هفت روز هفت یادداشت: در باب فتوای جدید مکارم شیرازی و اینکه چرا حجاب لازم و واجب است (ابراهیم نبوی)
طنز اجتماعی – ابراهیم نبوی
من خیلی به این مشکل صدف فکر میکنم و اینکه این مرواریدی که این خواهران حزب الله توی آن صدف کوفتی پنهان می کنند، کلا مشکل چه کسی را حل می کند؟ قاعدتا این صدف که حالا ممکن است اسمش حجاب یا حجاب برتر یا هر اسم دیگری باشد، لابد قرار است مشکلی را حل کند که یک حکومت، ۳۷ سال است، هشتاد میلیون آدم را منتر خودش کرده که تولید و استعمال این صدف حتما رعایت بشود؟ بیایید فکر کنیم که اصلا این حجاب برای چی لازم و واجب است و این همه کم و زیاد شدنش بیضه اسلام را چنان لگدمال می کند که حالا حالاها جای آن خوب نمیشود که نمیشود که نمیشود؟
آقای ناصر مکارم شیرازی در یکی از فتاوایی که از ایشان منتشر شده، حکم صادر کرده که مثلا اگر یک دختر مسلمان برود به کشوری مثل ترکیه، و در ترکیه حجاب ممنوع باشد، و اگر بخاطر حجاب داشتن امکان تحصیل از او گرفته شود «دختران مسلمان می توانند در دانشگاههای خارج بی حجاب باشند.» یعنی همان دختری که در ایران جلوی چشم برادران مومن و چشم پاک مسلمان نیم میلی متر حجابش نباید از جا تکان بخورد، در میان یک مشت کفار و مسلمانان لائیک چشم دریده و بی دین، می تواند بدون حجاب باشد. از این حکم و از این نظر ما می توانیم بفهمیم این صدف کوفتی کلا به چه دردی می خورد.
اولین نتیجه ای که می گیریم این است که اصولا غلط کردیم انقلاب کردیم. یعنی یک کشوری وجود داشت مثل ترکیه، دخترها در آن درس می خواندند، پسرها هم درس می خواندند، اشکالی هم نداشت که دخترها مثل ترکیه بی حجاب باشند، مرض داشتیم یا داشتید، یا داشتند که سی و هفت سال این همه پارچه چادر بخریم، این همه گشت راه بیاندازیم، این همه تبلیغات کنیم، میلیونها دختر بروند کمیته وزرا، این همه فیلم ساخته شود در تعریف از حجاب که آخرش به این نتیجه برسیم که دخترها می توانند بروند در همان دانشگاه و مثل آدم درس بخوانند.
دومین نتیجه ای که می گیریم این است که کلا این صدف کوفتی فقط وقتی به درد می خورد که اجباری باشد یا نباشد، یعنی اگر در ترکیه حجاب اجبارا ممنوع بود، دختر مسلمان می تواند وسط این همه مردان کافر بی نماز بی حجاب باشد، ولی دختر زرتشتی و ارمنی و توریست فرانسوی و وزیر خارجه سوئیسی بی نماز و نامسلمان، وسط یک مشت مرد مسلمان چشم پاک باید حجاب داشته باشند. یعنی کلا اعتقاد بی اعتقاد، اگر زورمان برسد واجب است، اگر زورمان نرسد بی خیال!
سومین نتیجه ای که می گیریم این است که مردان مسلمانی که اعتقاد ندارند، مثل همه آن … پسران دانشجوی ترکیه یا مردان مسیحی اینها اصلا مشکلی برای زنان مسلمان فراهم نمی کنند، چون وقتی دختر مسلمان ایرانی می رود بی حجاب ترکیه، کسی برایش مشکل فراهم نمی کند، زنها هم که برای زنها مشکلی فراهم نمی کنند، چون در دانشگاه و مدرسه و پارک یا کنسرت یا عروسی زنانه که حجاب خبری نیست، پس نتیجه می گیریم که تنها کسانی که برای خواهران خطرناک هستند، همین برادران مسلمانی هستند که به دین اعتقاد دارند. وگرنه اگر اعتقاد نداشتند، مثل مردان ترکیه خطری هم نداشتند. خوب! پس حالا که به نتیجه رسیدیم که این مردان مسلمان معتقد حزب اللهی هستند که به محض دیدن یک زن بی حجاب وحشی می شوند و خطرناک می شوند، ولوبالصین و بالکره و بالبرزیل، آیا بهتر نیست که برادران مسلمان را پس از اطمینان به دینداری و محکم بودن اعتقادات شان دستگیر کنیم و بفرستیم مثلث برمودا که کل زنان و مردان دیگر از شر آنها راحت شوند؟
نتیجه چهارم این است که حجاب فقط برای ایران واجب است، و آن هم فقط در جمهوری اسلامی، و تنها دلیلی که خواهران باید حجاب شان را رعایت کنند، این است که باید حجاب شان را رعایت کنند وگرنه اگر حجاب مثل ترکیه مورد اشاره آقای مکارم ممنوع باشد، همه مشکلات حل می شود. نه آن مروارید با هزار شال و اشارپ و روسری های رنگ و وارنگ از صدفش می پرد بیرون، نه برادران حزب الله به محض اینکه مانتوی یک خانم دو سانت بالا و پائین برود، ایمان شان نابود می شود و یکراست می روند جهنم.
نتیجه گیری اخلاقی: بی حجاب باش تا مسلمان باشی.
نتیجه گیری دانشجویی: ارزنده ترین زینت زن این است که برود ترکیه درس بخواند.
نتیجه گیری فولکلوریک: بابا جمعش کن! یه جای دیگه پهنش کن!
ضامن آهو و غیبت کبری
هیچ وقت نمی توانم بفهمم این آقای علم الهدی که می گوید «برگزاری کنسرت در مشهد ابتذال بوده و جسارت به امام زمان است.» یعنی چی؟ یعنی امام رضا هزار سال قبل آمد به مشهد، خدابیامرز همانجا به شهادت رسید، دفن هم شد، بالاخره آدم تا سوم عزادار می شود، تا هفتم سیاه می پوشد، تا چهلم ریش نمی تراشد، تا چهل سال عزاداری می کند، تا چهارصد سال در آن محل بزن و بکوب نمی کنند، آخه لامروت هزار و سیصد سال بعد از مرحوم شدن امام رضا یعنی کلا عزای عمومی؟ دو سال، ده سال، بیست سال، دویست سال، رحمی بکن، هزار و دویست سال؟
بعد می گوید «جسارت به امام زمان است.» انگار یادش رفته که امام زمان که آدرس خانه اش را در مشهد نداده، امام زمان همه جا هست، امروز تهران است، فردا مشهد، پس فردا قاهره، هفته بعد لندن یا لس آنجلس، اگر امام زمان همه جا هست که کلا هیچ جا نباید کنسرت باشد، اصلا از کجا معلوم آقا خودش نرفته باشد کنسرت ریحانا یا بیانسه، غیبت کبری است، غیبت ریحانه که نیست. آقا هم بالاخره از دست حاج منصور ارضی خسته می شود، تفریح لازم دارد. من مطمئنم امام زمان اتفاقا از صدای شجریان خیلی خوشش می آید، می گوئی نه، ثابت کن.
نصایح الملوک
من هفته ای یک روز از این آقای خامنه ای خوشم می آید، بخصوص بخاطر این حرفهایی که گاهی آلزایمرش عود می کند و کلا یادش می رود که چی بود و چی شد و کجا بود، بعد یک جمله حرف می زند که آدم به خودش می گوید: «ببین بیخودی بدبین بودیم.» همین هفته قبل ایشان گفته: «در مسئله بحرین هیچ دخالتی نکرده و نمی کنیم، فقط نصیحت شان می کنیم.»
واقعا هم چقدر کار خوبی است که رهبران ایران دستآوردهای خودشان را یکی یکی ارزیابی کنند و براساس آنها این رهبران بحرین را نصیحت کنند که خدای نکرده به راهی نروند که آخرش برسد به جاهای بد بد، یک چیزی بشوند مثل خودمان که دسته گل هستیم و ماه، مامان، ناز.
مثلا رهبران بحرین را نصیحت می کنیم که مثل رهبران ایران به خانواده اهمیت بدهند که سن ازدواج برسد به چه سالگی، مثل رهبران ایران با اعتیاد مبارزه کنند که یک دهم کشورشان معتاد بشوند، مثل رهبران ایران به حجاب توجه کنند که سالی یک میلیون زن وسط خیابان جلوی شوهر و پسرشان به وسیله یک مشت بچه مورد اهانت قرار بگیرند، مثل رهبران ایران با فقر چنان مبارزه کنند که هشتاد درصد ملت زیر خط فقر دراز بکشند و هی خط فقر بیاید پائین، مثل رهبران ایران با فساد اقتصادی مبارزه کنند که دولت سابق شان نصف اعضایش زندانی باشد، و دولت فعلی شان به اتهام حقوق نجومی متهم، مثل رهبران ایران چنان کشور را گلستان کنند که یک دهم جمعیت فرار کنند و بروند این ور و آن ور دنیا و بزرگترین جمعیت مهاجر تحصیلکرده را تشکیل بدهند، مثل رهبران ایران چنان به علم اهمیت بدهند که از هر صد دانشجوی شریف اش نود تایش برود آمریکا و دیگر برنگردد، مثل رهبران ایران چنان انتخابات برگزار کند که از چهار تا نامزد انتخابات دو تاشان دو برابر دوره احتمالی ریاست جمهوری در خانه شان حصر باشند، یکی شان علاف بماند تا انتخابات بعدی و آن یکی که انتخاب شده، بعد از چهار سال متهم به هر دزدی و بی ناموسی باشد، یعنی واقعا چرا این بحرینی ها از رهبران ایران یاد نمی گیرند، حالا که رهبر جمهوری اسلامی در آنها دخالت نمی کند، حداقل خودشان در خودشان دخالت کنند و بشوند مثل حکومت ایران مامان، ناز، دسته گل. بابا یاد بگیر بی استعداد.
اکبر جان! خوش آمدی، بشین پهلوی داداش
یعنی آدم نه سر از کار این اپوزیسیون سر در می آورد، نه سر از کار پوزیسیون، از یک طرف اپوزیسیون نود درصد ملت را مزدور جمهوری اسلامی می داند، و در عین حال معتقد است نود و نه درصد مردم، یک درصد هم تخفیف نمی دهد، مخالفان حکومت اند، از آن طرف آقای لاریجانی معتقد است که «ناطق نوری جزو اپوزیسیون است.» واقعا اگر ناطق نوری که همین حالا هم جزو آدمهای اصلی بیت رهبری است، جزو اپوزیسیون است، چرا آقای خامنه ای استعفا نمی دهد برود پیش شیخ علی تهرانی که خواهر رهبری را…. به زوجیت برگزیده، یعنی واقعا این حکومتی که همه مردم را اپوزیسیون می داند، برای چی کلا غیب نمی شود برود خارج، خارج بیاید داخل.
برای انتخاب مدیران ولایی به کاظم رای بدهید
من یک بار گفتم که این آقایان امام جمعه انگار کلا در یک غار کهف سالهاست رفتند «جیش، بوس، لالا» هر از چند گاهی، یا چند هفته ای، هلیکوپتری می رود قم، از توی غار طرف را بیرون می آورد، آب می پاشد توی صورتش( فکر بد نکنید، اینجا خانواده نشسته) کم کم از خواب بیدارش می کنند و تا برسد تهران نماز جمعه برایش توضیح می دهند که «هفته دیگر روز قدس است، در آمریکا مبارزه انتخاباتی است که هر دو تاشان از همدیگر بدترند، دو تا فحش به حسن نصرالله بدهید، هاشمی هم خاک برسرش، این هفته احمدی نژاد خر است….» گاهی اوقات هم تا بیایند آقا را بیدار کنند، هلیکوپتر رسیده به تهران و هنوز حاج آقا حواسش نیست که خمینی مرده، احمدی نژاد رفته، دیگر لزومی ندارد کابینه بختیار را مسخره کنید، چون خیلی وقت است انقلاب تمام شده و ته مانده اش را هم صادر کردیم بورکینافاسو و بچه ها همه مشغول درمالی و سومالی هستند. همین می شود که آیت الله کاظم صدیقی( مادام هابیشام آرزوهای بزرگ امت اسلام) یک دفعه دهان باز می کند و می گوید: « مدیریت ولایت است که می تواند بیکاری و بدبختی را رفع کند.» طرف یادش رفته که تبلیغات انتخاباتی احمدی نژاد تمام شده، مدیریت ولایت آمده، بیکاری از ۱۵ درصد به ۴۰ درصد رسیده، مردم بدبخت شدند رفت و کلا بی خیال، اوتور بابا، قرص ات رو بخور بگیر کپه لالا. بعد هم حاج آقا برای اینکه نشان بدهد که در جریان دقیق مسائل هست، همین هفته قبل گفته: « مومنان دو گروه هستند، یک گروه معلوم نیست آبروی شان مخفوظ بماند، این ها اهل جبهه نیستند و شعاری هستند.» یعنی طرف هنوز فکر می کند سال ۱۳۶۵ است و زمان جنگ است و عده ای هستند که جبهه نمی روند و اینها مومن نیستند. بابا یکی آب بپاشد تو صورت این. عییزم، سی سال گذشته، یکی این را به پریز بزند که کار کند.
ما دو رقمی ها
البته من که بطور کلی با ضرب المثل و « خانه از پای بست ویران است» و « سگ زرد برادر شغال است»، مخالفم، و دلیل هم دارم و آن هم این که سگ زرد کلا هیچ رابطه ای با شغال ندارد، فقط رنگش زرد است، ولی واقعا معتقدم اگر دو ضرب المثل فارسی را جمهوری اسلامی کلا بی اعتبار کرده باشد، یکی شان همین است که « خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد»، اصلا همین جمهوری اسلامی نشان داده که خرابی می تواند هی از حد بگذرد و هی خراب تر شود، اصلا ته ندارد لامصب. فکر کن یک زمانی فکر می کردیم قاضی مرتضوی بدترین قاضی قابل تصور است، حالا این قاضی واقعا « صلواتی» حکم صادر می کند. قیافه آرش صادقی را نگاه کنید، خودش را که نمی گویم، چون الآن زندان است، عکس اش را نگاه کنید، اصلا به این قیافه می آید که بیشتر از دو هفته جرم کند؟ قاضی صلواتی این جوان خوش تیپ را به نوزده سال زندان محکوم کرده. زنش هم توی خانه دو کلمه حرف زده، او را هم بخاطر اینکه توی دفتر یادداشتش یک چیزهایی نوشته به شش سال زندان محکوم کرده. آتنا فرقدانی را که به ۱۲ سال و ۹ ماه حبس محکوم کرده بود، امید کوکبی به ۱۰ سال، محمد توسلی به ۱۰ سال، حسین درخشان به نوزده سال و نیم، تاج زاده به شش سال، سیف زاده به ۹ سال، من نمی دانم این آدم چرا نمی فهمد که سن آدمها دورقمی است، لامصب بقول آن شاعر دوست داشتنی: « ما آدمها دو رقمی تمام می شویم» چطوری حساب می کنی؟
فیش های کشششششدار
او می گوید: ببین! این اصولگراهای تندروی دزد بی همه چیز و منحط که خودشان همه دزدی ها را سه برابر کردند، پوست خربزه یا موز یا هندوانه یا هر میوه دیگری که آدم با آن اسکی می کند به سوی زباله دان تاریخ انداختند زیر پای اصلاح طلبان و اصولگرایان، می فهمی؟
من می گویم: بله، می فهمم، ولی یعنی این پوست خربزه بالاخره زیر پای این عزیران نجومی واقعیت داشت یا نداشت؟ یعنی این برادران نمی فهمیدند که آدمی که زیر ذره بین است نباید این همه موز بخورد که بعد لیز بخورد زیر پایش و برود زباله دانی تاریخ؟
او می گوید: باور کن که پولی که این دارودسته احمدی نژاد دزدیدند ده هزار برابر این حقوق های نجومی بود، اصلا قابل مقایسه نیست….
من می گویم: اصلا کی مقایسه کرد؟ طرف دزد بود، مردم هم برای جلوگیری از دزد، رای دادند به تعدادی آدم که جلوی دزدی را بگیرند، یعنی کلا در این مملکت یعنی دو کیلو نمک نباید داشته باشیم که وقتی خواستیم گندزدایی بکنیم، خودشان گند نزنند؟
او می گوید: باور کن اصلا قضیه به این بزرگی که می گویند نبود…..
من می گویم: اصلا قضیه همین است، وقتی با قضیه نرم برخورد کنی و هی دست به سروگوشش بکشی بزرگ می شود و می شود همان جریان راست افراطی، درست است که دزدی دولت قبلی هزار برابر این حقوق های نجومی بود، ولی حقوق این نجومی ها، صد برابر مردم عادی بود….
او می گوید: واقعا این تندروها برای این اعتدال گرایان و اصلاح طلبان پرونده ساختند؟
من می گویم: یعنی واقعا همه اش شوخی بود؟ یعنی طرف استعفا نداد؟ یعنی رئیس جمهور استعفای آنها را قبول نکرد؟ همچین می گوئی آدم خیال می کند، طرف توی مهمانی دو تا قر داده حالا استعفایش دادند، بابا ۶۷ میلیون تومان می دانی چقدر پول است، این یکی دو میلیون تومان سروته درآمد ماهانه اش هست….
او می گوید: ولی حالا که تمام شد، دیگر کشششش نده
من می گویم: اتفاقا سر قضیه اختلاس هم می گفتند کشششش ندهید، منتهی آن یکی کش آن طرفی بود، این یکی این طرفی، ولی به هر حال کش بود، کش را هم کششش ندهی خودش کش می آید.