هفت روز هفت یادداشت: وقتی میرسلم ماندلا، قالیباف چهگوارا و رئیسی پرچمدار دموکراسی میشود(ابراهیم نبوی)
با توجه به مناظره اول و دوم به نظر میرسد روحانی رای جدیدی به دست نمیآورد، اما قالیباف با جدیت تمام مشغول حل کلیه مشکلات اصلاح طلبان است. او موفق شده که رئیسی را به زباله دانی تاریخ بفرستد، بدون اینکه از او برق بگیرد. واقعا اگر روحانی و جهانگیری میخواستند رئیسی را به این شکل حذف کنند، عمرا نمیتوانستند. به نظر میرسد او دارد انتقام خودش را از اصولگرایان که در سال ۱۳۸۴ احمدی نژاد را به او ترجیح دادند و آرزوی ریاست جمهوری را به دلش گذاشتند، میگیرد. خودش در آن سال گفته بود: «به من رکب زدند.». تا همین جای کار او موفق شده به برخی از استانداردهای احمدی نژاد برسد و تا همین جا برایش کلی جوک ساختهاند و البته بعید است که رکورد جوک شدن محمود را بتواند بشکند.
گفتم سال ۱۳۸۴ و یادم آمد به داستان دستگیری سیامک پورزند و ماجرای وبلاگ نویسان که هر دو در دوران مدیریت گازانبری قالیباف در نیروی انتظامی اتفاق افتاد. مهرانگیز کار، دوست و همکار من همین چند روز قبل گفت: «نیروی انتظامی در زمان فرماندهی قالیباف، مسئول بازداشت و اعترافات زیر شکنجه همسرم بود.» مهرانگیز این را گفت و داغ مرا هم تازه کرد. چند نفری از وبلاگ نویسان نیز علیه قالیباف که کمیته اماکن نیروی انتظامی تحت نظر او کار دستگیری و شکنجه و بازجویی وبلاگ نویسان را اداره میکرد، نامه نوشتند.
یادم آمد که بعد از دستگیری پورزند مرا به کمیته اماکن احضار کردند. یک آقای پشمالوی درشت اندام که با یک من عسل حتی بعد از اپیلاسیون هم او را نمیشد خورد، به من گفت: «از فردا میآیی اینجا و بازجویی پس میدهی.» خیلی شیک گفتم: «من بعد از آزادی از زندان نه سفر خارجی رفتم و نه فعالیت سیاسی و مطبوعاتی خاصی داشتم. در مورد زمان بعد از زندان باید بازجویی بدهم؟» گفت: «از زمان تولد تا همین حالا را سئوال میکنیم و باید بازجویی پس بدهی.» با اعتماد به نفسی در حد مسی در مسابقه با بایر لورکوزان گفتم: «من بازجویی قبل از زندان را پس دادم و همه بازجوییها نزد مرتضوی است، همه را از او بگیرید.» مامور پشمالوی مذکور هم با اعتماد به نفسی در حد مایلی کهن وقتی تیم ملی را ضایع کرد به من گفت: «پررو بازی در نیار که همین الآن بازداشتت میکنم.»
البته این رشته سر دراز دارد و یک سر دراز آن راندن بسیاری از روزنامه نگاران و هنرمندان از ایران بود و آخرش هم خودکشی سیامک پورزند با آن وضعیت وحشتناک. به نظرم بد نیست یکی در این مورد از قالیباف سئوال کند که لامروت! کمیته اماکن که کارش نظارت بر چلوکبابی است، چکار به روزنامه نگار و فیلمساز دارد؟
انتخابات در سپاه دخالت نکند
البته دخالت سپاه در انتخابات طبیعی است و به گفته مسئولان انتخابات خبرگزاریهای سپاه بیشترین تخلفات انتخاباتی را دارا هستند. بالاخره همین است که هست. کلا دم این گودزیلای سپاه بقدری طولانی است که به قول مدرس هرجا پابگذاری روی دم اوست. مردم میدانند که سپاه بالاخره نقش تعیین کننده در انتخابات دارد، دستشان درد نکند. ولی این که سپاه بگوید در انتخابات توی سپاه دخالت نکنید حرفی است که مسلمان نشنود کافر نبیند. سردار جزایری گفته: «به صورت کتبی خواستهایم تا نامزدها یا رسانهها از ورود به عرصه های نظامی و دفاعی که خارج از حدود اختیارات ریاست جمهوری است خودداری کنند.» یعنی نه تنها ما در انتخابات دخالت میکنیم، بلکه انتخابات هم نباید در ما دخالت کند.
قالیباف خائن است؟
البته ما که این قدر گاگول نیستیم که فکر کنیم اصولگرایان و جبهه پایداری یا بقیه عزیزان گلگون کفن به انتخاب مردم اهمیت میدهند، ولی همان ماجرای گربه و دیزی و حیا و این حرفهاست. طرف کارش رد کردن صلاحیت داوطلب انتخابات است، بعد میگوید چرا افرادی که صلاحیت ندارند، داوطلب میشوند؟ برادر من! آدم از کجا بفهمد صلاحیت ندارد؟ طرف سال ۸۴ صلاحیتش تایید شده، چهار سال بعد رد میشود. از آن بدتر، یکی سال ۸۴ صلاحیتش رد شده، چهار سال بعد تایید میشود. آدم از کجا بفهمد که شنبه صلاحیت دارد و یکشنبه ندارد؟ مملکتی که همه روسای جمهورش رد صلاحیت شدهاند، جای فهمیدن این موضوع مهم و اساسی و احمقانه نیست.
این را داشته باشید تا برویم سراغ مرتضی آقا تهرانی که گفته: «اگر صالح به نفع اصلح کنار نرود خائن است.» الحمدالله واژه « خائن» اینقدر طبیعی و تکراری شده که اگر مامور پمپ بنزین هم یک قطره از بنزینش روی زمین بریزد به راحتی میتوانیم به او خائن بگوئیم. کیلومتر که نمیاندازد. اصلا طرف نیم دقیقه فکر نکرده که اصلح و صالح یعنی چی.
ظاهرا اصلح در انتخابات به کسی گفته میشود که بهتر از بقیه است و علمای اعلام طبیعتا خیلی کلی اعلام میکنند که مردم به اصلح رای بدهند، مردم هم نظر علمای اعلام را دایورت میکنند و رای خودشان را میدهند. البته همین علمای اعلام بعضی اوقات به مردم میگویند فلانی به من نزدیکتر است و اصلح است، بروید به او رای بدهید. ملت هم همان دایورت قبلی را اجرا میکنند.
بعضی اوقات هم قضیه خشنتر میشود و همان علمای اعلام سیخ و میخ برمیدارند و اعلام میکنند که رای دادن به فلانی که اصلح است، واجب است و رای به بقیه حرام است. ملت هم که دو موتوره منتظرند تا بفهمند کاری حرام است و حتما آن کار را انجام بدهند، به آن آقای اصلح رای نمیدهند و همان عمل دایورت را این بار با شدت بیشتری انجام میدهند. در واقع علما اصلح را معرفی میکنند و مردم به او رای میدهند یا رای نمیدهند.
اینکه کسی فکر کند فلان داوطلب اصلح است، پس من کنار بکشم، معنی ندارد. اگر میخواست کنار بکشد که اصلا داوطلب نمیشد. یعنی آقای قالیباف که در انتخابات ثبت نام کرده، تا روز ثبت نام نمیدانست که رئیسی اصلح است و ثبت نام کرد که سه روز بعد انصراف بدهد؟ یا مثلا روحانی که هر هفته شش روز جهانگیری را میبیند نمیداند او اصلح است و به محض اینکه او چهار تا جمله جالب و درست و شجاعانه در مناظره میگوید به او میگوید: « وااااااو! جهان! تو چقدر اصلحی، بوس!» و بعد انصراف میدهد؟
اصلا اگر بنا باشد نامزدهای انتخابات خودشان اصلح را تشخیص بدهند، که اصلا انتخابات معنی ندارد. میشود جلسه هیات مدیره جمهوری اسلامی که پنج نفر توی آن مینشینند و فکر میکنند و حرف میزنند و یکیشان رئیس میشود. وقتی هم که رئیس شد، معنی ندارد که چهار سال بعد آدمی که اصلح است، عوض کنیم. یک حکومت سلطنتی راه میاندازیم، خیلی شیک، یک بار اصلح توسط شش تا صالح انتخاب میشوند تا وقتی اصلح جان بمیرد و یک اصلح دیگر در مناظره هیات مدیره تعیین شود.
البته پرواضح است که منظور آقاتهرانی و جبهه پایداری از خائن قالیباف و میرسلیم است که انصراف نمیدهند به نفع رئیسی، حالا قالیباف یک حرفی. بچه پرروست و گاز میگیرد گازانبری میکند و تهران فروشی میکند و روی او را باید کم کرد، ولی چکار به میرسلیم دارید؟ این بیچاره بعد از یک میلیون سال از عصر نئاندرتال توی غار بوده، حالا آمده شهر و گوشه میز مناظره نشسته کاری هم به بقیه ندارد. چرا آرامش او را به هم میزنید؟ دیدید چقدر شیک فرانسه حرف میزد؟ چیکار به بچهام دارید، نشسته یک گوشه ماستش را میخورد و به میز بغلی هم کار ندارد.
البته فکر کنم با حمایت جبهه پایداری و جامعه روحانیت مبارز از رئیسی همان چهارتا و نصفی رای « رئیسی بیا» هم از دست او برود. از اینها گذشته من سالهاست دارم فکر میکنم این جامعه روحانیت مبارز که از رئیسی حمایت کرده، دقیقا با چی مبارزه میکند؟ شما اون را به من نیشان بده.
کنسرت باید گردد، نابود باید گردد
من خیلی خوشحالم که وزارت ارشاد بالاخره اعلام کرد که « نیروی انتظامی از این پس قادر به لغو کنسرت نخواهد بود، مگر به دستور دادستانی.» البته خیلی بدحال هستم که احتمالا دادستانی به محض شنیدن این سخن خواهد گفت: « بیا، این هم دستور، لغوش کن جیک ثانیه، زود تند سریع!» البته فکر کنم وزارت ارشاد یحتمل این تصمیم را در مورد برگزاری کنسرت در ایران گرفته، وگرنه در جمهوری خودمختار خراسان که همچنان به قول کرمانیها « همون خر سیا، راه آسیا».
آقای رئیسی در فیلم مستند تبلیغاتی اش گفته: «کنسرت دو نوع است؛ کنسرت هنجارمند که من دنبالش هستم و حتما آن را اجرا میکنم و کنسرت هنجار شکن که هیچ کس در کشور دنبالش نیست.» البته طرف توجه نمیکند که اگر هیچکس دنبال کنسرت هنجار شکن نیست، برای چی این همه مجوز کنسرت ارشاد میدهد و امامان جمعه و شنبه و بقیه ایام هفته آن را تعطیل میکنند.
آقای رئیسی با تاکید بر ظرافتها و شکوفایی زبان و سایر موارد گفته: «اینها کنسرت را مطرح میکنند که از کرسنت نام برده نشود.» یعنی همین که عزیزان اصولگرا پس از دو قرن سکوت یک نکته بامزه پیدا کردند که آن را مطرح کنند، خودش موضوع قابل توجهی است.
در پایان همین ابراهیم که یادش رفته دو دقیقه قبل طرفدار کنسرت هنجارمند بوده، میگوید: «واقعا کنسرت مسئله کشور است؟» واقعا؟ واقعا؟ واقعا؟ و سی تا واقعا دیگر. یعنی چرا طرف نمیفهمد که کنسرت موسیقی از اقتصاد و زندگی سیاسی و خیلی چیزها مهم تر است، چون حداقل این است که اقتصاد مال خر است، ولی کنسرت مال خر نیست. این هم استدلال. بگیر نوش جانت!
اظهارات یک دیپلمه بیکار که فکر میکند کیسینجر است
در زندگی آدمهایی هستند که مثل خوره روح انسان را در انزوا میخورند و میتراشند. من تعجب میکنم که صادق هدایت قبل از دیدن حسن عباسی چطور به این قشنگی او را توصیف کرده. بعضی از آدمها توهم اهمیت دارند؛ فکر میکنند قرار بوده در روز ازل موجود مهمی بشوند و حالا از اینکه چنین اتفاق رخ نداده بسی غمگین و ناراحتند. طرف نصف درآمد زندگیاش را از سریالهای تخیلی به دست آورده، احساس خود کیسینجر پنداری» بر او مستولی شده. پنداری مش قاسمی است در غیاث آباد قم که انگلیسیها را مکشوف کرده و سبیلشان را دود میدهد.
این دیپلمه بیکار در یکی از دانشگاهها گفته: «تا این آل سعود را جمع نکنیم، تا بساط اسرائیل را برنچینیم، تا آمریکا را تبدیل به جمهوری اسلامی نکنیم و کاخ سفید را به حسینه تبدیل نکنیم، دست از سر اینها برنمیداریم.»
به فعل مربوط به برخورد با سعودی و اسرائیل توجه کنید. طرف میگوید این آل سعود را جمع میکنیم. دقیقا فکر میکند آل سعود دستفروشی است که با چهار تا موتورسوار و شترسوار و وانت برود توی خیابان و آن را جمع کند. البته جمع کند، ما که مخالف این اقدامات نیستیم، ولی تا چه زمانی این کار را قرار است بکنید؟ دو سال دیگر، پنج سال دیگر؟ سی سال دیگر؟ یا هزار سال دیگر؟
صد سال است کمونیستهای دنیا میخواستند امپریالیسم را نابود کنند، هر چه گذشته این امپریالیسم قلدرتر و گردن کلفت تر شده، برای چی زمان برای عملتان تعیین نمیکنید؟ البته عباسی توضیح داده که اسرائیل را تا ۲۵ سال دیگر برمیچیینم. یعنی طرف امیدوار است که تا ۲۵ سال دیگر خودش سرکار باشد و اسرائیل را برچیند. آخر کار هم استاد حسن عباسی گفته: «موسوی و کروبی و خاتمی در آینده نه چندان دور در دادگاهی محاکمه و اعدام خواهند شد.»
برنامه کارشناسی رضوی
سید ابراهیم رئیسی گفته که «ما برای هر اقلیم ایران برنامه کارشناسی داریم» براین مژدهگر جان فشاند مشکلی نداریم. کلا قبول. ولی در راستای اینکه تره به تخمش میرود و حسنی به پدرزنش، احتمالا برنامه ایشان برای اقلیمهای ایران کمابیش شبیه برنامههای علم الهدی برای خراسان است. البته خوشبختانه فعلا جز عمه و خاله رئیسی و مقادیری از امت شهیدپرور ستاد برگزاری مراسم اجتماعات مربوط به رئیسی خلوت است. مراسم سخنرانیاش در خانی آباد تهران به دلیل عدم استقبال جمعیت لغو شد و گفته شد باد آمده و وزش باد باعث قطع برق شده و خورشید و فلک در کار بوده که کسی از برنامه سخنرانی رئیسی استقبال نکند. آگاهان خبر دادند که این باد اینقدر شدید بوده که کل جمعیت چند هزار نفری را از جا بلند کرده و پرت کرده با مراسم انتخاباتی روحانی که در همان محل برگزار شده بود. البته به گزارش اداره هواشناسی جناح آن طرفی، باد فقط با اصولگرایان مشکل داشته و قرار است به زودی باد را محاکمه و به اشد مجازات محکوم کنند. گفته میشود که استقبال از رئیسی در غرب کشور هم با جمعیت سی چهل نفره برگزار شده و باعث شده تا روسای ستادش دچار افسردگی بعد از باد بشوند. در آخرین اتفاق نیز برنامه رئیسی در دانشگاه تهران لغو شد، بالاخره هرچه باشد، دانشگاه تهران و حتی مسجد آن جای سردادن صدای مشکوک نیست، چنان خفت میکنند که طرف باید تا ابد فرار کند به مشهد و به ضامن آهو پناهنده شود.
جنگ در هفته آخر مغلوبه میشود بدجور
مناظرهها فعلا در حال ایجاد واکنش شدید در امت شهید پرور است. مناظره اول اندکی با آرامش برگزار شد، ولی مناظره دوم کم کم به طرف دو قطبی، سه قطبی و گاهی چهار قطبی شدن پیش رفت. الحمدالله والمنه سه نماینده اصولگرا هیچ کدام قصد کوتاه آمدن را در هیچ زمینهای ندارند. و جالب اینکه هر کسی بیشترین اعتراض را به همان کاری میکند که خودش انجام داده. مصطفی میرسلیم که رکورددار کنترل مطبوعات در دوران وزارتش بود، فعلا در نقش نلسون ماندلا رهبر آزادی مطبوعات است، رئیسی هم که کلا در زندگیاش یک سال مشغول بزن و بکوب و دادستانی با اعمال شاقه نبوده، هی پرچم دموکراسی را از دست میرسلیم میدزدد و تکان تکانش میدهد. قالیباف هم که خودش بیش از همه از فساد اقتصادی و عزیزان زالوصفت حمایت کرده، در نقش چه گوارا پرچم برابری را گرفته دستش و با عینک ریبون و کت ایتالیایی و کفش فرانسوی و شورت کلوین کلاین مشغول رهبری جنبش چهار درصدی است. قالیباف گفته «مردم را از جنگ نترسانید.» و الحق که شجاعت بسیار به خرج داده، ترس که ندارد، جنگ که بشود قالیباف که مشکل پیدا نمیکند، مردم نابود میشوند که مهم نیست، بعدا خوب میشوند. از همه باحال تر مصطفی میرسلیم است که تازه یک هفته است در جریان وقایع دو دهه اخیر ایران قرار گرفته، ولی حدس میزنیم هنوز در جریان وقایع سی سال گذشته جهان نیست. میرسلیم گفته: «هیات دولت ما را ۸۰ میلیون نفر تشکیل خواهند داد.» لامروت نمیکند بگوید ۷۸ میلیون نفر که شامل همه جمعیت ایران بشود. لامروت! جمعیت ایران هنوز هشتاد میلیون نشده، بقیه اش را باید وارد کنیم. یکی به میرسلیم خبر بدهد که کمونیست سقوط کرد، کیم ایل سونگ مرد، کاسترو رفت بالای درخت، چاوز هم که مادرش را احمدی نژاد عروس کرد، بابا رفیق بیخیال!