شراب و این حرفها تو کار شما خیلی زیاده، شکل مصرفش هم خیلی ناجوره، فرمودین « چون در گذرم به باده شویید مرا/ تلقین ز شراب ناب گویید مرا/ خواهید به روز حشر یابید مرا/ از خاک در میکده جویید مرا» ما این رو چی کارش کنیم. الآن من می گم شما برو سراغ نجوم و ریاضیات، ما روی کتاب نجوم شما مشکل نداریم، ولی این رباعیات رو فعلا بی خیال شین، ما شاعر آشنا داریم؛ می گیم حاج آقا علی معلم، رباعیات شما رو یه دستی بهش بکشه، این شرابش رو یک کاری بکنه، به جاش سن ایچ یا دوغ آبعلی بگذاره، کارتون را راه می اندازیم…. حالا شما برو، نفر بعدی
نظامی: من نظامی هستم…..
مدیر ارشاد: شما هم مورد شراب داری، هم مورد ناموسی، هم رابطه با زن شوهردار، شما اصلا خیلی جرمت سنگینه، کلا بفرما برو….. نفر بعدی
مسعود سعد سلمان: من مسعود سعد سلمان هستم، سابقه زندان هم دارم…. این مورد شراب هم الآن خیلی ناجوره، ما واقعا خیلی مصیبت کشیدیم، هم تو اون رژیم ، هم تو این رژیم….
مدیر ارشاد: شما فرمودید « ای ترک لاله گون بده آن لاله گون شراب»، این هم مورد بی ناموسی داره، هم مورد شراب داره، هم موارد دیگه، مثل تجزیه طلبی، اصلا معلوم نیست شما رو برای چی از اون زندان نای آزاد کردن، فعلا بازداشتی…. برو جلو بذار باد بیاد، نفر بعدی….
خواجوی کرمانی: من خواجوی کرمانی هستم، از دیوان من فقط ده صفحه اش مجوز گرفته… حالا ما چی کار کنیم؟
مدیر ارشاد: آخه برادر من! شما فقط توی یک غزل نه بیتی ده بار مستقیما کلمه شراب رو آوردی و هی هم بیشتر می خوای، آخه این چیه؟ « ای جان من به یاد لبت تشنه بر شراب/ هر دم بجام لعل لبت تشنهتر شراب» شما برو یه مجوز بیار که شراب ات روحانی بوده…
خواجو: روحانی چیه؟ حالا بگیم شراب روحانی بوده، یا شراب خاتمی بوده یه برچسب فتنه هم بهمون بخوره، اصلا نمی خواد چاپش کنی…..
نظامی و وحشی بافقی و کمال الدین عبدالرزاق و باباطاهر و بقیه همه ممنوعیت چاپ می گیرند و می روند، سخنگوی ارشاد: نفر بعدی….
شهریار: من محمد حسین شهریار هستم، چند مورد شراب ارغوانی داشتم، چند مورد شراب ناامیدی، ولی ما سالها با رهبری رفیق بودیم…..
مدیر ارشاد: اوه اوه اوه! حالا شراب ات هیچی، این رفاقت با رهبری جرمش سنگین تره، هاشمی سالها باهاش رفیق بوده، الآن رفته لای باقالی ها، شما که وضعت معلومه…( فکری می کند) نمی تونی یه شعری چیزی بگی این تتلو بخونه، به این بهانه برات مجوز بگیریم؟
شهریار: نه بابا، من تو کار رپ و ار اند بی نیستم، اوتور بابا!
شهریار هم می رود، سخنگوی ارشاد: نفر بعدی
آیتالله خمینی: من روح الله موسوی خمینی هستم، رهبر انقلاب….
مدیر ارشاد بدون اعتنا: شما بابا بزرگ حسن خمینی هستی؟
آیتالله خمینی: بله، من خودم این خامنه ای را روی زانوی خودم بزرگ کردم، این هاشمی، این همه را، لکن این رساله ما را هم گفتند شراب دارد و غزلیات عرفانی هم داشتیم، که آنها هم بوده و اینطور نباشد که ما را هم سانسور کنند….
مدیر ارشاد: اولا حاج آقا! شما هر کی بودی مال چهل سال قبله، شما اول باید از حسن آقا برائت بجویی، بعد از بقیه نوه هات، بعدش هم ما اصلا سر شراب توی رساله شما مشکل نداریم، چون اونها در مذمت بوده، ولی مورد شراب ات چیه؟
آیتالله خمینی: ما لکن فرموده بودیم « مست از قـدح شراب نابم/ دور از برِ یار دلربایم» ما دیدیم مصرع دوم کلا تخیلی یه، مورد شراب شما رو بیخیال شدیم، ولی مشکل شما خیلی بیشتره، شما مستقیم برو بیت رهبری، فعلا تمام خانواده شما ساکتین فتنه هستید، باید برید مجوز بگیرید…… برو زودتر راه باز شده….نفر بعدی. بابا یکی این مقوا رو ببره اون ور…
در بیابان هیچ کس دیگری نیست، یک دفعه آسمان سیاه می شود و توفانی راه می افتد، کشتی نوح از وسط بیابان رد می شود، حضرت خضر وسط زمین و آسمان می رود، و صدایی از آسمان می آید: من قادر متعال هستم….
مدیر ارشاد: نام پدر؟
قادر متعال: لم یلد و لم یولد، کلا ما زاد و ولد نداریم
مدیر ارشاد: آهان، ببخشید، تازه متوجه شدم حاج آقا، شما خود خدا هستید؟
قادر متعال: بله، خود خودش هستم……
مدیر ارشاد: دستت درد نکنه، ما رو لطفا بیامرز، یک پدر و مادری هم داریم، اونها رو هم بیامرز، من خودم بعدا از خجالت تون در می آم…. الآن چه خدمتی از من ساخته است….
خداوند: ما این قرآن مون اصلاحیه خورده، ما توش نوشته بودیم شراب طهورا، گفتن اینها رو باید حذف کنی…..
مدیر ارشاد: خب، حذفش کن، به جاش سن ایچ یا شیر یا چیز دیگه ای بگذار….
خداوند: یعنی چی اون وقت؟ عزی، بیا ببین این چی می گه؟!
عزرائیل با شنل و داس و گاز اشک آور اسپری بیحس کننده از راه می رسد، سخنگوی ارشاد وحشت زده می شود، یک دفعه می بیند دوروبرش سیاه شده، با وحشت از خواب می پرد…..